به گزارش خبرگزاری حوزه، حجتالاسلام والمسلمین ابوالفضل ساجدی، کارشناس مسائل کلامی، در مطلبی به این پرسش اساسی پرداخت: آیا برای کمال معنوی، پاکی دل و نیت خیر کافی است، یا عباداتی چون نماز و روزه نیز لازم است؟ آیا میتوان با تکیه بر صفای باطن، از شریعت چشمپوشی کرد و بدون نماز، ادعای قلب پاک داشت؟
سواد نماز | پاسخ به جمله «نماز چیه! دلت پاک باشه!» (بخش اول)
گوهر دین چیست؟ بندگی خالصانه یا اخلاق مداری؟
یکی از مباحث مهم در فلسفه دین، بحث گوهر دین است. در این بحث مسأله این است که گوهر تدین و آن بخش از تدین که ارزش ذاتی دارد چیست؟ اگر دیانت ما چه ویژگی داشته باشد ارزشمند است؟ هسته اصلی دیانت که اعمال و مناسک ظاهری وابسته به آن است چیست؟
در این زمینه اقوال متعددی مطرح است. برای مثال برخی از اندیشمندان غربی اخلاقی زیستن را گوهر دین می دانند. کانت۱ و هِگِل۲ از جمله سردمداران این دیدگاه هستند و برخی متفکران داخلی مانند آقای ملکیان نیز این دیدگاه را تأیید می کنند. در این رویکرد دین حقیقی همان اخلاق است. به گفته کانت و هگل اگر غایت دین صرفاً پرستش خداوند باشد و اصلاح اخلاقی در آن مغفول واقع شود، انسان گرفتار گمراهی دینی یا دین دروغین می شود. در این دیدگاه نماز و مناسک دینی که اعمالی فراتر از دستورات محض اخلاقی را در بر دارند جزء مذهب ناب نیستند و باید کنار گذاشته شوند.
اما به نظر می رسد در این سخن از پیوند بین اخلاق و اطاعت خداوند غفلت شده است. انسان اخلاق مدار وقتی درک کند که تمام هستی اش از سوی خداوند به او هدیه داده شده است، بالاترین سطح از تعهد اخلاقی را نسبت به خداوند پیدا می کند و حق خداوند را بر هر حقی مقدم می دارد زیرا قدردانی از نعمتهای خداوند را بر خود لازم می بیند. بنابراین نمی توان دم از اخلاقی زیستن بزنیم و در عین حال از اطاعت خدا سر باز زنیم.
از سوی دیگر بندگی خالصانه خداوند نیز منجر به تقویت اخلاق اجتماعی انسان می شود، زیرا خداوند رعایت حق الناس و موازین اخلاقی را از مهمترین دستورات خود قرار داده است.
بنابراین باید گفت گوهر تدین، بندگی خالصانه خداوند و تسلیم قلبی و عملی نسبت به اوست. آیاتی از قرآن مجید، مانند:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ؛ با ارزشترین شما نزد خداوند با تقوا ترین شماست»(حجرات: ۱۳)
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ» جن و انس را جز برای عبادت کردن خلق نکردم» (ذاریات: ۵۶)
و «وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ» آنها به جز این دستور نداشتند که خدا را با بندگی خالصانه و راستین عبادت کنند»(بینه: ۵)
به خوبی نشان می دهد گوهر دین، التزام قلبی به رعایت دستورات خداوند و بندگی خالصانه اوست.
بادیهنشین سعادتمند: درسی از تسلیم و اطاعت بیچون و چرا
حکایت مرد بادیه نشین:
امام صادق(ع) می فرمایند: رسول خدا(ص) در یکی از سفرهایشان در حال حرکت بودند که به یاران خود فرمودند: از یکی از این دره ها فردی به سراغ شما خواهد آمد که سه روز است کسی را ندیده است.
چیزی نگذشت که یاران پیامبر(ص) دیدند مردی بادیه نشین سوار بر شتر به سمت آنها میآید که پوستش به استخوان رسیده، چشمانش در سرش فرو رفته و لبهایش از خوردن گیاهان به سبزی متمایل شده است. از کاروانیان سراغ پیامبر(ص) را می گرفت تا اینکه پُرسان پُرسان ایشان را پیدا کرد و به ایشان عرض کرد: اسلام را بر من عرضه کن.
حضرت در حالی که به حرکت خود ادامه میداد فرمود: بگو اشهد ان لا اله الا الله و انی محمد رسول الله.
مرد بادیه نشین در حالی که سوار بر شتر کنار پیامبر(ص) حرکت می کرد گفت: اقرار کردم.
پیامبر فرمود: نمازهای پنجگانه را می خوانی و ماه رمضان روزه می گیری؟
مرد گفت: اقرار کردم.
حضرت فرمود: حج خانه خدا را به جا می آوری و زکات را پرداخت می کنی و از جنابت غسل می کنی؟
مرد گفت: اقرار کردم.
چند لحظه بعد پیامبر(ص) دید شتر مرد عشایری عقب افتاده و دیگر دیده نمی شد. حضرت(ص) ایستاد و از یاران پرسید که مرد بادیه نشین چه شد. مردم برگشتند تا او را پیدا کنند. او را در آخر کاروان پیدا کردند. پای شتر وارد حفره ای شده بود، مرد عشایری را انداخته بود و خود شتر هم رویش افتاده بود. مرد از دنیا رفته بود.
پیامبر(ص) دستور داد خیمه ای همانجا برپا کنند و او را غسل دهند. سپس پیامبر وارد خیمه شد و او را کفن پوشانید. وقتی پیامبر(ص) از خیمه خارج شد، قطرات عرق از پیشانیش سرازیر بود که فرمود: این مرد بادیه نشین گرسنه مُرد و او از کسانی است که ایمان آورد و ایمانش را به هیچ ظلمی آغشته نکرد. و حوریان با میوه های بهشتی به سوی او آمده اند.
مرد بادیه نشین به دلیل تسلیم قلبی بودن در مقابل دستور خدا و پیامبر سعادتمند شد، با اینکه حتی یک بار هم نماز نخواند (چون فرصتی نیافت)، ولی تصمیم جدی داشت که نماز بخواند چون پیامبر به او این چنین دستور داده بود.
گوهر دین، محبت خداست؛ اما محبت بی نشانه نمیشود
یک دیدگاه در باب دین داری این است که گوهر و هسته دین داری محبت خداوند است. اعمال و رفتار ظاهری اهمیت چندانی ندارند و آنچه مهم است این است که انسان در دل خود عاشق خدا باشد. اگر به کسی که این دیدگاه را دارد مثلاً بگویید چرا نماز نمی خوانی؟ احتمالاً در جواب با این جمله معروف مواجه می شوید: مهم این است که دلت پاک باشد!
این سخن صحیح است که گوهر دین محبت خداوند است و هیچ چیز با ارزش تر از عشق به خدا نیست. اما عشق و محبت نشانه هایی دارند و شاخصهایی وجود دارد که میزان صداقت انسان در ادعای محبت خداوند را محک می زند.
کسی که خدا را دوست دارد، خواست خدا را بر خواست خود مقدم می کند و به دستورات او نیز اهمیت می دهد. خدای متعال در قرآن کریم خطاب به پیامبر خود می فرماید: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ به آنها بگو اگر خدا را دوست می دارید، از من (پیامبر) تبعیت کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد. و خداوند آمرزنده و مهربان است. (آل عمران: ۳۱)
بنابراین محبت و اطاعت خداوند همواره کنار هم هستند و نبود اطاعت نشان دهنده ضعف یا نبود محبت است.
آیا دلیلی بر ارتباط میان اخلاق مداری و اطاعت از خداوند وجود دارد؟
پاسخ: بین دو گزاره باید تفکیک کرد:
الف: انسانهای اخلاق مدار، اطاعت پذیری بیشتری از خدا دارند.
ب: لازمه منطقی اخلاقی بودن، اطاعت از خداست.
گزاره اول یک گزاره پسینی است و قطعا اثبات آن منوط به آمارگیری و تجربه است.
اما گزاره دوم مربوط به «منطق بایدها و نبایدها» است و به یک معنی پیشینی است.
به این مثال توجه کنید:
کمک به محرومان خوب است.
شهرام محروم است.
پس کمک به شهرام خوب است.
این یک نمونه از استدلال اخلاقی است و مثل استدلال منطقی که نیاز به تجربه ندارد، درک صحت این استنتاج هم نیاز به تجربه و آمارگیری ندارد. البته اینکه دو مقدمه این استدلال صحیح هستند یا نه بحث دیگری است.
حال با این توضیحات عرض می کنم هر کس با هر مبنایی اگر این گزاره اخلاقی را تصدیق کند که:
اگر کسی به من نیکی کرده باشد، قدردانی از او (تلاش برای خرسند کردن او با زبان و عمل) خوب است و هر قدر این نیکی بیشتر باشد، قدردانی از او ضرورت بیشتری دارد.
همچنین بپذیرد که خداوند با دادن تمام هستی به من بالاترین نیکی ممکن را به من کرده است
از نظر منطق بایدها، این استنتاج را صحیح می داند که قدردانی از خداوند و تلاش برای کسب رضایت او بیشترین ضرورت را دارد.
اگر گفته شود که: در این بحث فلسفه دین و الهیات خلط شده است! در پاسخ میتوان گفت برخی گمان میکنند که هر گاه نویسنده ای از یک آیه قرآن در متن خود استفاده کند، از دایره فلسفه دین خارج می شود، اما با مراجعه به آثار غربی خواهیم دید که آنها در کتب فلسفه دین از عبارات تورات و انجیل استفاده می کنند! مگر می شود نگاه درجه دوم به دین داشت و از متون دینی غافل شد! البته بدیهی است کاربرد متون دینی در فلسفه دین و الهیات متفاوت است. در الهیات متن دینی سند و منبع اثبات است اما در فلسفه دین، دلیل عقلی بیان میشود، در عین حال، متن دینی با نگاه پدیدارشناسانه مورد توجه قرار می گیرد و در رویکرد انسجام گرایانه می تواند تاییدکننده استدلالهای فیلسوف دین باشد.
پینوشت ها:
۱.کانت: دین در محدوده عقل تنها، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، ۱۳۸۱، تهران، نقش و نگار، چاپ اول، ص ۲۵۱، ۲۵۲، ۲۳۴ و ۲۳۵
۲.هگل: استقرار شریعت در مذهب مسیح، ترجمه باقر پرهام، ۱۳۶۹، تهران، موسسه انتشارات اگاه، چاپ اول، ص۳۸ تا ۴۱ و ۱۲۶
۳.ملکیان: سنت و سکولاریسم، ۱۳۸۱، تهران، موسسه فرهنگی صراط، چاپ اول، ص۳۰۸، ۳۳۰ و ۳۳۲