نگار فیضآبادی، انصاف نیوز: ساعت از ۹ شب گذشته بود. صدای پهپادها در سراسر آسمان پیچید. آقایی از بالای پشت بام به آسمان نگاه میکرد، به شکل تک کلمه به کسی میگفت «چیزی نیست. پهپاده» همان موقع پسرکی از خانهی روبهرو در جواب کسی با لحنی عادی داد میزد «انگار دارن آرپیجی میزنن!» به صدایش نمیآمد که بیشتر از ۱۰ سال داشته باشد.
همهی کودکان مثل این همسایه، آرپیجی و موشک و… را نمیشناسند. اما به هرحال بعضی از بچهها از طریق دوستان، اخبار یا بازیهای کامپیوتری، این کلمهها به گوششان خورده است. برخیهایشان هم آنقدر کمسن هستند که درکی از شرایط موجود ندارد.
شاید بعضی از کودکان خیلی عادی دربارهی جنگ حرف بزنند اما این آگاهیشان تضمینی برای آسیب ندیدنشان نیست. سوال اساسی این است که در شرایط جنگی باید چگونه با بچهها صحبت کرد؟
اول: آرامش خودتان را حفظ کنید | به شکل کنترل شده اخبار را دنبال کنید
اولویت اول این است که والدین بتوانند آرامش خودشان را حفظ کنند. پدر و مادری که آشفته باشند، همان حس را هم به فرزندشان منتقل میکنند. فراموش نکنید واکنشهای غیرکلامی شما (پریشانی، بیحالی و کرختی، سکوتهای طولانی و…) هم به اندازهی حرفهایی که میزنید مهم هستند و میتوانند امنیت یا ناامنی ایجاد کنند. درواقع مدل بودن شما از حرفهایی که میزنید یا نمیزنید مهمتر است.
خودتان را طوری آرام کنید که کودکتان فکر نکند مسئول آرامش دادن به شماست یا کسی برای امنیت دادن به او وجود ندارد! جابهجا شدن نقشها (والدگری کودکان برای پدر و مادرشان) آنها را در موقعیتی قرار میدهد که از هیچ نظر آمادهی آن نیستند و با این کار بذرِ تروما (روان ضربه) را میکارید.
شاید کودک شما آرام به نظر برسد و پا به پای شما اخبار را دنبال کند اما این همراهی به معنی آسیب ندیدن روانی و جسمی او نیست؛ بنابراین اخبار را به شکل فردی، حسابشده و محدود دنبال کنید.

این جملات را نگویید
برای برخی از والدین فرقی نمیکند زلزله آمده است، کسی ازشان دزدی کرده یا جنگ شده است. آنها معمولا با گفتن جملهی «این چه بلایی بود خدا سرمون آورد» سعی میکنند علتی برای فاجعه پیدا کنند.
نسبت دادن بلا به خدا، این تصویر را در ذهن کودکان ایجاد میکند که گویی نیرویی تنبیهگر وجود دارد و بدون هیچ علت مشخصی به انسانها آسیب میرساند.
شاید کودک از مادر یا پدرش بپرسد «ممکنه بمب بزنن و تو بمیری؟» و مادر هم بدون هیچ توجهی به سلامت جسمی و روانی کودک بگوید «اینطوری تو هم از دست من راحت میشی. یادته هفتهی پیش به حرفم گوش نکردی؟ دیگه منم نیستم که به جونم غر بزنی» شاید این جملهها را به شکل شوخی بگویید اما تاثیرات تروماتیک (آسیبزنندهی) آن تا سالها با کودکان باقی میماند.
بهطورکلی از این جملهها جلوی بچهها استفاده نکنید، چون کلمات شما دنیای احساسی بچهها را شکل میدهد.
- بچههامون هم مثل خودمون بدبخت شدن.
- چیزی که میترسیدیم سرمون اومد.
- تا همهجا را نابود نکنن، دست از حمله نمیکشن.
- دیگه هیچ جا امن نیست.
- هرلحظه ممکنه نوبت ما بشه که بمیریم.
- آیندهی بچهها نابود شد.
- وقتی بمیریم تازه راحت میشیم.
- خدا هم ما رو فراموش کرده.
- داریم تو جهنم زندگی میکنیم.
- دیگه امیدی به آینده نیست.
جملههای اطمینانبخش را به خاطر بسپارید:
- ما کنارت هستیم و ازت مراقبت میکنیم.
- این روزهای سخت هم میگذره.
- هر موقع بخوای میتونی باهام حرف بزنی، من بهت گوش میکنم و بغلت میکنم.
- اگه عصبانی هستی یا ترسیدی و نگرانی، طبیعیه. ما حواسمون بهت هست.
- هر موقع دلت خواست بازی کنیم، بهم بگو.

توضیح بدهید اما متناسب با سن کودکان | ارائهی جزئیات لازم نیست
روایتِ مراقبان/ والدین از جنگ و شرایط بحرانی بستگی به سن کودک دارد. بنابراین لازم است متناسب سن کودکان به آنها توضیح بدهید. ابتدا ازشان پرسید دربارهی وضعیت چه اطلاعاتی دارند. اگر اطلاعاتشان غلط است آن را تصحیح کنید. فراموش نکنید که معمولا بچهها سرنخ اطلاعات را از والدین میگیرند.
به گزارش انصاف نیوز به نقل از سایت یونیسف، «هنگام صحبت با کودک در مورد جنگ، از مفاهیمی که برایش آشناست (مثل دعوا یا اختلاف بین کشورها) استفاده کنید.» البته نباید وارد جزئیات شوید و گفتن کلیات کافیست.
احساسات کودکان را به رسمیت بشناسید
شاید کودکتان از شما بپرسد «خونهی ما رو هم میزنن؟» در چنین شرایطی باید اجازه بدهید او حرف بزند، شما بشنوید و با او همدلی کنید. هرگونه انکار، دروغ، سرکوب احساسات، میتواند تاثیر منفی داشته باشد. میتوان در جواب گفت «حق داری که بترسی و نگران باشی. جای ما امنه. من و مامانت/ بابات مراقبت هستیم. هر اتفاقی که بیفته باز کنار هم هستیم.»
اجازه بدهید کودکتان دربارهی احساساتش حرف بزند. برخی کودکان در ابراز کلامی راحت نیستند اما میتوانند احساساتشان را از طریق نقاشی نشان بدهند. صحبت با بچهها دربارهی نقاشیشان راهی برای نزدیک شدن به هیجانهای آنهاست.
ممکن است برخی از مشکلات روانشناختی و جسمانی مثل لجبازی، فریاد زدن، شبادراری، دندان قروچه و… در شرایط بحرانی شدت پیدا کنند. ایجاد یک روتین برای حرف زدن و معتبر دانستن احساسات کودک، کمک موثری است.
مثلا به جای اینکه موقع جیغ زدن به او بگویید «ساکت شو» احساس عصبانیت یا نگرانیاش (نه رفتارش) را تایید کنید و به او اطمینان دهید که به حرفهایش گوش میکنید. در موارد شدیدتر صحبت با درمانگر کودک حتما موثر خواهد بود.
اطمینان دادن برای تمام شدن شرایط بحرانی
شاید کودکتان بارها و بارها دراینباره صحبت کند که صداها و حملهها چه زمانی تمام خواهند شد. با حوصله به او گوش دهید و هربار به او اطمینان دهید که کشورها و بزرگترهایی کمک میکنند تا شرایط به حالت عادی برگردد.
بغل کردن، نوازش، انجام کارهای مشترک با کودکان (آشپزی ساده، نقاشی، بازی و…) شرایط امن و با ثباتی را ایجاد میکند و به دنبال آن اضطراب کودک کم میشود.
بچهها (مخصوصا تا هفت سال) مستعد آسیب هستند و حافظهی بدنی و روانیشان اتفاقات را ثبت میکند، حتی اگر بعدا دقیق اتفاقات، واکنشها و جملهها را به یاد نیاورند. به همین دلیل روزهایی که امروز میگذرانند برایشان سرنوشتساز است. چیزی به اندازهی یک عمر.
انتهای پیام