
زهرا تجویدی- خانه برای بسیاری از ما نماد آرامش و امنیت است. اما برای بعضیها، همین خانه به جایی پر از ترس و تنش تبدیل میشود. جایی که باید مأمن باشد، اما بدل به صحنه خشونت میگردد.
خشونت خانگی یکی از معضلات جدی اجتماعی است که قربانیان آن معمولاً زنان، کودکان، سالمندان و حتی گاهی مردان هستند. این پدیده برخلاف تصور عمومی فقط به یک سیلی یا ضربوشتم خلاصه نمیشود، بلکه طیف گستردهای از آزارهای جسمی، روانی، جنسی و اقتصادی را در بر میگیرد.
تعریف و انواع خشونت خانگی
خشونت خانگی به هر نوع رفتار آزاردهنده یا تحقیرآمیز میان اعضای یک خانواده گفته میشود. این خشونت میتواند آشکار و فیزیکی باشد، مانند ضرب و جرح یا محدود کردن آزادی رفتوآمد و گاهی نیز به شکل خشونت روانی بروز میکند مانند تهدید، تحقیر، توهین، بیاعتنایی یا ایجاد ترس دائمی. نوع دیگر آن خشونت جنسی است؛ اجبار به رابطه بدون رضایت یا سوءاستفاده از تصاویر و حریم خصوصی فرد. و در نهایت، خشونت اقتصادی که شامل محروم کردن فرد از حق کار، دسترسی به درآمد یا حتی نیازهای اولیه زندگی میشود.
آنچه این پدیده را پیچیدهتر میکند، درهمتنیدگی انواع خشونت است. فردی که بهطور مداوم تحقیر میشود، ممکن است همزمان قربانی خشونت اقتصادی یا جسمی هم باشد. در نتیجه آثار مخرب آن تنها به جسم محدود نمیماند و روان و هویت قربانی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
چرا خشونت خانگی پنهان میماند؟
یکی از دلایل اصلی دیدهنشدن خشونت خانگی، در چهاردیواری خانه اتفاق افتادن آن است. جامعه معمولاً مسائل خانوادگی را موضوعی شخصی میداند و همین نگاه باعث میشود بسیاری از قربانیان سکوت کنند. در برخی فرهنگها، طرح چنین مشکلاتی مساوی با بیآبرویی یا شکستن حرمت خانواده است.
از سوی دیگر، ترس از آینده نیز قربانیان را وادار به سکوت میکند. زنی که فرزند دارد ممکن است نگران آینده او باشد. فردی که استقلال مالی ندارد، میترسد پس از ترک خانه با فقر روبهرو شود. حتی برخی قربانیان با این تصور غلط که «شاید او تغییر کند» یا «به خاطر فرزندانم باید تحمل کنم» سالها در چرخه خشونت باقی میمانند.
پیامدهای خشونت خانگی
آثار خشونت خانگی فقط در کبودیها یا زخمهای جسمی خلاصه نمیشود. بسیاری از قربانیان دچار اضطراب، افسردگی، کابوسهای شبانه، احساس بیارزشی و حتی افکار خودکشی میشوند. این آسیبها سالها در وجود فرد باقی میماند و زندگی شخصی و اجتماعی او را مختل میکند.
کودکانی که شاهد خشونت در خانه هستند نیز آسیبهای جدی میبینند. آنها اغلب مضطرب، پرخاشگر یا گوشهگیر میشوند. بسیاری از این کودکان در بزرگسالی یا به قربانی خشونت تبدیل میشوند یا خود نقش خشونتگر را ایفا میکنند. به همین دلیل کارشناسان میگویند خشونت خانگی نهتنها مسئلهای فردی بلکه یک بحران اجتماعی است.
جایگاه قانون و نهادهای حمایتی
در بسیاری از کشورها قوانین مشخصی برای مقابله با خشونت خانگی وجود دارد، اما اجرای این قوانین همواره با چالش روبهروست. در برخی موارد قربانی از حقوق قانونی خود آگاه نیست و نمیداند باید به کجا مراجعه کند. در مواردی دیگر، نبود امکانات کافی مانند خانههای امن، مراکز مشاوره رایگان یا خطوط تلفن اضطراری مانع از حمایت جدی میشود.
در ایران و بسیاری دیگر از کشورها، سازمانهای مردمنهاد نقش مهمی ایفا میکنند. آنها با ارائه مشاوره حقوقی و روانی، ایجاد پناهگاههای موقت و برگزاری کارگاههای آموزشی به قربانیان کمک میکنند. اما هنوز راه درازی تا ایجاد شبکهای فراگیر از حمایت وجود دارد.
بسیاری از قربانیان از ترس قضاوت یا بیاعتمادی به سیستم حمایتی، حاضر به روایت داستان خود نیستند. اما گاه در جلسات مشاوره یا جمعهای کوچک، صدای آنها شنیده میشود. خشونت خانگی مسئلهای واقعی و جاری در جامعه است و تا زمانی که فضای امنی برای بیان آن وجود نداشته باشد، قربانیان در سکوت خواهند ماند.
ریشههای فرهنگی و اجتماعی خشونت خانگی
برای درک بهتر چرایی وقوع خشونت خانگی، باید به ریشههای آن در فرهنگ و اجتماع نگاه کرد. در بسیاری از جوامع، هنوز نقشهای سنتی جنسیتی بهگونهای تعریف شدهاند که مرد را صاحب قدرت و زن را مطیع او میدانند. همین باورها زمینه را برای توجیه خشونت فراهم میکند. مردی که همسر خود را تحقیر یا کنترل میکند، ممکن است در ذهن خود چنین رفتاری را «حق طبیعی» بداند.
از سوی دیگر، فقر اقتصادی و فشارهای معیشتی هم بستر مهمی برای افزایش خشونت خانگی است. فردی که تحت فشار اقتصادی شدید قرار دارد، ممکن است خشم و ناتوانی خود را بر سر اعضای خانواده خالی کند. اعتیاد به مواد مخدر یا الکل نیز از عوامل پررنگ در بروز خشونت خانوادگی به شمار میآید. آمارهای جهانی نشان میدهد در بسیاری از پروندههای خشونت خانگی، اعتیاد یا مصرف مشروبات الکلی نقش مستقیمی داشته است.
نباید از کمبود آموزش مهارتهای ارتباطی نیز غافل شد. بسیاری از افراد نمیدانند چگونه باید اختلافات را از راه گفتوگو و بدون توهین یا زور حل کنند. همین ناتوانی در مدیریت تعارض، اختلافهای کوچک را به خشونتی جدی و ماندگار تبدیل میکند.
آمارها چه میگویند؟
طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی، حدود یکسوم زنان در سراسر جهان دستکم یک بار در طول زندگی خود تجربه خشونت خانگی را داشتهاند. این رقم در برخی مناطق به بیش از ۴۰درصد میرسد. این یعنی میلیونها زن در جهان روزانه در معرض تهدید، ضربوشتم یا آزار روانی در محیط خانه قرار دارند.
در ایران نیز پژوهشهای مختلف نشان دادهاند که درصد قابلتوجهی از زنان تجربهای از خشونت خانگی داشتهاند. البته به دلیل سکوت قربانیان و تابوی اجتماعی، آمار واقعی احتمالاً بسیار بیشتر از ارقامی است که بهطور رسمی منتشر میشود. در همین حال، نهادهای حمایتی اعلام کردهاند که در سالهای اخیر تماس با خطوط مشاوره و گزارشهای خشونت خانگی افزایش یافته است. برخی کارشناسان معتقدند این افزایش تنها به معنای بیشتر شدن خشونت نیست، بلکه نشان میدهد افراد بیشتری حاضر شدهاند سکوت خود را بشکنند و کمک بخواهند؛ و این خود یک گام مثبت است.
راهکارهایی برای کاهش خشونت خانگی
برای مقابله با خشونت خانگی نمیتوان تنها به یک روش اکتفا کرد. این موضوع نیازمند مجموعهای از اقدامات هماهنگ در سطح فردی، خانوادگی و اجتماعی است.
از منظر فردی، لازم است آگاهی مردم درباره حقوق خود افزایش یابد. بسیاری از قربانیان حتی نمیدانند که رفتارهایی مانند کنترل افراطی، تهدید یا تحقیر مداوم هم مصداق خشونت خانگی است و میتوانند برای مقابله با آن اقدام کنند.
در سطح خانوادگی، آموزش مهارتهای ارتباطی، مدیریت خشم و حل تعارض باید جدی گرفته شود. اگر اعضای خانواده یاد بگیرند به جای پرخاشگری یا تحقیر، با گفتوگو مشکلاتشان را حل کنند، احتمال بروز خشونت به شکل قابلتوجهی کاهش مییابد.
در سطح اجتماعی، مسئولیت اصلی بر عهده دولتها و نهادهای مدنی است. ایجاد مراکز مشاوره رایگان، پناهگاههای امن، آموزش مأموران انتظامی و قضات برای برخورد درست با قربانیان و تصویب قوانینی با ضمانت اجرایی بالا از جمله گامهای مهمی است که باید برداشته شود. رسانهها هم نقش حیاتی در تغییر نگاه جامعه دارند. آنها میتوانند با روایت واقعیتها و ارائه الگوهای مثبت، تابوی صحبت درباره خشونت خانگی را از میان بردارند.
در نهایت، مقابله با خشونت خانگی تنها زمانی نتیجهبخش خواهد بود که به دغدغهای عمومی تبدیل شود. هرکدام از ما، چه بهعنوان شهروند، چه خبرنگار، چه قانونگذار و چه فعال اجتماعی، سهمی در کاهش این بحران داریم. شنیدن صدای قربانیان، حمایت از آنها و ایستادن در برابر خشونت، قدمهای کوچکی هستند که در کنار هم میتوانند تغییر بزرگی ایجاد کنند.
خانه باید جایی برای آرامش، امنیت و عشق باشد، نه محلی برای ترس و درد. تا زمانی که حتی یک نفر در پشت درهای بسته قربانی خشونت است، وظیفه اجتماعی همه ماست که در برابر این پدیده خاموش بیتفاوت نباشیم.
شنیدن صداهای خاموش
خشونت خانگی اگرچه در چهاردیواری خانه اتفاق میافتد، اما اثرات آن سراسر جامعه را درگیر میکند. سکوت و بیتوجهی تنها این زخم پنهان را عمیقتر میکند. برای مقابله با آن باید قانون، رسانه، نهادهای مدنی و خود خانوادهها دست به دست هم دهند. تنها در این صورت است که میتوان خانه را دوباره تبدیل به جایی امن و آرام برای همه اعضای آن کرد.