عصر ایران - هر علاقمندی به سینمای ایران میداند که علیرضا داوودنژاد یک فیلمساز با سابقه، مطرح و برجسته در تاریخ سینمای ایران است که در هر شرایط و زمانی حرف برای گفتن دارد، اخیرا که فیلم کمتر میسازد در زمینههای دیگری به تحلیل شرایط تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی ایران روی آورده است.
حدود 6 ماه قبل روایتی از مکالمهاش با هوش مصنوعی را که به یک مانیفست منجر شده بود، منتشر کرد که در نوع خود بسیار جالب توجه بود و دوباره نشان داد تا چه اندازه او همگام با امکانهای جدید جهان امروز همراه است.
نوشتار پیش روی هم یکی از آن تلاشهای جالب توجه اوست که به صورت اختصاصی در اختیار سایت «عصر ایران» قرار داده و درباره موضوع قابل بحث و چالشی «اشغالناپذیری سرزمینی و اشغالناپذیری تمدنی» به تفصیل و به شکلی نظاممند نوشته است.
مقدمه
از دل کوهها و فلاتهای سوزان، سرزمینی برآمده که هزاران سال است میان راهِ شرق و غرب ایستاده؛ ایران. کشوری که طعم اشغال را از عصر هخامنشیان تا قرن بیستویکم بارها چشیده، اما هر بار چیزی از درونش روییده که آن را دوباره زنده کرده است.
اسکندر مقدونی تختجمشید را سوزاند، اما ایرانِ پس از اسکندر، فلسفه و هنر خود را در دل جهان هلنیستی کاشت (فرای، ریچارد. میراث ایران).
اعراب ساسانیان را شکست دادند، اما اسلام ایرانی، زبان فارسی و عرفان ایرانی را آفرید (زرینکوب، عبدالحسین. دو قرن سکوت).
مغولان شهرها را خاکستر کردند، اما تیموریان ایرانیشده رنسانس فرهنگی تازهای پدید آوردند (بویل، جان اندرو. تاریخ مغول در ایران).
روسها و انگلیسیها در قرن نوزده قفقاز و جنوب را گرفتند، اما هستهٔ ایران باقی ماند (یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب).
در جنگهای جهانی، ارتشهای بیگانه خاک ایران را زیر پا گذاشتند، اما رؤیای استقلال سرزمینی و فرهنگی جان گرفت.
این خاطرهٔ هزارساله به ما میگوید: ملتها گاهی در سرزمین شکست میخورند، اما اگر تمدن و حافظه زنده باشد، دوباره برمیخیزند. و ملتها گاهی در تمدن شکست میخورند، حتی اگر خاکشان امن باشد؛ آن وقت چیزی برای ایستادن باقی نمیماند.
امروز، ایران در آستانهٔ قرنی ایستاده که اشغال دیگر با ارتش و تانک نیست؛ تحریم هوشمند است، اشغال دادههاست، جنگ روایتهاست. و در همین نقطه، دوگانهای سرنوشتساز پیش روی ماست: اشغالناپذیری سرزمینی، پایهٔ بقاست؛ اشغالناپذیری تمدنی، پایهٔ زندگی.
این نوشتار، سفری است از اشغالهای تاریخی تا امروز؛ از دفاع از خاک تا دفاع از زبان، حافظه، و آینده؛ روایتی از اینکه چگونه ایران باید هر دو را با هم داشته باشد تا واقعاً «اشغالناپذیر» بماند.
فصل اول: اشغال خاموش
ایران و جنگ جهانی اول؛ فراموششدهترین قحطی قرن
۱. ایران پیش از طوفان
در آستانهٔ جنگ جهانی اول (۱۹۱۴ میلادی / ۱۲۹۳ شمسی)، ایران کشوری بود در مرز بین سه امپراتوری بزرگ: روسیه تزاری در شمال، عثمانی در غرب، و بریتانیا در جنوب. قاجار، در واپسین روزهای سلطنتش، بیرمق و بیسامان، تنها به «اعلام بیطرفی» بسنده کرد؛ حال آنکه حتی ارتشی منسجم نداشت که از این بیطرفی پاسداری کند (یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب؛ افسانه بایگان، ایران در جنگ جهانی اول).
۲. اعلام بیطرفی؛ نقابی بر چهرهٔ بیپناهی
در سوم نوامبر ۱۹۱۴، دولت ایران رسماً اعلام بیطرفی کرد. اما قدرتهای جهانی آن را بههیچگرفتند. نیروهای روسیه و بریتانیا، از شمال و جنوب وارد ایران شدند و عثمانیها نیز در غرب گشایشی یافتند. حتی آلمان نیز، با مأموریت نظامی ویلهلم واسموث و کارل فن لنداو، وارد صحنه شد (حسین مکی، تاریخ بیست سالهٔ ایران).
در عمل، خاک ایران تبدیل شد به میدان نبرد بدون دولت. تجاوز آشکار بود، اما نه اعلام جنگی صورت گرفت و نه قراردادی امضا شد. اشغال، «بینام» و بیمسئولیت بود.
۳. سه ارتش، یک ملتِ بیپناه
- ارتش روسیه: از شمال وارد شد، در تبریز، رشت، قزوین و تهران مستقر شد و نظم شهری را در دست گرفت.
- ارتش بریتانیا: بهبهانهٔ حفظ منافع در خلیج فارس، جنوب ایران (بوشهر، خوزستان، فارس) را اشغال کرد
- ارتش عثمانی: نواحی غربی همچون کردستان و کرمانشاه را درگیر کرد و بهدنبال نفوذ فرهنگی–مذهبی نیز بود (مجید تفرشی، اسناد اشغال ایران در جنگ جهانی اول).
شبهنظامیان محلی و عشایر نیز گاه در حمایت، و گاه در ستیز با نیروهای بیگانه دست به شورش یا همدستی زدند. ایران عملاً تکهتکه شده بود.
۴. فاجعه انسانی: قحطی بزرگ ۱۹۱۷– ۱۹۱۹
در میانهٔ این اشغال بینام، یکی از بزرگترین قحطیهای ثبتنشدهٔ تاریخ معاصر بشر رخ داد. تحریم تجارت، نابودی کشاورزی، مصادرهٔ غله توسط ارتشها، و قطع زنجیرهٔ توزیع، منجر به مرگ میلیونی شد.
تخمین برخی منابع:
- بین ۲ تا ۴ میلیون نفر از جمعیت ایران – از مجموع حدود ۱۰ میلیون – در این قحطی جان باختند (محمدقلی مجد، قحطی بزرگ ایران).
- مناطق مرکزی و غربی همچون همدان، اراک، لرستان، و حتی حاشیه تهران از گرسنگی رنج کشیدند.
روایتهای مردمی:
«مردم از گرسنگی، برگ درخت و علف بیابان میخوردند. گوشت انسان در بازار مخفی فروخته میشد. مادر، فرزند مُردهاش را با اشک میخورد…» (خاطرات شفاهی دههٔ ۳۰، بایگانی ملی ایران)
۵. شکست قاجار، تولد رؤیای استقلال
بیاعتمادی به دولت مرکزی، و خاطرهٔ تلخ این اشغال خاموش، افکار عمومی را آماده کرد برای عبور از قاجار. رضاشاه سالها بعد، با وعدهٔ ارتش مدرن و امنیت ملی، بر موج همین فاجعه سوار شد. اگرچه او نیز در جنگ جهانی دوم کشور را از اشغال نجات نداد، اما اولین بارقههای «آرمان اشغالناپذیری» از همین قحطی متولد شد: «دیگر هرگز نباید این اتفاق بیفتد» این جمله، بهتدریج، بخشی از ناخودآگاه سیاسی ایرانیان شد.
۶. تحلیل نهایی این فصل
اشغال ایران در جنگ جهانی اول، از نظر حقوق بینالملل، نامرئی بود. اما از منظر مردم، کاملاً واقعی و ویرانگر بود. و مهمتر از آن، اولین بار بود که ملت ایران طعم عریان بیدولتی، فقدان استقلال، و رنج بیپناهی را چشید. این تجربه، زمینهساز تحولات بعدی شد: از سقوط قاجار، تا میل به ارتشسازی، تا روایت ماندگار اشغالناپذیری.
فصل دوم: اشغال رسمی و تحقیر ملی
ایران در جنگ جهانی دوم (۱۳۲۰–۱۳۲۴)
۱. آغازِ دوبارهٔ زخم
در نخستین ساعات بامداد ۲۵ اوت ۱۹۴۱ (۳ شهریور ۱۳۲۰)، ارتشهای متفقین – بریتانیا از جنوب و شوروی از شمال – با حملهای همزمان و سازمانیافته، وارد خاک ایران شدند (یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب؛ محمدعلی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران). اشغال این بار، علنی، قاطع و رسمی بود؛ و برخلاف اشغال خاموش جنگ اول، اینبار با نقشه، با ابلاغیههای سیاسی، و با سکوت قدرت مرکزی.
رضاشاه که خود را مقتدرترین پادشاه صد سال اخیر میدانست، در مقابل این لشکرکشی، مجبور به کنارهگیری شد. او کشور را در شرایطی ترک کرد که ارتش مدرنش تنها سه روز ایستادگی کرد و سپس فروپاشید (حسین مکی، تاریخ بیست سالهٔ ایران).
۲. بهانهٔ اشغال: «کریدور شمال–جنوب»
هدف رسمی متفقین، ایجاد مسیر پشتیبانی تدارکاتی برای شوروی بود؛ موسوم به Persian Corridor. ایران، بهدلیل موقعیت جغرافیاییاش، تنها مسیر قابلاعتماد برای ارسال کمکهای نظامی–اقتصادی ایالات متحده به شوروی محسوب میشد (ویلبرت اسمیت، ایران و راهآهن استراتژیک متفقین).
در طول جنگ:
- بیش از ۵ میلیون تُن تجهیزات، از بندرعباس و خرمشهر، به رشت، انزلی، و سپس به باکو و لنینگراد فرستاده شد.
- راهآهن سراسری ایران، به شاهراه اصلی نجات ارتش سرخ تبدیل شد.
۳. استعفای تحمیلی: پایان یک رؤیا
رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، پس از فشار انگلیس و شوروی و ترس از دستگیری، از سلطنت کنارهگیری کرد. فرزندش، محمدرضا پهلوی، که تنها ۲۲ سال داشت، جانشین او شد (محمدقلی مجد، کودتای سوم شهریور).
با رفتن پدر، پروژهٔ «ایران مقتدر نظامی»، برای مدتی طولانی متوقف شد. فرماندهی ارتش، استقلال سیاسی، و حتی کنترل راهآهن، عملاً بهدست بیگانگان افتاد.
۴. تهرانِ اشغالشده؛ پایتخت متفقین
بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴، پایتخت ایران تبدیل شد به صحنهای عجیب (اصغر شیرازی، شهر در اشغال):
- خیابانهایی پر از نظامیان انگلیسی، روسی، و بعدها آمریکایی
- بازار سیاه ارز و کالا
- فساد اداری
- سانسور شدید رسانهها
- وحشت عمومی از ناپایداری و قحطی
در سال ۱۹۴۳، در کنفرانس تهران، سه رهبر بزرگ جنگ (چرچیل، روزولت، و استالین) بدون اجازه و اطلاع دولت و شاه، در خاک ایران تشکیل جلسه دادند و دربارهٔ سرنوشت جنگ جهانی تصمیم گرفتند (عبدالله شهبازی، کنفرانس تهران). ایران، اجباراً میزبان بود؛ اما نه میهمان و نه تصمیمگیر.
۵. مردم و جنگ: قحطی، بیماری، و بازار سیاه
همانند جنگ اول، فشار اقتصادی سهمگین بود:
- قیمت نان و برنج، دهها برابر شد
- بیماریهای واگیردار چون تیفوس، وبا، و سل، در میان فقر و کمبود دارو، شیوع یافت
- مردمی که روزی مطیع رضاشاه بودند، حالا در سکوت، قربانی بازی ابرقدرتها میشدند (عبدالحسین نوایی، ایران در جنگ جهانی دوم).
اما اینبار، در دل قحطی، صدای حزبها، گروهها، و نشریات مستقل بلند شد. از دل این هرجومرج، آگاهی سیاسی، میل به استقلال، و رویاهای عدالتطلبانه جوانه زد (آبراهامیان).
۶. بذرهایی برای آینده: ملیگرایی و بازسازی روایت اشغال
جنگ دوم، دو حقیقت را عیان کرد:
- ایران با «اتکا به قدرت بیگانه»، حتی در عصر رضاشاه هم، اشغالپذیر بود.
- اما جامعهٔ شهری در حال رشد، روزنامهنگاران، دانشجویان و روشنفکران، بهتدریج در حال شکلدادن به یک گفتمان مستقل بودند (صادق زیباکلام، ما چگونه ما شدیم).
اشغال، تحقیر جسمی و روانی یک ملت بود؛ اما درست در همین دوره، ایدهٔ «ایران مستقل» بهشکلی نو متولد شد. این بار، نه از دربار، بلکه از دل کوچهها، دانشگاهها، و میدانهای نفتی خوزستان.
۷. تحلیل نهایی این فصل
برخلاف جنگ اول، که اشغال «بیصدا» بود، اشغال جنگ دوم با صدایی رساتر، اما نتایجی پیچیدهتر همراه بود:
- پایان حکومت پادشاهی مقتدر
- تولد پادشاهی جوان و وابسته
- و ظهور گفتمانی تازه که سالها بعد در چهرههایی چون مصدق متجلی شد.
ایران، دوباره اشغال شد؛ اما اینبار، چیزی در اعماق مردم تغییر کرد: حافظهٔ جمعی ایران، دیگر اشغال را فراموش نمیکرد (ابراهیم تیموری، خاطرات دوران اشغال).
فصل سوم: از انقلاب تا ایستادگی
بازخوانی آرمان اشغالناپذیری در دههٔ انقلاب، تحریم و جنگ (۱۳۵۷–۱۳۶۷)
۱. خیزش، فروپاشی نظم قدیم، و آرمان استقلال
در سال ۱۳۵۷، مردم ایران با انقلابی بیسابقه، حکومت پهلوی را سرنگون کردند (یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب). در میان شعارها، یکی از پررنگترینها این بود: «نه شرقی، نه غربی – جمهوری اسلامی» (روزنامه اطلاعات، بهمن ۵۷).
این شعار، بیان صریحی از میل به اشغالناپذیری سیاسی بود؛ نه تنها حضور نظامی، بلکه وابستگی اقتصادی، فرهنگی و اطلاعاتی نیز نوعی اشغال تلقی میشد. انقلاب، در اصل، روایتِ بازپسگیری ارادهٔ ملی بود؛ اما این روایت، خیلی زود با واقعیاتی خشن مواجه شد.
۲. بلافاصله پس از انقلاب: تحریم، ترور، و انزوای بینالمللی
در کمتر از یک سال:
- سفارت آمریکا تسخیر شد (دانشجویان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی).
- روابط با غرب قطع شد.
- تحریمهای اقتصادی آغاز شدند (شورای امنیت ملی آمریکا، ۱۹۷۹).
- و جریانات مسلح مخالف (چپ، ملیگرا، سلطنتطلب و…) وارد فاز ترور و شورش شدند (حسین دهباشی، روایت انقلاب).
در این فضای انفجاری، ملت انقلابی بهجای آسایش، وارد دوران دیگری از مقاومت و فشار شد.
۳. تابستان ۱۳۵۹: جنگی که ناگهانی نبود
صدام حسین، رئیسجمهور عراق، با حمایت غرب و کشورهای عربی، حملهای همهجانبه را به ایران آغاز کرد (پل ولفویتز، گزارشهای پنتاگون دربارهٔ خاورمیانه). او تصور میکرد ایران پس از انقلاب، بیدفاع و بیثبات است.
هدف:
- تصرف خوزستان در چند روز
- سقوط جمهوری اسلامی
- تجزیهٔ ایران به منطقهای تحت نفوذ غرب
اما جنگ، آنگونه پیش نرفت (احمد کاظمی موسوی، جنگ ایران و عراق).
۴. دفاع مقدس: آزمون اراده برای اشغالناپذیری
جنگ ۸ ساله، طولانیترین جنگ متعارف قرن بیستم بود (آنتونی کوردزمن، جنگ ایران و عراق). در این جنگ:
- ایران بیش از ۳۰۰هزار شهید، میلیونها آواره، و صدها شهر ویران را تجربه کرد (بنیاد شهید).
- بنیهٔ دفاعی کشور، بدون پشتیبانی بینالمللی، با اتکا به ظرفیتهای بومی تقویت شد (مرکز اسناد دفاع مقدس).
- از موشکهای دستساز تا پروژههای سری جهاد خودکفایی در ارتش و سپاه، همه تلاشی بودند برای تثبیت یک آرمان: «ما را نمیتوان اشغال کرد.»
۵. روایت موازی مردم: جنگ در خانهها، نه فقط در جبههها
در خیابانهای تهران و کرمانشاه و آبادان، جنگ بخشی از زندگی روزمره بود (روایتهای مردمی مرکز اسناد انقلاب اسلامی):
- صف نان و قند و نفت
- مدارس نیمهتعطیل یا در پناهگاهها
- پخش وصیتنامه شهدا در محلهها
- و رادیوهایی که هر شب خبر عملیات جدید یا شهادت تازهای میدادند
در همین سالها، شعور عمومی دربارهٔ استقلال، خودکفایی، و کرامت ملی شکل گرفت؛ اما همزمان، شکافهایی عمیقتر در عدالت، حقوق شهروندی، و آزادیهای اجتماعی پدید آمد .
۶. نتیجهٔ سیاسی جنگ
در سال ۱۳۶۷، ایران قطعنامهٔ ۵۹۸ را پذیرفت (سازمان ملل). فرماندهان اعلام کردند: «ما جنگ را نباختیم، بلکه اجازهٔ اشغال ندادیم.»
با این روایت، جنگ، اگرچه فاجعهبار و خونبار بود، اما بهمثابهٔ تثبیت نهایی مفهوم اشغالناپذیری در ناخودآگاه جمعی ایران ثبت شد.
۷. تضاد بنیادین: بنیهٔ دفاعی بومی – عدالت اجتماعی ناکام
در دل این پیروزی دفاعی، یک بحران عمیق اجتماعی در حال شکلگیری بود:
- بومیسازی صنایع نظامی، پیشرفت کرد.
- اما بومیسازی رفاه، عدالت، آموزش و قانونپذیری، ناکام ماند (حسین بشیریه، جامعهشناسی ایران پس از انقلاب).
چگونه ملتی میتواند از حملهٔ نظامی جان سالم بهدر ببرد، اما در برابر فساد، تبعیض، و اجبارهای فرهنگی–سیاسی، آسیبپذیر باقی بماند؟ این پرسش، از همان سالها، میان مردم زمزمه میشد.
۸. تحلیل نهایی فصل
در دههٔ ۶۰، ایران اثبات کرد که میتواند از اشغال نظامی جلوگیری کند؛ اما نتوانست از تحمیلهای ایدئولوژیک، اقتصادی، و گاه فرهنگی در امان بماند. ملت، در برابر دشمن خارجی، ایستاد؛ اما در برابر دشواریهای داخلی، بار دیگر دچار فرسایش شد (محمدعلی همایون کاتوزیان).
اشغالناپذیری کلاسیک، محقق شد؛ اما همزمان، نوعی اشغال نرم در زیستجهان مردم آغاز شد؛ از سرکوب آزادیهای فردی، تا مهاجرت نخبگان، و افسردگیِ پنهانِ جامعهٔ پس از جنگ.
فصل چهارم: بازسازی، تحریم، تکنولوژی
تحول روایت اشغالناپذیری از میدان جنگ تا عرصهٔ دانش و فناوری (۱۳۶۸–۱۳۹۸)
۱. پس از جنگ: جامعهٔ زخمی، رؤیای بازسازی
سالهای پس از جنگ، دوران بازسازی ویرانهها بود (اکبر هاشمی رفسنجانی، دوران سازندگی). هزاران روستا و شهر نیمهجان، میلیونها آواره، صدها هزار شهید، و اقتصادی دچار فروپاشی…
رفسنجانی «سردار سازندگی» نام گرفت و پروژهای ملی برای بازسازی کشور آغاز شد (مرکز اسناد انقلاب اسلامی):
- اتوبانها، سدها، و کارخانهها
- توسعهٔ دانشگاهها و ظرفیتهای مهندسی
- پیوند دوباره با اقتصاد جهانی
اما این «بازسازی» نه فقط فیزیکی، بلکه روایتی تازه از ایران پساجنگ بود: «ما مقاوم بودیم، اکنون باید مدرن شویم.»
۲. دههٔ ۷۰: گشایش، زخمهای پنهان
در شهرها، مردم به دنبال رفاه، آزادی، و زندگی بهتر بودند؛ اما در دل این جنبوجوش، شکافها نیز پدیدار شدند (حسین بشیریه، جامعهشناسی ایران):
- شکاف طبقاتی شدید
- مهاجرت گستردهٔ نخبگان (گزارش بانک جهانی ۱۹۹۷ دربارهٔ Brain Drain)
- مفاسد اقتصادی
- و ناکامی در تحقق عدالت انقلابی
در این فضا، روزمرگی مردم پر شد از تلاش برای بقا، و آرمانهای اشغالناپذیری، آرامآرام به زبان فناوری، دانش، و اقتصاد منتقل شد (یرواند آبراهامیان، ایران معاصر).
۳. دههٔ ۸۰: ظهور تکنولوژی بومی و تحریم هوشمند
با پیشرفت پروندهٔ هستهای ایران، موج تازهای از تحریمهای بینالمللی آغاز شد (شورای امنیت سازمان ملل، قطعنامههای ۱۷۳۷ و ۱۹۲۹).
- قطع ارتباط بانکی (SWIFT)
- تحریم شرکتها و افراد حقیقی
- تحریم فناوری، دارو، انرژی، هواپیمایی
ایران ناگهان دریافت که: اشغالناپذیری قرن بیستویکم، دیگر با تانک نیست؛ با قطع اینترنت و داروست (فاطمه شمس، تحریم هوشمند و جامعه ایران).
پاسخ حکومت؟ بومیسازی زیرساختها:
- اینترنت ملی (مرکز تحقیقات مخابرات، ۱۳۹۱)
- واکسنهای داخلی
- پروژههای فضایی (سازمان فضایی ایران، گزارش ۱۳۹۶)
- ساخت پهپاد، موشک، و ماشینهای دقیق
- تقویت دانشگاههای فنی مانند شریف و امیرکبیر
روایت جدید این بود: «اگر وابسته باشی، اشغالشدهای؛ اگر خودکفا باشی، آزاد میمانی.»
۴. همزمان در زندگی روزمرهٔ مردم چه گذشت؟
در حالیکه رسانهها از موشکها، ماهوارهها، و سانتریفیوژها میگفتند. مردم در صف دارو، روغن، گوشت، و شغل، منتظر میماندند (گزارشهای مرکز آمار ایران دههٔ ۸۰):
- دختران درگیر حجاب اجباری و گشت ارشاد
- پسران درگیر مهاجرت و بیکاری
- معلمان درگیر تبعیض
- و کارگران، درگیر فقر و اعتراض
اشغالناپذیری، در سیاست رسمی تثبیت میشد، اما در خیابانها، مردم از نوعی محاصرهٔ روانی، فرهنگی و معیشتی رنج میبردند (گزارشهای مجلس، ۱۳۸۶–۱۳۹۲).
۵. تناقض مرکزی دهههای ۸۰ و ۹۰
از یکسو:
- ایران در توسعهٔ فناوری دفاعی، نانو، بیو، و هوافضا به قدرتی منطقهای تبدیل شده بود (اندیشکده SIPRI، ۲۰۱۸)
- پهپاد ایرانی در آسمان کشورهای دیگر پرواز میکرد
- دانشمندان ایرانی در جهان مطرح بودند
اما از سوی دیگر:
- طبقهٔ متوسط در حال نابودی بود
- جوانانی از کشور دلزده بودند
- و فاصلهٔ ملت و حکومت در روایت «پایداری» رو به افزایش بود
قدرت تکنولوژیک رشد کرد، اما قدرت روایتگری تضعیف شد (مجید توکلی، نسل تحریم).
۶. روایتهای تازهٔ اشغال
در این سالها، مردم با نوعی اشغال نرم روبهرو شدند:
- فیلترینگ و سانسور گسترده (گزارش فریدم هاوس ۲۰۱۳)
- قطع اینترنت در اعتراضات (آبان ۹۸)
- نفوذ دستگاههای امنیتی در دانشگاهها
- بیاعتمادی به رسانههای رسمی
- تقابل شدید میان دو نسل روایتگر: نسل جنگ و نسل شبکههای اجتماعی
در این شرایط، نسل جدید دیگر با مفاهیمی چون «استقلال»، «خودکفایی» و «اشغالناپذیری» آنچنان همذاتپنداری نمیکرد؛ آنها به دنبال «آزادی، کرامت، و ارتباط آزاد جهانی» بودند (مطالعهٔ سعید مدنی، ۱۳۹۷).
۷. پرسش نهایی دههها
آیا کشوری که اشغالناپذیری سختافزاری را در جنگ و تحریم بهدست آورده، میتواند بدون آزادی نرمافزاری، شفافیت، و عدالت اجتماعی، آن را حفظ کند؟ این پرسشی است که ایران را از دههٔ ۶۰ تا ۹۰، از جنگ تا تحریم، دنبال کرده است.
فصل پنجم: از اشغال سرزمین تا اشغال ذهن و زبان
روایت ایران در عصر دیجیتال، تحریم هوشمند و جنگ روایتها (۱۳۹۸–۱۴۰۳)
۱. مقدمه: روایت نانوشتهٔ یک ملت خسته، اما ایستاده
در سالهای پایانی دههٔ نود شمسی، ایران در آستانهٔ یکی از پرتلاطمترین ادوار تاریخ معاصر خود قرار گرفت؛ دههای که نه جنگ جهانی بود، نه اشغال فیزیکی، اما نشانههای نوعی اشغال در آن هویدا شد – اشغال خزندهٔ زیرساختها، امیدها، روابط اجتماعی، و حتی زبان.
مردم دیگر با تانکهای روس و انگلیس روبهرو نبودند، بلکه با دادههای قطعشده، پلتفرمهای فیلترشده، داروهای نایاب، سوختهای سهمیهای، و رویاهای کوچکشده در خانههای اجارهای و موبایلهای شکسته.
۲. تحریم هوشمند: اشغال بدون سرباز
تحریمها دیگر تحریم نفت و هواپیما نبودند؛ تحریم شدیم از علم، از تراشه، از نرمافزار، از حضور جهانی، از معاشرت انسانی، از دیپلماسی زنده.
- هر کلیدواژهای که به «هوش مصنوعی»، «رایانش ابری»، «نوآوری»، «دسترسی به نشریات علمی»، «منبع آزاد» میرسید، با دیواری از محدودیت، فیلترشکن و حسرت مواجه میشد.
- داروهایی که کودکان نیاز داشتند، دیگر تولید نمیشدند یا بهدست نمیرسیدند.
- در بسیاری از حوزهها، تحریمهای «هوشمند» طراحی شدند تا به مردم فشار بیاورند، بیآنکه دست قدرتهای جهانی مستقیماً دیده شود.
نتیجه: شکل تازهای از اشغال؛ بیپرچم، بیارتش، بیاعتراض جهانی.
۳. فروپاشی زبان عمومی: وقتی روایتها مصادره شدند
در رسانهها، «ملت» بدل به «مخاطب» شد؛ در سیاست، «معترضین و مخالفان» تبدیل به «اغتشاشگر» و «خائن»؛ در گفتوگوها، «اعتماد» جای خود را به «سکوت» داد.
- زبانِ گفتوگوی ملی ترک برداشت.
- واژههایی چون امنیت، دین، وطن، اخلاق دیگر میان همگان معنای مشترکی نداشتند.
- هر واژه حامل بار سیاسی شد؛ هر جمله میتوانست دلیل حذف، طرد یا دستگیری باشد.
زبان اشغال شد؛ پیش از آنکه خاک دوباره اشغال شود.
۴. دیجیتالیسم تبعیضآمیز: طبقهبندی دیجیتال شهروندان
در عصر پساکرونا و جنبشهای اجتماعی (از آبان ۹۸ تا پاییز ۱۴۰۱)، دولتها و شرکتها تلاش کردند کنترل دیجیتال را جایگزین حضور فیزیکی کنند:
- اینترنت طبقاتی: کارمندان رسمی و وابسته اینترنت داشتند؛ دانشجویان و هنرمندان نداشتند.
- فیلترینگ هوشمند: پلتفرمهای جهانی ممنوع، شبکههای بومی ناکارآمد.
- دادهمحوری ناقص: دیتا بود، اما آزادی داده و تصمیمگیری نبود.
دیجیتال، فضایی شد برای نظارت، نه برای آزادی.
۵. روایت مردم: روزمرگی در میدان اشغال
به مغازهدار میدان انقلاب که شبها با نور چراغقوه قفسهها را مرتب میکند، به مادر شیمیدرمانیرفتهای که دارو ندارد، به جوانی که در ۲۵ سالگی نه کار دارد، نه امید مهاجرت، نه امکان تشکیل خانواده، و به دانشآموزی که هوش مصنوعی را روی تخته سیاه بدون برق یاد میگیرد.
اینها روزمرههای اشغالشدهاند. روزمرههایی که نه در خاک، بلکه در روان، امید، و آینده اشغال شدهاند.
۶. پاسخ ملت: روایتسازی، بازسازی، و ایستادن در میدان
و با اینهمه، این مردم هنوز:
- شعر مینویسند
- فیلم میسازند
- استارتاپ میزنند
- فرزند میآورند
- پلتفرم میسازند
- مقاومت میکنند
- و روایت مینویسند
اگر دشمن در روایت پیروز شود، اشغال کامل شده است. اما مادامی که مردم هنوز مینویسند، هنوز روایت میسازند، اشغال ناقص است.
۷. جمعبندی: اشغالناپذیری نوین
- اشغالناپذیری قرن بیستم، با ارتش و خاک و تانک تعریف میشد.
- اشغالناپذیری قرن بیستویکم، به زبان، تکنولوژی، روایت و روان بستگی دارد.
برای عبور از این اشغال مدرن:
- باید بنیهٔ فرهنگی و بیانی داشته باشیم.
- باید تکنولوژی بومی و آزاد توسعه یابد.
- باید هنر، رسانه، و دانشگاه در یک جبههٔ فرهنگی همگرا شوند.
- و باید حقیقت گفته شود – هرچند سخت، هرچند پرهزینه.
فصل ششم: روایت یا اشغال
ملتِ روایتگر در برابر امپراتوری روایتساز – از جنگ فیزیکی تا جنگ معنا
مقدمه: پس از آتش، خاکستر یا آواز؟
ایران از انقلاب، تحریم، جنگ، انزوا، مهاجرت، بحران اعتماد، و شکستهای گوناگون عبور کرده است. اما چیزی هست که هنوز تمام نشده: نبرد بر سر اینکه چه کسی روایت این ملت را مینویسد.
این نبرد از همیشه عمیقتر، جهانیتر، و خطرناکتر شده است. در جهانی که ابزار رسانه، هوش مصنوعی، تولید محتوا، و داده در اختیار قدرتهای جهانی است، آیا هنوز میتوان روایت مستقل داشت؟ و اگر نتوان، آیا اشغال نشدهایم – اینبار نه در خاک، که در حافظه و افق اینده
پایان جنگها، آغاز جنگ روایتها
در قرن بیستم، اشغال با ارتشها و کودتاها بود؛ در قرن بیستویکم، اشغال با روایت است.
مقایسهٔ دو جهان:
- جنگهای سنتی: تانک، موشک، بمب
- جنگهای روایتی: توییت، هشتگ، مستند، سریال
- میدان قدیم: جغرافیا، مرز، پایگاه
- میدان امروز: اذهان، باورها، حافظه
- دیروز: اشغال زمین
- امروز: اشغال تخیل و آینده
امروز، آنکه روایت را در دست دارد، جهان را در مشت دارد.
روایت ایران از نگاه دیگران: قربانی، عامل، یا رازآلود؟
در پلتفرمهای جهانی، ایران اغلب چنین دیده میشود:
- بهمثابهٔ تهدید: قدرتی هستهای، حکومتی دینی، نیرویی منطقهای بیثباتکننده.
- بهمثابهٔ قربانی: کشوری تحریمشده، منزوی، عقبمانده، خشمگین.
- بهمثابهٔ رازآلود: سرزمین شعر و فرش و زنان معترض و مردان عبوس.
هیچکدام از این روایات، نمایندهٔ مردم ایران نیستند. اما اینها در جهان شنیده میشوند، بازتولید میشوند، و در سیاست جهانی اثر میگذارند.
نقش مردم: آیا ملت میتواند خودش را روایت کند؟
روایت ایران فقط کار حکومت نیست. بلکه ملت – با شعر، با فیلمنامه، با رمان، با پادکست، با سفرنامه، با استارتاپ، با زبان روزمرهاش – باید خودش را روایت کند.
روایت مردم یعنی:
- گفتن آنچه هرگز گفته نشده.
- بازگرداندن تجربههای خاموششده.
- عبور از سانسور رسمی و خودسانسوری ذهنی.
- احیای صدای اقلیتها، روستاها، زبانها، طبقات فراموششده.
بنیهٔ دفاعی روایتی: همچون بنیهٔ نظامی
همانطور که تسلیحات بومی، ایران را در برابر اشغال نظامی مقاوم کرد، روایت بومی نیز میتواند ایران را در برابر اشغال فرهنگی و ادراکی مقاوم کند. باید:
- روایت علمی داشته باشیم (آمار، پژوهش، دانشگاه مستقل).
- روایت هنری داشته باشیم (سینما، رمان، موسیقی، تئاتر).
- روایت تکنولوژیک داشته باشیم (پلتفرم، مدل هوش مصنوعی، ترجمه، زیرساخت داده).
- روایت اجتماعی روزمره داشته باشیم (خردهروایتها، زندگی واقعی).
هیچ ملتی بدون توان دفاع روایتی، مستقل باقی نمیماند.
روایتگری در عصر هوش مصنوعی
در دنیای امروز، سامانههای هوش مصنوعی و ابزارهای تولید تصویر و متن، تعیین میکنند که جهان چه میبیند و چه میخواند.
- اگر دادهها را دیگران تغذیه کنند، خروجی هم روایت آنهاست.
- اگر ما داده، تصویر، زبان و حافظهٔ خود را وارد نکنیم، حذف میشویم.
ما باید:
- حافظهٔ دیجیتال خود را بسازیم.
- زبان فارسی را در پلتفرمهای جهانی قدرتمند کنیم.
- روایت ملی و مردمی خود را وارد سامانههای هوش مصنوعی کنیم.
- دانشگاهها را تبدیل به مراکز تولید روایت کنیم، نه مصرف روایت دیگران.
عشق، هوش، و روایت؛ آیندهٔ پایداری ملی
این فصل تنها دربارهٔ سیاست نیست. این فصل دربارهٔ عشق است – عشقی به حقیقت، به وطن، به مردم، به آینده.
- عشق به دانایی: که ما را از سانسور میرهاند.
- عشق به خودبیانگری: که ما را روایتگر میکند.
- عشق به زیبایی: که ما را هنرمند و اثرگذار میکند.
- عشق به حضور: که ما را از انزوا بیرون میآورد.
و اگر ملت، در دل این روایت، در دل همین خاک، بتوانند از اشغال روایت عبور کنند و با هم روایتی نو بسازند، شاید برای اولین بار، ایران نهفقط اشغالناپذیر، بلکه روایتناپذیر هم بشود؛ یعنی هیچ قدرتی نتواند روایتش را از او بگیرد.
فصل هفتم: حافظهٔ زنده – از آرشیو دولتی تا حضور مردمی
مقدمه: حافظه، شرط حضور
ملتی که حافظه ندارد، هویت ندارد؛ و ملتی که هویت ندارد، دیگر ملت نیست—جمعی بیریشه در توفان دادهها. از حافظهٔ روستاها تا خاطرات زنان و کودکان جنگ، از قصهٔ پدربزرگها تا پیامهای متنی روزانه، از اعتصاب و شورش و همبستگی تا فیلمهای عروسی و عکسهای عاشقانه— همهٔ اینها مؤلفههای حافظهٔ یک ملتاند.
و امروز، این حافظه یا به دست دولت مصادره میشود، یا در پلتفرمهای جهانی مستهلک میگردد؛ اگر ما آن را زنده نکنیم، فراموش خواهد شد.
آرشیوهای مرده، حافظههای فراموششده
خاطرهٔ جنگ
- شکل مرده: بیانیهٔ رسمی، فیلم تبلیغاتی
- شکل زنده: نامهٔ یک مادر، عکس سربازی گمشده
خاطرهٔ انقلاب
- شکل مرده: روایت دولتی، کتاب درسی
- شکل زنده: دیالوگهای کوچه و بازار، گرافیتی خیابانی
خاطرهٔ مهاجرت
- شکل مرده: آمار مهاجرت
- شکل زنده: صدای بغض کودک در فرودگاه
خاطرهٔ فقر
- شکل مرده: جدول و نمودار
- شکل زنده: گفتوگوی زنی در صف یارانه
چرا حافظهٔ زنده دشمن قدرت است؟
قدرت سیاسی، چه داخلی و چه خارجی، از حافظهٔ زنده میهراسد. زیرا:
- نمیتوان آن را سانسور کرد، چون پخش میشود.
- نمیتوان آن را مصادره کرد، چون شخصی و چندلایه است.
- پنمیتوان آن را کنترل کرد، چون متعلق به مردم است.
حافظهٔ زنده، دشمن فراموشیِ تحمیلی است. حافظهٔ زنده، مبنای دموکراسی، عدالت، و هنر است.
تکنولوژی و حافظه: هم ابزار، هم تهدید
در عصر دیجیتال، حافظه زندهتر میشود—و همزمان شکنندهتر.
- شبکههای اجتماعی خاطرهها را ثبت میکنند، اما در لابهلای الگوریتمها گم میکنند.
- هوش مصنوعی میتواند حافظه را بازآفرینی کند، اما اگر آموزش ندیده باشد، تحریفش میکند.
- کلاد و سرورها حافظهها را نگه میدارند، اما مالکیتشان در دست ما نیست.
اگر ما حافظه را دیجیتالی کنیم، اما آن را بومی و مستقل نسازیم، در واقع حافظه را تسلیم کردهایم.
حافظهٔ دیجیتالِ بومی: راه نجات
ما نیاز داریم به:
- آرشیو ملی مردمی: جایی که مردم روایتها، عکسها، صداها، خاطرات را خودشان ثبت کنند.
- پلتفرمهای بومی باز: جایی که هرکسی بتواند حافظهاش را با دیگران به اشتراک بگذارد، بدون ترس.
- هوش مصنوعی روایتگر: مدلی آموزشدیده بر روایتهای مردم ایران، نه فقط ترجمهٔ روایت دیگران.
همانطور که «توان دفاعی بومی» ما را از اشغال نظامی حفظ کرد، «حافظهٔ بومی دیجیتال» ما را از اشغال معنایی و تحریف نجات خواهد داد.
عاشقانهترین بخش: حافظهای که با عشق زنده است
عشق، خودش حافظه است.
- کسی را دوست داری چون یادت هست با او چه گذشت.
- کشورت را دوست داری چون میدانی از چه رنجهایی عبور کرده.
- امید داری چون یادت هست همیشه یک نفر مانده بود که نرفته بود.
تحلیل نهایی فصل هفتم
ملتی که حافظهٔ زندهٔ خود را میسازد، خود را از نو میسازد. این حافظه، سپر اشغالناپذیری تمدنی است. بدون آن، حتی اگر خاک حفظ شود، معنا از دست میرود.