تصور کنیم خدا همه همه رو یهشبه میلیاردر کرده. چی میشه؟
خیال میکنی دیگه نه فقیری هست، نه بدبختی، نه کسی مجبور میشه واسه یه لقمه نان کار کنه. میگی «وای چه خوب، دیگه همه خوشبختن!»
واقعاً خوشبخت؟ واقعاً دنیا قشنگتر میشه یا برعکس، یه جهنم بیسروته شروع میشه؟
کی نان میپزه؟ کی سطل زباله رو خالی میکنه؟
وقتی همه پولدار باشن، کی ساعت ۵ صبح بلند میشه که خمیر درست کنه؟
کی میره رفتگر بشه که هر روز صبح کوچههارو جارو کنه؟
ماشینا رو کی درست میکنه؟ کی توی مزرعه کار میکنه؟ مکانیک و کشاورز دیگه چرا عرق بریزن؟
وقتی همه میلیاردر باشن، دیگه برای کار کردن انگیزهای نمیمونه.
نتیجهش؟
شهر پر از زباله و کثیفی میشه. نان نیست، سبزی نیست، میوه نیست. ماشینا خراب میمونن، بیمار میشی و پزشکی نیست چون اونم میلیارد شده و رفته عشقوحال!
️ دنیا وایمیسه، چون کار نمیکنه
کارگر ساختمانی، مهندس، بنا، لولهکش... همه پولدار شدن و رفتن ویلا! اما اون ویلاها رو کی ساخته؟ الان دیگه کسی نیست بسازه!
کارخانهها تعطیل، مغازهها خالی، حتی آب معدنی هم گیر نمیاد چون کسی توی خط تولید واینمیسه. نظم و نظام دنیا به هم خورده.
از لاکچری خبری نیست
دنبال لباس برند، رستوران لوکس، خدمات VIP، ماساژور خصوصی، عمل زیبایی و... بودی
اما یه چیزو فراموش کردی: لاکچری فقط با پول نمیاد؛ با آدمایی میاد که حاضر باشن برات کار کنن.
خیاط میگه «من چرا کار کنم؟ پول دارم»
آرایشگر میگه «منم ویلا خریدم، دیگه چی میخوام؟»
سرآشپز مشهور میگه «من از یه عمر سرپا بودن خسته شدم… میخوام بخوابم.»
دیگه خبری از مد نیست، فشنشو نیست، بوتیک نیست، جراحی زیبایی نیست، خدمات نیست.
میخوای بری باشگاه لوکس؟ مربی نیست.
میخوای سفر بری؟ خلبان نیست، مهماندار نیست، هتلدار نیست.
همه رفتن دنبال لذت، اما همه یادشون رفت اون لذتا رو همین کارِ بقیه میساخت.
اصلاً دیگه خوشبختی وجود داره؟ اصلاً رقابت، معنا داره؟
اگه همه ماشین لوکس داشته باشن، دیگه کسی با دیدن ماشینش کیف نمیکنه.
اگه همه زیبا باشن، دیگه زیبایی به چشم نمیاد.
ما آدمها همیشه خودمون رو با بقیه میسنجیم.
وقتی تفاوتی نباشه، انگیزهای هم نیست.
رقابت میمیره، تلاش میمیره، هیجان زندگی خاموش میشه.
خوبی، وقتی معنا داره که بدی باشه
ما دنیا رو با تضادهاش میفهمیم:
نور فقط وقتی معنا داره که تاریکی باشه.
عدالت، وقتی قابل درکه که بیعدالتی دیده باشی.
سلامتی، وقتی باارزشه که مریضی رو حس کرده باشی.
اگه فقر نباشه، ثروت اصلاً مفهومی نداره.
اگه هیچکس محتاج نباشه، کمک کردن معناش رو از دست میده.
شر، هدف نیست؛ اما بستریه برای درک خیر و زیبایی.
دنیا بدون تضاد، دنیا نیست؛ یه صفحه خالیه.
🧩 نیاز، یعنی حرکت!
آره، سختی و مشقت دردناکه. ولی همین نیازا و درداست که آدمو به حرکت وامیداره.
خیلی از پزشکا و مهندسای بزرگ، از دل فقر اومدن. چون خواستن خودشونو بکشن بالا.
وقتی همهچیز بیدردسر باشه، رشد متوقف میشه. وقتی چالش هست، استقامت ساخته میشه.
بدنساز بدون درد و فشار رشد نمیکنه. آدم بدون رنج قوی نمیشه.
رنج، باعث میشه قدر راحتی رو بدونی.
بدی، باعث میشه خوبی بدرخشه.
دنیا با نور و سایه ساخته شده؛ و انسان، با انتخابش بین این دو!
دنیا باید جوری باشه که آدما بتونن رشد کنن، بجنگن، معنا پیدا کنن.
شر عبرتی میشه برای بقیه، که یا فلان کار خطرناک رو انجام ندن یا با دیدن بدبختی فلانی، برن کمکش، یا انگیزه پیدا کنن که خودشون برای ایجاد خوبی و تغییر، پیشقدم بشن. نمونههایی از همون امتحان الهی!
اگرچه ما باید تلاش کنیم که نیکی و آرامش رو در این دنیا گسترش بدیم، اما دنیا قرار نیست بهشت باشه. بهشت مقصد و هدف ماست، نه محل اقامتمون. دنیا میدان امتحان و مسیر رسیدن به بهشته!
خدا ما رو برای امتحان ساخته و بهمون اختیار داده. اگه طوری بودیم که فقط میتونستیم خوبی کنیم، خب میشدیم یه مشت ربات!
پس شر، فرصتیه برای بروز خیر، فرصتی برای معنا دادن به خوبی.
ما ربات نیستیم، ما انتخاب داریم… چون با انتخابه که آدم بودن معنی پیدا میکنه
و آدم، کسیه که وسط این تضادها، راه خودشو پیدا میکنه، به یاد خالقشه و رسالت اِلٰهیش رو دنبال میکنه… و «خودِ واقعیش» رو میسازه.