سودابه سوادکوهی
مجسمههای آصف ابراهیمی که بهتازگی در نمایشگاهی با عنوان «چگونگی» در باغموزه هنر ایرانی به نمایش درآمدند، جستوجویی عمیق در فرم، فضا و حرکت هستند که تنش میان انسان و غیرانسان، جسم و غیرجسم را به نمایش میگذارند و در عین حال، سادگیشان را حفظ کردهاند. آثار ابراهیمی فراتر از نمایش صرف هنری هستند و تجربهای فراگیر را برای بیننده خلق میکنند که ادراکات او را به چالش میکشند و در عین حال رازآلود به نظر میرسند.
زبان مجسمهسازی فرمال
از رهگذر پرسهزنی در نمایشگاه اخیر آصف ابراهیمی، اولین جنبهای که نظر بیننده را جلب میکند، تسلط هنرمند بر استفاده از فضای منفی است. در تمام مجسمهها، کاربرد حفرهها و خلأ، نقش محوری دارد و تعامل میان جسم و فضای خالی را سبب میشود. این استراتژی که آشکارا، یک سنت مدرنیستی است، بازتابدهنده علاقه ابراهیمی به فرم بهمثابه یک رابطه پویا میان حضور و غیاب است. شکافها در این آثار که اغلب بهطور یکپارچه از بخشی به بخش دیگر جریان دارد، به نظر میرسد بار عاطفی خاصی را به دوش میکشد و به شیوهای ظریف موضوعاتی همچون خواستهها، فقدان و گذار را تداعی میکند.
سیالیت و انحنا در آثار، بلافاصله جستوجوی هنرمند را برای فرمهای ارگانیک یادآور میشود که از انسان گرفته تا اشکال سیال حیوانی را دربر میگیرد. استفاده از منحنیها و خطوط برجسته، این ایده را تقویت میکند و نهتنها پیچشهای بدن انسان بلکه حتی حرکت موجیشکل نیروهای طبیعی مانند باد یا آب را نیز القا میکند. مجسمهها بهگونهای به نظر میرسند که در حالتی معلقگونه قرار دارند؛ گویی زمان منجمد شده و بیننده را دعوت میکند تا به حرکت خاموش در دنیای مادی فکر کند.
مینیمالیسم با عمق عاطفی
مجسمههای ابراهیمی بهظاهر مینیمالیستی هستند و حتی در نگاه اول، برخی از آنها ممکن است ساده و تقریبا کودکانه به نظر برسند، اما هنگامی که دقیقتر مشاهده میشوند، پیچیدگی عاطفی آثار به وضوح مشهود است. شکلهای نرم و تقریبا اسکلتی، نوعی تنش میان سادگی و پیچیدگی میآفرینند. بیننده در ابتدا ممکن است قطعات را سبک و بیوزن ببیند، اما در عین حال به دلیل استحکام خود، با وجود ظاهری ظریف، حس قدرت را تداعی میکنند. استفاده از گچ یا سنگ سفید سرد، شدت خاصی به مجسمهها میبخشد که آنها را به موجوداتی فراتر از سطح بصریشان بدل میکند. بافت نرم ماده، تضاد بین سادگی شکلی و پیچیدگی مفهومی زیرسطحی را برجسته میکند.
تأثیر سوررئالیسم و مدرنیسم
آثار ابراهیمی پیوندی عمیق با سوررئالیسم و مدرنیسم دارد؛ خاصه از طریق انتزاع و دگرگونی فرم انسان. شکلهای توخالی که در برخی مجسمهها دیده میشوند، یادآور جهانی غیرواقعی و خیالی هستند. این اَشکال پیچیده و تحریفشده به نظر میرسد که در لحظهای از حرکت، در حالی که کاملا انتزاعی هستند، آزاد از قیود واقعیت باشند و همین انتزاع از واقعیت، باعث ایجاد حسی از ابهام میشود. فراموش نباید کرد که این مجسمهها تنها بازنمایی فرم انسانی نیستند، بلکه فراتر از این ویژگی رفته و انتزاعی میشوند و همین امکان تفسیرهای متعدد را فراهم میآورد. این انتزاع مشابه با آثار مجسمهسازان مدرنیستی مانند هنری مور یا باربارا هپورث است که همچنین از فرمهای ارگانیک و سیال برای بیان احساسات و حرکت در بدن انسان استفاده میکردند. به نظر میرسد ابراهیمی همچون آنها، در حال کارکردن در چارچوبی است که از سادگی فرمهای انسانی برای بیان تجربه انسانی بهره میجوید. بااینحال، برخلاف آثار مور یا هپورث که اغلب حس استقرار و استحکام را منتقل میکنند، آثار ابراهیمی سیالتر به نظر میرسند و گویی در حال حرکت هستند. برخی از فرمها، شکسته و ناقص به نظر میرسند و برخی دیگر در یک توالی ناتمام به هم پیوستهاند. این شکاف فرمها میتواند بهعنوان نشانهای از تجربیات گسسته و پراکنده انسانی در نظر گرفته شود، و روایتگر تناقضات بین بدن، ذهن و روح در دنیای مدرن باشد.
بافت و متریال
یکی دیگر از ویژگیهای مجسمههای آصف ابراهیمی، استفاده از بافت است. در حالی که سطح نرم بسیاری از آثار، ظاهر آنها را تمیز و صیقلی میکند، عدم یکنواختیهای بافتی، دعوت بیننده برای لمسکردن آنهاست. برخی از نواحی قدری زبرتر هستند و همزمان ردی از دست هنرمند در خود دارند. این نواقص کوچک -چه در ناصافیهای فرم یا در ساییدگیهای ماده- حس دستی انسانی را که در پسِ اثر قرار دارد، تقویت میکند و ارتباط عاطفی بین بیننده و اثر را افزایش میدهد.
مفهوم بدن انسان در حرکت
نحوه برخورد ابراهیمی با فُرمِ انسانی، بهویژه درخور توجه است؛ زیرا مفاهیم سنتی از بدن در مجسمهسازی را به چالش میکشد. او بهجای نمایش بدن در فرمهای معمول و قابل شناخت، آن را به شکلهای سیال و جداشده انتزاعی تبدیل میکند که احساس انرژی و حرکت را القا میکند. این حرکت تنها فیزیکی نیست، بلکه به دنیای روانی و عاطفی نیز کشیده میشود.
مجسمههای آصف ابراهیمی با فرم بهگونهای برخورد میکنند که از انتزاع صرف فراتر میروند. این آثار چیزی بیش از بازنمایی صرف بدن انسان یا طبیعت هستند. در حقیقت تجسمهایی از حالتهای روانی، حقیقتهای عاطفی و پیچیدگیهای تجربه انسانی بهشمار میروند. با تحریف فرم انسانی و تأکید بر قدرت فضای منفی، هنرمند بیننده را به یک گفتوگوی درونی دعوت میکند که درباره حضور، غیبت و جستوجو برای معناست. مجسمههای ابراهیمی از طریق سادگی، بافت و زیباییشناسی به کار گرفتهشده در آنها، نوعی دعوت به تفکر و واکنش عاطفی هستند و همین جایگاه او را بهعنوان یک هنرمند معاصر که مرزهای انتزاع را درمینوردد، تثبیت میکند.