از «عصر انفجار اطلاعات» که مربوط به دوره کودکی یا نوجوانی امثال من و شما بود، سالهاست فاصله گرفتهایم. امروزه موج انفجار اطلاعات، ما و جهان پیرامونمان را زیر و رو کرده و جهانی دیگر ساخته است.
قرن۲۱، عصر دیجیتال و عصر ارتباطات است. عصر فناوریهایی که بهسرعت نو میشوند و جای خود را به فناوریهای جذابتر و پیچیدهتر میدهند. در چنین جهانی، نمیشود توقع داشت سبک و سیاق زندگی، از این همه تغییرات اساسی مصون و بیخبر بماند. پدرها و مادرها، مدرسه و معلم و در مجموع نظام تعلیم و تربیت باید حواسشان به این مسئله باشد وگرنه در رقابت با رسانههای امروزی، قافیه را خواهند باخت.
تجربه ۴۰ سال پیش
کارشناسانِ کمی بدبینتر البته معتقدند بسیاری از پدرها و مادرها و خانوادهها و همچنین ابزار و رسانههای سنتی ما مدتهاست در میدان تعلیم و تربیت، قافیه را به اینترنت و فضای مجازی باختهاند. خبرگزاری «مهر» در این باره مینویسد: «از سالمندان و بزرگترها بگذریم... آنها سالهای زیادی از عمرشان را گذراندهاند و حالا دلمشغولیهایشان تغییر کرده است. اما کودکان و نوجوانان که در مسیر شکلگیری هویت، بهویژه هویت اجتماعیشان هستند، ممکن است رسانههای امروزی و اینترنت برایشان مشکلساز شود، چراکه نوجوانان دیگر برای پیدا کردن جواب سؤالهایشان سراغ کتابخانههای غبارگرفته نمیروند و با دوستانشان گعده تشکیل نمیدهند. حتی گفتوگوهای خانوادگی، دیگر مثل گذشته در گوشه گرم آشپزخانه و کنار چای تازهدم اتفاق نمیافتند. دیگر زنگ در خانهها کمتر به صدا درمیآید. کسی برای بازی در کوچه به دنبال دیگری نمیرود. ارتباطها به تماسهای مجازی و دعوت به بازیهای برخط خلاصه شدهاند».
جالب اینکه جامعه، تجربه مواجهه با فناوریهای جذاب و جدید را دارد و مرتبه اولی نیست که درباره برخی جنبههای آن احساس خطر میکند. تا همین ۳۰ یا۴۰ سال پیش تلویزیون توی همه خانهها پیدا نمیشد. وقتی هم که جعبه جادویی سابق، آرام آرام جایش را توی خانهها و خانوادهها پیدا کرد، نگرانی هم پا به دل پدر و مادرهای مسئولیتپذیر گذاشت. مقالات، مطبوعات و... آن سالها را هم اگر پیدا کنید، پر است از نگرانیها درباره اینکه مبادا تلویزیون تبدیل به معلم، پدر و مادر و همه چیز فرزندان ما شود! حتی نگرانی برای اینکه تماشای تلویزیون، رقیب کتاب خواندن شود و کودکان ما مطالعه و ارزش آن را فراموش کنند. با همه اینها، ماجرای تلویزیون یک فرق اساسی با وضعیت امروز داشت و کنترلش هنوز دست بزرگترها بود. برنامههای کودک ساعت مشخصی داشت، همه محتواها اعم از پویانماییها و سریالها چارچوبهای اخلاقی را رعایت میکردند و از همه مهمتر، والدین ناظرِ تماشای فرزندانشان بودند.
بیحد و مرز
اینترنت و فضای مجازی اما بیمرزتر و بیپرواتر از آن است که بشود پایش را بست. شبکههای اجتماعی، پلتفرمهای ویدئویی، جستوجوهای اینترنتی؛ هیچکدام قاعده مشخصی ندارند. یک کلیک کافی است تا کودک، از یک ویدئوی آموزشی، سر از جایی دربیاورد که سنش به آن قد نمیدهد. منتها واقعیت این است که اینترنت و فضای مجازی با این حجم از ترسناک بودن که کارشناسان میگویند، بخشهای مفید و الهامبخش هم دارد که نمیشود آنها را نادیده گرفت. فضای مجازی، فرصتی فراهم کرده تا بچهها مهارتهای جدید را یاد بگیرند، خلاقیتشان را تقویت کنند و با فرهنگهای مختلف آشنا شوند.
کودکی که شاید تا دیروز علاقهای به یادگیری زبان جدید نداشت، امروز با چند کلیک ویدئوهای آموزشی تماشا میکند و یاد میگیرد. نوجوانی که شناختی از شغلهای مختلف نداشت، حالا میتواند دنیای حرفهها را از نزدیک ببیند.
از سوی دیگر وضعیت این دوره و زمانه را خوب میدانید. برای خیلی از نوجوانهای امروزی، زندگی بدون گوشی، بدون اینترنت و بدون فضای مجازی، چیزی شبیه به غیرممکن است. درواقع دنیای دیجیتال، کودکان دیجیتالی هم ساخته است.
برای نسل دیجیتال، خانواده و محیط اطراف نقش اول را در شکلگیری شخصیتشان ندارند. اکنون شبکههای اجتماعی، بازیهای آنلاین و ترندهای اینترنتی به آنها میگویند که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط.
نوجوانی که روزی آرزو داشت شبیه قهرمانهای داستانها باشد، حالا چشمش به اینفلوئنسرهایی است که در یوتیوب، اینستاگرام و تیکتاک ظاهر میشوند. کودکان دیجیتالی زودتر از سنشان بزرگ میشوند، اما رشدی معمولاً یک یا دو بعدی و نه در همه ابعاد شخصیتی.
من و شما پدر و مادرها همانطور که باید اینترنت و فضای مجازی را به عنوان واقعیتهای جهان امروز به رسمیت بشناسیم، باید این حقیقت را هم بپذیریم که نمیشود این واقعیت و تأثیرات آن را از زندگی کودکان حذف کرد.
حالا چه کنیم؟
در این غوغای جهان دیجیتال و در فرایند تعلیم و تربیت، والدین نباید دستبسته و حیران، فقط تماشاگر باشند. بهجای اینکه کودک را از اینترنت منع کرده یا کلاً به حال خودش رها کنیم، بهتر است یاد بگیریم چطور در کنار او وارد این فضا شویم؟ چگونه راهنماییاش کنیم؟ و چه زمانی به جای دستورات خشک، با گفتوگو و همدلی، نگرانیهایمان را به او منتقل کنیم.آموزش «تفکر انتقادی» از همه چیز مهمتر است. کودکان باید از ما یاد بگیرند که هر چیزی که در اینترنت، جامعه، کتابها و... میبینند، دربست و بدون اطلاعات نپذیرند. مهارت تفکر انتقادی به آنها کمک میکند که اطلاعات را تحلیل کنند، فریب تبلیغات را نخورند، حقیقت و دروغ را تشخیص دهند و در برابر تأثیرات و جاذبههای منفی شبکههای اجتماعی مقاوم باشند.
«زمانبندی مشخص» کلید تعادل است. کودکان و نوجوانان باید بیاموزند که دنیای واقعی از دنیای مجازی مهمتر است. اختصاص ساعتهای مشخص برای استفاده از اینترنت، تشویق آنها به فعالیتهای فیزیکی و حضور در جمعهای واقعی، میتواند از وابستگی افراطی به فضای مجازی جلوگیری کند.به فکر «محتوای جایگزین» هم باشیم که یکی از ابزار نجات یافتن از وضعیت فعلی است. بهجای اینکه فقط بگوییم «این ویدئو را نبین» یا «این بازی را نکن»، باید گزینههای مناسب را به آنها معرفی کنیم. برنامههای کاربردی آموزشی، کتابهای صوتی جذاب، فیلمهای مستند الهامبخش و بازیهای فکری، میتوانند جایگزینهای مناسبی برای محتواهای مخرب باشند.
بهترین حالت وقتی است که نوجوانان یاد بگیرند به جای گذراندن بیشتر اوقات در جهان مجازی، بخشی از وقتشان را صرف یادگیری مهارتهای جدید کنند. در این حالت آنها کمکم به این نتیجه میرسند که اینترنت و فضای مجازی با رعایت شرط و شروط و با برنامهریزی و به صورت حسابشده میتوانند معلمهای خوبی باشند. نسل امروز را نمیتوان با اجبار و تحمیل هدایت کرد، اما میتوان به آنها کمک کرد تا از کودکی و نوجوانی واقعیت اینترنت و قابلیتهای مثبت و منفیاش را بشناسند. این مسئولیت ماست: «فردایی را برای کودکانمان بسازیم که در آن فناوری، رسانهها و فضای مجازی نه یک تهدید و غول بیشاخ و دم بلکه ابزار و بستری برای یادگیری، رشد و آگاهی باشند». (منبع:قدس)