به گزارش خبرنگار جمله، امروز یکم اردیبهشتماه، تولد مردی است که هنوز نیامده، اما هر سال هزار دل به شوق آمدنش میتپد. «شهید ابراهیم هادی» هنوز جاویدالاثر، هنوز بینشانی، اما پرحضورتر از تمام زندهها.
با اینکه از صبح درگیر جلسات پیدرپی بودم، اما تقویم دلم از چند روز قبل برای این روز، لحظهشماری میکردم؛ برنامهها را رد کردم و بعد جلسه راهی بهشت زهرا (س) شدم؛ رفتم همانجا که همه دلها جمع بود: قطعه ۲۶ شهدا.
به مزار نمادینش که رسیدم، ازدحام جمعیت غافلگیرم نکرد!!! نه فقط من، از کودک تا نوجوان، از زن تا مرد آمده بودند؛ دستها پر از گل، چشمها پر از اشک، دلها پر از ابراهیم…
کنار آن سنگ بیجسد، بادکنک از سقف آویزان بودند، چند نفری از خانمها کیک آورده بودند، شمع روشن کردند، یکی از آنها آرام فوتشان کرد، دیگری دعای سلامتی خواند! و من نگاه میکردم؛ به مردی که نیامده، اما تولدش را با تمام دلگرمی جشن میگیرند.
هر کسی رد میشد، با احترام سر خم میکرد، پیکری در قبر نبود، اما بغض آدمها سنگینتر از یک وداع واقعی بود. هیچ تابلویی نگفته بود «اینجا قهرمان خوابیده»، اما همه آمده بودند به احترام قهرمانی که هنوز در راه است…
بچهها دست به دعا بودند، مادرها آرام اشک میریختند، جوانها آرام با عکسهایش حرف میزدند و مردهایی بودند که فقط نگاه میکردند، بیکلام، بینفس…
شاید ابراهیم هادی هنوز بازنگشته باشد،
اما امروز، دل خیلیها کنارش آرام گرفت.
او هنوز مفقود است، اما راهش میان ما گم نشده و شاید همین، یعنی هنوز زنده است و ما، در میانه این همه خبر، اینهمه شلوغی، یک حقیقت را از یاد نبریم: تا وقتی که ابراهیم برنگشته، ما هیچکدام به مقصد نرسیدهایم.
او هنوز نیامده، اما این ما هستیم که باید بلند شویم و راه را ادامه دهیم تا روزی که خبر بازگشتش، نه در رسانهها، بلکه در دلها منتشر شود.