شناسهٔ خبر: 75155504 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: فرارو | لینک خبر

از منورالفکر تا شبه‌روشنفکری امروز

سلبریتی شبه‌روشنفکر ما، با ظاهری غیرمعمول، لابد در مدیریت زمان و کش‌دادن شبانه‌روز به بیش از ۲۴ ساعت هم تبحری ویژه دارد که می‌تواند روزانه، هم ورزش سنگین کند، هم ۱۰۰جلد کتاب بنویسد، هم بی‌وقفه کارگاه و کلاس برپا و البته در برنامه‌های یوتیوبی هم شرکت کند. مکمل همه اینها که اعتبار سلبریتی‌شدن را تضمین می‌کند، شرکت در برنامه‌های شبه‌فرهنگی در پلتفرم‌هاست.

صاحب‌خبر -
تبلیغات

نیوشا طیبی گیلانی در یادداشتی در روزنامه هم میهن نوشت: از میانه قاجاریه بود که اصطلاح «منورالفکر» در آثار مکتوب پیدا شد. منورالفکرها یا به سیاق امروزی، روشنفکرها، چنانکه از نام‌شان برمی‌آید، افرادی بودند - و هستند - که پیش و بیش از دیگر افراد جامعه، تحولات پیشین و پسین را درمی‌یافتند و بر می‌رسیدند و بر حلقه‌های پیرامون‌شان تأثیر می‌گذاشتند.

آن منورالفکرهای اول که با پیشرفت‌های عصر صنعتی اروپا مواجه شده بودند، حیرت‌زده از راه‌آهن، کشتی بخار و محصولات صنعتی، در پی پاسخ‌دادن به پرسش‌هایی بودند با این موضوع که «چرا ما عقب مانده‌ایم؟ و حالا چه باید بکنیم؟».

بازیافتن ملیت، وطن‌خواهی، توجه به سرزمین مادری، زنده‌کردن افتخارات ملی، منسجم کردن ملت زیر یک پرچم و برقراری مشروطه هم کم‌وبیش برون‌داد همان اندیشه‌ورزی‌ها برای پیدا کردن راه‌حل و نقشه راهی جهت گام گذاشتن در مسیر پیشرفت بود.

بعد از آن روشنفکری چپ‌گرای توده‌ای برآمده از جذابیت‌های جنبش جهانی چپ، فراگیر شد و البته که این مکتب، خدمات فرهنگی غیرقابل انکاری به کشور کرد. اگر پیشینه پژوهشگران، نویسندگان و فعالان تأثیرگذار حوزه اندیشه و فرهنگ در دهه‌های 40 و 50 بررسی شود، سابقه توده‌ای و چپ در کارنامه بسیاری از آنها عیان است.

هرچه از آن سال‌ها دور شدیم، جریان‌های شبه‌روشنفکری بیشتر پا گرفتند. این جریان‌ها بیش از آنکه اصیل و بر پایه اندیشه‌ورزی باشند، به ظواهر روشنفکری اهمیت می‌دادند و آلوده به اغراض دیگری چون مرید و مرادبازی، کسب درآمد و حتی سوءاستفاده از زنان و دختران بودند و شوربختانه هستند.

سنت تشکیل محافل و بالانشینی مراد و حلقه زدن مریدان گرد او، شاید میراث هزاران‌سال تصوف در تاریخ ماست. همان شیوه به حلقه‌های شبه‌روشنفکری هم تسری پیدا کرد و شد آنچه امروز می‌بینیم. مثلاً عده‌ای در حیات و ممات فردی، مرید سینه‌چاک اویند و برای دفاع از او عنداللزوم دست ‌به‌ چوب و چماق هم می‌شوند.

آنها که خود را شیفته و شیدای شاملو، او را خدای روشنفکری و آرای‌اش را وحی منزل می‌دانند؛ نقد شاعر مرحوم را گناه نابخشودنی به‌حساب می‌آورند و به‌مثابه طرفداران فلان تیم فوتبال یا خواننده رپ و راک، با خشونت از او دفاع می‌کنند.

اگر گفته شود که آن مرحوم فرازونشیب در شعر فراوان داشته، خطای فرهنگی هم کم نداشته، در سواد و نثر و نظم هم چندان ستاره درخشانی نبوده و نظرات‌اش درباره فردوسی و موسیقی ایران و دیگر مظاهر فرهنگ ملی، حاکی از کم‌اطلاعی او بوده، در واقعیت و مجاز بر سر گوینده می‌ریزند و فحش باران‌اش می‌کنند.

این بساط امروز رونق دوچندانی گرفته. اینکه در هر محفل، کافه و رستورانی، فلسفه، تاریخ و ادبیات می‌گویند و این جمع‌ها تبدیل به مجامعی برای پرداختن به امر فرهنگ شده، البته پدیده مبارکی است، اما عده‌ای هستند که به‌صرف داشتن مدرک تحصیلی و البته ادا و اطوار روشنفکری و اراده معطوف به سلبریتی‌شدن پای در این وادی می‌گذارند و شهرت، پول و چیزهای دیگری به ابزار فرهنگ به‌دست می‌آورند.

مثلاً فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی را می‌شناسم - شما هم حتماً می‌شناسید - که ظاهری مانند بدنسازان حرفه‌ای دارد و مدعی است که بیش از 100 کتاب نوشته است. درِ هرجا را که باز کنید، مریدانش را می‌بینید که نشسته و چشم بر دهان جامعه‌شناس بدنساز دوخته‌اند. حضرت‌اش در تمام شئون عالم صاحبنظر است و از تاریخ، فلسفه علم و هر چیز دیگری که فکر کنید، سررشته دارد.

سلبریتی شبه‌روشنفکر ما، با ظاهری غیرمعمول، لابد در مدیریت زمان و کش‌دادن شبانه‌روز به بیش از 24 ساعت هم تبحری ویژه دارد که می‌تواند روزانه، هم ورزش سنگین کند، هم 100جلد کتاب بنویسد، هم بی‌وقفه کارگاه و کلاس برپا و البته در برنامه‌های یوتیوبی هم شرکت کند. مکمل همه اینها که اعتبار سلبریتی‌شدن را تضمین می‌کند، شرکت در برنامه‌های شبه‌فرهنگی در پلتفرم‌هاست.

یک دعوت به این برنامه و نشستن جلوی مجری خوش‌نام و موجه، تضمین و تثبیت حضور در عرصه شبه‌روشنفکری است. ارائه نظرات غیرمعمول و بی‌حساب ولی جنجالی، شگرد کار محسوب می‌شود و به مریدان حسی از ژرف‌اندیشی و طور دیگر دیدن می‌دهد.

بی‌تعارف بگویم: فاجعه اما به‌همین‌جا ختم نمی‌شود، دایرکت اینستاگرام بسیاری از این شبه‌روشنفکران مملو از پیام‌های ردوبدل شده‌شان با زنان و دختران جوانی است که حضرت استاد، قصد اغفال آنها را دارند. جنبش «می تو» هم کهنه شده و البته حضرات راه‌هایی هم آموخته‌اند که سندی از خود برجا نگذارند.

در پایان به عرض برسانم که درباره سواد رسانه‌ای و چگونگی تشخیص درست از نادرست در شبکه‌های مجازی فراوان گفته می‌شود، اما چنانکه رسم جامعه ماست و بر سر طرح موضوعاتی این‌چنین با هم تعارف داریم، کسی از راه‌های تشخیص آدم دانا از نادان حقه‌باز پرمدعا صحبت نمی‌کند. اگرچه فقط اندکی تأمل در حرکات و سکنات این قماش سوءاستفاده‌کنندگان از فرهنگ و اندیشه، تشت آنها را از بام به زیر خواهد انداخت و رسوایشان خواهد کرد.

در اینجا باید از علی دهباشی سخن گفت که عمری است یک‌تنه بیش از کل دستگاه فرهنگی کشور به حوزه‌های گوناگون فرهنگی خدمت کرده، کتاب و مجله منتشر کرده، یاد بزرگان را زنده نگه‌داشته و از هرکس که برای ایران خدمتی کرده، تجلیل کرده و خود به کناری ایستاده و نه دم و دستگاه و حلقه مریدانی برپا داشته و نه ژست و ادای روشنفکری و دگراندیشی گرفته، خدایش حافظ او و خدمتگزاران بی‌ادعای عرصه فرهنگ باشد و جامعه و جوانان ما را از بلای شبه‌روشنفکری به‌دور دارد.

تبلیغات

برچسب‌ها: