من ناوبان سوم حامد عسکری تفنگدار دریایی گردان اویس قرنی نیروی دریایی ارتشجمهوری اسلامی ایران هستم امییییییر...
این معرفی من بود در روزهای خدمت، در روزهای پر از تجربهای عجیب، من آرزو داشتم که هر روز عصرهایی که دارم در حیاط پادگان قدم میزنم و توی خودم هستم یک فرماندهای درجهداری کسی با ماشین یا موتور فرماندهی بغلم ترمز کند، عینک آفتابیاش را بدهد پایین و بگوید؛ شما پسرم، شما خودتو معرفی کن و من همانطور که دستها را مشت کردهام به خط دوخت شلوار نظامیام و سرم را مستقیم گرفتهام به روبهرو این جمله را با تمام فرصت حنجرهام داد بزنم و امیرش را بکشم و صدا بپیچد برود لای کاجها، برود از قد میله پرچم بالا و موجی و رقصی بدهد به پرچم رقصان میدان صبحگاه پادگان و بعدش یک بغض رقیق بچسبد بیخ حلقم از مرور و مزه کردن عبارت ارتش جمهوری اسلامی ایران و کیف کنم.
من سرباز ارتش بودم و خیلی از این بابت خوشبختم، جاهای دیگری هم که سرباز میگرفتند و میگیرند هم مال ایراناند و در کلان روایت فرقی ندارند، اما سرباز ارتش بودم و کیفور از اینکه میتوانم فرداروز در قیامت عظما هملباسهایم را در ارتشهای ادوار مختلف ببینم و قربانصدقهشان بروم، فکر کن در قیامت یک سرباز ارتش ساسانی، یا سرباز ارتش دوره افشاری و زند را ببینی و بگویی من هم در جوانیام تفنگ دست گرفتم و مراقب ایران بودم، من هم در ارتش بزرگ ایران خدمت کردم و دلم خوش است که نامم را در زمره مراقبتکنندگان از ایران ثبت کردهاند.
روز ارتش که میشود من زنگ میزنم به مصطفی و علیرضا و حیدر و محمدرضا، یکیشان خلبان چرخبال است، یکیشان مرزبان و دو دیگر در همین تهران افتخار پوشیدن لباس ارتش را دارند. زنگ میزنم و روزشان را تبریک میگویم و قربانصدقهشان میروم که چقدر ماهاند و چقدر خوشبختیم که شما و سایر قوای نظامیمان در همه عرصهها طوری امنیت را برقرار کردهاید که ما طی این سالها ندیدهایم و نشنیدهایم که رسالت و وظایف اصلی و ماهوی خودتان را انجام بدهید و خدا هیچ وقت آن روز را نیاورد، الهی مثل همه آن سالهای خدمتم همه ارتشیها هر روز صبح ورزششان را بکنند و آمادگیشان را حفظ کنند و لجستیک و آماد و جنگال و حفا و ترابری و توپخانه و مهمات و فرماندهی همه و همه در بالاترین سطح آمادگی باشند، اما در آرامترین شکل ممکن سایهشان بالای سر خانوادههایشان باشد.

من خوشحالم که سرباز این ارتش بزرگ بودهام، من سرفرازم که در جایی خدمت کردهام و لباس جایی را تن کردهام که آن لباس میراث صیاد و ستاری و قرنی و سایر شهدای عزیز بود ... راستی من هر بار زنگ میزنم به رفقای ارتشیام همینجور خودم را معرفی میکنم:
من ناوبانسوم حامدعسکری تفنگدار دریایی جمعی گردان اویس قرنی نیروی دریایی ارتشجمهوری اسلامیایران هستم امییییییر.