شناسهٔ خبر: 73960314 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

زمین چمن هرگز دروغ نمی‌گوید

درباره‌ی حذف ایتالیا از جام جهانی 2002، همه درباره‌ی داور صحبت می‌کنند و اگرچه او تصمیمات زیاد خوبی نگرفت، مثل اخراج فرانچسکو توتی. همه آن صحنه را دیدند. اما خود من یک موقعیت خوب را خراب کردم، دو سه موقعیت دیگر هم داشتیم و باید در آن موقعیت‌ها گل بزنی تا چنین بازی‌هایی را ببری، پس تقصیر خودمان بود چون شانس پیروزی را داشتیم.

صاحب‌خبر -

طرفداری | «کریستین ویری» هر جا که می‌رفت، گل می‌زد. در تاریخ فوتبال تنها دو بازیکن موفق شده‌اند، هم جایزه کاپوکانونیره سری آ را به عنوان آقای گل کسب کنند و هم جایزه پیچچی لالیگا را؛ ویری و بعد‌ها کریستیانو رونالدو.

ویری در ایتالیا به دنیا آمد اما دوران کودکی‌اش را در استرالیا گذراند و پس از بازگشت به وطن، توانست رکورد بهترین گلزن تاریخ ایتالیا در جام جهانی را به همراه یکی از هم‌تیمی‌هایش به دست آورد.

در سال ۱۹۹۹، زمانی که با رقم بیش از ۳۲ میلیون یورو به اینتر پیوست و عنوان گران‌ترین بازیکن جهان را کسب کرد، این تنها یکی از هشتمین انتقالات او طی هشت سال پرهیجان و موفقیت‌آمیز بود. در سن‌سیرو، این مهاجم چپ‌پا با «رونالدو نازاریو» زوجی افسانه‌ای تشکیل داد و تعجبی ندارد که هنوز هم به عنوان یکی از بازیکنان نمادین نسل خود شناخته می‌شود.

در سال ۲۰۲۰ همراه با هم‌تیمی‌های سابقش، نیکولا ونتولا و دانیله آدانی، ترانه‌ای منتشر کرد. این قطعه «یک زندگی به سبک گل‌زن» (Una Vita da Bomber) نام داشت و با نام مستعار «بُوبو» عرضه شد؛ لقبی که از کودکی با او ماند، چون پسر روبرتو، مهاجم پیشین یوونتوس، بود.

باور می‌کنید؟ ویری حالا ۵۱ ساله است، برای «فورفورتو» در میلان از انتخاب لقبش می‌گوید:

یک روز یکی از بچه‌های تیم جوانان تورینو به من گفت: «می‌دونی چیه؟ من می‌خوام بهت بگم بوبو، چون پدرتو باب صدا می‌کردن.» این اسم همین‌طوری و در یک لحظه به ذهنش رسید و از همان موقع همه من را بوبو صدا زدند. من هم از همان اول باهاش مشکلی نداشتم. واقعاً هم باحاله!

روزهای درخشان بعدی در انتظار بوبو ویری بود؛ روزهایی که در این مصاحبه و در جواب سوالات دوست‌داران فوتبال با حسرت و افتخار از آن‌ها یاد می‌کند.

کریستین ویری فقط یک گل‌زن بزرگ نبود، او خاطرات یک نسل در فوتبال ایتالیا و حتی اروپا را به دوش می‌کشد؛ مهاجمی که بی‌وقفه دروازه‌ها را می‌گشود، اما آن‌چه او را متمایز می‌کرد، شخصیت منحصربه‌فرد و صمیمیت بی‌پیرایه‌اش بود. ویری درون زمین، مهاجمی نترس و قدرتمند بود؛ بازیکنی که مدافعان رقیب را همیشه در هراس نگه می‌داشت. اما خارج از زمین، چهره‌ای بی‌ریا، خوش‌مشرب و خودمانی داشت، با لبخندی که نزدیک‌ترین دوستانش می‌گویند هرگز از چهره‌اش محو نمی‌شد.

دوران حضور او در تیم ملی ایتالیا نه‌تنها با گل‌های حساس همراه بود، بلکه با اشک‌ها و لبخندهای بسیاری نیز عجین شد؛ او بخش مهمی از خاطرات جام جهانی ۱۹۹۸ و ۲۰۰۲ برای آتزوری‌ها است.

ویری با وجود مصدومیت‌ها و چالش‌هایی که بسیاری از ستاره‌ها را به زانو در می‌آورد، هرگز تسلیم نشد و هر بار با شوقی تازه به زمین برگشت.

زندگی حرفه‌ای‌اش پر از جابه‌جایی بین باشگاه‌های بزرگ ایتالیا و اروپا بود؛ اما هر جا که رفت، با قلبش بازی کرد و نامش را در ذهن هواداران حک کرد. هواداران اینتر، لاتزیو، یوونتوس، اتلتیکو مادرید و موناکو هنوز خاطره‌ی گل‌های طلایی و جشن‌های کودکانه‌اش را از یاد نبرده‌اند. حتی وقتی محبوبیت و شهرتش مثل موج بالا و پایین می‌شد، او به آرامش در کنار دوستان وفادارش و زندگی ساده با خانواده روی می‌آورد، زندگی‌ای که معمولاً از چشم رسانه‌های ستاره‌ساز دور می‌ماند.

امروزه، بوبو ویری با همان انرژی جوانی‌اش، همچنان در نقش سفیر فوتبال و چهره‌ای رنگارنگ در رسانه‌ها، الهام‌بخش نسل جدید بازیکنان و هواداران است. او یادآور این جمله است: مهم نیست چند‌بار زمین می‌خوری، سرانجام کسی به یاد خواهد آورد که با چه قلب بزرگی جنگیدی و با چه لبخند صادقانه‌ای میدان را برای همیشه ترک کردی.

این مصاحبه خاطرات زیادی را برای دوست‌داران او و هواداران فوتبال ایتالیا زنده خواهد کرد. بازیگری که در هر گوشه‌ای در دوران فعالیتش اثری دیدنی از خود برجای گذاشته است.

امیرحسین صدر
تابستان ۲۰۲۵

همراه رونالدو به رستوران‌های میلان می‌رفتم و مردم بلند می‌شدند و برای ما دست می‌زدند. با خودم فکر می‌کردم چی شده؟ مگه ما بیتلزیم؟!

  • پدرت در سمپدوریا، یوونتوس و رم بازی می‌کرد و بعد، وقتی شما سه ساله بودی، برای ادامه‌ی فوتبالش خانواده را به سیدنی برد تا برای «مارکونی استالیونز» بازی کند. شما چطور فوتبال را شروع کردی؟

من در مارکونی به عنوان مدافع چپ بازی می‌کردم و یکی از هم‌تیمی‌هایم پل اوکون بود که بعدها به لاتزیو، میدلزبرو و لیدز رفت. پدرش سرمربی تیم بود. در استرالیا، تو را به انجام خیلی از رشته‌های ورزشی وادار می‌کنند و من، علاوه بر فوتبال، تنیس و دوومیدانی هم انجام می‌دادم؛ پرش ارتفاع، پرش طول، دوی صد متر، همه‌چیز. در مدرسه هم راگبی و کریکت بازی می‌کردم و با تیم‌مان با دانش‌آموزان مدارس دیگر مسابقه می‌دادیم.

  • به عنوان یک طرفدار جدی کریکت، چه خاطراتی از دوران کودکی‌ات دارید؟

من اغلب با دوستانم به ورزشگاه کریکت سیدنی می‌رفتم تا مسابقات تست بین استرالیا و هند غربی را تماشا کنم؛ من همه‌ی بازیکنان تیم هند غربی را می‌شناختم، مثل کلایو لوید، دزموند هینز، گوردون گرینیج، مالکوم مارشال، جوئل گارنر و مایکل هولدن. ویو ریچاردز بازیکن مورد علاقه‌ی من بود، همراه با ایان بوثام از انگلیس. از تیم استرالیا هم الن بوردِر را دوست داشتم. هنوز هم علاقه‌ی زیادی به کریکت دارم. در دوران کرونا حتی به این فکر افتادم که با تیم ملی ایتالیا که پایگاه‌شان خارج از میلان است تمرین کنم؛ اما هیچ‌وقت تابستان در اروپا نیستم و این موضوع عملی نشد.

  •  آیا انتخاب بین کریکت و فوتبال برایت سخت بود؟

من به تنیس هم علاقه‌ی زیادی داشتم. در واقع عاشق هر سه ورزش بودم و فکر می‌کردم می‌توانم در هر سه رشته حرفه‌ای شوم. اما در نهایت فوتبال را انتخاب کردم چون کمی بیشتر دوستش داشتم. یک‌جایی با خودم گفتم: «می‌خواهم بروم ایتالیا و فوتبال بازی کنم.» بعد از یک تورنمنت زیر ۱۵ سال که گل قهرمانی را در فینال زدم، چمدانم را بستم و راهی ایتالیا شدم. پدرم هیچ‌وقت به من فشار نیاورد. همیشه می‌گفت اگر دوست نداری فوتبال بازی کنی، هیچ ایرادی ندارد. وقتی گفتم می‌خواهم به ایتالیا بروم، گفت: «برو چند ماه پیش پدربزرگت بمون، احتمالاً برمی‌گردی.»، ولی دیگر هرگز به استرالیا بازنگشتم. پدرم فکر نمی‌کرد من بازیکن فوتبال شوم.

  • بازگشت به ایتالیا چگونه بود؟

پدربزرگم انزو مرا به تست‌های مختلف برد. او آدم شناخته‌شده‌ای بود چون قبلاً دروازه‌بان بود و کلی آشنا داشت. برای تست به جنوا، فیورنتینا، پیزا و پراتو رفتم. فکر می‌کنم در هر تستی سه گل زدم، اما همه فقط می‌گفتند: «باید بیشتر ببینیم.» و به نکاتی اشاره می‌کردند که هنوز خوب انجام نمی‌دادم. بعد، یک تیم کوچک در پراتو به اسم سانتا لوسیا مرا جذب کرد. قبل از اولین بازی، پدربزرگم گفت به ازای هر گلی که بزنی، پنج هزار لیر (حدود پنج پوند و هشتاد پنس امروزی) بهت می‌دهم. همان بازی اول چهار گل زدم و بیست هزار لیر گرفتم، در بازی دوم سه گل زدم، شد پانزده هزار.

بعد گفت: «ببین، از این به بعد هر گل هزار لیر می‌دم، چون داری تمام حقوق بازنشستگی‌ام را خرج می‌کنی!»
او بعد از همان بازی اول به خاله‌ام گفت: «باید او را همین‌جا نگه داریم، اگر در ایتالیا بماند، یکی از بهترین مهاجمان دنیا می‌شود.» در آن سال بین ۳۵ تا ۴۰ گل زدم. بعد به باشگاه پراتو رفتم، پدربزرگ و پدرم هم قبلاً برای پراتو بازی کرده بودند و بعد از من برادرم مکس هم عضو این تیم شد. یک سال بعد، به تورینو رفتم.

کریستین ویری جوان در تورینو
  • الگوهایت چه کسانی بودند؟

روبرتو باجو، روبرتو مانچینی و جانلوکا ویالی. من بازی‌های باجو را در فلورانس تماشا می‌کردم، فاصله‌ی مسیر پراتو تا فیورنتینا فقط ده دقیقه است. یادم هست اولین بازی، فیورنتینا مقابل پسکارا بود که بازی تا دقایق پایانی ۲-۲ بود و بعد روبرتو با یک ضربه‌ی آزاد گل سوم را زد و بازی ۳-۲ شد. من آن موقع پانزده سالم بود. ده سال بعد، در جام جهانی ۱۹۹۸ با باجو هم‌بازی بودم؛ در بازی افتتاحیه مقابل شیلی، او توپ را به من پاس داد که گل بزنم. واقعاً عجیب بود. زندگی همین است! گاهی اتفاقات دیوانه‌کننده و باورنکردنی رخ می‌دهد.

مردان الهام‌بخش؛ ویالی، باجو و مانچینی
  •   کدام بازی کلیدی در مسیر رسیدنت به اوج تأثیرگذار بود؟

بازی برگشت فینال قهرمانی پریماورا (جوانان) برای تورینو در سال ۱۹۹۲. ما مقابل رجینا بازی کردیم؛ بازی رفت در خانه ۰-۰ شد و بعد از آن مربی رجینا گفت که فکر می‌کند فوتبال من بهتر از این سطح است، احتمالاً چون قبلاً چند بازی هم برای تیم اصلی تورینو در سری آ انجام داده بودم و موفق شده بودم گل بزنم. در هفته‌ی منتهی به بازی برگشت، مربی‌ام روزاریو رامپانتی، هر روز صبح روزنامه‌ای را با حرف آن مربی نشانم می‌داد و می‌گفت: «یادت باشه چی گفته!» ما بازی را ۴-۳ بردیم و من سه گل زدم. همان موقع بود که با خودم گفتم: «می‌توانم فوتبالیست حرفه‌ای شوم.»

تورینو سکوی پرواز ویری
  •  تجربه‌ی شما از حضور در ترکیب تیم اصلی تورینو چطور بود؟

فوق‌العاده بود. آن تیم بازیکنان بزرگی داشت مثل رافائل مارتین واسکز که از رئال مادرید آمده بود، انزو شیفو مرد میانی فوق‌العاده‌ی بلژیکی، والتر کازاگرانده، جانلوئیجی لنتینی و لوکا مارکجیانی که بعدها در لاتزیو هم‌بازی‌اش شدم. وقتی در ترکیب تیم اول قرار گرفتم، وظیفه‌ام این بود که توپ‌ها را باد کنم و به زمین بیاورم. خیلی خجالتی بودم و فقط اگر کسی با من حرف می‌زد، جواب می‌دادم؛ خودم چیزی نمی‌گفتم. مربی‌مان امیلیانو موندونیکو اغلب من را روی نیمکت می‌نشاند؛ حتی در هر دو بازی فینال جام یوفا ۱۹۹۲ مقابل آژاکس هم روی نیمکت بودم. با خودم فکر می‌کردم: «وای خدایاً!» فقط ۱۷ سالم بود. آن شب‌ها فوق‌العاده بودند.

موندونیکو و رامپانتی در سال‌های اول فوتبالم خیلی نقش مهمی ایفا کردند، همین‌طور چزاره مالدینی، پدر پائولو، که من را برای تیم زیر ۲۱ سال ایتالیا انتخاب کرد. ما دو بار قهرمان اروپا شدیم. بعدها که سرمربی تیم ملی بزرگسالان شد، به من گفت: «تو شماره‌ی ۹ منی، هر جا من باشم، تو هم خواهی بود.» و او بود که من را برای حضور در جام جهانی ۱۹۹۸ به تیم ملی ایتالیا دعوت کرد.

  • سه فصل حضور در سری‌ بی با تیم‌های پیزا، راونا و ونتزیا، چه تأثیری روی شکل‌گیری شما به عنوان یک فوتبالیست گذاشت؟

خیلی سخت بود. به پیزا رفتم، اما فصل بدی داشتم. اوضاع خوب پیش نرفت، طی شش ماه فقط دو گل زدم. در تورینو پسر طلایی بودم و کلی گل برای نوجوانان زدم، اما ناگهان خودم را در سری‌ بی و در کنار بازیکنان بزرگ‌سال دیدم. با این حال، سخت کار کردم. وقتی به راونا رفتم، تمرکزم را حفظ کردم. با خودم گفتم: «اینجا نباید اشتباه کنی.» کار آسانی نبود، اما یک فصل کامل بازی کردم و دوازده گل زدم، هرچند تیم سقوط کرد. سال بعد به ونتزیا رفتم، باز هم یک فصل کامل بازی کردم و یازده گل زدم. قدم به قدم بهتر شد. اما راستش از سری‌ بی خوشم نیامد، آن زمان خیلی سخت بود. سال بعد، موندونیکو که پیش‌تر در تورینو مربی‌ام بود، من را به آتالانتا در سری‌ آ برد. و همه‌چیز از آن‌جا شروع شد.

  • وقتی بعد از یک فصل موفق با آتالانتا، در سال ۱۹۹۶ با یوونتوس، قهرمان اروپا قرارداد بستی، چه حسی داشتی؟

روز اول باید ساعت ۲:۳۰ ظهر به آن‌جا می‌رفتم و تمرین ساعت ۳ شروع می‌شد. فکر کردم بهتر است زودتر برسم. ساعت ۲ آن‌جا بودم. وارد سالن شدم و دیدم همه‌ی بازیکنان آن‌جا هستند و سالن کاملاً پر و شلوغ است. وقتی به یک باشگاه بزرگ می‌روی، به تو این حس را القا می‌کنند که اگر می‌خواهی در میان بهترین بازیکنان قرار بگیری، باید دو یا سه ساعت پیش از تمرین آماده باشی. باید روی نقاط ضعفت کار کنی و بعد از تمرین هم دو یا سه ساعت وقت بگذاری. من همیشه سخت تمرین می‌کردم، اما این سطحی کاملاً متفاوت بود.

آنجا متوجه می‌شوی که همه‌چیز برای تبدیل شدنت به بهترین بازیکن دنیا مهیاست، بقیه‌اش دیگر فقط به خودت بستگی دارد. از فوتبال لذت می‌بری و وقتی وقت کار می‌شود، صد درصد تمرکز داری. در پیش‌فصل باید هزار متر می‌دویدیم؛ می‌دویدی، آب می‌خوردی و می‌خندیدی، بعد می‌شنیدی: «خب، بیست ثانیه دیگه دوباره می‌دویم.» آن محیط واقعاً عالی بود و رفتار و اخلاق حرفه‌ای همه بی‌نظیر.

کریستین ویری روزهای جوانی در یوونتوس
  •  در فصل ۹۷-۱۹۹۶ همراه یوونتوس قهرمان سری‌ آ شدید، ارزیابی شما از سطح و کیفیت آن تیم در چه حدی است؟

تیم واقعاً قدرتمندی بود. ما مارچلو لیپی را به عنوان مربی داشتیم که سطح کاری او کاملاً متفاوت بود. رفاقت در آن تیم هم لذت‌بخش بود. بازیکنان جوان و مجرد مثل خودم، نیکولا آموروزو، مارک یولیانو و پائولو مونترو، بعد از تمرین دور هم می‌ماندیم. من با زین‌الدین زیدان هم وقت زیادی می‌گذراندم، او مثل مادرم فرانسوی بود. زیدان در ابتدا آدمی کم‌حرف بود اما همیشه واقعاً خوش‌برخورد و دوست‌داشتنی. به خانه‌ی ما می‌آمد و با مادرم که غذا درست می‌کرد، فرانسوی صحبت می‌کردند.

  • چطور به فینال لیگ قهرمانان اروپا ۱۹۹۷ نگاه می‌کنید؟ جایی که شما برای یوونتوس بازی کردید ولی به طرز غیرمنتظره‌ای مقابل بروسیا دورتموند شکست خوردید؟

در تک بازی، هر اتفاقی ممکن است بیفتد. اگر بازی رفت‌وبرگشت بود، ما مطمئناً نمی‌باختیم. آن‌ها واقعاً خوش‌شانس بودند. کارل-هاینتس ریدله دو بار در برابر دفاع ما گل زد؛ دفاعی که تقریباً هیچ‌وقت گل نمی‌خورد. ما نتیجه را ۲-۱ کردیم، اما چند دقیقه بعد، آن‌ها با یک شوت از راه دور گل سوم را زدند. هیچ چیز به نفع ما پیش نرفت. فکر می‌کنم اگر ۱۰ بار با آن‌ها بازی می‌کردیم، ۹ بار پیروز می‌شدیم.

شکست یوونتوس مقابل دورتموند با حضور زیدان، باورنکردنی بود
  •  با توجه به این‌که شما در تنها فصل خود در یوونتوس، مشترکاً بهترین گل‌زن تیم بودید، چرا به اتلتیکو مادرید رفتید؟

من چالش بازی در اسپانیا را دوست داشتم، بسیار فنی است و قراردادی بسیار بزرگ به من پیشنهاد شد که نمی‌توانستم رد کنم. من هنوز به یک تیم بزرگ می‌رفتم که قصد داشت لیگ را ببرد. اتلتیکو تیم خوبی بود، و با بازیکنانی مانند کیکو و جونینیو فکر می‌کردم می‌توانیم چیزی به دست آوریم.

  • شما بهترین گل‌زن لالیگا بودید، با ۲۴ گل در ۲۴ بازی. لالیگا را در مقایسه با سری‌ آ چطور دیدید؟

دقیقاً برعکس. یکی تاکتیکی است؛ با کاتناچو؛ نباید گل بخوری. ولی در لالیگا به شکل دیگری بود؛ «بیایید بازی کنیم تا برنده باشیم و لذت ببریم، تمرکز روی تکنیک و پاس‌های یک‌-دو». این دو لیگ کاملاً متفاوت هستند، مثل خورشید و ماه. شما یک گل فوق‌العاده از نزدیکی پرچم کرنر برای اتلتیکو مقابل پائوک زدید؛ از روی خط شوت کردید و توپ با پیچ به داخل دروازه رفت. این گل در میان بهترین گل‌هایی که زده‌اید، چه جایگاهی دارد؟

کریستین ویری یک دنیا فاصله میان سری آ و لالیگا
  •  شما یک گل فوق‌العاده از نزدیکی پرچم کرنر برای اتلتیکو مقابل پائوک زدید؛ از روی خط شوت کردید و توپ با پیچ به داخل دروازه رفت. این گل در میان بهترین گل‌هایی که زده‌اید، چه جایگاهی دارد؟ 

شاید بهترین گل من باشد. زمانی که آن‌جا بازی می‌کردم، از نظر ذهنی آزاد بودم، چیزهای متفاوتی را امتحان می‌کردم و هر چه به ذهنم می‌رسید انجام می‌دادم. لالیگا چنین اجازه‌ای را به شما می‌دهد. هواداران دوست دارند دریبل، لایی، پاس‌های یک‌-دو و تیکی‌تاکا را ببینند؛ همه‌ی حرکات تماشایی را دوست دارند. به این خاطر، شما جرأت پیدا می‌کنید چیزهای جدیدی را امتحان کنید و به این دلیل، خیلی اتفاقات غیرمترقبه روی می‌داد.

  • آیا حقیقت دارد قبل از بازی با پائوک در سال ۱۹۹۷ با رئیس اتلتیکو، خسوس جیل، شرط بستید اگر هت‌تریک کنید او به شما یک فراری می‌دهد؟ آیا واقعاً به شرط خود عمل کرد؟

بله، درسته، اما باید ماشین را سفارش می‌دادند و وقتی که تحویل داده شد، من دیگر برای لاتزیو بازی می‌کردم. اتلتیکو با من تماس گرفت و گفت: «فراری رسیده، کجا دوست داری بفرستیمش؟» من گفتم: «ممنون، می‌توانید آن را نگه دارید.» احساس می‌کردم درست نیست ماشین را بگیرم، چون باشگاه را ترک کرده بودم. اگر مانده بودم، صد درصد آن را می‌گرفتم. البته یک ماه بعد خودم یک فراری خریدم!

  • وقتی برای اتلتیکو مقابل سالامانکا چهار گل زدید اما تیم ۵-۴ باخت، چه حال و روزی داشتید؟

شروع کردم به پرتاب کردن وسایل در رختکن. آدم دیوانه می‌شود چون آدرنالین داری، تمام هفته تمرین می‌کنی تا بازی را ببری و بعد ۵-۴ می‌بازی، پس ناراحت می‌شوی. وقتی واقعاً می‌خواهی ببری، و موفق نمی‌شوی دیوانه‌کننده است. باشگاه خسارت‌های وارده را پرداخت کرد، اما خسارت زیادی هم وارد نکردم، فقط پرتاب یک صندلی به دیوار یا چیزی شبیه به آن بود.

  • خاطرات شما از جام جهانی ۱۹۹۸ چیست، جایی که پنج گل زدید و نزدیک بود فرانسه (که بعداً قهرمان شد) را در یک‌چهارم نهایی شکست دهید؟

فقط کمی شانس لازم داری، حکایت در جای درست در زمان درست باشی، است. واقعاً فکر می‌کنم همین کافی است، چون اگر از من بپرسید که آیا فکر می‌کنم فرانسه از ما بهتر بود، می‌گویم نه. قبل از بازی هم احساس می‌کردم که نتیجه ۰-۰ خواهد بود، چون چند تا از مدافعانشان در ایتالیا بازی می‌کردند و از نظر تاکتیکی کاملاً بی‌نقص بودند. تنها راهی که فکر می‌کردم امکان دارد گلی زده شود، با یک ضربه ایستگاهی، شوت از راه دور یا یک اشتباه و تغییر مسیر اتفاقی بود.

در آن جام جهانی فکر می‌کنم فقط برزیل از ما بهتر بود. کجا می‌توانید بازیکنانی مثل جیانلوکا پاگلیوکا، پائولو مالدینی، الساندرو کاستاکورتا و دمتریو آلبرتینی را پیدا کنید؟ بعد در خط حمله، من بودم، روبرتو باجو، الساندرو دل‌پیرو، فیلیپو اینزاگی و انریکو کیه‌زا. دیگه چی می‌خواین؟ اما در پایان در ضربات پنالتی باختیم.

جام جهانی 98؛ ویری و دل پیرو
  •  شما برای بازی با فرانسه واجد شرایط بودید و اگر این کار را می‌کردید، می‌توانستید در سال ۱۹۹۸ قهرمان جهان شوید. آیا از این بابت حسرتی دارید؟

می‌توانستم وقتی جوان‌تر بودم این انتخاب را انجام دهم، چون مادرم فرانسوی است و می‌توانستم پاسپورت فرانسوی داشته باشم. همچنین می‌توانستم برای استرالیا بازی کنم؛ در کودکی، در مدرسه و خانه انگلیسی صحبت می‌کردم و وقتی به ایتالیا برگشتم، خیلی روان حرف نمی‌زدم، بیشتر متوجه می‌شدم تا اینکه بتوانم خوب صحبت کنم. من همیشه می‌خواستم به ایتالیا بروم. رؤیای من بود که در سری آ بازی کنم و پیراهن آبی تیم ملی ایتالیا را به تن کنم.

به تن کردن پیراهن ایتالیا رؤیای زندگی‌ام بود!
  • وقتی به اتلتیکو پیوستید، بهترین مهاجم لالیگا شدید. دلیل اصلی ترک لالیگا و بازگشت به ایتالیا و پیوستن به لاتزیو چی بود؟

نباید می‌رفتم. لالیگا لیگ فوق‌العاده‌ای بود، بازی در آنجا واقعاً لذت‌بخش است و مردم در اتلتیکو من را دوست داشتند. اما بعد از پایان فصل، به ایتالیا رفتم و تعطیلاتم را با خانواده و دوستان گذراندم، و در آن یک ماه اصلاً دلم نمی‌خواست برگردم. کمی دلتنگ خانه شدم و به همین خاطر اسپانیا را ترک کردم. اما باید چند سال بیشتر در اتلتیکو می‌ماندم. 

  • تصویر شما از گلی که برای لاتزیو زدید و باعث قهرمانی در آخرین فینال جام در جام اروپا مقابل مایورکا در ویلا پارک شد چیست؟

فوق‌العاده بود که جام در جام اروپا را در بیرمنگام بردیم، یک شب باورنکردنی. آن تیم واقعاً تیمی قدرتمند بود. رابطه‌ی خوبی با مارسلو سالاس داشتم، او بازیکن بزرگی از شیلی بود، واقعاً پرکار بود و زحمت زیادی می‌کشید. در بیرون زمین هم با یکدیگر وقت زیادی می‌گذراندیم. گاهی با موتورم در رم می‌چرخیدیم، بعداً سالاس هم یک هارلی دیویدسون خرید، اما آن را به تیر چراغ برق کوبید، قبلاً سوار موتور نشده بود. پایش هفت بخیه خورد. دیوانه‌کننده بود!

لاتزیو و ویری با مربیگری اریکسون به قهرمانی آخرین جام برندگان جام اروپا دست یافتند
  •  وقتی با انتقال بیش از ۳۲ میلیون یورو، به‌عنوان گران‌ترین بازیکن جهان به اینتر پیوستید، اثر خاصی روی شما داشت؟

مبالغ انتقال خیلی روی من تأثیر نمی‌گذاشت. وقتی به لاتزیو رفتم هم مبلغ زیادی پرداخت شد، اما واقعاً برایم اهمیتی نداشت. قراردادم را امضا می‌کردم و تمام! اینکه رؤسای باشگاه حاضر به پرداخت چه مبلغی بودند، از دست من خارج بود. اما در اینتر فضا متفاوت بود. آن‌ها می‌خواستند ۹۰ میلیارد لیر برایم بپردازند، بزرگ‌ترین انتقال آن زمان. وقتی وارد پیش‌فصل شدم، به خودم گفتم: «بوبو، هر اتفاقی بیفتد، باید دست‌کم در اولین بازی خانگی‌ات در سن‌سیرو یک گل بزنی تا تمام فشار از رویت برداشته شود.» اگر گل نمی‌زدم، همه می‌گفتند: «۹۰ میلیارد لیر؟ پول را هدر داده‌اند.» با خودم فکر می‌کردم: «اینجا نمی‌شود بهانه‌ی زمین، نور آفتاب یا بدخوابی شب گذشته را آورد، تو باید در اولین بازی گل بزنی.» پیش‌فصل خیلی خوبی داشتم، تا رسید به اولین بازی خانگی برابر هلاس ورونا. سه گل زدم و بازی ۳-۰ شد، و هواداران دیوانه‌ام شدند.

  • باورکردنی نیست، شما ۹ سال اول دوران حرفه‌ای خود را در ۹ باشگاه مختلف سپری کردید، هر فصل در یک باشگاه. اگر قرار بود در تمام دوران ورزشی فقط در یک باشگاه بمانید، کدامیک را انتخاب می‌کردید؟

اینتر. واقعاً آنجا را دوست داشتم. بازی در کنار رونالدو (برزیلی) و برای هواداران آن ورزشگاه را خیلی دوست داشتم. شش سال آنجا ماندم و این باشگاه به باشگاه من تبدیل شد. هر وقت بتوانم، برای دیدن بازی‌های آن‌ها به میلان می‌روم. روزهایی را به یاد می‌آورم که ده‌هزار نفر فقط برای تماشای تمرین تیم می‌آمدند.

اما اینکه سال‌های اول حرفه‌ام را در چندین باشگاه گذراندم، کاملاً تصادفی بود. اگر از پیشنهاد یک باشگاه خوشم می‌آمد، می‌رفتم. به‌عنوان فوتبالیست، فقط ۱۵ تا ۲۰ سال فرصت داری و باید بهترین تصمیم را برای خودت بگیری. این شغل است و من جایی می‌رفتم که احساس می‌کردم می‌توانم خوب کار کنم. این انگیزه‌ی من بود. خاطرات خوبی زیادی دارم، به‌عنوان یک فوتبالیست حرفه‌ای واقعاً زندگی شگفت‌انگیزی داری.

اینتر حکایت دیگری بود!
  •  بهترین هم‌تیمی‌ شما در تمام دوران فوتبال چه کسی بود؟

رونالدو. او از یک سیاره‌ی دیگری بود، مثل یک هدیه از طرف خدا. وقتی متولد شد، خدا به او گفت: «دوست من، تو قرار است یکی از بهترین‌های تاریخ شوی.» در تاریخ فوتبال، فقط دو یا سه نفر این‌گونه بوده‌اند. او واقعاً توسط خدا لمس شده بود. من واقعاً به این باور دارم. او فوق‌العاده بود، پاهایی به بزرگی یک غول داشت. می‌توانست در دوی ۱۰۰ متر رقابت کند. فوق‌العاده سریع بود، تکنیک باورنکردنی‌ای داشت و می‌توانستی این را در دریبل‌های باشکوهش ببینی. مجموعه کلیپ‌هایی دارم؛ حدود پنج دقیقه است و او فقط دارد در بازی‌ها به همه لایی می‌زند. اگر مصدوم نمی‌شد، به اوج بیشتر از این هم می‌رسید. نمی‌توانستی جلویش را بگیری. سطحی بیشتر از همه داشت. او بیش از حد خوب بود. هیچ‌وقت کسی مثل او را ندیدم.

رونالدو از دنیای دیگری بود؛ باور دارم دستان خدا او را لمس کرده بود
  • از اینکه اخیراً پیراهنی را برایم امضا کردید سپاسگزارم، حالا پیراهن‌های امضا شده‌ی شما و رونالدو را روی دیوارم دارم. به نظرتان جایگاه شما و رونالدو در میان زوج‌های هجومی بزرگ تاریخ فوتبال کجاست؟

وقتی به اینتر پیوستم، یادم می‌آید در رختکن بودم که رونالدو وارد شد. بلند شدم، به سویش رفتم و گفتم: «من اومدم اینجا که با تو بازی کنم.» متأسفانه خیلی نتوانستیم با هم بازی کنیم. کمی بعد از اینکه من رسیدم، او از ناحیه‌ی زانو آسیب دید و تقریباً دو سال دور از میادین بود. پارگی شدید تاندون بود که خیلی پیچیده است. وقتی بعد از جراحی به خانه برگشت، به دیدنش رفتم. در اتاقش بودم وقتی داشت روی پایش یخ می‌گذاشت، او گفت: «بوبو، این بار واقعاً پام خیلی بد آسیب دیده.» ما نمی‌دانستیم آیا دوباره می‌تواند بازی کند یا نه. بعد از سه، چهار ماه شروع کرد به دویدن، اما گاهی یک تکه فلز از زانویش بیرون می‌زد. من با خودم می‌گفتم: «این دیگه چیه؟!»

مجبور شدیم بیش از یک سال و نیم منتظر بمانیم و این مدت واقعاً طولانی بود. واقعاً برای‌مان سخت گذشت. در یکی از اولین بازی‌هایش بعد از بازگشت، مقابل برشا، من به او پاس گل دادم تا جلو دروازه گل بزند. ۳-۱ بردیم و خودم هم دو گل زدم. دو هفته بعد، در پیاچنزا ۳-۲ بردیم و من باز هم دو گل زدم، یکی از آن‌ها پنالتی بود. توپ را به او دادم، چون معمولاً او پنالتی‌ها را می‌زد ولی گفت: «نه نه، بوبو، تو بزن چون امسال باید آقای گل شوی.» توپ را به من داد و من گل زدم. خیلی از او ممنون بودم. رابطه‌ی فوق‌العاده‌ای داشتیم، مثل دوستان خیلی نزدیک. وقتی با هم به رستوران‌های میلان می‌رفتیم، زمانی‌که وارد می‌شدیم، همه‌ی مردم بلند می‌شدند و تشویق می‌کردند. با خودم می‌گفتم:
«یعنی ما شدیم بیتلز؟!» واقعاً حیرت‌آور بود.

  • آیا فکر می‌کنید ایتالیا باید قهرمان جام جهانی ۲۰۰۲ می‌شد؟ واقعاً چه تیمی داشتید!

در هواپیما به ژاپن، با خودم گفتم: «بوبو، به این تیمی که داری فکر کن.» جانلوئیجی بوفون، به نظر من بهترین دروازه‌بان تاریخ. کی قرار بود به ما گل بزنند؟ غیرممکن بود. بعد پائولو مالدینی، بهترین مدافع تاریخ، با فابیو کاناوارو و الساندرو نستا. این سه نفر با هم در آن زمان بهترین مدافعان جهان بودند. در خط حمله، من، الساندرو دل‌پیرو، فرانچسکو توتی، فیلیپو اینزاگی و وینچنزو مونتلا بودیم. روی‌هم صدها گل در سری آ زده بودیم. با خودم می‌گفتم: «کی از ما بهتره؟» فقط یک تیم بود، و این بار هم برزیل بود. آن‌ها رونالدینیو، رونالدو و ریوالدو را داشتند. فکر می‌کردم بازی ما با آن‌ها پنجاه پنجاه است. اصلاً به فینال فکر نمی‌کردم؛ فقط وقتی ترکیب تیم‌ها را نگاه می‌کردم این فکر به ذهنم می‌آمد. «چه تیمی داریم!» بعد به کره‌ی جنوبی در مرحله‌ی یک هشتم نهایی باختیم. چی می‌شه گفت؟ واقعاً دیوانه‌کننده بود، واقعاً!

 

  • آیا شکست مقابل کره‌ی جنوبی در جام جهانی ۲۰۰۲ یکی از تاریک‌ترین روزهای فوتبالی‌ شما با پیراهن ایتالیا بود؟

همه درباره‌ی داور صحبت می‌کنند و اگرچه او تصمیمات زیاد خوبی نگرفت، مثل اخراج فرانچسکو توتی. همه آن صحنه را دیدند. اما خود من یک موقعیت خوب را خراب کردم، دو سه موقعیت دیگر هم داشتیم و باید در آن موقعیت‌ها گل بزنی تا چنین بازی‌هایی را ببری، پس تقصیر خودمان بود چون شانس پیروزی را داشتیم. حس می‌کردم نمی‌توانند ما را شکست دهند، اما با گل طلایی شکست‌مان دادند. خیلی ناامیدکننده بود. همه چیز داشتیم تا حداقل به فینال برویم. فکر می‌کنم حتی در سال ۲۰۰۲ نسبت به ۱۹۹۸ تیم قوی‌تری هم داشتیم. اما دقیقاً مثل ۱۹۹۸، فقط کمی کم‌شانس و بداقبال بودیم.

  • ماجرای رفتن از اینتر به میلان در سال ۲۰۰۵ چه بود؟

وقتی از اینتر جدا شدم، به مدیر برنامه‌ام گفتم ببیند آیا اتلتیکو مهاجم لازم دارد یا نه، اما آن‌ها نیازی نداشتند. چند روز بعد، میلان از من سؤال کرد؛ آیا مایلم به آن‌جا بروم یا نه. این کار را انجام دادم؛ باید به حرفه‌ام ادامه می‌دادم. انجام این انتقال آسان نبود. شش ماه آن‌جا ماندم و زیاد هم بازی نمی‌کردم، به این خاطر به موناکو رفتم تا بازی کنم، جام جهانی در پیش بود. مارچلو لیپی به من گفت: «برو جایی که لااقل بازی کنی تا وقتی با ما به جام جهانی می‌آیی، آمادگی ۹۰ دقیقه بازی را داشته باشی.» برای انتخاب و حضور در تیم مشکلی نداشتم، اما مصدومیت زانو باعث شد جام جهانی را از دست بدهم! زندگی همین است، و کاری‌اش نمی‌شود کرد.

  •  آیا ممکن بود در انگلستان هم بازی کنی؟

بله، خیلی به پیوستن به تاتنهام هاتسپر و چلسی نزدیک بودم. وقتی تاتنهام علاقه نشان داد، گزینه‌ی رفتن به موناکو هم داشتم و تصمیم گرفتم به آن‌جا بروم. دو سال قبل‌تر از آن هم می‌توانستم به چلسی بروم، فکر می‌کنم زمانی که احتمالاً اسون-گوران اریکسون قرار بود به آن‌جا برود. کسی با من تماس گرفت و پرسید آیا می‌خواهم به چلسی بروم یا نه، اما جواب منفی دادم. آن موقع می‌خواستم در اینتر بمانم.

  • دوران بازنشستگی را چگونه می‌گذرانید؟

من تورنمنت‌های پدل را در سراسر ایتالیا برگزار کرده‌ام، با نام جام تابستانی بوبو. آخر هفته‌ای بسیار سرگرم‌کننده است.(توضیح: پدل ورزشی با راکت است؛ و ترکیبی از تنیس و اسکواش محسوب می‌شود.) همچنین تورنمنت‌های فوت‌والی هم با همین نام برگزار کرده‌ام. (توضیح: فوت‌والی ترکیبی از فوتبال و والیبال ساحلی محسوب می‌شود. معمولاً در زمینی شنی شبیه زمین والیبال ساحلی بازی می‌شود، اما به‌جای استفاده از دست‌ها، بازیکنان فقط با پاها، سینه، سر و سایر قسمت‌های بدن به‌غیر از دست و بازو توپ را کنترل می‌کنند.) در این رویدادها شرکت می‌کنم.

 

ضمن آن‌که به‌عنوان سفیر سری آ فعالیت دارم و تحلیل‌گر تلویزیونی هم هستم؛  یک کانال در شبکه‌های اجتماعی به نام بوبو تی‌وی (Bobo TV) دارم. علاوه بر این، یک برند نوشیدنی به نام Bombeer تأسیس کرده‌ام که از کلمه‌ی ‘bomber’ (لقب مهاجم گلزن، گرد مولر آلمانی) گرفته شده است. برای این برند بطری‌های اختصاصی اینتر، میلان، یووه، لاتزیو و فیورنتینا تولید می‌کنیم و آن‌ها را در سوپرمارکت‌ها و رستوران‌های سراسر ایتالیا می‌فروشیم. همچنین یک برند پوشاک با پائولو مالدینی به نام «سال‌های شیرین» (Sweet Years) داریم، هرچند این روزها زیاد درگیرش نیستیم.

دیگر کارهای بزرگ انجام نمی‌دهم چون وقتم را بیشتر با دو دختر کوچکم می‌گذرانم. صبح زود بیدار می‌شوم و آن‌ها را به مدرسه می‌برم. تلاش می‌کنم زمان بیشتری با آن‌ها باشم. هر بار که بیرون می‌روم، از من می‌پرسند: «کجا می‌ری بابا؟» الان کمتر کار می‌کنم و زمان بیشتری در کنار دخترانم هستم و این خیلی عالی است.

  • ارزشمندترین توصیه‌ای که در دوران حرفه‌ای‌ دریافت کردید؟

از مربی‌ام املینو موندونیکو بود. بعد از این‌که مرا به آتالانتا برد. در بازی افتتاحیه‌ی فصل مقابل پارما، در دقیقه‌ی ۹۵ گل مساوی را زدم. بعد از بازی به من گفت: «بوبو، یک چیز را به خاطر بسپار: هرچه بیشتر تمرین کنی، بهتر می‌ شوی. همیشه باید فکر کنی که می‌ توانی گل بزنی، حتی در دقیقه‌ی ۹۵، اما باید تمرین کنی تا در آن لحظه آماده باشی. اگر این کار را بکنی، یکی از بهترین‌ها می‌ شوی، اما باید ۱۰ برابر بقیه‌ی بازیکنان تمرین کنی، چون بدن تو طوری ساخته شده که اگر تمرین نکنی، اشتباه خواهی کرد. اما اگر بدنت را تمرین بدهی، غیرقابل مهار خواهی بود، چون از نظر فیزیکی خیلی قوی هستی.»

این توصیه تا آخر دوران حرفه‌ای‌ام در ذهنم ماند. خصوصاً درست بعد از گلی که زده بودم بیان شد، آدرنالینم بالا بود و از این‌رو تأثیر آن جملات زیاد بود. او همیشه جملات مثبتی می‌گفت، مثلاً: «آنچه در تمرین انجام می‌دهی همان چیزی است که یکشنبه‌ها در زمین نشان می‌دهی، اگر با سرعت یک کیلومتر در ساعت تمرین کنی، با همان سرعت هم بازی خواهی کرد. زمین چمن هیچ‌وقت دروغ نمی‌گوید. می‌توانی هرچه می‌خواهی به اطرافیانت، خانواده یا خبرنگارها بگویی یا بهانه بیاوری، اما زمین چمن همیشه نشان می‌دهد چطور تمرین کرده‌ای.»

اگر می‌خواهی به چیزی برسی، باید خیلی سخت کار کنی. اخیراً در یک گردهمایی با بچه‌ها صحبت می‌کردم و از من پرسیدند: «آیا رویاها به حقیقت می‌پیوندند؟» گفتم: «من دو رویا داشتم؛ بازی در سری آ و تیم ملی ایتالیا. هر دو را انجام دادم، پس رویاها به واقعیت می‌پیوندند، اما فقط به‌سادگی و بدون تلاش اتفاق نمی‌افتند، باید خودت به دنبال‌شان بروی.» هرکسی می‌تواند هرچیزی که می‌خواهد دست یابد، به‌شرطی که صد درصد وجود و ذهنش را پای آن بگذارد. این برای هرچیزی در زندگی صدق می‌کند!

کریستین ویری، مردی که در 9 باشگاه خدمت کرد