نورالله اکبری در اعتماد نوشت: هر جامعهای که بخواهد در مسیر توسعه پایدار گام بردارد، باید از مدرسه آغاز کند. آموزش و پرورش، فقط نهادی برای انتقال دانش نیست؛ بنیان تمدنسازی، سازوکار اصلی بازتولید سرمایه انسانی و فرهنگی و موتور محرکه عدالت اجتماعی است.
با این حال، در ایران امروز، این نهاد عظیم بیش از آنکه موتور توسعه باشد، آینه تمامنمای بحرانها و نابرابریهای ساختاری کشور است. آموزش و پرورش ایران در وضعیتی گرفتار شده که میتوان آن را «دور باطل مزمن» نامید: نهادی بزرگ، پرهزینه و حساس که نه میتواند پاسخگوی نیازهای نسل آینده باشد و نه قادر است خود را با تحولات اجتماعی، فناورانه و جهانی تطبیق بدهد.
در این نوشتار، تلاش میشود تا با نگاهی تحلیلی و راهبردی، مهمترین مصائب آموزش و پرورش ایران از ریشههای تاریخی تا پیامدهای امروز بررسی و سپس مسیرهای برونرفت از این چرخه معیوب ترسیم شود.
۱- ریشههای تاریخی بحران: آموزش و پرورش در آینه تاریخ معاصر
نظام آموزشی ایران، همانند بسیاری از نهادهای مدرن، محصول دوران مشروطه است؛ زمانی که نخستین مدارس نوین با هدف تربیت شهروندان آگاه، مشارکتجو و قانونمدار تاسیس شدند. اما از همان ابتدا، آموزش و پرورش در تقاطع سه نیروی متعارض قرار گرفت:
اقتدار سیاسی متمرکز که آموزش را ابزاری برای کنترل اجتماعی میدید.
سنت فرهنگی و دینی که با بخشی از اهداف آموزش مدرن در تعارض بود.
نیازهای توسعهای جامعه که نهاد مدرسه را برای تربیت نیروی انسانی توانمند میخواست.
در دوران پهلوی، آموزش و پرورش با گسترش کمی روبهرو شد، اما تمرکزگرایی، ایدئولوژیزدگی و ضعف پیوند با نیازهای اجتماعی همچنان پابرجا ماند. پس از انقلاب ۱۳۵۷، آموزش و پرورش به یکی از ابزارهای اصلی بازتولید ایدئولوژی رسمی تبدیل شد. این امر هر چند با نیت «انسانسازی انقلابی» صورت گرفت، اما در عمل موجب شد که نهاد مدرسه بیش از پیش از ماموریت اصلی خود - یعنی تربیت شهروندان منتقد، خلاق و مشارکتجو - فاصله بگیرد.
۲- چهره امروز آموزش و پرورش: نهادی عظیم با قلبی بیمار
امروز آموزش و پرورش ایران نهادی است که با بیش از ۱۵ میلیون دانشآموز، حدود ۹۰۰ هزار معلم، ۱۱۰ هزار مدرسه و سهمی نزدیک به ۱۳ درصد از بودجه عمومی کشور، گستردهترین شبکه اجتماعی و انسانی کشور را در اختیار دارد. با این حال، اغلب شاخصهای کیفی، از کارآمدی آموزشی تا عدالت آموزشی، از بهرهوری تا نوآوری، حکایت از بحرانی مزمن دارند:
۲-۱- بحران تمرکزگرایی و سیاستزدگی
ساختار آموزش و پرورش در ایران هنوز به طرز چشمگیری متمرکز، دولتی و از بالا به پایین است. سیاستگذاریها در وزارتخانه انجام میشود، تصمیمها از مرکز به استان و مدرسه دیکته میشود و نقش معلمان، مدیران مدارس و نهادهای مدنی در تصمیمسازی تقریبا صفر است. این تمرکز نهتنها خلاقیت و انعطاف را از سیستم میگیرد، بلکه باعث میشود آموزش و پرورش به حیاط خلوت سیاستمداران، مجلس و نهادهای قدرت تبدیل شود.
۲-۲- بحران عدالت آموزشی
یکی از بزرگترین بحرانهای آموزش و پرورش ایران، تبعیض ساختاری و طبقاتی بودن آموزش است. در کنار مدارس دولتی با کیفیت پایین، مدارس غیرانتفاعی، استعدادهای درخشان، هیات امنایی و بینالمللی با شهریههای نجومی رشد کردهاند. نتیجه آن است که آموزش نه ابزاری برای کاهش نابرابری، بلکه به موتور بازتولید فقر و نابرابری تبدیل شده است. آمارها نشان میدهد سهم دانشآموزان دهکهای پایین از ورود به دانشگاههای برتر به کمتر از ۱۰ درصد رسیده است.
۲-۳- بحران معیشت و منزلت معلمان
معلم در ایران نه از نظر اقتصادی در جایگاه شایستهای قرار دارد و نه از نظر اجتماعی. حقوق معلمان نهتنها پاسخگوی نیازهای حداقلی نیست، بلکه باعث شده بسیاری از آنها شغل دوم و سوم برگزینند. نتیجه این وضعیت، کاهش تمرکز بر آموزش، فرسایش سرمایه انسانی و مهاجرت تدریجی نیروهای کیفی از آموزش و پرورش است. این در حالی است که کشورهای موفق در آموزش، معلم را در جایگاه «نخبه اجتماعی» مینشانند.
۲-۴- بحران محتوا و مهارتزدایی
نظام آموزشی ایران همچنان حافظهمحور و به دور از مهارتهای زندگی، هنر، تفکر انتقادی و کارآفرینی است. برنامههای درسی متناسب با نیازهای جامعه دیجیتال، اقتصاد دانشبنیان و جهان متحولشونده طراحی نشدهاند. در نتیجه فارغالتحصیلان مدارس فاقد مهارتهای ارتباطی، اجتماعی و حل مسالهاند.
۲-۵. بحران مشارکت و جامعه مدنی آموزشی
آموزش و پرورش نهتنها خود به صورت مشارکتی اداره نمیشود، بلکه فرصت تربیت نسل مشارکتجو را نیز از دست داده است. نهادهای مدنی معلمان، تشکلهای صنفی، انجمنهای اولیا و مربیان و سازمانهای دانشآموزی یا بسیار ضعیفند یا وابسته به دولت.
این خلأ باعث شده مدرسه به جای تمرین دموکراسی، تبدیل به فضایی انفعالی و سلسلهمراتبی شود.
۳- آموزش و پرورش در «دور باطل»
با نگاهی عمیق به ساختار و کارکرد آموزش و پرورش ایران، میتوان از آن به عنوان نهادی یاد کرد که در «دور باطل نهادی» گرفتار شده است. از این منظر این دور باطل سه ویژگی اصلی دارد:
۱- خودارجاعی بودن: آموزش و پرورش به جای پاسخگویی به نیازهای جامعه، به بازتولید خود مشغول است.
۲- وابستگی نهادی: این نهاد به شدت به بودجه و سیاستهای دولت وابسته است و توان استقلال ندارد.
۳-گسست از جامعه: ارتباط آموزش و پرورش با جامعه واقعی، اقتصاد، فرهنگ و بازار کار بسیار ضعیف است.
بنابراین بدون تغییر پارادایم در نگاه به آموزش و پرورش - از «نهاد کنترل» به «نهاد مشارکت و توانمندسازی» - هیچ اصلاحی پایدار نخواهد بود.
۴- پیامدهای تداوم وضع موجود
اگر مسیر کنونی ادامه یابد، آموزش و پرورش نهتنها نقشی در توسعه نخواهد داشت، بلکه خود به یکی از موانع توسعه تبدیل خواهد شد. مهمترین پیامدهای این روند عبارتند از:
تعمیق شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی
مهاجرت نخبگان آموزشی و فرار سرمایه انسانی
گسترش بیاعتمادی اجتماعی به مدرسه و دولت
کاهش سرمایه اجتماعی و مشارکت مدنی
ناتوانی نظام آموزشی در پاسخ به تحولات فناوری و جها نی.
۵- راههای برون رفت: از بحران تا تحول
بر اساس تجربه کشورهای موفق، برای عبور از این وضعیت، راهبردهای زیر ضروریاند:
۱. اصلاح ساختار حکمرانی آموزشی: کاهش تمرکز و تفویض اختیار به استانها، مدارس و شوراهای محلی.
۲. توانمندسازی معلمان: ارتقای معیشت، منزلت و جایگاه اجتماعی معلمان و تبدیل آنان به رهبران یادگیری.
۳. بازطراحی برنامه درسی: عبور از حافظهمحوری به مهارتمحوری، تفکر انتقادی و آموزش شهروندی.
۴. تقویت جامعه مدنی آموزشی: حمایت از تشکلهای معلمان و انجمنهای صنفی و دانشآموزی مستقل.
۵. عدالت آموزشی: کاهش شکاف طبقاتی میان مدارس و مناطق و تضمین فرصتهای برابر برای همه کودکان.
۶. پیوند مدرسه با جامعه: ارتباط نظاممند آموزش با اقتصاد، فرهنگ، محیط زیست و فناوریهای نو.
۶- پیام به سیاستگذاران: مدرسه را از نو بسازید
آموزش و پرورش فقط یک وزارتخانه نیست؛ ستون فقرات آینده ایران است. اگر این ستون شکسته یا فرسوده شود، هیچ طرح توسعهای به سرانجام نخواهد رسید. سیاستگذاران کشور باید بپذیرند که:
تحول آموزشی از اصلاحات سطحی و صوری نمیگذرد؛ نیازمند تغییر در نگاه، ساختار و فلسفه آموزش است.
مشارکت دادن معلمان، خانوادهها، دانشآموزان و نهادهای مدنی در حکمرانی آموزشی، نه تهدید، بلکه فرصت است.
مدرسه باید به «پلتفرم یادگیری و شهروندسازی» تبدیل شود.
آموزش و پرورش را نباید صرفا هزینه دید، بلکه بزرگترین سرمایهگذاری ملی برای آینده کشور است.
جمعبندی
آموزش و پرورش ایران در آستانه یک تصمیم تاریخی ایستاده است یا همچنان در دور باطل تمرکزگرایی، نابرابری و ناکارآمدی گرفتار میماند یا با شجاعت و تدبیر، مسیر خود را به سوی نهادی مشارکتی، یادگیرنده، عادلانه و انسانساز تغییر میدهد. آینده ایران، بیش از آنکه در بودجه نفتی یا فناوریهای پیشرفته رقم بخورد، در کلاسهای درس امروز و فردای ما نوشته میشود.