ساناز به دادگاه مراجعه کرده تا از شوهرش طلاق بگیرد. او برای دومین بار اقدام به طلاق کرده است. ساناز برای اعتمادآنلاین از زندگی‌اش می‌گوید.
*چند سال است ازدواج کرده‌اید؟
11 سال قبل ازدواج کردیم.
*بعد از این همه سال، چرا طلاق؟
راستش باید همان سال‌ها طلاق می‌گرفتم. به خاطر پسرم تحمل کردم.
*چرا؟
دو سال بعد از ازدواج متوجه شدیم که نمی‌توانیم با هم زندگی کنیم اما همان موقع فهمیدم باردارم، من میان سقط جنین و ادامه زندگی مشترک دومی را انتخاب کردم.
*بچه باعث نشد همه‌چیز آرام شود؟
شوهر من خیلی آدم خوبی است. خیرخواه و مهربان است اما کار نمی‌کند. همه خرج و مسئولیت زندگی با من است. برای همین خسته شده‌ام.
*چرا کار نمی‌کند؟
تنبل است. می‌گوید کار مناسب او نیست.
*گفتی به خاطر پسرت تحمل کردی. چه اتفاقی افتاده که حالا می‌خواهی طلاق بگیری؟
همان وقت روان‌شناس به من گفت اگر جدا شوید بچه آسیب می‌بیند. باید صبر کنی تا بزرگ شود. من هم تحمل کردم. حالا که ۹ساله است می‌خواهم جدا شوم.
*اما حالا هم آسیب می‌بیند.
آسیبی که حالا می‌بیند متفاوت است. هرچند خودم را مقصر می‌دانم اما سعی می‌کنم وضعیت را برای او بهتر کنم. حالا درک بهتری از شرایط دارد.
*با او صحبت کرده‌ای؟
بله. به او گفته‌ام قرار نیست پدرش را از دست بدهد.
*بچه کجا می‌ماند؟
پیش من در خانه خودمان می‌مانیم. شوهرم می‌رود.
*خانواده‌ات چه می‌گویند؟
مخالف‌اند اما من آرامش می‌خواهم. شوهر علاف و افسرده نمی‌خواهم.