شفقنا- دانشجویی که در دبیرستان رشته ریاضی خوانده و در دانشگاه علم و صنعت در رشته مهندسی مکانیک ادامه تحصیل داده است، با ابراز تأسف از نظام ناکارآمد هدایت تحصیلی دانشآموزان، از تغییر مسیر خود در مقطع کارشناسی ارشد میگوید: «علت انتخاب رشته جامعهشناسی در مقطع کارشناسی ارشد، نگاه تازهای بود که به علوم انسانی پیدا کردم. شاید اگر در دوران دبیرستان با این حوزه آشنا میشدم، از همان ابتدا همین رشته را انتخاب میکردم.»
به گزارش شفقنا، ایلنا نوشت: «انگزدن» به رشتههای تحصیلی و تقسیمبندی علاقهمندان برخی رشتهها به «شاگرد زرنگها و شاگرد تنبلها» در مدارس همواره جای «استعدادیابی و هدایت تحصیلی» مناسب دانشآموزان را در نهاد آموزش کشور پُر کرده است. این حلقه مفقوده مخصوص امروز و دیروز نیست. نسلهای دانشآموزی یکی بعد از دیگری با این فقدان مواجه بودهاند و از تبعات آن آسیبدیدهاند. متخصصان علت این موضوع را ناکارآمد بودن تصمیمگیران نظام آموزشی کشور میدادند.
همین ناکارآمدی و رویکرد نادرست به آموزش و آینده دانشآموزان باعث شده که این روزها مسئولان آموزشی کشور از یک سو درباره کاهش علاقهمندی به برخی از رشتهها مانند ریاضی خبر دهند و از سوی دیگر هم آمارها از کاهش جدی علاقهمندان به حضور در دانشگاهها بگویند.
آمارها این گونه میگویند که در فاصله چهار سال یعنی از سالهای تحصیلی ۹۶.۹۵ تا سال تحصیلی ۱۴۰۰.۱۳۹۹ با کاهش یک میلیون نفری دانشجویان مواجه بودهایم. این روند کاهشی ادامه یافت تا اینکه سال گذشته پورعباس، معاون وزیر علوم در خصوص ظرفیت پذیرش دانشگاهها از طریق کنکور ۱۴۰۳ اعلام کرد که در گروه علوم ریاضی و فنی حدود ۱۲۵ هزار داوطلب حضور داشتهاند، در حالی که این عدد در سال ۱۴۰۲ بیش از ۲۰۰ هزار نفر بوده است.
به گفته او در حوزه علوم انسانی حدود ۲۷۰ هزار نفر داوطلب ثبتنام کردهاند که ظرفیت موجود نیز تقریبا در همین حدود است. البته در این گروه رشتههایی مانند حقوق و روانشناسی دارای بیشترین رقابت هستند. بررسی این مسأله نشان میدهد که کم بودن تعداد افراد انتخاب کننده رشته بعد از کنکور و ظرفیت اعلامی توسط مسئولان امری است که تا همین امسال هم ادامه دارد، چراکه اگرچه درحالحاضر نیز رقابت بر سر صندلی برخی از دانشگاههای برتر همچنان بالاست، اما آن طرف قضیه نیز صندلیهایی هستند که در انتظار دانشجو خاک میخورند.»
با توجه به آمارها و تجارب دانشآموزان نمیتوان نقش مدرسه و سیستم آموزشی کشور در این تمایل کمرنگ برای ورود به دانشگاه یا حضور در برخی رشتههای تحصیلی در مقطع دبیرستان را انکار کرد. دانشآموزان در مدرسه به درستی مورد هدایت تحصیلی و استعدادیابی قرار نمیگیرند و انتخاب رشته تحصیلی آنها بر اساس خواست خانواده، نمرات اکتسابی در دروس یا الزام روانی برای حضور در یک رشته پرطرفدار بوده است. الزامی که یک سوی آن همان ترس از انگ خوردن به عنوان یک دانشآموز ضعیف است، آنهم به دلیل انتخاب یک رشته تحصیلی خاص. انتخابی که لزوما مسیری برای تضمین موفقیت آنها در آینده نیست.
مواجهه دیرهنگام با رشته تحصیلی دلخواه
شیوا یکی از جوانانی است که بعد از ورود به دانشگاه علاقه و استعداد واقعی خود را پیدا کرده. او که حالا در مقطع کارشناسی ارشد «مدیریت رسانه» میخواند در گفتوگو با «ایلنا» از روندی طولانی میگوید که برای پی بردن به علاقه تحصیلی و مطالعاتیاش طی کرده. موضوعی که باید در دوره دانشآموزی اتفاق میافتد، اما با چند سال تاخیر در دوران دانشجوییاش رخ داد.
او زمانی را به یاد میآورد که به مدد جای خالی خدمات مشاوره و هدایت تحصیلی مناسب و تخصصی در مدرسه، رشتهای را انتخاب میکند که بعدها به کارش نمیآید: «سال ۱۳۹۱ بود که بنا بر تصمیم شخصی خودم رشته ریاضی را برای ادامه تحصیل در دبیرستان انتخاب کردم.
واقعیت این است که انتخاب رشته تحصیلی برای یک نوجوان ۱۵ ساله یک تصمیمگیری سخت است به این دلیل که تاثیری زیادی بر آینده او دارد اما مشاور مدرسه میگفت برای رهایی از سردرگمی بهترین راه توجه به نمرات است یعنی آنچه در مدرسه ملاک انتخاب رشته بود، قوت و نمره بالای دانشآموز در یک سری از دروس بود و نه علاقه و استعداد واقعی او. من هم با توجه به نمرات بالایی که در دروس زیستشناسی و ریاضی داشتم وعلاقهام به ریاضی، وارد این رشته شدم.»
ترس از برچسب خوردن
شیوا از یک باور اشتباه دیگر هم میگوید، باوری که نسلهای متمادی نوجوانان جامعه ایران را دچار چالش کرده است: «آن زمان همه تصور میکردند که دانشآموزان قویتر یا به اصطلاح زرنگتر وارد رشته ریاضی یا تجربی میشوند و دانشآموزان ضعیفتر رشته علوم انسانی را انتخاب میکنند. این موضوع هم دلیل دیگری برای انتخاب رشته ریاضی بود.
او نهایتا در دانشگاه آزاد شیراز، رشته مهندسی صنایع را میخواند، موضوعی که تنها دو سال طول میکشد: «یکی از دروسی که در این رشته باید پاس میکردیم، درس اقتصاد بود. بعد از مدتی متوجه شدم که به رشته اقتصاد علاقه دارم به همین دلیل هم از رشته مهندسی انصراف دادم. بعد از کمی تحقیق متوجه شدم اگر در گروه علوم انسانی کنکور دهم راحتتر میتوانم وارد رشته اقتصادی شوم. ترجیحم این بود که این بار در دانشگاه دولتی تحصیل کنم.»
شیوا به مدت یکسال دروس علوم انسانی را مطالعه میکند تا برای کنکور آماده شود. همین هم میشود نقطه آغاز برای تغییری بزرگتر: «وقتی در مواجهه با دروس علوم انسانی قرار گرفتم تازه متوجه علاقه زیاد و فهم عمیقترم از مباحث علوم انسانی شدم. بعد از این مواجهه وارد فضای علوم انسانی شدم و در مقطع کارشناسی رشته علوم ارتباطات را دنبال کردم.
اگرچه از فرایندی که طی کردم راضی هستم، اما به نظرم دلیل اینکه با تاخیر پی به علاقه واقعیام بردم، نمره محوری و فقدان بستر لازم در مدارس برای کمک به دانشآموزان در شناسایی استعدادهای واقعیشان است.
آموزش غیرکاربردی
سال ۱۳۹۵ آریا به مرحله انتخاب رشته در دبیرستان میرسد. او رشته ریاضی را انتخاب میکند و چند سال بعد هم در مقطع کارشناسی مهندسی مکانیک در دانشگاه علم و صنعت انتخاب رشته میکند. او به ایلنا میگوید: «در دوره دبیرستان به ریاضی علاقه داشتم، به نظرم ریاضی روشی برای یادگیری حل مساله بود اما در مقابل رشته علوم انسانی را دوست نداشتم، در مدرسه نگاه درست و عمیقی نسبت به این رشته وجود نداشت که ما یاد بگیریم به همین دلیل هم این رشته به نظرم کسلکننده بود.»
وقتی آریا تحصیل در دانشگاه را آغاز میکند، متوجه فضای بسیار خشک موجود در رشته مهندسی مکانیک میشود: «رفتار اساتید و دانشجویان شبیه آن بود که همه ما چرخدندهای در فضای بزرگتر هستیم. اساتید رشته مهندسی مکانیک به خوبی میدانند که واقعیت کار در جامعه با آنچه در دانشگاه آموزش داده میشود بسیار متفاوت است، اما باز هم همان موارد را به دانشجویان آموزش میدهند.»
این دانشجو تاکید میکند که بعد از گذراندن چهار ترم دانشگاهی، تازه متوجه کاربرد دروسی میشود که گذرانده: «در واقع دروس این رشته نه کاربردی بودند و نه به روزرسانی شده و در نهایت هم تحصیلاتم را با زحمت زیاد، پنجساله به پایان رساندم.»
تغییر رشته از مقطع کارشناسی ارشد!
او تصمیم میگیرد در مقطع کارشناسی ارشد، رشته جامعهشناسی را دنبال کند، انتخابی که از آن رضایت کامل دارد: «در این مدت با دروس علوم انسانی بیشتر آشنا شده و در مطالعاتم به این نتیجه رسیده بودم که دروسی مانند علوم اجتماعی، اقتصاد، تاریخ و… خیلی متفاوتتر است از آنچه که در مدارس به ما آموزش میدادند و من تصور میکردم. علت انتخاب رشته جامعهشناسی در مقطع کارشناسی ارشد هم همین نگاه جدیدم به علوم انسانی بود. شاید اگر در دوره دبیرستان با علوم انسانی آشنا میشدم از ابتدا همین رشته را انتخاب میکردم.»
انتخاب رشته دبیرستان به اجبار خانواده
رضا در حال حاضر پژوهشگر دکتری علوم سیاسی در دانشگاه علامه طباطبایی است. با این حال او دیپلم ریاضی دارد. رشتهای که به اصرار خانواده انتخاب میکند: «به ریاضی نه علاقه داشتم و نه از آن بدم میآمد. نمراتم هم بد نبود اما علاقه واقعی من به علوم انسانی بود. سال اولی که کنکور دادم، ریاضی و فیزیک را منفی زدم و رتبهام۵۲ هزار شد.
سال بعد بدون اینکه به خانوادهام بگویم در گروه علوم انسانی کنکور دادم، مخفی از خانواده دروس علوم انسانی را خواندم و اتفاقا رتبهام ۹۵۰ شد و موفق شدم در مقطع کارشناسی اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی ادامه تحصیل بدهم. کارشناسی ارشد هم در رشته علوم سیاسی دانشگاه علامه تحصیل کردم.»
او علت مخالفت خانوادهاش با تحصیل او در رشته علوم انسانی را این تصور میداند که «تنبلها علوم انسانی میخوانند». رضا معتقد است سیستم آموزشی با هدایت دانشآموزانی که نمرات پایین داشتند به سمت علوم انسانی باعث شده بود که چنین انگی به دانشآموز ان علوم انسانی زده شود. به نحوی که بسیاری از علاقهمندان به تحصیل در این رشته به دلیل ترس از خوردن برچسب شاگرد تنبل رشتههای دیگری را در مدرسه انتخاب میکردند.»
رضا این را هم میگوید که آموزش دروس ریاضی در مدرسه هرگز درست و کاربردی نبوده است. برخی دبیران فرمولهای ریاضی را مینوشتند و از ما میخواستند آنها را حفظ کنیم. درحالی که این روش برای درک ریاضی درست نیست. بعدها با کتابهای تحصیلی آلمان و ژاپن مواجه شدم در این کتب منشا و همچنین کاربرد دروسی مانند درس مثلثات به خوبی توضیح داده شده بود. در حالی که در ایران فرمولها به صورت حفظی آموزش داده میشود.»
به گفته او این روش باعث شد که تعدادی از دوستانش از رشته ریاضی انصراف دهند و حتی تحصیل را رها کنند: «یکی از دوستانم ریاضی را رها کرد و وارد حوزه علمیه شد، دیگری هم هنر خواند. علت همه این موارد هم آموزش نادرست و بهروزرسانی نشدن شیوه تدریس دروس و محتوای کتب درسی از یک سو و ناتوانی سیستم آموزشی از هدایت تحصیلی و استعدادیابی درست دانشآموزان از سویی دیگر است.
تحصیل در رشتهای که دوست نداشتم
پویا هم از جمله افرادی است که به حکم خانواده در دوره دبیرستان انتخاب رشته میکند، اما بعد از اتمام یافتن مقطع کارشناسی، تحصیلات عالیه خود را با توجه به علاقه شخصیاش دنبال میکند. او برای «ایلنا» تعریف میکند که یکسال در رشته ریاضی درس میخواند اما بدون هر گونه علاقهای: «خانوادهام میگفتند برای رشتههای دانشگاهی مرتبط به علوم انسانی، بازار کار خوبی وجود ندارد و به همین دلیل هم برای انتخاب رشته ریاضی من را تحت فشار گذاشتند.»
او اضافه میکند: «همان یکسال تحصیل در رشتهای که دوست نداشتم کافی بود که با مشکل مواجه شوم. به صورت مداوم با خانواده در تنش بودم. فشار روحی و روانی زیادی به من تحمیل شد و نمرههایم هم افت کرد. در نتیجه این شرایط، خانوادهام بالاخره با تغییر رشته من به علوم انسانی موافقت کردند، اما میگفتند باید در دانشگاه حقوق بخوانم، در حالی که من تاریخ را دوست داشتم و بعد هم نظرم به رشته علوم سیاسی جلب شد.
نقش کمرنگ مدرسه
این دانشجو درباره نقش مدرسه در پیدا کردن رشته مورد علاقهاش میگوید: «مسئولان مدرسه در این زمینه اثرگذاری خاصی نداشتند اما دانشآموزان و دوستانم که به علوم انسانی علاقه داشتند باعث شدند به این رشته علاقهمندتر شوم. بحثهایی که در آن فضا شکل میگرفت به شدت تاثیرگذار بود.»
پویا معتقد است که نظام آموزشی باید دانشآموزان را به سمتی هدایت کند که هم علاقه و هم استعدادشان را پیدا کرده و در انتخاب رشته لحاظ کنند. مقطع دبیرستان پایه ورود به دانشگاه است بنابراین اگر ساختار آموزشی استعدادیابی را از سنین پایین شروع کند میتواند تاثیر بسیاری بر سرنوشت دانشآموزان و دانشجویان بگذارد. اما سیستم آموزشی ما فاقد این مهارت و اثرگذاری است به همین دلیل هم کم نیستند نوابغی که در سایه ساختار آموزشی فعلی هرگز نمیتوانند استعداد خودشان را در جامعه بروز دهند.
مشکلاتی که دانشجویان و بزرگسالان امروز و دانشآموزان دیروز با آن دست و پنجه نرم کردهاند حالا با گذشت دههها همچنان برجای خود باقیست. همچنان مباحثی مانند «شاگرد زرنگ، شاگرد تنبل» و «رشته تحصیلی زرنگها و رشته تحصیلی تنبلها» در میان والدین و حتی مسئولان مدارس موضوعیت دارد. نگاهها به تحصیل نه علمی است و نه مبتنی بر واقعیات جامعه و نیازهای دانشآموزان.
مدرسه کمکی به استعدادیابی نمیکند
زهرا دانشآموز مقطع دوم متوسطه است و به دلیل علاقه زیاد به دروس زیست و شیمی، رشته علوم تجربی را انتخاب کرده است. او نقش خانوادهها را در انتخاب رشته دانشآموزان برخلاف علائق شخصی و شرایط جامعه پررنگ میداند: «مثلا رشته ریاضی برای زنان بازار کار مناسبی ندارد و برای افرادی مناسب است که قصد مهاجرت از کشور را دارند. از طرف دیگر دوستانم معمولا اعلام میکنند که بنابر صلاحدید خانوادههایشان قرار است انتخاب رشته کنند. رشته تجربی در میان والدین پرطرفدار است و به دلیل رقابتی که بر سر آن وجود دارد معمولا والدین سعی میکنند، فرزندانشان را به سمت این رشته سوق دهند.»
او به نقش مشاوران مدرسه در انتخاب رشته دانشآموزان هم اشاره میکند: «حتی مشاوران مدرسه هم معمولا به افرادی که درسشان خوب است رشتههای تجربی و انسانی را پیشنهاد میکنند، گویی نمیدانند که دانشآموزان به هر رشتهای هم وارد شوند باید درس بخوانند. در واقع مدارس به دانشآموزان کمک نمیکنند که استعداد و علاقه واقعی خودشان را پیدا کنند و تنها بر اساس نمره آنها را راهنمایی میکنند.»
انگزدن به رشتههای تحصیلی
به گفته زهرا اگر در گذشته بر دانشآموزان رشته علوم انسانی برچسب درس نخواندن زده میشد، امروز این برچسب به دانشآموزان رشته ریاضی زده میشود، به شکلی که دانشآموز فکر میکند این رشته خوب نیست: «به دلیل اینکه داوطلبان شرکت در کنکور گروه ریاضی کمتر است، این فکر اشتباه وجود دارد که ورود به دانشگاه از طریق رشته ریاضی راحت است و به همین دلیل هم شاگردانی که کمتر درس میخوانند یا همان شاگرد تنبلها این رشته را انتخاب میکنند. در حالی که ریاضی رشته بسیار خوب و پرکاربردی است.»
او اضافه میکند: «متاسفانه هر قدر گروهی که دانشآموز در آن کنکور میدهد پرفشارتر و دارای رقبای بیشتری باشد، والدین و حتی مدارس، بچهها را به سمت انتخاب همان رشته تحصیلی در دبیرستان سوق میدهند. حتی گاهی والدین از مشاور مدرسه میخواهند که دانشآموز را به سمت انتخاب رشته مورد نظر آنها هدایت کند.»
افت تحصیلی به دلیل بیعلاقگی به دروس
کیانا هم دانشآموز مقطع دوم متوسطه است و در مدرسه تیزهوشان تحصیل میکند، اما از رشتهای که انتخاب کرده راضی نیست: «مادرم معلم است و به اصرار و دستور او رشته تجربی را انتخاب کردم درحالی که علاقه من به رشته ریاضی است. مادرم میگفت اگر میخواهی ریاضی انتخاب کنی با من حرف نزن.»
او ادامه میدهد: «تحصیل در این رشته روح و روانم را بهم ریخته بود. درس نمیخواندم و با اینکه در تیزهوشان درس میخوانم، اما همه نمرههایم افت کرده بود. هر روز گریه میکردم به این دلیل که آیندهام را در این رشته نمیتوانم تصور کنم. بالاخره مدتی پیش توانستم والدینم را برای موافقت با تغییر رشتهام، راضی کنم. امسال قرار است در رشته مورد علاقهام ادامه تحصیل بدهم.»
کیانا معتقد است که مدرسه در زمینه هدایت تحصیلی دانشآموزان عملکرد مناسبی ندارد، چنانکه از او برای انتخاب رشته مورد علاقهاش هیچ حمایتی نکرده است: «حتی مادرم هم به عنوان معلم از استعداد و علاقهام به عنوان یک دانشآموز تصور درستی نداشت و او هم هنوز به مبحث قدیمی انگ زدن به رشتهها باور دارد.»
هدایت تحصیلی مقولهای مشکلساز
«عادل برکم» کارشناس آموزش به ایلنا میگوید: مقوله «هدایت تحصیلی» همواره یکی از موارد مشکلساز بوده است که ریشه آن را باید در جامعه دانست. در جامعه ما شان و منزلت اجتماعی همه مشاغل و حرفهها به صورت مناسبی در نظر گرفته نشده، این درحالی است که در یک جامعه پویا و سالم چنین الزامی وجود دارد.
در حال حاضر بسیاری از مشاغل دچار نابرابریهای درآمدی و شرایط نامساعد کاری هستند، این موضوع باعث شده که بسیاری از افراد به جای اینکه به دنبال کسب مهارت و کشف استعدادهایشان باشند، ظرفیت مشاغل و میزان درآمدزایی آنها را در بازار را دنبال کنند. ما این موضوع را در استقبال از رشته پزشکی شاهد بودهایم. هر چند که فارغالتحصیلان این رشته ممکن است الزاما هم در کشور نمانند و مهاجرت کنند.
او تاکید میکند که نگاه اقتصادی صرف به آینده و اشتغال دانشآموز بر نظر خانوادهها و به تبع آن جهتگیری شغلی دانشآموزان اثر میگذارد: «این مساله باعث میشود که در بسیاری موارد استعداد و علاقه دانشآموز نادیده گرفته شود. مسالهای که آسیبهای بسیاری به دنبال دارد. اگر دانش آموز با استعداد و علاقه خودش انتخاب رشته نکند، باعث حرکت او به سمت بیعلاقگی به درس و حتی بیانضباطی میرود.
به یاد دارم دانشآموزی به رشته آشپزی علاقه داشت، اما چون خانوادهاش پزشک بودند به اجبار خانواده در رشته دیگری تحصیل کرد. این موضوع باعث شده بود که نسبت به درس بیعلاقهشود.»
برکم به یاد میآورد زمانی را که یکی از رتبههای برتر کنکور ریاضی دو سه سال بعد بار دیگر در کنکور تجربی شرکت میکند و اتفاقا باز هم رتبهای تک رقمی کسب میکند: «این زنگ خطر است و مدرسه باید برای استعدادیابی و هدایت تحصیلی دانشآموزان تاثیرگذار باشد، اما برای این تأثیرگذاری به توانمندی و قدرت نیاز است.»
تضعیف نهاد آموزش در کشور
او به تضعیف نظام آموزشوپرورش و نهاد مدرسه در کشور تاکید میکند: «وقتی نهاد یا سیستمی را ضعیف کنید، آن سیستم بیش از آنکه تاثیرگذار باشد، تأثیرپذیر است. درحال حاضر این انتظار از نهاد آموزش وجود دارد که اگر بیرون از جامعه شاهد نابرابری، اختلالات فرهنگی، ناهنجاریهای اجتماعی، و سوگیریهایی برای هدایت شغلی هستیم این نهاد جلوی آن را بگیرد؛ اما این اتفاق فقط زمانی میافتد که قدرت نهاد مدرسه و آموزش به سایر سیستمها غلبه کند اما متأسفانه چنین نیست.»
برکم میگوید: «نظام اجتماعی، مردم و مسئولان و تصمیمگیرندگان کشور همگی مقصر وضعیتی هستند که مرجعیت را از مدرسه، معلم و نظام آموزشی گرفته است. یعنی بهجای اینکه نظام آموزشی و معلم مرجعیت داشته باشند، به طرق مختلف این مرجعیت را گرفتهاند و قدرت تأثیرگذاری از آن سلب شده است.»
این کارشناس آموزش و پرورش معتقد است در مدارس ما مبحث هدایت شغلی وجود ندارد، از سوی دیگر با انواع مشکلات زیرساختی، محتوایی و سیاستگذاری درآموزش و پرورش مواجه هستیم: «در اکثر موارد وزرای آموزشوپرورش همیشه از ناکارآمدترین وزرا بودهاند، اما با بیشترین رأی اعتماد انتخاب شدهاند. پاسخ به چرایی این ماجرا نیازمند بررسی ریشهای است. با توجه به اینکه سمتهای مدیریتی در این وزاتخانه زیاد است، لابیگری احتمالی میان وزرا و نمایندگان مجلس موضوعی پنهان نیست.»
برکم این را هم میگوید که ستاد وزارتخانه افراد ناکارآمد کم ندارد: «افرادی که در مدرسه فعالیت میکنند باهوشتر، نخبهتر و توانمندترند هستند، اما برای این افراد کسانی تصمیمگیری میکنند که فاقد دانش نظری و توان اجرایی هستند. در آموزشوپرورش دهها هزار دکتر معلم، دهها هزار نخبه و دهها هزار مخترع داریم. این افراد در سیاستگذاری نظام آموزشوپرورش از جمله شورای آموزشوپرورش یا شورای عالی انقلاب فرهنگی نقشی ندارند.»
به گفته او وزارت آموزش و پرورش در تمام دورهها در حل مسائل این حوزه وا ماندهاند: «وقتی فرد یا سارمانی نمیتواند تأثیرگذار باشد فقط تأثیرپذیر است به همین دلیل است که وقتی فشار جامعه به رشتهی تجربی بالا میرود، راه حل سیستم آموزش کشور تحصیل در مدارس غیردولتی است.»
چرا همچنان در مدارس ما رویکرد «شاگرد زرنگ، شاگرد تنبل و رشته تحصیلی تنبلها و رشته تحصیلی درسخوانها» وجود دارد و همه نسلهای دانشآموزی آن را تجربه کردهاند؟ برکم در پاسخ به این سوال میگوید: «ما با یک نظام آموزشی کیفی که هدف آن تعالی نفس است، مواجه نیستیم. در این ساختار ناکارآمد، آموزش مبتنی بر گذران وقت است. یعنی سیستم نگهداری از دانشآموز. در نظام آموزشی این رویکرد وجود دارد که افراد برای برخورداری از آموزش باکیفیت باید خودشان اقدام کنند و در مدارس غیردولتی و پولی ثبتنام کنند و هیچ نظام شاخصمندی برای کیفیت مدارس دولتی نداریم.»
خطر فرصتسوزی و سردرگمی نسلها
او بر این باور است که در یک سیستم آموزشی ضعیف هیچ مسئلهای حل نمیشود بلکه مسائل کوچک به مسائل لاینحل تبدیل شده و روزبهروز مسائل بیشتر میشوند: «ریشه مشکلات ساختار آموزشی در این است که تصمیمگیرندگان نظام آموزشی در دورههای مختلف از ناکارآمدترین افراد بودهاند و اگر هم فردی توانمند و کارآمد وارد این حوزه شده، ظاهرا تعارض منافع مانع کار او شده است.»
به اعتقاد این کارشناس آموزش، نظام آموزشی بهجای تأثیرپذیری از بیرون باید تأثیرگذار باشد، یعنی عدالت آموزشی را تقویت و با اصلاحگری ناهنجاریهای بیرون را کاهش دهد. مسیری که نظام آموزشی ما طی نکرده است: «در برنامه ششم توسعه و سند تحول مقرر شد که دانشآموزان را دانشآموزان به سمت مدارس فنیحرفهای سوق دهیم.
اما به دلیل فقدان نگاه قوی علمی و اجرایی قوی و نبود افرادی توانمند که قادر به اجرای این برنامه باشند، اتفاق دیگری افتاد. مدت تحصیل در هنرستان از دو سال به سه سال افزایش یافت، محتوایی ضعیف برای رشتههای مربوطه تهیه شد و شاهد امکانات کم در مدارس فنیحرفهای بودیم و هستیم.»
برکم توضیح میدهد: «وقتی نسلها در خطر فرصتسوزی و سردرگمی قرار میگیرند و ساختار آموزشی نمیتواند دانشآموز، معلم و مدیر را به حداقل قابلقبول برساند و اکثریت ناراضی هستند این مساله قابل تامل است. واقعیت این است که مسائلی که در ۲۰ سال گذشته وجود داشتند همچنان هم وجود دارند و حتی به آنها اضافه هم میشود. سازمانی که نمیتواند مشکلات خود را حل کند، در معرض خطر قرار دارد.»