طرفداری | در یک یادداشت جدید از مجلهی GQ، پپ گواردیولا، سرمربی معروف منچسترسیتی، دربارهی فلسفهی مربیگری، سبک رهبری و انگیزههایی که او را در بالاترین سطح فوتبال نگه داشته، صحبت میکند. گواردیولا از فشارهای شدید هدایت یک باشگاه بزرگ میگوید و توضیح میدهد بعد از پایان قراردادش با سیتی، فوتبال را تا مدتی نامعلوم کنار خواهد گذاشت.
در یادداشت پیش رو، جاناتان ویلسون در مقالهی خود دربارهی پپ گواردیولا، بیشتر به موضوع فشار کاری، خستگی، احتمال سقوط از اوج و مربیان موفق پرداخته است.
ویلسون اشاره میکند پس از سالها موفقیت، حتی مربیانی مثل گواردیولا نیز تحتتأثیر فشار مداوم، خستگی و تکرار قرار میگیرند و ممکن است انرژی و انگیزهی اولیهی خود را از دست بدهند. نزول دیر یا زود آغاز خواهد شد و موفقیت عمر طولانی ندارد. او بیشتر بر سختیهای پشت پردهی موفقیت و تأثیر پتکوار فشار کاری بر مربیان بزرگی چون گواردیولا تمرکز دارد تا صرفاً تحسین نبوغ تاکتیکی او.
امیرحسین صدر
سوم آگوست ۲۰۲۵
«پس از هفده سال حضور در اوج، سختی و فشار شغل مربیگری، اثرات خود را بر پپ گواردیولا گذاشته است.
سرمربی منچسترسیتی شاید هنوز از تعقیب و رقابت قهرمانی لذت ببرد، اما همانطور که افول مورینیو و ونگر در گذشته نشان داده است، هیچ چیز ابدی نیست.»
شاید آشکارترین نکتهای که در مصاحبهی پپ گواردیولا با GQ به چشم میآمد، میزان خستگی او در صدا و کلامش بود. عنوان مطلب دربارهی اینکه او به فکر یک وقفهی ۱۵ ساله از فوتبال است، کاملاً آنچه او گفته بود را منعکس نمیکرد:
نمیدانم وقفه و استراحتم چقدر طول خواهد کشید: یک سال، دو سال، سه سال، پنج سال، ده سال، پانزده سال، نمیدانم. اما بعد از این دوره با سیتی، فوتبال را ترک خواهم کرد. باید توقفی داشته باشم و روی خودم، جسم و روحم تمرکز کنم.
با اینحال، خستگی او کاملاً مشهود و نشانههای دلزدگی در او آشکار بود.
تا حدی این موضوع جای تعجب ندارد. یورگن کلوپ هم پس از تقریباً ۱۵ فصل حضور در دورتموند و لیورپول (بهاضافهی هفت سال حضور در ماینتس)، با احساس خستگی مفرط و خودآگاهی، تابستان گذشته تصمیم به کنارهگیری گرفت.
فصل گذشته، بهویژه در چهار ماه حولوحوش کریسمس، زمانیکه عملکرد سیتی بهشدت افت کرد، بارها گواردیولا کاملاً خسته و درمانده دیده شد.
خود او نیز بعداً اقرار کرد تصمیمش در نوامبر گذشته برای تمدید قرارداد تا تابستان ۲۰۲۷ با سیتی، تا حدی ناشی از احساس گناه بابت این افت بوده است:
در مشکلاتی که ماه گذشته داشتیم، احساس کردم اکنون زمان مناسبی برای رفتن نیست.
اما مشکلات بسیار جدیتر شدند. در برابر این وضعیت میتوان دو واکنش داشت؛ از یک سو، واقعاً نادر و ستودنی است که یک سرمربی تا این حد احساس مسئولیت نسبت به باشگاهش داشته باشد. خیلیها پیش از آنکه فرصتی برای حل مشکلات پیدا کنند، اخراج میشوند و خیلیهای دیگر هم بدون دغدغه و با گرفتن خسارت مالی، کنار میروند و بحران را به نفر بعدی میسپارند.
اما از سوی دیگر، شاید نشانهی خوبی نباشد؛ سرمربیای که هنوز دو سال از قراردادش باقی مانده، از همین حالا انتظار میکشد تا به تعطیلات و وقفهی طولانی بعد از پایان قرارداد ۲ سالهی خود برسد.
واقعیت این است که سرمربیگری، بسیار شغل و وظیفهای فرساینده است و یکی از نکات جالب و قابل اشاره در آن مصاحبه، این بود: گواردیولا بیش از هر چیز، از نیش و کنایه و شعارها و تکهپرانیهای هواداران حریف که او را تهدید به اخراج در صبح روز بعد میکردند، به ستوه آمده بود و او از آن بهعنوان «عاملی طاقتفرسا» یاد کرده بود.
شعارهایی معمولی که شاید تصور شود برای مربیان باتجربه و موفقی مثل گواردیولا بیاهمیت باشد. ازاینرو، یادآوری این نکته مفید است که شغل مدیریت چقدر سخت و طاقتفرساست و این امکان وجود دارد مسئولیتهای کاری روزبهروز دشوارتر شود.

در دو کتاب زندگینامه برایان کلاف (مربی مشهور ناتینگهام فارست) کاملاً آشکار میشود فشار و خستگی کار مدیریت فوتبال تا چه حد بیوقفه و جانفرساست:
او همیشه میگفت؛ حتی فرصت لذت بردن از پیروزی در روز شنبه را نداشت، چون بلافاصله باید به بازی روز چهارشنبه فکر میکرد. این در زمانی بود که تقویم بازیها بهاندازهی امروز شلوغ نبود، ضمن آنکه کلاف کسی بود که حتی در میان فصل هم با خیال راحت به تعطیلات در مایورکا میرفت؛ کسی که حتی در همان زمان هم بهخاطر عدم حضورش در تمرینات معروف بود.
امروزه مربیان از کمکها و امکانات بسیار بیشتری نسبت به گذشته برخوردارند. آنها دستیاران متخصص، مربیان ویژه و تحلیلگران حرفهای دارند و کارشان، حداقل در سطح بالای فوتبال، بیشتر بر آمادهسازی تیم متمرکز است.
و بهجز یکی دو مورد خاص، مسئولیت نقلوانتقالات و برنامهریزی بلندمدت بر عهدهی مدیران ورزشی باشگاه است. با اینحال، مربیگری همچنان نقشی است که غالباً ناسپاسی بههمراه دارد؛ دستاوردها خیلی زود فراموش میشوند و تنها چند هفته ناکامی میتواند به اخراج بینجامد. گواردیولا، با همهی نارضایتیاش از شوخیهای هواداران حریف، دستکم آنقدر از اعتبار کافی برخوردار بود تا بابت اخراج شدن، نگرانی به خود راه ندهد.

البته حق با اوست؛ شاید هیچ شغلی در دنیا وجود نداشته باشد که تا این حد زیر ذرهبین همیشگی و انتقادهای بلند و مستقیم همه قرار بگیرد؛ همه و همه، خاص و عام.
آنهم از سوی افرادی که واقعیت این است خیلی کمتر از خود مربیان از تهوتو و تمامی جزئیات و زوایا آگاهی دارند (و بله، این موضوع شامل روزنامهنگاران و منتقدین هم میشود، هرچند این بدان معنا نیست تمام انتقادها حتماً نادرست است).
گواردیولا با نوعی اشتیاق دربارهی چالش بازسازی منچسترسیتی صحبت کرده است. با توجه به لحن ذاتاً طعنهآمیز او، همیشه بهراحتی نمیتوان مطمئن بود، ولی احتمالاً باید حرفش را جدی گرفت.
یکی از مشکلات مربیانی که برای مدت طولانی در یک باشگاه میمانند، بهویژه وقتی بهاندازهی گواردیولا موفق بودهاند، یافتن انگیزه و چالشهای تازه است. ساختن یک تیم برای قهرمانی بسیار انرژیبخش و هیجانانگیز است، اما شروع دوباره برای کسب قهرمانیهای بعدی، دیگر آن تازگی و لذت اولیه را ندارد.
کمدین، استوارت لی در زندگینامهاش نوشته است؛ چگونه در تورهای طولانی، عمداً بخشی از مخاطبانش را از دست میداد تا لذت بازگرداندن دوبارهی آنها را تجربه کند؛ این بهمعنی آن نیست که گواردیولا ترجیح میداد در چنین شرایطی قرار بگیرد، اما میتوان گفت او شاید مشتاق این چالش باشد تا سیتی را دوباره به مقام قهرمانی برساند.
عامل دیگری هم وجود دارد: تعداد بسیار کمی از مربیان میتوانند برای بیش از یک دهه در سطح کاملاً بالا به فعالیت خود ادامه دهند.
سر الکس فرگوسن استثناست؛ بیست سال بین اولین و آخرین قهرمانیاش در منچستریونایتد فاصله بود، حتی پس از سالها موفقیت با آبردین، اما او یک استثناست که معیارها را تغییر داده است.
دوران اوج آریگو ساکی حدود چهار سال بیشتر طول نکشید. حتی ژوزه مورینیو هم، احتمالاً دیگر در اوج خود نبود وقتی آخرین قهرمانیاش را با چلسی در فصل ۱۵-۲۰۱۴ کسب کرد، آنهم دوازده سال بعد از اولین قهرمانیاش با پورتو.
از زمانیکه گواردیولا در سال ۲۰۰۸ هدایت بارسلونا را برعهده گرفت، تمام بازیهایش بهدقت موشکافی شدهاند. در طول ۱۷ سال، بهجز یک سال وقفه در نیویورک، رقیبانش همواره بهدنبال راهی برای متوقف کردن برنامههای هجومی و بهرهبرداری از ضعفهای دفاعی او بودهاند. فیلم بازیها بارها بررسی شده و دادهها تحلیل شدهاند. بخشی از نبوغ گواردیولا در این بوده که همواره تغییر و پیشرفت داشته تا همیشه جلوتر از تعقیبکنندگانش گام بردارد.

این روند همیشه وجود داشته، اما هرگز به این شدت و سرعت امروز نبوده است. تیمها هیچگاه به این سرعت شناخته و خوانده نمیشدند؛ آنچه پنجاه سال پیش یک فصل کامل طول میکشید، حالا شاید ظرف چند هفته رقم بخورد.
برای جلوتر بودن، باید همیشه تغییر کرد و این واقعاً توانفرسا است. زمانی فرا میرسد که بهطور محسوس میبینید یک مربی کاملاً تهی از انرژی شده است، همانطور که برای مورینیو یا آرسن ونگر اتفاق افتاد؛ و زمانی که دیگر نمیتوانند از دیگران پیشی بگیرند، بهتدریج به سایهای اغراقشده و تمسخرآمیز از گذشتهشان تبدیل میشوند.
گواردیولا هنوز به آن نقطه نرسیده است. مسیر مربیان معمولاً ناگهان به بنبست نمیرسد؛ پایان ناگهانی برای او در کار نیست. اما هیچ مسیر حرفهای برای همیشه رو به بالا حرکت نمیکند.
بعد از هفده سال در بالاترین سطح ممکن، حالا گواردیولا اثرات این مسیر طوفانی موفقیتبار را احساس میکند، و نشانههای آغاز سراشیبی بهخوبی دیده میشود. اگرچه شاید موفق شود هنوز هم سیتی را به قهرمانی دیگری برساند، اما هیچ چیز تا ابد پایدار نمیماند.