به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه «فرهیختگان» در گزارشی درباره با کمرنگ شدن برنامههای کودک در تلویزیون و رشد نمایش خانگی، چقدر محتوا و مخاطب کودک وجود دارد نوشت: چند سال قبل تلویزیون تبلیغی را نشان میداد درباره اینکه والدین یک بچه حدوداً هفت یا هشت ساله یک کار اشتباهی را جلوی فرزندشان انجام میدادند و بعد از گذشت زمان، بچه همین موضوع را تقلید میکرد و پدر و مادر از کرده خود پشیمان میشدند. آخرش هم یک متن روی صفحه نوشته میشد که: بچهها میبینند، یاد میگیرند و انجام میدهند. این تبلیغ که در تلویزیون پخش میشد، میلیونها پدر و مادر در سرتاسر ایران، سرشان را بر میگرداندند سمت فرزندشان و با احساس ناکافی بودن، به اعمالِ زشت فرزند که باعث و بانیاش خودشان هستند، فکر میکردند. تلویزیون دیگر آن تبلیغ را پخش نمیکند. عمده شبکههای تلویزیون هم حوزه کودک و نوجوان را تسلیمِ پویا و امید کردهاند. از طرفی هم نمایش خانگی بالا آمده و خیلی جدیتر از قبل داستان را جلو میبرد. اما یک سؤال جدی وجود دارد، نمایش خانگی چقدر مخاطب کودک و نوجوان دارد و از طرفی چقدر تولید برای کودک و نوجوان؟
پلتفرمها هیچ برنامهای برای کودک ندارند
در همین ابتدای صحبت باید یک تفکیک جدی قائل شویم. محتوای کودک با محتوای نوجوان فرق میکند و با این تفکیک در میزان آثار تولید شده برای هر یک از این سنین یک تفاوت جدی پدید میآید. محتوای مناسب نوجوانهای بالای ۱۵ سال عملاً نداریم. تولیدات یا مناسب زیر ۱۲ سال هستند یا مناسب بزرگسالان، از طرفی ذائقهسنجی آن سن هم تا کنون به دست تولیدکنندگان ایرانی نیامده. به آمار نگاهی بیندازیم؛ در یک سال اخیر یعنی از تیرماه سال گذشته چند اثر داریم که مخاطب بالای ۱۲ سال آن را میپسندد و اصلاً مناسب اوست؟ به غیر از «باغ کیانوش» و «زیبا صدایم کن» که در میان اکرانشدهها هستند و دو فیلمی که در جشنواره اکران شدند اما هنوز به پخش نرسیدهاند («بچه مردم» و «چشمبادومی») دیگر نوجوانان سهمی در سینمای ایران ندارند، چه برسد در سریالسازی.
در حوزه تولیدات انیمیشنی هم در میان معدود آثار تولیدشده، سالهاست که محتواهای مناسب نوجوانان به ندرت دیده میشود. در میان تولیدات کودک هم به جز انیمیشنها که پیشگام محسوب میشوند، باقی تولیدات چنگی به دل نمیزنند و نمیتوانند در میان بچهها ماندگار شوند. این وضعیت در نمایش خانگی فاجعهبارتر است. از آغاز نمایش خانگی در ایران تنها ۸ سریال تولید شده برای کودک داریم و این از این هشت اثر، عملاً هیچکدام مناسب نوجوانان نیستند. البته این را نباید فراموش کرد که از همین ۸ اثر هم برخی، اسماً برای کودک هستند و رسماً مناسب بزرگسالند (مثل شهرک کلیله و دمنه).
از این ۸ اثر بیش از نصف آثار برای پلتفرم فیلیموست. ۳ اثر هم فیلمنت برای کودک و نوجوان دارد (که البته یکی از آنها هم محصول مشترک است)، نماوا هم یک تکاثر سریالِ کودک و نوجوان دارد. در حوزه برنامههای تولید شده برای کودک و نوجوان هم عملاً خبری در نمایش خانگی نیست، برخی آثار که ظاهراً در ذیل آثار کودک قرار میگیرند هم توسط تولیدکنندگانشان به عنوان اثر بزرگسال شناخته میشوند (برنامه مهمونی). در چنین شرایطی هیچ نگاه تربیتیای در نمایشخانگی وجود ندارد، از طرفی، شرایط تولیدات در رسانههای رسمی نیز از روزهای اوجش فاصلهای چندین ساله دارد. خب پس بچهها از رسانههای رسمی چه چیزی نگاه میکنند؟ برای شرح ماجرا باید از یک ابتکار شروع کنیم که در دوران کرونا رقم خورد.
فیلیمو مدرسه؛ پروژهای که شکست خورد؟
اواخر شهریور ماه ۹۹ بود که فیلیمو اعلام کرد میخواهد مدرسه راه بیندازد. قرار بود در روزهایی که تعداد فوتیها بیش از ۱۵۰ نفر است، فیلیمو مدرسه جای خالی کلاسهای حضوری را پر کند. یک سال بعد و شش ماه بعد، فیلیمو مدرسه آماری را منتشر کرد: «این پلتفرم کمکآموزشی در سال ۱۴۰۱ نشان میدهد که کاربران بیش از ۳۰ میلیون دقیقه در «فیلیمو مدرسه» حاضر شدند و درس خواندند. در این میان ۲۰ هزار دقیقه محتوای درسی تولید شده و ۱۲ هزار دقیقه هم به محتوای تولیدی در حوزه مهارتی اختصاص دارد.» سال بعد فیلیمو مدرسه اعلام کرد که کاربران فعالش حدود ۱۸۰ هزار نفر هستند. بعد از ۱۴۰۲ فیلیمو دیگر آماری را از فیلیمو مدرسه منتشر نکرد.
فیلیمومدرسه در دوران کرونا، حضورش هم توجیه اقتصادی برای فیلیمو داشت و هم برای خانوادهها اما بعد از زمان کرونا عملاً به یک بخش حاشیهای برای فیلیمو تبدیل شد. بخشی که بیشتر محتواهای بارگذاری شده در گذشته را حمل میکند و چندان برنامه جدیدی ندارد. با این حال همان محتواهای بارگذاری شده در پلتفرم هم جای بحث دارد. بر اساس آمارهای فیلیمو عمده مخاطبان فیلیمو مدرسه را مخاطبان ۸ تا ۱۴ ساله تشکیل میدهند. باید ببینیم، فیلیمو برای همین مخاطبان چه برنامههایی را بالا آورده. در بین محتواهای بارگذاری شده در فیلیمو، برنامههای آموزش زبان کرهای دیده میشود. چرا فیلیمو برای دانشآموزان ۸ تا ۱۴ سال محتوای آموزش کرهای را بارگذاری میکند؟
موضوع ساده است، بازارِ عرضه و تقاضاست و بازار آموزش زبان کرهای را متداول کرده است. با این همه خود فیلیمو هم در ورود موج کرهای به کشور چندان بیتأثیر نبوده است. سریالهای کرهای در آرشیو فیلیمو جزء ۳ محتوای پر تکرار خارجی است و از این حیث فیلیمو یکی از بسترهای ورود کرهایها است. مشخصاً کنار هم قرار گرفتن آموزش زبان کرهای و دوبله کردن کیدراماهای کرهای یک ترفند رسانهای برای جذب مخاطب کودک به فیلیمو مدرسه است.
با این همه به جز فیلیمو، فیلمنت و نماوا و پلتفرمهای تازهتأسیس به کل در تولید و پخش محتواهای مناسب کودک تعطیل هستند و عملاً تفاوتی میان مخاطب کودک و بزرگسال وجود ندارد. در چنین شرایطی محتوای آرشیوی و دوبله شده میشود محتوای اصلی کودک و نوجوان پلتفرمها. در این بین برخی از انیمیشنها مثل دختر کفشدوزکی و … روی بورس قرار میگیرند و بازار تولیدات به دست خارجیها میافتد.
بیشتر بخور که لایکها بیشتر بشه!
جدای از پلتفرمهای فروشنده اشتراک، اپلیکیشنها و بسترهای پخش دیگری هم در داخل کشور وجود دارند که ظاهراً محتوای مناسب کودک و نوجوان تولید میکنند. محتواهایی که عمدتاً ذیل معلم بلاگری، والد بلاگری و بلاگری خانوادگی تعریف میشوند و عملاً برنامهای مختص کودکان و نوجوانان در این بین نداریم. به همین دلیل نوجوان به سمت محتواهای بزرگسالانه سوق پیدا میکند و از بازه ۱۲ سال به بعد (یعنی ۶ سال زودتر از حالت طبیعی) وارد جهان رسانههای مجازی میشود. از طرفی کودکان هم در این فضا یا بین محتواهای مختلف سرگردانند یا به سمت تولیدات نامناسب میروند. امیر محمد بهامیر، پژوهشگر حوزه انیمیشن، متنی را برای «فرهیختگان» فرستاده و با تیتر «بیشتر بخور که لایکها بیشتر بشه!» فرایند کار این پیجهای بلاگری را بررسی میکند: «محتواهای مرتبط با حوزه کودک و نوجوان برای تولید و انتشار شامل قوانین و ضوابط محتوایی خاصی هستند. این قوانین در اکثر کشورهای دنیا به صورت سفت و سخت اجرایی میشود و حتی ضمانتهای قانونی خاصی نیز دارد. همین سیاستهای سختگیرانه باعث شده است که تولید محتوا در حوزه کودک و نوجوان دارای چهارچوب و خط مرزهای مشخصی باشد.»
بهامیر میگوید، چهارچوبها و خط و مرزهای بینالمللی به هیچ عنوان در ایران رعایت نمیشود و از این لحاظ ما یکی از بیشترین تولیدکنندگان محتواهای مرتبط با خانواده و کودک و نوجوان هستیم که کمترین نظارت را توسط خانوادهها در این حوزه داریم: «خط و مرزهایی همچون عدم ارائه تبلیغات در محتوا، رعایت هنجارهای عرفی و اجتماعی، پرهیز از آسیبهای روحی و روانی، عدم سوءاستفاده از کودکان در تبلیغات محصولات، رعایت مسائل مرتبط با خشونت و دیگر مواردی که رعایت آنها یک امر اجباری است. اما این چهارچوبها متأسفانه در ایران نهتنها رعایت نمیشود بلکه ابزاری برای دیده شدن محتوا در نظر گرفته میشود. به طور مثال پدیده مامان بلاگری یکی از مواردی است که حقوق کودکان و نوجوانان را کاملاً نادیده میگیرد. از عدم رعایت حریم خصوصی کودکان و نوجوانان بگیرید تا استفاده ابزاری از آنها برای تبلیغ محصولات مختلف که گاه هیچ ارتباطی با حوزه کودک و نوجوان ندارند.»
این پژوهشگر حوزه انیمیشن و محتوای رسانهای کودک و نوجوان با اشاره به تکرار و متداول شدن این پدیده درون بسترهای مختلف انتشار و از ورود این محتواها به بسترهای انتشار داخلی میگوید: «این وضعیت تا جایی پیش رفته است که برخی از بلاگرها بچهها را وادار به فعالیتهایی عجیب و غریب میکنند. به طور مثال بچهای که مجبور به خوردن چند مدل غذا در حجمهای زیاد است. یا گرفتن ریاکشن از بچهها موقع فعالیتهای متفاوتی مثل رفتن به استخر! این موارد را در کنار زدن تتو برای کودکان و نوجوانان، یا انجام آرایشهای سنگین روی چهره آنها و در جدیدترین موارد بردن کودکان و نوجوانان به دیتهای دخترانه و پسرانه در نظر بگیرید. البته بخش زیادی از این موارد در شبکههای اجتماعی غیرایرانی رخ میدهد. ولی در بسترهایی مثل آپارات یا فیلیمو مدرسه نیز مواردی در نقض حقوق کودکان و نوجوانان دیده میشود. اکثر این محتواها نیز در نبود نظارت ساختارهای کنترلگر در فضای مجازی و سپس بیتوجهی خود والدین رخ میدهد. عدم آگاهی که باعث میشود کودکان و نوجوانان ابزاری برای دیده شدن محتواها باشند.»
بهامیر به این اشاره میکند که بخشی از محتواهای تولید شده در این بسترها بیشتر از آنکه مرتبط با کودکان باشد، مخاطب بزرگسال را هدف گرفته و خواندنش برای کودکان چندان هم مناسب نخواهد بود: «البته لازم به ذکر است که در برخی موارد حتی محتواهای درون این کلیپها نیز مغایرتهای شدید اخلاقی و عرفی با فرهنگ و عرف جامعه ایرانی دارند. نکته جالبی که میتوان به آن اشاره کرد، استفاده ابزاری از فرم محتواهای کودک و نوجوان برای ارائه پیامهای بزرگسالانه و در مواردی ایدئولوژیهای سیاسی و فکری است. به طور مثال نشرهایی همچون چ در کشور وجود دارند که کتابهایی با مضامین بزرگسالانه را صرفاً به خاطر فرم کودکانهای که دارند به مخاطب عرضه میکنند، کتابهایی همچون «سیکادا» یا «تابستان من».»
مسأله اقتصاد درون گردش این پلتفرمها از موضوعاتی است که کمتر به آن پرداخته شده و بهامیر حضور بلاگری در حوزه خانواده تولید محتواهای اینچنینی در بستر آپارات و شبکههای اجتماعی داخلی را پدیدهای همراه با سود میداند: «از سمتی دیگر نویسندگان و تولیدکنندگان محتوایی نیز وجود دارند که تفکرات سیاسی خود را با استفاده از فرم بصری و محتوایی کودک و نوجوان به مخاطب ارائه میکنند. این دسته خطرناکترین افرادی هستند که در این حوزه میتوان از آنها نام برد. زیرا علاوه بر خراب کردن فرم تولیدات کودک و نوجوان، محتواهایی گاه ضد فرهنگ کشور تولید میکنند. در کل محتواهایی که کودکان و نوجوانان در آنها حضور دارند، حداقل در ایران بحرانهای عجیب و غریبی را رقمزدهاند. بحرانهایی که هر از چند گاهی چالشهای اجتماعی عجیبی را در شبکههای اجتماعی رقم میزند. همه این چالشها را نیز در اقتصاد توجه میتوان قرار داد. اقتصادی که لایکها و ویوهای ویدئو باعث گردش مالی برای افراد میشود.»
خانوادۀ بلاگری مذهبی دیگه چه جورشه؟!
همه این دادهها و اطلاعات را گوشه ذهن نگه دارید تا یک مورد خاص را مورد بررسی قرار دهیم، موردی جالب از بلاگری در حوزه خانواده درون بسترهای داخلی. درون اینترنت سرچ کنید «ماچارتا». نه اشتباه نکنید این یک کلمه هندی یا شرق آسیایی نیت. ماچارتا یا به عبارت بهتر ما چهارتا، اکانت یک خانواده است در بستر اینترنت. افرادی که از بیرون، یک خانواده چهار نفره هستند و شاید بسیار معمولی به نظر برسند. یکی از ویدئوهای این اکانت را در آپارات باز کنید. مثلاً سفر به دبی این خانواده و یا سفر به استانبول و کیش. شاید از بیرون به نظر برسد که ماچارتا یک نمونهای برای تبلیغ فرزندآوری است، خانوادهای دو فرزند خردسال دارند و به گوشه گوشه جهان سفر میکنند.
خانوادهای مذهبی که به جای پلتفرمهای خارجی در بسترهای داخلی در حال بلاگری و کسب درآمد از نمایش زندگیشان هستند. نکته جالب این اکانت بازدید ۷۶ میلیونی این پلتفرم در آپارات است و بازدید ماهانه ۳.۴ میلیون نفری. حتی ویدئویی که اخیراً این خانواده منتشر کرده حدود ۶۴ هزار بازدید داشته است. موضوع خانواده ماچارتا به بلاگری حوزه سفر محدود نمیشود و کارشان گستردهتر از این حرفهاست. خانواده درون این اکانت از تمام تفریحاتشان فیلم میگیرند و به نوعی بچهها بازیگران اصلی گرفتن بازدید هستند. شکل کاری که خانواده انتخاب کرده شبیه به یوتیوبرهای مطرح بازار است و به نوعی اسلامیسازی همان نمونههای غربی است.
با این حال، ماچارتا با مدلهای یوتیوبی یک تفاوت جدی دارد؛ تمرکزِ این خانواده بلاگری، روی سبک زندگی تجملاتیای رفته که یک خانواده مذهبی میتواند داشته باشد و یک رویای ایرانی را زندگی میکند. برای شرح دقیقتر این مصداق باید کمی عقبتر برویم تا عمق موضوع شفاف شود. حدود ۷۰ سال قبل وقتی پروژه رویای آمریکایی در غرب وحشی بالا آمد، تصویری در آمریکای دهه ۵۰ تبلیغ میشد که در آن خانوادهها همگی با چند فرزند و سطح مطلوبی از رفاه زندگی میکنند و میتوانند هر روز غذاهای گرانقیمت بخورند و کالاهای لوکس بخرند. رویای آمریکایی، به نوعی ترفندی بود که بازار برای ساخت یک اتوپیای سرمایهداری به کار گرفته بود.
حالا ماچارتا هم از یک خانواده رویایی و اتوپیایی حرف میزند که دائم تفریح میکنند، به سفر میروند و با نمایشگری زندگیشان از بلاگری سود کسب میکنند و سفرها و چالشهای جدیدتری را تجربه میکنند. خانوادهای که از بیرون بینقص به نظر میرسد و اتفاقاً موازین اسلامی و اخلاقی را هم رعایت میکند. خانوادهای که سفرهای خارجیشان را به نمایش میگذارند و اتفاقاً سانسور را هم رعایت میکنند. با این حال از اساس یک تناقض وجود دارد و آن هم مفهوم خانواده بلاگری مذهبی است. از اساس این شکل از نمایشگری، غیرمعمول است و چطور میشود یک خانواده اسلامی با اقتصاد توجه روزگار بگذراند؟ این چرخه زمانی کامل میشود که خبری از سمت فیلیمو منتشر میشود. فیلیمو میخواهد برنامهای با عنوان ماچارتا و اپلیکیشن جادویی چالشها پخش کند. برنامهای که با همان خانواده بلاگر روی آنتن خواهند رفت. این موضوع از جهات مختلفی حائز مشکل است. از طرفی مسأله کودک کار بودن و کودکآزاری در این بین مطرح است و از طرف دیگر اقتصاد پلتفرمها که در نبود حضور تولیدکنندگان مطرح کودک و نوجوان دارد به سمت خانواده-بلاگرها میرود. در این بین تنها کسانی که ضربه میبینند کودکانند، کودکانی که باید بنشینند و تماشاگرِ تجملات زندگی دیگران باشند. تماشاچی تصاویری که دارد کودکی یک نسل را میسازد.