شناسهٔ خبر: 75155052 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

جهانی شدن شمشیری دو لبه است؛ وقتی کسب سود جایگزین وفاداری ملی می شود

امروزه تمرکز اصلی بر مسائل بوم شناختی، خشکسالی، قحطی، گرم شدن زمین یا حقوق اساسی بشر نیست، بلکه سود و طمعی است که بر رویدادهای جهانی چیره شده است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار مهر، کشورهای استعمارگر با هدف کشف راه‌های دریایی جدید و دسترسی به منابع هندوستان و چین نقشه جدید از جهان را یافتند و به آفریقا و آمریکا رسیدند. هلند، انگلیس، فرانسه، پرتغال، اسپانیا از جمله کشورهایی بودند که با دو عامل و نیروی پیشبرنده این مأموریت‌ها را تأمین می‌کردند، یکی تکامل و استقرار مکانسیم حمایت‌های مالی با کمک دولت‌ها و سرمایه گذاران اروپایی و دوم پیشرفت فنی در کشتی سازی و توسعه دستگاه‌های مربوط به ناوبری که همزمان با شروع انقلاب صنعتی و گسترش صنعتی شدن شکل گرفت و در استراتژی بازرگانی آنان تغییر ایجاد کرد.

در این دوره کشورهای استعمارگر با تکیه بر توان خود و نیز سوار شدن بر توان و استعدادهای کشور مستعمره بر ظرفیت‌های استعمارگرانه خود می‌افزودند. غلبه بر توان مردمی و بهره گیری از امکانات و مواد خام کشورهای استعمارگر را قدرتمند تر می‌کرد و مسیر را برای استعمار بیشتر هموارتر می‌کرد.

فناوری‌های جدید رفته رفته زندگی انسان معاصر را دگرگون کرد و تکنولوژی و صنعت همه ابعاد زندگی را تحت تأثیر قرار داد. قدرت‌های استعماری با دارا بودن این فناوری‌ها فاصله خود را با دیگر کشورها افزایش دادند و وجود پیشرفت‌های ارتباطی، حمل و نقل به علاوه برتری نظامی باعث شد تا به سلطه خود در سرتاسر جهان ادامه دهند.

در قرن ۱۸ تا ۱۹ استعمارگرانی پا به عرصه گذاشتند که با قدرت و توان نظامی خود موفق به زیر سلطه قرار دادن کشورها شدند. برخی کشورها همچون چین و ترکیه و ایران نیمه مستعمره بودند و هیچ گاه به صورت کامل تحت سلطه کشور استعمارگری نرفتند اما رفتارهای استعمارگرانه و نفوذ و دخالت‌ها کشور را از حالت مستقل به نیمه مستقل تبدیل کرد و باعث شد تا منابع و امکاناتی که می‌توانست صرف آبادی و آبادانی کشور شود طی قراردادها و تفاهمنامه هایی به کشور بیگانه تقدیم شد.

نگاه خودباختگی و زمینه استعمار فکری

به گفته علی محمدی در کتاب جهانی شدن و استعمار دوباره، این کشورهای نیمه مستعمره اغلب وضعیت خودشان را بدتر از کشورهایی می‌دیدند که مستقیماً تحت استعمار بودند. رهبران سیاسی آن‌ها اگر اربابان استعماری آنها را انتخاب نکرده بودند مجبور بودند با سیاست‌های رشوه خواری و تهدید وضعیتی را اعمال کنند که همواره برای قدرت‌های استعماری سودمندتر بود تا برای منافع ملی مستعمره. امضای قرارداد رویتر در قرن نوزدهم منافع سودجویانه استعمار انگلیس را در مقایسه با منافع ملی ایران نشان می‌دهد که به موجب آن انگلیس کنترل بیش از پیش خود را بر هند از طریق خط تلگرافی که از ایران عبور می‌کرد افزایش داد.

سیاست عمومی در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره نه تنها دست یابی به مواد خام و مورد نیاز برای اقتصاد و صنعت در غرب بود بلکه استفاده از روش‌های نرم و تسلط بر افکار عمومی از دیگر ترفندهای استعمارگران بر ملت‌ها بود. آنچه مهم است گاه حمایت و همراهی کشور مستعمره در همراهی با استعمارگران است، اتفاقی که به واسطه همین ترفند رخ می‌دهد. مثلاً پس از نبرد پلاسی، جنگ کم و بیش بین قوای انگلیس و مردم هندوستان برای تصدی و کنترل بیشتر بر این کشور وجود داشت و نکته جالب آنکه تأمین بودجه و حتی قدرت نظامی به کار گرفته شده برای این تعهد طولانی عمدتاً از سوی خود هند صورت می‌گرفت.

جامعه جهانی و همراهی با استعمارگران

به باور نویسنده کتاب در دوره فعلی مسئله مهم از دیدگاه ملت‌های در حال توسعه مبین این واقعیت است که استعمارگران اصلی با تکبر و احساس رضایت مجدد، که با سقوط بلوک شوروی تقویت و تسریع شده است باز می‌گردند. در نتیجه اغلب بحران‌های جدی در دنیا، منافع مستقیم یا غیر مستقیم این قدرت‌های استعماری را در بر می‌گیرند. بنابراین شعارهایی مثل تروریسم، دموکراسی، حقوق بشر، عدالت و حفاظت از محیط زیست تنوع معنایی ندارند و رویدادهایی نظیر جنگ خلیج فارس، جنگ بوسنی، همگی وقتی از این منظر به آن نگریسته می‌شود معانی متفاوتی دارند.

اما جهانی شدن در این میان چه تأثیری بر روی استعمارگران و کشورهای دیگر گذاشته است؟ رابرت ساموئلسن گفته است که «جهانی شدن شمشیری دو لبه است» وسیله قدرتمند برای رشد اقتصادی و در عین حال یورشی به استقلال ملی که به آسانی فرهنگ‌های محلی را از بین می‌برد و استحکام اجتماعی را تهدید می‌کند. امروزه دولت ها نیز اسیر دست شرکت‌های چند ملیتی هستند، این شرکت‌ها می‌کوشند سودمندترین معاملات را با دولت‌های جهان انجام دهند. انگیزه آنان به جای وفاداری ملی یا مسائل مورد علاقه بشر، کسب سود است. بنابراین تمرکز اصلی بر مسائل بوم شناختی، خشکسالی، قحطی، گرم شدن زمین یا حقوق اساسی بشر نیست، بلکه سود و طمعی است که بر رویدادهای جهانی چیره شده است. این وضعیت چندین مسئله را در جهان به وجود می‌آورد و موجب محرومیت بیشتر می‌شود. در حقیقت یک دور باطل است که در آن عوامل مختلف دست به دست هم می‌دهند تا وضعیت جهانی را وخیم‌تر کنند.