حالا به مسئولانِجان میگوییم: لطفاً این مطلب و حرفهایی که در ادامه میآید را به حساب اِنقُلت درآوردن، آن هم وسط مذکرات غیرمستقیم با آمریکا، کاهش قیمت دلار، امیدواری به بهبود اوضاع اقتصادی و معیشتی نگذارید. قرار نیست کام کسی را تلخ کنیم اما یک نفر پیدا بشود و بگوید واقعاً چه خبر است؟
زندگینامه خودگفته
اگر بنا را بر این بگذاریم که حافظه کوتاه یا بلندمدت مسئولانمان دچار مشکل شده، راه چارهاش این است که در چندین سطر، حرفهای تکراری بزنیم بلکه همه یادشان بیاید «بابک زنجانی» کیست. حدود10 سال پیش وقتی هنوز تازه نامش به عنوان متهم اقتصادی مطرح شده بود، دربارهاش نوشتیم: «همه جور فعالیت اقتصادی و تجاری توی سابقهاش دیده میشود. از پادویی در کارگاههای طلاسازی، فروش ارز، واردات فلهای مواد غذایی چینی تا کارهای بزرگتر مانند صادرات پوست، دلالی فروش نفت و میعانات گازی، تبدیل السیهای تجاری، خرید بانکهای خارجی و... البته سرمایهگذاری در ورزش و خرید تیمهای ورزشی، خرید شرکتهای هواپیمایی، مشارکت مالی در ساخت فیلمهای سینمایی و خرید درهم و یکجای شرکتهای زیرمجموعه تأمین اجتماعی». منتها واقعیت این بود که آن روزها، بیشتر مردم «بابک زنجانی» را با رقم خداتومانی بدهیاش به وزارت نفت، اتهام اقتصادی و حکم اعدامی که برایش بریده شده بود میشناختند. متولد اول فروردین 1353 مدعی بود از همان کودکی دوست داشت «کاسبی» کند و دنبال شغلهایی برود که سریع به پول میرسند. «عشق طلا» هم بود و برای همین در حالی که در هنرستان، برق میخواند، رفت و شاگرد طلاسازی در «خدا میداند کجا» شد. سال 72 دیپلم برقش را از هنرستان گرفت و هرگز دنبال ادامه تحصیل در این رشته نرفت و به جایش سالها بعد در ترکیه به دانشگاه رفت و مدیریت بحران خواند که لابد با مشاغل پولساز ارتباط تنگاتنگ دارد. همه چیز شاید از کارگاه کوچک طلا و نقرهاش آغاز شد. وقتی تمام داراییاش یک موتور گازی بود که آن را فروخت و نقره خرید، آنها را به انگشتر تبدیل کرد، فروخت و باز نقره و طلا و... همینطور پیش رفت تا یکباره متوجه شد کارگاهش به مغازه طلافروشی تبدیل شده، طوری که دو سال بعد از خرید مغازه 13میلیون تومانی آن را به 100 میلیون تومان فروخت و زد توی کار ارز! اگر تا اینجای قصه، زندگینامه «خود گفته» زنجانی را باور نکردهاید، بقیهاش را قطعاً باور نمیکنید، پس از خیر جزئیات دیگر زندگینامهاش میگذریم!
خدمت پربار سربازی
البته این را نمیشود نگفت که احتمالاً آدم تیز و خوششانسی هم بود. یعنی غیر از ماجرای تبدیل یک موتور گازی به کارگاه طلا و نقره و بعد فروش مغازه 13میلیونی به 100میلیون، قصه خدمت سربازیاش هم جالب است. ادعا کرده بود به خاطر تکپسر بودن به تهران منتقل و به دلیل خوشخلقی، خوشتیپی، خوشخطی و خوش خط و خالی، شده سرباز بانک مرکزی! پس از پایان خدمت، رئیس کل وقت از او درخواست کرد: «تو رو خدا جایی نرو، بمان و به بانک مرکزی برای تزریق ارز به بازار کمک کن!» اولین بار هم 17میلیون دلار ارز را بُرد و تزریق کرد و 17میلیون تومان گیرش آمد! حساب کنید درآمد روزانه 17میلیون تومان برای یک جوان بیست و چندساله، آن هم در سال 77 چقدر از حقوق رئیس کل بانک مرکزی بیشتر بود. لابد درآمد تزریق ارز در دوران سربازی را سرمایه کرد، زد توی کار صادرات پوست و سالامبور، وسطش یکبار بدهی بالا آورد و به زندان افتاد و بعد از دوره زندان یکباره خدا میداند چطور ثروتمند شد. بعد هم به مرور این عناوین را کسب کرد: «صادراتچی برتر، کارآفرین نمونه، واردکننده نمونه، کارخانهساز، دلال ارز و...». با همه اینها برخی از طرفهای بانکیاش معتقد بودند زنجانی حتی تا سال 88 یک تاجر موفق معمولی بود که در جیبهایش فقط دو تا دستش پیدا میشد و اغلب با پول دیگران معامله میکرد. هر اتفاقی که افتاد از سال 88 به بعد و با شدت گرفتن تحریمها و... افتاد و اسم بابک را سر زبانها انداخت طوری که وزارت نفت هم برای فروش نفت به او متوسل میشد!
این دو سه تا پرسش هم هست
همان 10 سال پیش هم نوشتیم و پرسیدیم: «آیا کسی باور میکند همه اختلاسها، پول روی پول گذاشتنها، رانتخوریها و... که بهانه صدور حکم اعدام برای زنجانی شدهاند، کار یک نفر باشد؟ آیا بابک زنجانی فقط پادو یا ویترین یک جریان و مافیای اقتصادی است؟» آن روزها کسی پاسخ روشنی به این پرسشها نداد.
بابک زنجانی هم در نگاه ملت به خاک سیاه نشست و به مُهره سوختهای تبدیل شد که کسی حتی یک درصد هم احتمال نمیداد یک روز از اعدام نجات پیدا کند و مثلاً بتواند برای خودش یک موتور دندهای بخرد یا بقالی راه بیندازد. چه برسد به اینکه با هلدینگ و سرمایه اولیه 61همتی به عرصه فعالیتهای کلان اقتصادی برگردد!
حالا ما و مردم ماندهایم و این پرسشها که آیا متهم اقتصادی محکوم به اعدام، برگشته و دارد به ریش ما و دیگرانی که بابت صدور حکم اعدامش، قند توی دلمان آب میشد، میخندد؟ یا اینکه قرار است جبران مافات کند و با سرمایهگذاری کلان در پروژههایی که انشاءالله در آن خبری از رانتسازی و رانتخواری نیست، به مملکتش خدمت و مسئولان و مردم را خجالتزده خودش کند؟ به نظر شما میشود امروز به او بگوییم:
«ما را ببخش بابک!؟»
خبرنگار: مجید تربتزاده