شناسهٔ خبر: 75170444 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: عصر ایران | لینک خبر

قصه‌های نان و نمک(38)/ شنبه‌ای که با مرگ گربه آغاز شد

برای اول صبحِ شنبه دیدن گربه کشته شده روی آسفالت اصلاً شروع خوبی نبود ولی مثل خیلی از حقیقت‌های آزاردهنده زندگی...

صاحب‌خبر -

عصر ایران ؛ احسان محمدی - برای اول صبحِ شنبه دیدن گربه کشته شده روی آسفالت اصلاً شروع خوبی نبود ولی مثل خیلی از حقیقت‌های آزاردهنده زندگی، واقعیت داشت. گربه احتمالاً در حین تلاش برای گذر از خیابان کشته شده بود.
ذهن رفت پی لحظه‌ای که راننده تجربه کرده، رد شدن از روی یک مشت گوشت و استخوان. حس تلخ مرتکب قتل شدن و چسبیدن خون و موی گربه به لاستیک و گلگیر ماشین. گفتم که اصلاً شروع خوبی برای اول هفته نبود به خصوص برای ذهنی که بیمار تصویرسازی است!
باقی مسیر به گربه‌هایی فکر کردم که اول صبح شنبه صاحبشان بیدار شده، غذای مخصوص برایشان ریخته، اسباب‌بازیشان را دست‌شان داده، بغلشان کرده و آنها هم بعد از این محبت صبحگاهی از پشت پنجره به کوچه نگاه کرده‌اند و به گربه‌های کنار سطل زباله خیره شده‌اند. کسی چه می‌داند که گربه‌ی اسیر و عقیم شده در باغ وحش خانگی و زل زده از پشت پنجره خوشحالتر است یا گربه‌ی رها و یله و بی‌قید و بند در خیابان؟
گاهی فکر می‌کنم فقط آدم‌ها نیستند که خوش‌شانس و بدشانس دارند، برای همه موجودات اینطور است. اگر گاو هم باشی و جای مناسبی به دنیا بیایی احتمالاً توسط فرقه‌ای پرستیده می‌شوی، گاو بدشانس می‌رود زیر ساطور قصاب! یا یک سنگ می‌شود محراب پرستشگاهی و مردم آن را می‌بوسند و سنگ دیگر سرنوشتش کاسه توالت است!
انگارسرنوشت موجودات روی کره زمین بیش از چیزی که فکر می‌کنیم اسیر تقدیر و تصادف است!