شناسهٔ خبر: 74223793 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتماد آنلاین | لینک خبر

اعتماد گزارش داد:

محمد بسیجه معروف به بیجه؛ قاتل سریالی کودکان پاکدشت که آرزو داشت پزشک یا جاسوس شود!

روزنامه اعتماد گزارشی درباره محمد بسيجه معروف به بيجه؛ قاتل سريالي كودكان پاكدشت دارد.

صاحب‌خبر -
محمد بسیجه معروف به بیجه؛ قاتل سریالی کودکان پاکدشت که آرزو داشت پزشک یا جاسوس شود!
کد خبر: 727864
|
۱۴۰۴/۰۵/۱۴ ۰۸:۲۵:۰۰

محمد بسیجه معروف به بیجه؛ قاتل سریالی کودکان پاکدشت در تمام جلسات دادگاه این جملات را تکرار می‌کرد: «کودکانی را می‌کشتم که سرنوشتشان شبیه کودکی خودم بود. آنها را می‌کشتم تا عذاب نکشند.» 

به گزارش اعتماد، اخیرا ویدیویی از صحبت‌های حسین اصغرزاده، قاضی ویژه پرونده محمد بسیجه معروف به بیجه، قاتل سریالی پاکدشت در یک تلویزیون اینترنتی منتشر شده است. حسین اصغرزاده درباره این قاتل سریالی می‌گوید: «بیجه آرزوهای خاصی داشت؛ در بچگی دو آرزو برای شغلش داشت؛ یکی آرزوی پزشک شدن که معمولا یک بخشی از این آرزو برای کسانی که پزشک می‌شوند، نجات انسان‌هاست، ولی او تفکرش نجات انسان‌ها نبود، فرار از فقر بود و شناخت آناتومی بدن انسان‌ها. حتی در بازجویی می‌گفت به جای خاصی چاقو زدم؛ ران را بریدم و می‌خواستم گوشت را ببینم، رگ را ببینم یا با سنگ‌هایی که به سر مقتولان می‌زد، جمجمه را از نزدیک بررسی می‌کرد. جایی هم در مورد یکی از شغل‌های مورد علاقه‌اش؛ جاسوسی اشاره کرده بود. در صورتی که می‌دانید این افراد، افراد خاصی هستند که توسط نهادهای امنیتی از بچگی تحت شرایط خاص تربیت و آموزش داده می‌شوند. حالا چرا این آدم به جاسوسی علاقه‌مند بود، خودش می‌تواند علامت سوال بزرگی باشد. بیجه آخرین پیشنهادش هم این بود که اگر از من بگذرید و آزادم کنید و اگر اجازه بدهید از کشور فرار کنم، می‌توانم برای ایران جاسوسی کنم. یعنی در خودش این اعتماد به نفس را می‌دید.» 

زندگی و دوران کودکی محمد بیجه

محمد بسیجه معروف به بیجه، قاتل سریالی کودکان پاکدشت بود. او کارگر کوره‌پزخانه‌ای در همان منطقه بود که به تجاوز و قتل بیش از ۳۷ کودک و ۳ بزرگسال (برخی قتل ۲۷ کودک و ۳ بزرگسال را گزارش می‌دهند) اعتراف کرد. بیجه در یک خانواده پرجمعیت متولد شد. او شش خواهر و شش برادر ناتنی داشت. وقتی چهار ساله بود، مادرش به علت ابتلا به سرطان درگذشت. پدر او کارگر کوره‌پزخانه بود. بیجه ادعا می‌کرد که هرگز مادرش را به خاطر نمی‌آورد ولی می‌گفت که پدرش فردی بداخلاق و مستبد بوده است.از همان دوران کودکی او را به سختی کتک می‌زده و با زنجیر پاهای او را می‌بسته و بعد با چوب به بدن او ضربه می‌زده‌ است. حتی یک‌بار پدرش می‌خواسته با میله، بسیجه را به قتل برساند. بیجه درس و مدرسه را بسیار دوست داشت، اما با فشارهای پدر و اجبارهای او ناچار می‌شود درس و مدرسه را رها کرده و به کار مشغول شود. یازده ساله بود که به همراه خانواده به خاتون‌آباد رفت و در کوره مشغول به کار شد. فکر انتقام، زمانی در بیجه جرقه زد که وقتی تنها یازده سالش بود، مورد آزار جنسی قرار گرفت. این تجاوز توسط شخص دیگری نیز برای او تکرار شد. او در ۱۸ سالگی عاشق یک دختر افغان شد که حتی با هم قرار به فرار گذاشتند، اما پدرش فهمید و برخورد پدر نیز مشخص بوده. چندی بعد عاشق دخترعمه‌اش شد که دانشجوی پزشکی بود؛ آنها یکدیگر را دوست داشتند، اما پدرش باز مخالفت کرد تا بیجه در عشق دومش نیز ناکام بماند. او برای شروع دست به کشتن حیواناتی چون سگ و گربه زد.

علی دلداری، قاضی دادگاه کیفری یک تهران و نماینده وقت دادستان در دادگاه کیفری استان، پرونده محمد بیجه را در دست داشت. قاضی دلداری درباره سرگذشت پرونده بیجه به «اعتماد» گفته بود: «پرونده‌ای منزجر‌کننده که به جرات می‌توان گفت بزرگ‌ترین پرونده جنایی ایران در چند دهه اخیر است. تجاوز و قتل بیش از ۲۰ کودک و ۳ بزرگسال، بیجه حاصل فقر بود و تمام قربانیان او نیز کودکانی از خانواده‌های فقیر بودند؛ او در یک خانواده پرجمعیت در قوچان خراسان رضوی متولد شد و با ۶ خواهر و ۶ برادر ناتنی زندگی می‌کرد. وقتی چهار سالش بود، مادرش به علت سرطان فوت کرد، پدرش کارگر کوره‌پزخانه‌ها بود و او به کرات در اعترافاتش از پدری بداخلاق و مستبد صحبت می‌کرد که او را از همان دوران کودکی به ‌شدت کتک می‌زد.» محمد بیجه نیز در اعترافات خود گفته بود: «یک‌بار پدرم پاهایم را با زنجیر بست و با چوب آنقدر کتکم زد تا از هوش رفتم و یک‌بار دیگر هم کم مانده بود با میله‌ای که در دست داشت مرا به قتل برساند. از همان کودکی دلم می‌خواست بمیرم تا حدی که بعد از یکی از دعواهای سخت با پدرم با آجر محکم به سرم کوبیدم تا بمیرم، اما موفق نشدم.» 

دلداری، قاضی وقت دادگاه کیفری تهران در مورد هوش بالای بیجه گفته بود: «بیجه از ضریب هوشی بسیار بالایی برخوردار بود، اما در ۱۱ سالگی به ناچار و تحت فشارهای پدرش درس و مدرسه را رها کرد. او تعریف می‌کرد به دلیل نداشتن پول، تکه‌های روزنامه باطله را از زباله‌ها جمع می‌کرد و در فرصت مناسب می‌خواند و از همین طریق با دنیای خارج از دنیایی که در آن زندگی می‌کرد، آشنا شد.»  وقتی به منطقه خاتون‌آباد تهران آمدند، از سوی یکی از آشنایان، چندین بار مورد تجاوز قرار گرفت. محمد بیجه در مورد تجربه تجاوز در دوران نوجوانی اعتراف کرده بود: «وقتی آن شخص در کودکی به من تجاوز کرد، کتک سختی هم به من زد. همان موقع آنقدر از خودم بدم آمد که آرزو می‌کردم ‌‌ای کاش مرا می‌کشت. یک‌بار هم در آن سال‌ها به فکر خودکشی افتادم. این خاطره تاثیر خیلی بدی در روحیه‌ام گذاشت.» محمد در ابتدا برای انتقام از زندگی، دست به کشتن حیواناتی مثل سگ و گربه زد و ادعا می‌کرد حیوانات مریض را می‌کشت و آتش می‌زد، چون دلش برای آنها می‌سوخت و نمی‌خواست آنها زجر بکشند. بیجه در تمام جلسات دادگاه این جملات را تکرار می‌کرد: «کودکانی را می‌کشتم که سرنوشتشان شبیه کودکی خودم بود. آنها را می‌کشتم تا عذاب نکشند.» بیجه در یکی از جلسات دادگاه نیز علت اصلی ارتکاب قتل‌هایش را شباهت زندگی قربانیان با کودکی خود اعلام کرده و گفته بود: «چون من در بچگی حسرت کشیدم وقتی بچه‌های بدبخت را می‌دیدم آنها را می‌کشتم تا از زندگی آینده و سختی‌ها نجاتشان دهم.»

علی دلداری همچنین به «اعتماد» گفته بود: «قاتلی ۲۲ ساله با ذهنی شکل گرفته از انتقام. در آن زمان پرونده شخصیت‌شناسی برای متهمان تشکیل نمی‌شد. به همین علت درباره شخصیت محمد بیجه نمی‌توان با قطعیت نظر داد، ولی خشونت‌های پدر و فردی که او را در کودکی مورد تجاوز قرار داد از او شخصیتی با اختلالات شدید روانی ساخت. ترکیب فقر و ضریب هوشی بالای او، دلیل دیگر ارتکاب جنایت‌هایش بود. او قربانی‌هایش را به شیوه‌های گوناگون از بین می‌برد، بیجه غیر از سه مورد آدم‌ربایی، تمام قتل‌ها را به تنهایی انجام داد.» علی غلام‌پور به اتهام همدستی در سه مورد آدم‌ربایی، متهم ردیف دوم این پرونده جنایی بود که به ۱۵ سال حبس محکوم شد. تمامی تعرض‌ها و قتل‌ها توسط بیجه انجام می‌شد.

عاشورای سال ۱۳۸۱ اولین تجاوز و اولین قتل

اولین قربانی بیجه کودک ۱۰ ساله‌ای بود که در عاشورای سال ۸۱ به قتل رسید، قاتل پس از تجاوز با ضربات سنگ، آن کودک را به قتل رساند و چند روز بعد زمانی که ماموران جسد کودک را پیدا کردند، بیجه با بی‌تفاوتی در صحنه حاضر شد و در مجلس ختم او نیز شرکت کرد. پس از کشتن چهارمین قربانی و انداختن جسد او در کوره آجرپزی، آرامش بیشتری بر اثر پیدا نشدن جسد در بیجه شکل گرفت و قربانیان را با تزریق سیانور، خفه‌کردن، ضرب و جرح با چاقو و سوزاندن اجساد، به قتل رساند.او با هر آدم‌کشی و تجاوز، اسامی و مشخصات قربانیان را در دفترش یادداشت می‌کرد که به گفته خودش وقتی فاصله میان قتل‌ها زیاد می‌شد، آرامشش را از دست می‌داد و به همین دلیل با کشتن اشخاص دیگر آرامش را به زندگی برمی‌گرداند. طی جلسات دادگاه، ابراز پشیمانی در چهره‌اش دیده نمی‌شد و حتی حس شرمساری نمی‌کرد. او اظهار کرده بود: «اگر دستگیر نمی‌شدم باز هم ادامه می‌دادم.»؛ جمله‌ای که به کرات در هر جلسه از دادگاهش آن را بر سر زبان می‌آورد.بیجه، یک‌بار توسط ماموران پلیس در سال ۱۳۸۲ دستگیر شد، اما با زیرکی از زیر ذره‌بین پلیس عبور کرد، اواخر سال ۸۳، با اطلاعات پسربچه‌ای از نحوه گم شدن دوستانش و سه کودک دیگر که از دست قاتل فرار کرده بودند، زمینه شناسایی قاتل و علی غلام‌پور متهم ردیف دوم پرونده فراهم شد. ماموران با پیگیری و تحقیقات به غلام‌پور رسیدند، او به همراه دو تبعه افغانستانی دستگیر شد؛ غلام‌پور پس از بازجویی پلیس، مشخصات محمد بیجه را داد.بیجه زمانی که با دوربین شکاری‌اش مشغول زیرنظر گرفتن کودکان بود، حوالی کانال آب دستگیر شد که در آن زمان هیچ کدام از قتل‌ها را گردن نگرفت؛ تا اینکه پس از ۲۰۰ ساعت بازجویی کارآگاهان پلیس آگاهی، به تعرضات و قتل‌ها اعتراف کرد. بعد از اعترافات بیجه نوبت به برگزاری جلسات دادگاه رسید که اکثرا به صورت غیرعلنی برگزار شدند؛ خانواده‌های قربانیان داغی سنگین بر دل داشتند و شنیدن اعترافات قاتل، داغ آنان را سنگین‌تر می‌کرد. 

آخرین دفاعیات محمد بیجه در دادگاه

محمد بیجه روز دادگاه به عنوان آخرین دفاع خود گفت: «من از بچگی تحت ظلم بودم. وقتی زندگی‌ام را با دیگران مقایسه می‌کردم، ناچار دست به چنین اعمالی می‌زدم.»

سرانجام بیجه پس از محاکمه غیرعلنی در شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست مرحوم قاضی منصور یاورزاده‌یگانه و چهار مستشارش در تاریخ ۲۷ آبان سال ۱۳۸۳ با رای اکثریت قضات آن شعبه، از اتهام سرقت تبرئه و در قتل عمدی ۲۰ کودک، زن و مرد مجرم شناخته شد و به خاطر ۲۰ قتل طبق ماده ۲۰۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ به ۱۶ بار قصاص و پرداخت ۴ دیه، به خاطر ۲ بار ارتکاب فعل حرام لواط طبق ماده ۱۱۲ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ به یک‌بار اعدام در ملاعام، از جهت ۱۴ بار تفخیذ طبق ماده ۱۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ به تحمل ۱۰۰ ضربه شلاق، به اتهام آدم‌ربایی طبق ماده ۶۲۱ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات به تحمل ۱۵ سال حبس، از جهت ۷ فقره شروع به قتل عمد طبق ماده ۶۱۳ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ بخش تعزیرات به تحمل سه سال حبس، به اتهام ایراد ضرب و جرح عمدی به پرداخت دیه و به خاطر جنایت بر میت طبق ماده ۴۹۵ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۰ به ۵ فقره ارش محکوم شد.

محمد بیجه در ۲۶ اسفند ۱۳۸۳ با یک طناب متصل به یک جرثقیل به‌ دار آویخته شد.

برچسب‌ها: