بسیاری از کشورهای اروپایی میخواهند اوکراین را هنگام تدوین هرگونه استراتژی در قبال روسیه پس از پوتین دخیل سازند. برای بسیاری در کییف، یک روسیه دائما ضعیف یا حتی نابودشده ممکن است بهترین نتیجه نهایی به نظر برسد.
به گزارش دنیای اقتصاد، اما چنین نتیجهای با توجه به خطر ناشی از فروپاشی یک همسایه عظیم که قلمرو آن مملو از سلاحهای کشتارجمعی است، چندان نفعی برای اروپا نخواهد داشت. عضویت اوکراین در ناتو اکنون برای پوتین قابل پذیرش نیست و جانشینان او نیز ممکن است به همان اندازه نسبت به آن رویکردی خصمانه داشته باشند. اما رهبران عمل گراتر روسیه ممکن است سرانجام درک کنند که عضویت اوکراین در ناتو تهدید کمتری برای روسیه نسبت به یک اوکراین انتقام جو و بی قیدوبند به قوانین و انضباط این اتحاد باشد.
روسیه پساپوتین
برای ارائه این دیدگاه جدید به روس ها، کشورهای غربی باید فورا کانالهای ارتباطی را که در طول جنگ از بین برده بودند، احیا کنند. باید برای مردم و نخبگان روسیه روشن شود که کرملین میخواهد روسیه را از غرب منزوی کند، نه برعکس. هنرمندان، دانشمندان، روشنفکران و ورزشکارانی که تبلیغات جنگی را منتشر نکردهاند، نباید صرفا به دلیل روس بودن کنار زده شوند و اروپا باید سیاستهای ویزایی خود را که در حال حاضر سفر روسها به این قاره را تقریبا غیرممکن میکند، از نو تنظیم کند.
رهبران و مقامات غربی در پیامهای عمومی باید به شکل خستگی ناپذیری تاکید کنند که آنها با روسها مخالف نیستند، بلکه فقط با انتخابهای فاجعه بار سیاسی پوتین مخالفاند. آنها باید استدلال کنند که این انتخابها باعث شده که خود روسها رفاه و امنیت کمتری داشته باشند.
مقامات غربی همچنین باید ارتباط پایدارتری را با بوروکراتهای کرملین و نخبگان سیاست خارجی که پس از پوتین به ستون فقرات دستگاه دولتی روسیه تبدیل خواهند شد، برقرار کنند. آنها میتوانند این کار را ابتدا در مجامع بینالمللی انجام دهند؛ جایی که بحث با طرفهای روسی در خدمت منافع مشترک موجود، مانند جلوگیری از تحریکات ناخواسته در دریا و هوا، خواهد بود. بدیهی است که بسیاری از طرفهای روسی تلاش خواهند کرد تا اطلاعات خود را جمعآوری کنند. اما این چندان یک ریسک جدید به حساب نمیآید.
تصور روسیه پسا پوتین ممکن است بسیار دور و انتزاعی به نظر برسد، به ویژه پس از شکست تلاشها برای برکناری او؛ از جمله برجستهترین این تلاش ها، شورش یوگنی پریگوژین، رهبر مزدور واگنر، در سال۲۰۲۳ بود. فکر کردن به راههای ارتباط مجدد با روسیه حتی میتواند تفرقه انگیز به نظر برسد. وحدتی که غرب قبل از انتخاب مجدد ترامپ در مورد اوکراین بهدست آورد، یک دستاورد بود.
اکنون، با وجود یک رئیس جمهور طرفدار پوتین در کاخ سفید، وحدت اروپا ممکن است حتی ارزشمندتر به نظر برسد. اما بسیاری از کشورهای اروپایی، به ویژه کشورهای واقع در جناح شرقی ناتو، حتی پس از رفتن پوتین، به هیچ نوع تنش زدایی با کرملین فکر نمیکنند.
با این حال، آنها باید این کار را انجام دهند. رهبران غربی باید با نگرانیهای شهروندان خود روبهرو شوند و به آنها رسیدگی کنند؛ بسیاری از آنها خواهان رویارویی پرهزینه و بی پایان با روسیه نیستند. تصور یک رابطه عمل گرایانه صرفا یک تمرین فکری نخواهد بود. این میتواند ابزاری برای ترغیب روسیه به سوی گذار باشد. حتی اگر پوتین هرگز به گرمی به پیشنهادهای غرب واکنش نشان ندهد، وجود این پیشنهادها میتواند پس از رفتن او، رژیمش را از هم متلاشی سازد. پوتین جانشینی برای خود انتخاب نکرده است؛ زیرا از فرسایش قدرت خود میترسد. اگر در نهایت کسی را تعیین کند، آن شخص بسیار ضعیفتر از قبل خواهد بود و همین فضایی را برای نیروهای سیاسی رقیب ایجاد میکند تا برای نفوذ رقابت کنند. حتی اگر هیچ نبرد جانشینی تمام عیاری درنگیرد، گذار روسیه پس از پوتین ممکن است شبیه دوره دهه۱۹۵۰ پس از مرگ استالین باشد که در آن ظهور رهبری جمعی بالفعل، امکان چرخش به سمت لیبرالیسم و عمل گرایی را فراهم میکند.
تغییر اخیر در رهبری ایالات متحده، اروپا را دلسرد کرد. تغییر ناگهانی «گارد» در کرملین نیز همین طور خواهد بود، مگر اینکه غرب فعالانهتر تصور کند که رابطه اش با روسیه پساپوتین چگونه میتواند باشد. جنگی ابدی که بین سرد و گرم در نوسان است، اجتناب ناپذیر نیست. اما اگر رهبران غربی بحث در مورد دیدگاهی متفاوت را به تعویق بیندازند، در معرض خطر دامن زدن به تلاشهای پوتین برای تبدیل رویارویی با غرب به میراثی دائمی قرار میگیرند.
نویسنده: الکساندر گابویف، مدیر مرکز اوراسیای کارنگی در برلین