به نام خدا
قالب:غزل
وزن: رمل مثمن محذوف
.
آن پَری یک روز آخر بر رَهِ ما میرسد
بر لَبانِ خشکِ ساحل آبِ دریا میرسد
.
عمرِ من از دست رفته لیک با یادش خوشم
با خودم گویم که او امروز و فردا میرسد
.
ناامیدی را به خود من کردهام خبطی بزرگ
بعدِ سرمای زمستان فصلِ گرما میرسد
.
قلبْ بارانی شده در هجرتش لیکن بس است
بهرِ یاری کردنم خورشیدِ زیبا میرسد
.
هر سُروری کُنجِ خانه مانده اکنون بی صدا
حالیا وی با کلیدِ قفلِ در ها میرسد
.
جز دَمی عاشق شدن در این جهان مقصود نیست
شاد باشم زان که مقصودم ز دنیا میرسد
.
در میانِ مردمان این عشق ننگین گشته است
گرچه با عشقش شَوَم من خوار و رسوا میرسد
.
این رسیدن هیچ وقتی واقعاً ممکن نبود
زان وصالش پس فقط در خواب و رویا میرسد
.