عید امسال رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم به فعالان فرهنگی توصیه کردند به مطالعه و آموزش نهجالبلاغه توجه ویژهای داشته باشند. به نظر نخستین گام برای فعالان فرهنگی خوانش مجموعه شرح نهجالبلاغه از خود ایشان است. این مجموعه شامل چهار جلد کتاب با عناوین: گنجینه بیپایان، راه روشن مدیران، منشور حکومت علوی و نبوتهاست. این نوشتار شرح و تفصیلی است بر مدخل تقوا در کتاب «منشور حکومت علوی» که ایشان معنای اجتماعی و سیاسی بدیعی از آن ارائه میدهند.
ایشان در شرح خطبه 16 که حاوی برنامههای حکومت امیرالمؤمنین علی(ع) است میفرمایند: تقوایی که موجب جلوگیری از سقوط جوامع بشری میشود را نمیتوان به معنای رایج امروزین آن گرفت. یعنی اگر تقوا به معنی به ياد خدا بودن، نماز خواندن، ذكر گفتن و... باشد این باعث نمیشود انسان دچار اشتباهات گذشته تاريخ نشود؛ اين دو موضوع به هم ارتباطی ندارند.
ایشان (نقل به مضمون) میفرمایند: تقوا يعنى حالت مراقبت و حساسيت و دقت لازم؛ شخصی به رسولالله(ص) گفت: تقوا چيست؟ فرمود: هرگز در داخل يک بيابانى كه پُر از خار است با دامن بلند راه رفتهاى؟ گفت: بله. فرمود: چگونه راه رفتى؟ با لباسهاى بلند عربى و خارهای فراوان باید كاملاً با دقت و مراقبت و حساسيت راه رفت كه مبادا تيغ بوتههای خار دامن شما را بگيرد. تقوا یعنی همین حساسیت و مراقبت دائمی از غافل شدن و پا جای اشتباه گذاشتن. یعنی حساس باش کجا میروی؟ چه کار میکنی؟ برای چه کسی میکنی؟ آخرش چیست؟ چگونه انجام میدهی؟
تقوا در تعاملات اجتماعی و مباحثات
اما این برداشت از تقوا در تعاملات اجتماعی و زندگی روزمره ما ایرانیان چگونه نمایان میشود و به همبستگی و کارکرد نهایی خود، یعنی «یجعل له مخرجا» میانجامد؟
امروزه در تب و تاب مذاکرات سیاسی و مشکلات اقتصادی داخلی، در هر اتاق ادارهای و هر میهمانی خانوادگیای افراد با یکدیگر مباحثه یا دقیقتر بگویم مشاجره میکنند. روی کدام مبنای مشخص؟ تقریباً هیچ مبنا و پایه معرفتی مشخصی وجود ندارد. انتهای مشاجره هم از همان اول روشن است: هر کسی را داخل قبر خودش میگذارند! از آن ضربالمثلها که به تنهایی برای نقض فلسفه بعثت 124 هزار پیغمبر کافی است. قسمت تلخ ماجرا اینجاست که این جدلهای سیاسی که بیشتر رنگ و بوی انتقامهای شخصی میدهد، منجر به شکسته شدن حرمتها و گسستن پیوندهای خانوادگی نیز میشود.
اما چگونه میشود جلو این کینهتوزیها و احساسات مخرب و روانپریشیها را گرفت تا به جامعه و روابط اجتماعی ایرانیان کمتر ضربه بزند؟ آیا در تعاملات اجتماعی کشورهای توسعهیافته هم همین مقدار آشفتگی معرفتی و بیمایگی وجود دارد؟
چگونه است ما که صاحب اخلاقیترین دین هستیم و پررنگترین خصیصه پیامبرمان در میان ادیان ابراهیمی دیگر، اخلاق بوده است در برخوردهای اجتماعی و رسانهایمان آن را به راحتی کنار میگذاریم اما آن طرف آب، تمدن «منحط» غرب که مبنای اخلاق الهیاتی مثل ما ندارد و سردمدار گفتمان سیاسیاش هابز است در این موارد بیشتر از ما اصول اخلاقی را رعایت میکند؟
پاسخهای مختلفی میتوان به این پرسش داد که به نظرم همه را میتوان در دو کلمه خلاصه کرد: عدم «روشمندی». غرب به جای گفتن واژههایی همچون «تقوا»، «پرهیزکاری»، «ثواب و عقاب» و دهها واژه دینی دیگر، روشمندی را برگزیده و به آن پایبند است.
روشمندی یعنی هر گونه جستوجو و تلاش برای دست یافتن به یک پاسخ علمی هنگامی معتبر است که از طریق یک مسیر چارچوبدار و تکرارپذیر طی شود. یعنی مراقب باشی زمین و آسمان را برای اثبات حرفت به هم ندوزی! جالبتر اینکه با داشتن روش، امکان اینکه نتیجه فرضی فرد حاصل نشود زیاد است.
اما اگر دقت کنیم تقوا در معنای مد نظر رهبر معظم انقلاب علاوه بر مؤلفه دقت و مراقبت بالا برای خطا نکردن، چندین مؤلفه هوشمندانه دیگر نیز دارد که حتی در نتیجه تلاشهای علمی هم اثرگذار است. مؤلفههایی که رهبر معظم انقلاب در این کتاب این گونه به آن اشاره میکنند: تقوا یعنی اینکه حساس باشی چه کار میکنی؟(مسئلهشناسی و اولویتبخشی)، برای چه کسی انجام میدهی؟ (مراقبت از استفاده درست از نتیجه)، آخرش چیست؟ (آیندهنگری شخص و جامعه) و چگونه انجام میدهی؟ (روشمندی و حسن فعلی).
با این مقدمه عجیب نیست اگر بگوییم تقوا در این معنای مشخص، با تأکید بر چگونگی، منجر به همان روشمندی در تلاشهای علمی و اصول مباحثه و حتی پیش از آن منجر به کماثر شدن تمایلات نفسانی و سلیقهای در مواجهات روزمره ما با یکدیگر میشود. همچنین آینده فرد و جامعه را اصلاح میکند و نتایج علمی را در اختیار افراد شایسته قرار میدهد.
اما ظاهراً ما از این میان نه به چگونگی و روش توجه کردهایم نه به آخر و عاقبت کار و نیات اخروی کار داریم. غرب اما با همین چگونگی و روش، مسیر مفاهمه و ارزیابی اندیشه را هموار کرده است. همین روش تا حد بسیار زیادی انسان را از به کارگیری سلیقه، عقدههای روانشناختی و کینهورزیهای بالاجبار جدا میکند و نتیجه را معتبر جلوه میدهد.
ضعف روش چه بلایی سر ما میآورد
بسیاری از انقلابیها چون به این دولت رأی ندادهاند حاضر به دیدن نقاط قوت آن نیستند و یا حتی بالاتر از آن معتقدند دولتی که به آن رأی نداده باشند، نقطه قوتی ندارد. با عینک تقوا میتوان در اظهارنظر این قدر بیملاحظه سخن نگفت و آلوده به خودحق پنداری (در ادبیات اسلامی) و بیروشی (در ادبیات غربی) نشد؛ اما پرسش و مسئله اصلی اینجاست که این گونه افراد چرا همچنان در هستههای سخت نظام مسئولیتهای هر چند کوچک میگیرند و از جریان حزباللهی نمایندگی میکنند و موجب بدبینی و شکاف عمیق عده زیادی از جریان مذهبی میشوند؟
به نظر من مسئله مهم نه این افراد بلکه فرایند و ساختاری است که این گونه افراد را تربیت و بازتولید میکند. ما با فرض اینکه یک نفر از این افراد را از مداخله فرهنگی و سیاسی بازبداریم، با صدها انسان بی«روش» و بی«تقوا»ی دیگر که هر روز در جهان ذهنی خودشان به از بین بردن لکههای باطل در محور حق مصممتر میشوند چه کنیم؟
وقتی این فرد روبهروی یک شخص صاحب اندیشه مینشیند، طبیعتاً توانایی درک مختصات اندیشهای فرد مقابل را ندارد، لذا به جای اندیشه، فقط شخصیت فرد را میبیند، و حالا که اندیشهاش را نمیشناسد و نمیتواند آن را از بین ببرد چه میکند؟ حمله به شخصیت! نتیجه این حمله چیست؟ تهمت، افترا و... . تراژدی اینجاست که دفاع این شخص از جریان انقلابی نیز، از حمله مخالفان به این جریان آثار مخربتری دارد.
به نظرم دو دلیل عمده وجود دارد که این گونه افراد هرگز به سراغ یادگیری تکنیکها و اصول روشمند گفتوگو و مفاهمه نمیروند: تنبلی و پذیرفته شدن توسط ساختار. وقتی من مطمئن هستم بدون ذرهای مطالعه در همین موقعیت کنونی تأیید میشوم و حتی ارتقا هم پیدا میکنم چه نیازی به مطالعه کتابهای سخت علوم انسانی دارم؟ البته درصد کمی هم به علت ضعف در قوه فکری و استعداد علمی است که خب در این گونه موارد «لایکلف الله نفسا الا وسعها». انسان صاحب روش، حتی بدون اینکه پای منبر اخلاق و فلان هیئت معروف بنشیند تا حد بسیار زیادی میتواند مصداق آیه «وَلَا يَجرِمَنَّكُم شَنَـَانُ قَومٍ عَلَى أَلَّا تَعدِلُواْ» و عدالتمحور باشد. این انسان ظرفیت آزادگی و آزادیبخشی زیادی دارد، زیر بار هر حرفی نمیرود، حرکتش آگاهانه و فکرش مولد است، نوشتههایش قالبی و تقلید از کلیشههای رسانهای نیست، خط قرمز غیرعلمی نمیشناسد، پشت نقاب مصلحت پنهان نمیشود، حتی کمتر به رذایل اخلاقی مبتل میشود چون قوه انتقادی فعالی دارد، عموماً شخصیت سالمی دارد و کیست که نداند دین روی شخصیت سالم انسان کارکرد پیدا میکند وگرنه یا تبدیل به اسلام تکفیری میشود
یا اسلام آمریکایی.