شناسهٔ خبر: 73575947 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

آتش‌بسی بی‌سابقه، بحرانی بی‌پایان | حمید ابوطالبی

صاحب‌خبر -

‏حیمد ابوطالبی، مشاور سیاسی حسن روحانی در دوران ریاست جمهوری، در یادداشتی با عنوان «آتش‌بسی بی‌سابقه، بحرانی بی‌پایان / لحظه‌ای که باید آن را شناخت» نوشت:

‏تحلیل وضعیت استراتژیکِ پایان موقت جنگ ایران و اسرائیل با میانجی‌گری ترامپ، کار بسیار پیچیده‌ای است. زیرا اگرچه جنگ اخیر میان ایران و اسرائیل، چه به‌صورت مستقیم و چه از طریق نیابتی‌ها، به نقطه‌ای رسیده که اکنون با میانجی‌گری شخص رئیس‌جمهور آمریکا، دونالد ترامپ، به آتش‌بس انجامیده است، اما این آتش‌بسْ نه صلح است و نه پایان بحران؛ بلکه تنها یک «لحظه» است – لحظه‌ای تاریخی، شکننده و بی‌تکرار – که اگر به‌درستی به رسمیت شناخته نشده و مدیریت نشود، نه‌تنها بازگشت به خصومت ممکن است، بلکه این‌بار با عمق و دامنه‌ای بسیار خطرناک‌تر شکل خواهد گرفت.

‏از این‌رو، ضرورت دارد هم یکتا بودن این وضعیت را شناخت، هم چگونگی رخ دادن آن را، و هم دانست که چه باید کرد.

‏الف) “جنگی ساختارشکن در تاریخ معاصر”

‏ویژگی‌های منحصربه‌فرد جنگ ایران و اسرائیل:

‏۱. نبود مرز زمینی مشترک:
‏ایران و اسرائیل، با فاصله‌ای بیش از ۱۲۰۰ کیلومتر، فاقد هرگونه تماس سرزمینی هستند. این واقعیت، امکان هرگونه نبرد کلاسیک زمینی بین این دو کشور را منتفی ساخته است.

‏۲. نبرد از فاصله دور با ابزارهای نوین و فوق‌پیشرفته:
‏از موشک‌های دوربرد و پهپادهای نقطه‌زن تا هواپیماهای فوق‌مدرن، جنگ سایبری و عملیات اطلاعاتی – این جنگ، عرصه‌ی درگیری‌های غیر فیزیکی و غیرخطی بوده است.

‏۳. نبود کانال‌های دیپلماتیک:
‏هیچ خط تماس یا مکانیسم مدیریت بحران میان دو کشور وجود نداشته است؛ نه سفارت، نه واسطه‌ی رسمی، و نه حتی کانال پنهانی قابل اتکا.

‏۴. جنگ از طریق سرزمین‌های ثالث:
‏از سوریه و لبنان تا عراق و خلیج فارس، و از آن‌جا تا فضای مجازی؛ نبرد در قالبی ویژه آغاز شد و نهایتاً خاک دو کشور، مردم، تأسیسات و امکانات را درگیر و به آتش کشید.

‏مقایسه با موارد مشابه تاریخی:
آمریکا و ویتنام: فاقد مرز مشترک، اما دارای جنگ زمینی بود.
آمریکا و شوروی در جنگ سرد: دارای خطوط تماس دیپلماتیک و هات‌لاین فعال بود.

‏در نتیجه می‌توان گفت جنگ ایران و اسرائیل، نخستین جنگ مدرن است که:
بدون تماس سرزمینی،
بدون دیپلماسی،
با ابزارهای دوربرد،
و در میدان‌های متداخل و غیرمتمرکز،
‏رخ داده، اداره شده و اکنون نیز چنین آتش‌بسی را تجربه می‌کند؛ آتش‌بسی که نه صلح است و نه پایان، بلکه صرفاً یک تعلیق خطرناک است.

‏ب) “توافق بر آتش‌بس، اما لرزان و شخص‌محور”
‏سخن این است که چرا این آتش‌بس پایدار و استوار نیست؟ زیرا:
هیچ سند رسمی، سازوکار حقوقی یا نهاد ناظر وجود ندارد.
تنها عنصر تثبیت‌کننده، شخص دونالد ترامپ است؛ یک واسطه‌ی پرنفوذ اما غیرقابل پیش‌بینی.
این وضعیت نه‌تنها ساختاری نیست، بلکه به‌محض خروج ترامپ، زمینه‌ی بازگشت خصومت به‌سرعت فراهم خواهد شد.

هشدار راهبردی:
‏چنانچه این میانجی‌گری به ساختاری پایدار بدل نشود، تنها مانع فروپاشی کامل آن، اراده‌ی لحظه‌ای یک فرد است؛ و این، برای دو کشور با خصومت بنیادین، بسیار خطرناک و نااستوار است.

‏ج) “سیاست خارجی ایران در لحظه‌ی بازتعریف”

‏وضعیت ویژه‌ی این جنگ و صورت‌بندی آتش‌بس آن، ضرورت تغییر فوری در مسیر سیاست خارجی ایران را می‌طلبد؛ چراکه:
‏۱. اسرائیل بازیگری نیست که بتوان با آن، مانند عراق، دهه‌ها در وضعیت آتش‌بس و ترک مخاصمه ماند.
‏۲. آتش‌بس، تنها مهلتی موقتی برای بازسازی استراتژی است، نه نقطه‌ی پایان خصومت.
‏۳. ایران برای بازسازی زیرساخت‌های حیاتی خود (هسته‌ای، نظامی، اقتصادی) نیازمند دوره‌ای از ثبات است؛ و این ثبات، زیر سایه‌ی تهدید و نگرانی از شکست آتش‌بس، میسر نیست.

‏د) “ترامپ، فرصتی محدود برای ساختاردهی”

‏از این‌رو، ضرورت دارد در سیاست خارجی ایران، تغییری بنیادین رخ دهد؛ به‌ویژه در رابطه با آمریکا، و بالاخص با همین دولت ترامپ. اما چرا فقط همین دولت؟ زیرا:

ترامپ تنها رئیس‌جمهوری است که قدرت و انگیزه‌ی شکل‌دهی به توافقی ساختاری میان ایران و اسرائیل را دارد.
نفوذ بی‌سابقه‌ی او بر تل‌آویو، امکان فشار برای ایجاد تغییر در وضعیت فلسطین و مهار افراط اسرائیل را فراهم می‌کند.
هر رئیس‌جمهور بعدی، چه دموکرات و چه جمهوری‌خواه، فاقد این اراده یا قدرت خواهد بود.

نکته‌ی کلیدی:
‏تعامل با ترامپ، بر پایه‌ی یک ضرورت راهبردیِ برآمده از این جنگ است؛ ضرورتی که ایران باید از آن برای بازتعریف مسیر جدید سیاست خارجی خود بهره گیرد.

‏ه) “دو راه بیشتر نیست”

‏در وضعیت بی‌ثباتِ موجود، صرفاً و انحصاراً دو راه وجود دارد:

یا بازگشت صادقانه به مذاکره، و گفت‌وگو و تعامل جامع و برقراری روابط کامل با آمریکا؛
یا بازگشت به جنگ خانمان‌سوز دیگر.

‏زیرا:

‏۱. تفاهم مستقیم با اسرائیل، در شرایط کنونی، محال است؛
‏۲. امکان امضای صلحی پایدار میان دو کشور وجود ندارد؛
‏۳.

بازگشت به بن‌بست منطقه‌ای، مساوی است با جنگی فرساینده، پرهزینه و بی‌افق؛
‏۴. گفت‌وگو با آمریکا و تعامل جامع و برقراری روابط، تنها مسیر ممکن و عقلانی برای حفظ و تداوم آتش‌بس و تبدیل آن به صلح و ثبات است.

‏و) “بازسازی اعتماد در داخل، بازسازی توازن در خارج”

‏اکنون پرسش این است که چه باید کرد؟ وضعیت کنونی ایران و حمایت افتخار آمیز مردم و حضور و تحمل مثال زدنی آنان می‌طلبد تا اقدامات زیر در دستور کار قرار گیرد:

‏در داخل:

  • بازیابی سرمایه‌ی اجتماعی از طریق تقویت ایرانیت، ملی‌گرایی مدنی و انسجام اجتماعی
  • کاهش شکاف ملت – حاکمیت
  • اصلاح ساختار اقتصادی و توزیع فرصت‌ها
  • تغییر در مشی سیاسی – اجتماعی کشور

‏در خارج:

  • آغاز دیپلماسی چندلایه با تمرکز بر دولت ترامپ
  • طراحی نقشه‌ی راه پایان خصومتِ ساختاری
  • تشکیل خطوط تماس غیررسمی و ساختاری با میانجی‌گری قدرت‌های متمایل.

نتیجه‌گیری:

‏ایران عزیز در آتش‌بسی بی‌سابقه و بحرانی خطرناک و بی‌پایان درغلطیده است. آتش‌بسی که، نه صلح است و نه ثبات؛ بلکه فقط یک پنجره است: به سوی صلح و ثبات، یا فاجعه و جنگ.

‏۱. این آتش‌بس، تعلیق یک خصومت ایدئولوژیک با امکان بازگشت سریع هر دو طرف و تحریک‌پذیری بسیار بالا است، و نه پایان یک جنگ.
‏۲. در شرایط کنونی، این اتش‌بس به کلمات یک فرد قدرت‌مند استوار است، و نه بیشتر.
‏۳. اسراییل همواره بر قدرت آمریکا، توان بازی‌گری در آن کشور، و بهره‌گیری از توانایی‌های آن اتکا دارد؛
‏۴. ایران هم در لحظه‌ای قرار دارد که باید برای رفع نگرانی‌های آینده‌اش تصمیم بگیرد؛ اینکه:
یا با پذیرش واقعیت راهبردی ریاست‌جمهوری ترامپ، ساختاری نو برای تعامل جامع با آمریکا و برقراری رابطه کامل و نظم منطقه‌ای بنا نهد،
یا به چرخه‌ی بی‌پایان شکست آتش‌بس، تقابل، تحریم، تهدید، جنگ و ویرانی بازگردد.

اگر اکنون تصمیم گرفته نشود، شاید فردا دیگر فرصتی برای تصمیم‌سازی باقی نماند.

انتهای پیام