چندین سال است که روز 16مهر درتقویم به نام روز کودک نامگذاری شده؛ ازدید شمااین وجه تسمیه تا امروز چه دستاوردی بهنفع ادبیات کودک و نوجوان و هویت ملی ما داشته است؟
نامگذاری روز کودک بهطور قطع اتفاق خوشایندی است، هرچند همیشه در این سالها پیشنهاد دادهام تا روز جهانی تئاتر کودک به نام روز جبار باغچهبان نامگذاری شود؛ چراکه او سالیان سال بهواسطه نبوغ خاصی که داشت، توانست خدمات ارزندهای در زمینه احقاق حقوق کودکان انجام دهد. او در زمانی که ایران در هنگامه آشوبهای سیاسی -اجتماعی قرار داشت، اولین موسسه ناشنوایان را بنیان گذاشت و بهتبع آن، عهدهدار کودکان بدسرپرست، بیسرپرست و محروم شد و در این مسیر، قدمهای زیادی برای درمان بیماریهای کودکان و بهبودبخشی به وضعیت آنها برداشت اما در پاسخ سؤال شما باید اضافه کنم، نامگذاری روزی به نام کودک در تقویم به ما نشان میدهد که در تفکر جهانی، چند عامل میتواند یک کشور را برجسته کرده و آن را به سمت توسعه و هویت اجتماعی ببرد که یکی از این بحثها، پرداختن به مقوله کودک است. هرچند کشورهای الگو، خیلی زودتر از ما به برجستهسازی جایگاه کودکان در کشور خود پرداختهاند. بااین اوصاف، نامگذاری چنین روزی در تقویم ما هم زمینهساز این نکته است که امروز حقوق کودک بهعنوان فردی از نسل فردا در جامعه به رسمیت شناخته شده است.
در این مسیر چه فعالیتهایی صورت گرفته است؟
طبعا اولین نکتهای که باید موردتوجه قرار بگیرد، حضور نویسندگان ادبیات کودکونوجوان در مدارس است، این در حالی است که در سالهای اخیر، آموزشوپرورش و شاید بتوان گفت اغلب والدین، تمایل چندانی به این مسأله نشان نمیدهند و بیشتر ترجیح میدهند کودکان و نوجوانان بر مباحث درسی متمرکز باشند تا این که به پرورش خلاقیت آنها کمکی صورت بگیرد. درنتیجه، ارتباط نویسندگان کودک و نوجوان بهجز در مواردی مثل جشن امضای کتابهایشان، با مدارس عملا قطع است. از سوی دیگر، حوزه ادبیات کودک در سالهای اخیر دستخوش مشکلات زیادی شده که سقوط تیراژ و گرانی کتاب از این جمله است. بهخصوص اینکه برخی ازناشران برای ادامه فعالیت خود به کتابسازی میپردازند ودراین مسیردست به دامن نویسندگان تازهکار و بیتجربه میشوند، درنتیجه حاصل کار تعدادی کتابهای کپیبرداری ازآثارخارجی وبیکیفیت است که روی پیشخوان کتابفروشیها باقی میماند و مخاطبی ندارد. بااین اوصاف، وجود روزهایی به نام «ادبیات کودک» و «کودک» در تقویم میتواند به مثابه یک تلنگر باشد و هرچند مقطعی و مناسبتی، زمینهساز پیدایی چشمانداز روشنتری در این عرصه شود.
شما یکی ازنویسندگانی هستید که همیشه بر ضرورت تاسیس فرهنگستان ادبیات فولکلور تاکید داشتهاید، ممکن است دراینباره بیشتر توضیح دهید؟
مهمترین دلیلم برای پافشاری بر تاسیس این فرهنگستان، قدمت 10هزار ساله ما در این حیطه است. درواقع میتوان ایران را مهد فولکلور دانست، بهطوری که کشورهای دیگر باالهام از قصههای کهن ما به تولید اثر برای خود پرداختهاند. «ماه پیشونی»، «بززنگولهپا»، «اتل متل»، «نخودی»، «رستموسهراب» و...تماما نشان از پیشینه طولانی ادبیات فولکلور ما دارند. تاثیر قصههای کهن ایرانی برجهان تاجایی بوده که حتی «سیندرلا» براساس قصه ماهپیشونی در غرب شکل گرفته است. باوجود آنکه امروز کشوری مثل عراق هم دارای فرهنگستان فولکلور است، ما همچنان نسبت به چنین امر مهمی غفلت میورزیم. نمونه دیگر این مسأله، جشنواره تئاتر کودک است که سالی یک بار در همدان و اصفهان برگزارمیشود، درست است که نفس برپایی این رویداد به خودی خود خوب است اما مثل یک حادثه در تئاتر کودک است و بعد از بازه زمانی جشنواره، تا سال آینده به فراموشی سپرده میشود و درمجموع، ریشه بنیادی عمیقی ندارد. کما اینکه در این سالها، سالنهای استاندارد دیگری هم به دو سالن تخصصی تئاتر کودک اضافه نشده است. این طور به نظرمیرسد که ما هنوز در زمینه مباحثی چون تئاتر و ادبیات کودک با فقر مدیریت و برنامهریزی مواجه هستیم.
به نظرتان ادبیات کودک و نوجوان ما ملی شده است؟
یقینا. پیشتراشاره کردم که مبنای ادبیات ملی بومی است وما از این منظربسیار غنی هستیم. دردورانی که اروپا،دوران پیشامدرن را طی میکرد، ما «درخت آسوریک»، «خاله سوسکه» و داستانهای «شاهنامه» را داشتهایم. از همه مهمتر، تولیدات نویسندگان ادبیات کودک در این سالها، مصداق خوبی بهشمار میرود. کمااین که نگارش 100جلد از داستانهای شاهنامه به دست من و دیگر نویسندگانی که به اشکال دیگر در این سالها در این زمینه کار کردهاند، نشانگر آن است که ادبیات کودک ونوجوان ما ملی شده و روزبه روز هم بیشتر ریشه میدواند.
انگیزه نگارش این دو مجموعه براساس شاهنامه چطور در شما شکل گرفت؟
من از دوران کودکی در زادگاهم با شاهنامه مانوس بودم و همراه برخی از افراد فامیل برای تماشای نقالی به روستاهای اطراف همدان میرفتم و پای قصههای نقالان که عمدتا هم در قهوهخانهها بساط میکردند، مینشستم. این مسأله زمینه علاقهمندی و گرایش من را نسبت به شاهنامه فراهم کرد. در طول این سالها که بهعنوان نویسنده در حوزه ادبیات کودکونوجوان فعالیت دارم، از زوایای مختلف به بازآفرینی شاهنامه مشغول بودهام. شکی نیست که شاهنامه مهمترین سند ملی ما به شمارمیرود، اهمیت این اثر تاجایی است که خیلی از کشورها دلشان میخواهد مانند ما شاهنامه داشته باشند و برای خلق اثری مشابه آن تلاشهایی هم کردهاند اما شاهنامه از گذشته تا امروز، اثری یکهتاز و بیبدیل در جهان بوده و تکرارناشدنی است.هرچند، آثار دیگر شاعران ادبیات کهن ایرانزمین مانند مولوی، سعدی، خیام، حافظ و...هم کم از ارزشمندی شاهنامه ندارند.در این سالها من نگارش دو مجموعه رمان نوجوان و کودک براساس شاهنامه را در دست دارم که هرکدام از این دو مجموعه مشتمل بر 100جلد است. من در این دو مجموعه بهمدد بازآفرینی و پرداختن به جنبههای اسطورهشناسی و روایت، قصههای شاهنامه را با تاریخ پیوند زدهام. در شاهنامه یاریگری نقش زیادی دارد، بهعنوان مثال، زال یاریگر رستم، سیندخت یاریگر گردآفرید، گاو برمایه یاریگر فریدون و... بوده و من درهرجلد به توضیح این مسأله برای نوجوانان پرداختهام. تا امروز 30 جلد این مجموعه منتشر شده ولی به دلیل مشکلات حوزه چاپ و نشر که پیشتر به آنها اشاره کردم، هنوز ناشر نتوانسته است انتشار باقی مجلدها را بهعهده بگیرد. همچنین از بین مجموعه کودکان هم 56 جلد آن منتشرشده، بااین تفاوت که 10 جلد در سالهای اخیر به شکل دو زبانه درکشورروسیه به چاپ رسیده است؛ البته مابقی این مجلدات هم در شرف چاپ در روسیه بود که به کرونا برخورد کرد.آرزودارم پیش ازمرگ، انتشارکامل این دو مجموعه راببینم و درمواجهه با مخاطبان کودک ونوجوان، ازبازخورد و نقدشان نسبت به این آثار مطلع شوم اما امروز کمتر ناشری را میتوان یافت که با داشتن امکانات مالی، از عهده چاپ این آثار بربیاید.
باتوجه به جوایزمتعددی که نویسندگانی چون شمادراین سالهادریافت کردهایدوبهخصوصاینکه اغلب کتابهایتان به زبانهای متعددی ترجمه و حتی در ارمنستان واردکتابهای درسی شدهاند، فکر میکنید ادبیات کودک ما امروز توانسته جهانی شود؟
باید دید جهانی شدن را چطور معنی میکنید. به باور من، در سالهای اخیر،جهان بیشتر توانسته به زوایای پیدا و پنهان توانمندی نویسندگان این حوزه پی ببرد. حضور نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان در جوایز معتبری چون هانس کریستین اندرسن، آسترید لیندگرن، آیبیبیوای و... نشانگر آن است که ادبیات ایران درحد بضاعت خود در مجامع بینالمللی درخشیده و مورد معرفی قرار گرفته است.
پیش از گفتوگو اشاره کردید نکتهای از شما به نادرست دررسانهای منتشرشده ومیخواهید در این مقال، آن را تصحیح کنید.
بله، اخیرا در گفتوگویی که با مجله «روایت ایرانی»داشتم، دربخشی ازمصاحبه،خبرنگار به اشتباه من را«ممیز»خوانده است. این اشتباه فاحش برای من عجیب بوده و از آنجایی که میتواند بار حقوقی زیادی برایم به همراه داشته باشد، در این گفتوگو آن را تکذیب کرده و اشاره میکنم که دراین سالهاجز نویسندگی درحوزه ادبیات کودک ونوجوان،هیچ سمتدولتی دیگری نداشتهام.
نامگذاری روز کودک بهطور قطع اتفاق خوشایندی است، هرچند همیشه در این سالها پیشنهاد دادهام تا روز جهانی تئاتر کودک به نام روز جبار باغچهبان نامگذاری شود؛ چراکه او سالیان سال بهواسطه نبوغ خاصی که داشت، توانست خدمات ارزندهای در زمینه احقاق حقوق کودکان انجام دهد. او در زمانی که ایران در هنگامه آشوبهای سیاسی -اجتماعی قرار داشت، اولین موسسه ناشنوایان را بنیان گذاشت و بهتبع آن، عهدهدار کودکان بدسرپرست، بیسرپرست و محروم شد و در این مسیر، قدمهای زیادی برای درمان بیماریهای کودکان و بهبودبخشی به وضعیت آنها برداشت اما در پاسخ سؤال شما باید اضافه کنم، نامگذاری روزی به نام کودک در تقویم به ما نشان میدهد که در تفکر جهانی، چند عامل میتواند یک کشور را برجسته کرده و آن را به سمت توسعه و هویت اجتماعی ببرد که یکی از این بحثها، پرداختن به مقوله کودک است. هرچند کشورهای الگو، خیلی زودتر از ما به برجستهسازی جایگاه کودکان در کشور خود پرداختهاند. بااین اوصاف، نامگذاری چنین روزی در تقویم ما هم زمینهساز این نکته است که امروز حقوق کودک بهعنوان فردی از نسل فردا در جامعه به رسمیت شناخته شده است.
در این مسیر چه فعالیتهایی صورت گرفته است؟
طبعا اولین نکتهای که باید موردتوجه قرار بگیرد، حضور نویسندگان ادبیات کودکونوجوان در مدارس است، این در حالی است که در سالهای اخیر، آموزشوپرورش و شاید بتوان گفت اغلب والدین، تمایل چندانی به این مسأله نشان نمیدهند و بیشتر ترجیح میدهند کودکان و نوجوانان بر مباحث درسی متمرکز باشند تا این که به پرورش خلاقیت آنها کمکی صورت بگیرد. درنتیجه، ارتباط نویسندگان کودک و نوجوان بهجز در مواردی مثل جشن امضای کتابهایشان، با مدارس عملا قطع است. از سوی دیگر، حوزه ادبیات کودک در سالهای اخیر دستخوش مشکلات زیادی شده که سقوط تیراژ و گرانی کتاب از این جمله است. بهخصوص اینکه برخی ازناشران برای ادامه فعالیت خود به کتابسازی میپردازند ودراین مسیردست به دامن نویسندگان تازهکار و بیتجربه میشوند، درنتیجه حاصل کار تعدادی کتابهای کپیبرداری ازآثارخارجی وبیکیفیت است که روی پیشخوان کتابفروشیها باقی میماند و مخاطبی ندارد. بااین اوصاف، وجود روزهایی به نام «ادبیات کودک» و «کودک» در تقویم میتواند به مثابه یک تلنگر باشد و هرچند مقطعی و مناسبتی، زمینهساز پیدایی چشمانداز روشنتری در این عرصه شود.
شما یکی ازنویسندگانی هستید که همیشه بر ضرورت تاسیس فرهنگستان ادبیات فولکلور تاکید داشتهاید، ممکن است دراینباره بیشتر توضیح دهید؟
مهمترین دلیلم برای پافشاری بر تاسیس این فرهنگستان، قدمت 10هزار ساله ما در این حیطه است. درواقع میتوان ایران را مهد فولکلور دانست، بهطوری که کشورهای دیگر باالهام از قصههای کهن ما به تولید اثر برای خود پرداختهاند. «ماه پیشونی»، «بززنگولهپا»، «اتل متل»، «نخودی»، «رستموسهراب» و...تماما نشان از پیشینه طولانی ادبیات فولکلور ما دارند. تاثیر قصههای کهن ایرانی برجهان تاجایی بوده که حتی «سیندرلا» براساس قصه ماهپیشونی در غرب شکل گرفته است. باوجود آنکه امروز کشوری مثل عراق هم دارای فرهنگستان فولکلور است، ما همچنان نسبت به چنین امر مهمی غفلت میورزیم. نمونه دیگر این مسأله، جشنواره تئاتر کودک است که سالی یک بار در همدان و اصفهان برگزارمیشود، درست است که نفس برپایی این رویداد به خودی خود خوب است اما مثل یک حادثه در تئاتر کودک است و بعد از بازه زمانی جشنواره، تا سال آینده به فراموشی سپرده میشود و درمجموع، ریشه بنیادی عمیقی ندارد. کما اینکه در این سالها، سالنهای استاندارد دیگری هم به دو سالن تخصصی تئاتر کودک اضافه نشده است. این طور به نظرمیرسد که ما هنوز در زمینه مباحثی چون تئاتر و ادبیات کودک با فقر مدیریت و برنامهریزی مواجه هستیم.
به نظرتان ادبیات کودک و نوجوان ما ملی شده است؟
یقینا. پیشتراشاره کردم که مبنای ادبیات ملی بومی است وما از این منظربسیار غنی هستیم. دردورانی که اروپا،دوران پیشامدرن را طی میکرد، ما «درخت آسوریک»، «خاله سوسکه» و داستانهای «شاهنامه» را داشتهایم. از همه مهمتر، تولیدات نویسندگان ادبیات کودک در این سالها، مصداق خوبی بهشمار میرود. کمااین که نگارش 100جلد از داستانهای شاهنامه به دست من و دیگر نویسندگانی که به اشکال دیگر در این سالها در این زمینه کار کردهاند، نشانگر آن است که ادبیات کودک ونوجوان ما ملی شده و روزبه روز هم بیشتر ریشه میدواند.
انگیزه نگارش این دو مجموعه براساس شاهنامه چطور در شما شکل گرفت؟
من از دوران کودکی در زادگاهم با شاهنامه مانوس بودم و همراه برخی از افراد فامیل برای تماشای نقالی به روستاهای اطراف همدان میرفتم و پای قصههای نقالان که عمدتا هم در قهوهخانهها بساط میکردند، مینشستم. این مسأله زمینه علاقهمندی و گرایش من را نسبت به شاهنامه فراهم کرد. در طول این سالها که بهعنوان نویسنده در حوزه ادبیات کودکونوجوان فعالیت دارم، از زوایای مختلف به بازآفرینی شاهنامه مشغول بودهام. شکی نیست که شاهنامه مهمترین سند ملی ما به شمارمیرود، اهمیت این اثر تاجایی است که خیلی از کشورها دلشان میخواهد مانند ما شاهنامه داشته باشند و برای خلق اثری مشابه آن تلاشهایی هم کردهاند اما شاهنامه از گذشته تا امروز، اثری یکهتاز و بیبدیل در جهان بوده و تکرارناشدنی است.هرچند، آثار دیگر شاعران ادبیات کهن ایرانزمین مانند مولوی، سعدی، خیام، حافظ و...هم کم از ارزشمندی شاهنامه ندارند.در این سالها من نگارش دو مجموعه رمان نوجوان و کودک براساس شاهنامه را در دست دارم که هرکدام از این دو مجموعه مشتمل بر 100جلد است. من در این دو مجموعه بهمدد بازآفرینی و پرداختن به جنبههای اسطورهشناسی و روایت، قصههای شاهنامه را با تاریخ پیوند زدهام. در شاهنامه یاریگری نقش زیادی دارد، بهعنوان مثال، زال یاریگر رستم، سیندخت یاریگر گردآفرید، گاو برمایه یاریگر فریدون و... بوده و من درهرجلد به توضیح این مسأله برای نوجوانان پرداختهام. تا امروز 30 جلد این مجموعه منتشر شده ولی به دلیل مشکلات حوزه چاپ و نشر که پیشتر به آنها اشاره کردم، هنوز ناشر نتوانسته است انتشار باقی مجلدها را بهعهده بگیرد. همچنین از بین مجموعه کودکان هم 56 جلد آن منتشرشده، بااین تفاوت که 10 جلد در سالهای اخیر به شکل دو زبانه درکشورروسیه به چاپ رسیده است؛ البته مابقی این مجلدات هم در شرف چاپ در روسیه بود که به کرونا برخورد کرد.آرزودارم پیش ازمرگ، انتشارکامل این دو مجموعه راببینم و درمواجهه با مخاطبان کودک ونوجوان، ازبازخورد و نقدشان نسبت به این آثار مطلع شوم اما امروز کمتر ناشری را میتوان یافت که با داشتن امکانات مالی، از عهده چاپ این آثار بربیاید.
باتوجه به جوایزمتعددی که نویسندگانی چون شمادراین سالهادریافت کردهایدوبهخصوصاینکه اغلب کتابهایتان به زبانهای متعددی ترجمه و حتی در ارمنستان واردکتابهای درسی شدهاند، فکر میکنید ادبیات کودک ما امروز توانسته جهانی شود؟
باید دید جهانی شدن را چطور معنی میکنید. به باور من، در سالهای اخیر،جهان بیشتر توانسته به زوایای پیدا و پنهان توانمندی نویسندگان این حوزه پی ببرد. حضور نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان در جوایز معتبری چون هانس کریستین اندرسن، آسترید لیندگرن، آیبیبیوای و... نشانگر آن است که ادبیات ایران درحد بضاعت خود در مجامع بینالمللی درخشیده و مورد معرفی قرار گرفته است.
پیش از گفتوگو اشاره کردید نکتهای از شما به نادرست دررسانهای منتشرشده ومیخواهید در این مقال، آن را تصحیح کنید.
بله، اخیرا در گفتوگویی که با مجله «روایت ایرانی»داشتم، دربخشی ازمصاحبه،خبرنگار به اشتباه من را«ممیز»خوانده است. این اشتباه فاحش برای من عجیب بوده و از آنجایی که میتواند بار حقوقی زیادی برایم به همراه داشته باشد، در این گفتوگو آن را تکذیب کرده و اشاره میکنم که دراین سالهاجز نویسندگی درحوزه ادبیات کودک ونوجوان،هیچ سمتدولتی دیگری نداشتهام.