شناسهٔ خبر: 73840303 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه قدس | لینک خبر

روایت اهدای دو مدال افتخار توسط دوقلوهای خردسال زنجانی به موزه آستان قدس رضوی

هدیه مدال‌آوران کوچک برای امام بزرگ

دوقلوهای مدال‌آور از شب قبل بی‌قرار بودند. لباس‌های سفید و اتو‌کشیده‌ کاراته‌شان را با دقت تا کرده و کنار جعبه‌ مدال‌ها گذاشته بودند. صبح که شد، با ذوق از خواب پریدند.

صاحب‌خبر -

انگار روز مسابقه باشد. با دستان کوچکشان کمربندها را بستند، مدال‌های قهرمانی‌شان را انداختند دور گردن، یک نگاه به آینه کردند و با لبخندی که نشان از شوقی کودکانه داشت، آماده‌ رفتن شدند. در مسیر حرم، چیزی در دلشان هیاهو می‌کرد که اضطراب نبود بلکه چیزی از جنس دلگرمی و شادی بود. وقتی به صحن انقلاب رسیدند، صدای صلوات در هوا پیچیده بود. جمعیت آهسته حرکت می‌کرد، نگاه‌ها به گنبد طلایی بود و دعاها آرام بر لب‌ها جاری می‌شد. دو پسر کوچک، با مدال‌هایی که روی پیراهن سفیدشان برق می‌زد، میان زائران راه رفتند. بعضی‌ها متوجه شدند و نگاهشان با تحسین همراه شد. یک زائر پا به سن گذاشته لبخند زد و با مهربانی گفت: «ماشاءالله به قهرمان‌ها». بچه‌ها سرشان را پایین انداختند، لبخندی زدند و سراپا شوق به سمت ضریح رفتند و سلامشان را با دل دادند. انگار آن لحظه، خاطره‌انگیزترین بخش سفرشان به مشهد شده بود، زیرا این سفر از همان اول، نیتش فرق می‌کرد.

ریشه‌های آرام، شاخه‌های پرتلاش
خانواده‌ نقوی ساکن زنجان‌اند. خانواده‌ای آرام و صمیمی، شبیه خیلی از خانواده‌های دیگر، با دغدغه‌هایی شیرین برای رشد و تربیت فرزندانی شاد و مؤمن. نیایش، دختر بزرگ‌تر خانواده، از همان کودکی در مسیر رشته تکواندو قدم گذاشته و حالا برای خودش جایگاه قابل احترامی دارد. حالا اما قصه‌ این گزارش از محمد و علی آغاز می‌شود. دو برادر دوقلوی ده‌ساله که از 6‌سالگی وارد دنیای کاراته شدند و خیلی زود در مسابقات درخشیدند. پدر و مادرشان، حسین نقوی و ندا زمان، همیشه باور داشتند فرزندانشان باید نه‌فقط در درس و تحصیل، بلکه از نظر جسمی و روحی هم قوی و متعهد بار بیایند. می‌گویند: «می‌خواستیم بچه‌هایمان فعال و پرانرژی بزرگ شوند. ورزش هم برای سلامت تنشان خوب است، هم یادشان می‌دهد در زندگی اهل تلاش و نظم باشند. خدا را شکر هر سه‌ فرزندمان هم در مدرسه موفق‌ هستند، هم در ورزش جدی و پیگیر». در این مسیر، همراهی مربی مهربان و باسابقه‌شان «هانشی دانش‌نیا» نیز نقش پررنگی داشته است. کسی که علاوه بر فنون کاراته، آداب معرفت، مسئولیت‌پذیری و احترام را هم به بچه‌ها یاد داده، همان چیزهایی که بعدها در مسیر نذر، تبدیل به رفتار شدند.

مسیر مدالی که هدیه شد
از سال ۱۴۰۰ به بعد، محمد و علی وارد مسابقات مختلف شدند. محمد در مسابقات جهانی کاراته موفق به کسب مدال طلا و علی نیز در سطح ملی، نایب‌قهرمان کشور شد. مدال‌هایی که در ظاهر، تنها نماد موفقیت ورزشی بودند، اما خانواده‌ نقوی با سبک زندگی‌ای که داشتند، این موفقیت‌ها را تنها یک پله می‌دیدند: «ما همیشه سعی کردیم در کنار تمرینات ورزشی، معنویت هم در خانواده‌مان پررنگ باشد. از همان بچگی بچه‌ها را به سفرهای زیارتی می‌بردیم، پیاده‌روی اربعین رفتیم و بچه‌ها این فضاها را لمس کردند». همین سبک تربیتی سبب شد وقتی در زمستان ۱۴۰۳ برای زیارت به مشهد رفتند، جرقه‌ای در ذهن بچه‌ها زده شود. در بازدید از موزه آستان قدس رضوی، وقتی بچه‌ها مدال‌های قهرمانان ملی و جهانی، از جمله مدال جهان‌ پهلوان تختی را دیدند ایده‌ای در ذهنشان جوانه زد. محمد و علی در لحظه‌ای تصمیم می‌گیرند یکی مدال جهانی‌اش و دیگری مدال نایب‌قهرمانی‌اش را به حضرت رضا(ع) اهدا کند. این تصمیم، بی‌هیچ سفارش یا تشویقی، تنها از دل آن‌ها برخاسته بود.

نقطه‌ای که تربیت و باور به بار نشسته است
لحظه‌ای که پدر و مادر از تصمیم بچه‌ها باخبر شدند، چیزی در دلشان شکست. نگاهشان گره خورد به چهره‌های کوچک و مصمم محمد و علی و اشکی شیرین، بی‌اختیار در چشمانشان نشست. اشک از شکوه انتخابی بود که از دل پاک دو کودک جوانه زده بود. مادر مدال‌آوران می‌گوید: «خیلی خوشحال شدیم. دیدیم این بچه‌ها چقدر بزرگ فکر می‌کنند. اینکه بهترین چیزی که دارند، مدالی را که برایش زحمت کشیدند آن هم با دست‌های خودشان به امام رضا(ع) تقدیم کنند، واقعاً افتخار داشت». آن لحظه برای خانواده نقوی نقطه‌ای بود که تربیت و باورها‌یشان به بار نشسته بود. پدر و مادر مانع اجرای این تصمیم نشدند و مثل همیشه، همراه و همدل بودند، همان‌طور که از روز اول ورود به باشگاه، کنار تشک تمرین ایستادند، با هر پیروزی شادی کردند و با هر شکست دلگرمی دادند. حالا، در این انتخاب معنوی نیز همچنان پا‌به‌پای بچه‌ها بودند. پدر با لبخندی پر‌افتخار می‌گوید: «همیشه کنار بچه‌هایمان بودیم. در تمرین‌ها، مسابقات، لحظه‌ شادی، ناراحتی و حالا در نذرکردن. همیشه مشوق و حامی بودیم، به‌خصوص در این انتخاب که مایه افتخار هر پدر و مادری ا‌ست». این همراهی، نمود یک سبک تربیتی‌ بود که در آن، ارزش‌ها از حرف به عمل تبدیل شده‌اند. انتخاب بچه‌ها، آینه‌ای بود از خانه‌ای که در آن معنویت و انسانیت، دست در دست هم، فرزندان را هم در میدان رقابت و هم در میدان دل، قهرمان کرده‌ بود.

زیارتی با طعم افتخار و بخشش
روز اهدای مدال، همه‌چیز ساده و بی‌تکلف بود. نه مراسم خاصی، نه دوربینی و نه تشریفاتی، اما آنچه در دل آن روز رخ داد، بی‌نظیر بود. محمد و علی با لباس رسمی کاراته، مدال‌هایشان را در دست گرفته، به حرم مطهر آمدند و با احترام آن‌ها را تحویل دادند. «ما خودمان دوتا برای این کار تصمیم گرفتیم و بعد به مامان و بابا گفتیم. وقتی مدال‌ها را تحویل دادیم، حس خیلی خوبی داشتیم و توی دلمان شادی بود». زائران اطراف هم که متوجه شدند این دو قهرمان خردسال برای اهدای مدال آمده‌اند، با آن‌ها عکس گرفتند، تشویقشان کردند و بسیاری از آن‌ها تحت تأثیر قرار گرفتند. «وقتی با لباس کاراته و مدال رفتیم حرم، خیلی‌ها نگاه می‌کردند. بعضی‌ها می‌پرسیدند کجای ایران قهرمان شدی؟ بعضی‌ها هم می‌گفتند: چقدر این کار، کار قشنگی است». برای محمد و علی، این نذر فقط یک حرکت نمادین نبود، وقتی مدال‌ها را تحویل دادند، وقتی با خانواده به مهمانسرای حضرت دعوت شدند، وقتی کنار میز ناهار نشسته بودند و نگاه تحسین‌آمیز زائران به نگاهشان گره می‌خورد، احساس بزرگی در دلشان شکوفا می‌شد. «خیلی خوشحال بودیم. مدال‌ها را دادیم و بعد از آن حالمان خیلی خوب بود. انگار حال ما آن روز یک‌جور دیگر بود». آن‌ها به‌وضوح فهمیده بودند معنویت علاوه بر آداب و مراسم، در دل کارهایی‌ است که با نیت پاک و بی‌ریا انجام می‌شوند.

بخشیدن آنچه عزیز است
این اثر اجتماعی، ریشه در نگاه کودکانه‌ای داشت که با گذر از سادگی‌اش به ژرفا رسیده بود. محمد در پاسخ به اینکه چرا مدالش را نذر کرده، با خلوص گفت: «من فکر می‌کردم نذر یعنی غذا دادن. ولی بعد فهمیدم آدم می‌تواند هر چیزی که خیلی دوستش دارد را هم نذر کند. چه بهتر که آن، بهترین چیزی باشد که داری». جمله‌ای که شاید تعریف تازه‌ای از نذر را در دل خود دارد؛ بخشیدن آنچه عزیز است، برای رضایت قلبی، نه برای پاداش یا دیده‌شدن. این درک، در کنار الگویی که دل دو برادر را به سمت این کار کشاند، کامل‌تر شد.

قهرمانی برای امام حسین(ع)
در پایان سفر کوتاه محمد و علی، رؤیایی روشن‌تر از مدالی که اهدا شد، در دلشان نقش بست. محمد آرزو دارد روزی مدال طلای جهانی دیگری بگیرد، این‌بار برای تقدیم به امام حسین(ع). این یعنی مسیر نذر، در همان روز به پایان نرسید و تبدیل شد به نقشه‌ای از باور برای آینده. «دوست دارم مدال بعدی‌ام را به امام حسین(ع) بدهم چون هر چه دارم از امامان دارم». هر چند این جمله‌ای‌ است از زبان کودکی ده‌ساله اما به اندازه‌ یک عمر معنا، طنین دارد. در کنار ورزش، این دو برادر به تحصیل هم جدی نگاه می‌کنند و می‌خواهند علاوه بر مسابقات، قهرمان زندگی باشند. وقتی در پایان گفت‌وگویمان از آن‌ها خواستیم پیامی برای کودکان دیگر بدهند، همصدا با همان سادگی کودکانه گفتند: «هیچ‌وقت خدا و امامان را فراموش نکنید. همیشه تلاش کنید. اگر چیزی دارید، با نیت خوب هدیه بدهید». 
در روزگاری که افتخار بیشتر با سکو و مدال تعریف می‌شود، این دو کودک تعریف تازه‌ای از قهرمانی ساختند. تعریفی که دلبستگی را به دلدادگی بدل می‌کند و موفقیت را با بخشش کامل می‌سنجند. آن‌ها نشان دادند قهرمان بودن یعنی توانایی دل‌کندن از چیزی که دوستش داری، برای دل کسی که دوستش داری. روایت محمد و علی بیشتر از یک اتفاق، روایت سبک زندگی‌ای ا‌ست که در آن ایمان، تربیت، تلاش و عشق به اهل‌بیت(ع) در تار و پود لحظه‌ها جاری‌ است. 

خبرنگار: الهه ضمیری