شناسهٔ خبر: 72407329 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

از ستایش به سکوت: چرا کارلو آنچلوتی دیگر مرد این تیم نیست؟

صاحب‌خبر -

هیچ‌کس فکرش را نمی‌کرد. حتی بدبین‌ترین هواداران هم روزی را تصور نمی‌کردند که رئال مادرید در آستانه خداحافظی با کارلتو باشد. فصلی که در آن، نگاه آرام و صدای مطمئن مردی که حتی وسط طوفان‌ها لبخند می‌زد، این‌قدر بی‌فروغ شود. نه... این تصویر، اصلاً باورپذیر نبود. اما فوتبال، همیشه بلد است تلخ‌ترین واقعیت‌ها را بنویسد.

زمان، بی‌رحم‌ترین فاتحِ دنیاست. همان‌طور که امپراتوری روم سقوط کرد، دیوار برلین فرو ریخت، یا تایتانیک به اعماق رفت... حالا، درست شبیه همان پایان‌های ناباورانه، باید بپذیریم که عصر کارلتو در رئال مادرید دارد به ایستگاه آخر نزدیک می‌شود. سخت است باورش؛ مردی که با لبخندش طوفان‌ها را آرام می‌کرد، حالا خودش آرام و بی‌صدا کنار می‌رود. و این شاید تلخ‌ترین قانونِ فوتبال باشد: حتی بزرگ‌ترین اسطوره‌ها هم، روزی تمام می‌شوند.

شروع فصل؛ آغاز ابهامات

نشانه‌ها از مدت‌ها قبل خودشان را نشان داده بودند. از همان شروع فصل، امپراتوری کارلتو ترک برداشت. تیم دیگر آن اقتدار سابق را نداشت. ترکیب‌ها مدام تغییر می‌کردند، انتخاب‌ها بلاتکلیف بودند و تصمیم‌ها، از آن صلابت همیشگی فاصله گرفته بودند. نه یازده‌نفره‌ی ثابتی شکل گرفت، نه یک ستون قابل اعتماد برای روزهای سخت. کارلتو نتوانست بین مهره‌هایش اعتماد ایجاد کند. نیمکت‌نشین‌ها هرچقدر هم تلاش کردند، نتوانستند جایی در ذهن او پیدا کنند. و شایسته‌سالاری، که همیشه یکی از اصول موفقیت مادرید بود، در سایه‌ی محافظه‌کاری محو شد.

در زمین هم، دیگر چیزی از تیم با برنامه و هویت‌دار گذشته باقی نمانده بود. نه خبری از بیلدآپ منسجم بود، نه طرحی مشخص برای حمله، نه پاس‌های هدفمند، نه راهکاری برای عبور از دفاع بسته. رئال باز هم به خلاقیت فردی پناه برد؛ اما این بار، آن خلاقیت‌ها هم کافی نبودند. تیم بیشتر شبیه یک مجموعه‌ی گران‌قیمت بود که بدون طرح و نقشه کنار هم چیده شده‌اند.

سبک بازی هم سردرگم بود. نه ترنزیشنِ سریع و هدفمند داشت، نه پوزیشن‌پلیِ مشخص. نه می‌توانست از عقب بازی‌سازی کند، نه بلد بود با پاس‌های هماهنگ از پرس عبور کند. مقابل تیم‌هایی که دفاع فشرده دارند، گیر می‌کرد؛ و مقابل تیم‌هایی که بالا بازی می‌کنند، از هم می‌پاشید. نه ساختاری وجود داشت، نه هویتی. دیگر بالا بردن ابروها، که زمانی به عنوان علامت اقتدار شناخته می‌شد، دیگر کارکرد خود را از دست داده است. این تیم حالا به یک نقشه‌راه جدید نیاز دارد؛ استراتژی، شجاعت و تجدید نظر در ساختار تیمی که می‌تواند آن‌ها را دوباره به اوج برساند.

مسئله‌ی ضربات ایستگاهی و بی‌برنامگی بیشتر

ضربات ایستگاهی هم یکی دیگر از ضعف‌های فصل بود. تیمی که زمانی با کاشته‌های رونالدو تهدید دائمی بود، حالا حتی پنالتی‌زن اول مشخصی ندارد. ضربات ایستگاهی بی‌هدف، کرنرهای بدون طرح، و پنالتی‌هایی که تهدیدی به حساب نمی‌آیند؛ این‌ها فقط ضعف‌های فنی نیستند، نشانه‌ی یک بی‌برنامگی عمیق‌ترند. بازی‌هایی که در گذشته تنها با یک ضربه می‌توانستند تغییر کنند، حالا در فقدان هرگونه طرح عملی، به موقعیت‌های از دست رفته تبدیل می‌شوند.

خداحافظی تونی کروس؛ فاجعه‌ای که بی‌جایگزینی باقی ماند

خداحافظی تونی کروس ضربه‌ای بسیار بزرگ به تیم بود. اما مگر همه‌ی تیم‌ها تونی کروس دارند؟ مربی بزرگ، باید بتواند بدون ستاره‌هایش هم تیم را زنده نگه دارد. کارلتو نه جایگزینی تعریف کرد، نه سیستم بازی را تغییر داد، نه استراتژی تازه‌ای آورد. تیم، در خاطره‌ی تونی گیر کرد و در همان گذشته ماند. آن بازی‌ساز برتر که توانایی تغییر روند بازی را داشت، حالا جای خود را به نبود یک جایگزین مناسب داده است. این اتفاق نشان می‌دهد که تغییرات استراتژیک در تیم ضروری بود، اما کارلتو نتواست چنین تغییری ایجاد کند و به پیشرفت تیم ادامه دهد.

افت کارلتو و مشکل ارتباطی با بازیکنان

اما شاید عجیب‌ترین قسمت این فصل، افتی بود که در خودِ کارلتو دیده می‌شد. مربی‌ای که برندش را روی درک لحظه‌ها، خوانش عالی بازی و مدیریت فوق‌العاده ستاره‌ها ساخته بود، این فصل در همین بخش‌ها ضربه خورد. خوانش بازی‌هایش دیگر آن دقت گذشته را نداشت، تعویض‌هایش دیگر نجات‌بخش نبودند. کارلتو نتوانست با بازیکنانش ارتباط برقرار کند. در حالی که در گذشته، رختکن تحت فرمان و آرامش او بود، حالا دیگر بازیکنان از صحبت‌هایش بی‌توجه شده‌اند و این فاصله‌ی عاطفی، تاثیرات منفی در تیم گذاشت.

پرده آخر

و در نهایت، شکست برابر آرسنال. نه فقط به خاطر نتیجه، بلکه به خاطر نمایش. بازی رفت در انگلستان، یک شکست فاجعه‌بار ۳-۰ بود. اما با همه‌ی این‌ها، هواداران رئال هنوز هم به ریمونتا و کامبک ایمان داشتند. رئال مادرید همان تیمی است که هیچ‌وقت تسلیم نمی‌شود. هر کس که تاریخ این باشگاه را می‌شناسد، می‌داند که در سخت‌ترین لحظات هم می‌تواند معجزه کند. به همین دلیل بود که همه در بازی برگشت در سانتیاگو برنابئو هنوز امید داشتند. اما آنچه در نهایت مشاهده شد، ضربه‌ای سنگین به تمام ایمان‌ها و باورها بود.

در بازی برگشت، رئال ۲-۱ شکست خورد و در مجموع، نتیجه ۵-۱ به نفع آرسنال شد. شکست، ایرادی نداشت. هیچ‌کس از تیمی که در وضعیت کنونی قرار دارد، انتظار نداشت که بدون شکست به میدان بیاید. اما چیزی که همه از رئال مادرید انتظار دارند، چیزی بیشتر از نتیجه است؛ انتظار دارند که تیم بایستد، بجنگد و از هر قطره خونش برای افتخار باشگاه مایه بگذارد. و این دقیقا جایی بود که تیم در این بازی کم آورد. تیمی که باید با جان و دل جنگیده و حتی در برابر شکست، غرور رئال مادرید را به نمایش می‌گذاشت، به وضوح ناتوان از ارائه چنین شخصیتی بود. این شکست، حتی بیشتر از یک باخت ساده، معنای دیگری داشت؛ ضربه‌ای به قلب کسانی که همیشه در این تیم باور داشتند.

تیم، در خانه‌ی خودش، در مقابل هوادارانی که امیدشان را هنوز به این تیم بسته بودند، نتواست آن چیزی که از آن انتظار می‌رفت را ارائه دهد. هیچ جنگندگی‌ای، هیچ تلاشی، هیچ هیجانی برای برگرداندن بازی نبود. انگار که رئال مادرید همان قدرت روحی و جسمی که همیشه برایش شناخته می‌شد را از دست داده بود. اینجا بود که واقعاً پایان یک عصر را حس کردیم. میخ آخر به تابوتِ کارلتو، و شاید به یک دوره‌ی تاریخی، زده شد.

و حالا شاید باید با حقیقتی تلخ روبرو شویم: کارلتو دیگر مرد این تیم نیست. شاید هنوز همان مرد خوب باشد، همان مرد با لبخند همیشگی و دل بزرگ، اما این تیم دیگر نیاز به مردی ندارد که فقط لبخند بزند و در کنار تیم باشد. این تیم به کسی احتیاج دارد که بتواند از دل بحران‌ها بیرون بکشد، کسی که در هر لحظه از بازی بداند باید چه کار کند، کسی که همچنان همان روحیه‌ی جنگندگی را به بازیکنان انتقال دهد. کارلو آنچلوتی شاید یکی از بهترین‌ها در تاریخ رئال مادرید باشد، اما امروز او دیگر مرد این تیم نیست.

پایان یک عصر، در سکوت و بدون سر و صدا، در حالی که همه منتظر معجزه بودند.