مریم لطفی: دیروز دادگاه رسیدگی به پرونده قتل منصوره قدیریجاوید، خبرنگار ایرنا، برگزار شد. زنی که به گفته دوستان و همکارانش، فدایی راه حقوق زنان بود. یکی از همکاران او به «شرق» گفته بود: «خانم جاوید بهشدت روی مسائل زنان حساس بود و همیشه از حفظ حقوق آنها دفاع میکرد. راز جاودانهبودن او همین حمایت همیشگیاش از زنان بود». زنی که خانواده و دوستانش معتقدند خودش را فدای عشق به فرزندش کرد و از خشونتی که درگیر آن بود، آنقدر دم نزد تا این خشونت به عریانترین شکل ممکن خود را نشان داد و با ضربات دمبل و چاقوی شوهرش به قتل رسید.
در جلسه دادگاه در ناباورانهترین شکل ممکن برای خانواده قدیری، قاتل نهتنها ابراز پشیمانی نکرد، بلکه گفت: «من همسرم را کشتم و از کارم پشیمان نیستم».
برادرم را تهدید کرد
اظهارات قاتل، خانواده قدیری را در بهت فرو برده است. فرزانه قدیری، خواهر منصوره قدیری، میگوید بههیچوجه انتظار شنیدن چنین حرفهایی را از سوی قاتل نداشتهاند: «فقط میتوانم بگویم دیروز این مرد نقاب از چهرهاش برداشت. در دادگاه انگار مادرم را به برق وصل کرده بودند. از صدا و نعرهها و داستانسراییهای این آدم فقط میلرزید. از دیروز مادرم فقط میزند توی سر و صورتش و میگوید چطور دخترم این همه سال در کنار این مرد زندگی کرده بود. دیروز در دادگاه هم به طور علنی چندبار برادرم را تهدید به قتل کرد».
منصوره که خانواده او را فلور صدا میکنند، با خانوادهاش در ارتباط بوده اما چیزی از اختلافات زناشوییاش به خواهر و خانوادهاش نگفته بود: «هر بار فلور میآمد خانه ما و مادرم سراغ احمد را میگرفت، بهانهای میآورد که مثلا احمد کمرش درد میکند، سرش درد میکند، دندانش را کشیده و... . خودش هم معمولا از سر کار میآمد خانه مادرم و یکی، دو ساعت میماند و میرفت. طفلک زیاد هم نمیماند. انگار همیشه دلشوره داشت که زودتر برگردد خانه. ما فهمیده بودیم که فلور ناراحت است. مشخص بود که نسبت به زندگیاش مأیوس شده اما خودش را فدای پسرش میکرد. ما هم اصلا فکر نمیکردیم وضعیت اینقدر وحشتناک باشد».
او میگوید: «دیروز که این هیولا را اینطور در دادگاه دیدیم، فهمیدیم که چرا فلور میترسیده خانه را ترک کند. اگر از خانه بیرون میآمد، بچه را به دست چه کسی میسپرد؟ آن هم فلور که عاشق پسرش بود. دوستانش میدانند وقتی میرفت سر کار لباس ایزد را میبرد و بو میکرد. چنین مادر مهربانی با این همه عاطفه چطور میتوانست پسرش را ول کند. این پدر که آدم قابل قبولی نبود. نمیدانم تا الان این آدم چه نقابی به صورتش زده بود که ما نشناخته بودیمش. فکر میکردیم حداقل ابراز پشیمانی و عذرخواهی کند، اما نهتنها این کار را نکرد، بلکه اینطور وقیحانه فقط دروغ گفت».
پسر خواهرم نزد خانواده پدریاش است
به گفته خواهرش، از بعد از قتل خانم قدیریجاوید، پسر 14سالهاش، ایزد، نزد پدربزرگ و مادربزرگ پدریاش زندگی میکند: «عمهاش هم آنجاست و ایزد رفته خانه آنها. نمیدانم رابطهاش با آنها چطور است. 50 روز بعد از قتل خواهرم ایزد به خانه مادرم زنگ زد و گفت میخواهد بیاید ما را ببیند. آمد خانه مادرم و یکی، دو روز هم ماند. بعد دوباره برگشت پیش خانواده پدرش. حالا هم هر سه هفته تماسی میگیرد و احوالپرسی میکند. گاهی هم به ما سر میزند. هر بار هم که میآید، مادرم تمام تلاشش را میکند که به او خوش بگذرد. غذاهایی را که دوست دارد برایش درست میکند. مادرم عاشق نوههایش است. میگوید ایزد برایش نشانه دخترش است».
به گفته خاله، ایزد رضایت داده است. دو، سه روز بعد از مرگ خواهر، بچه را برده بودند که رضایت بدهد: «هنوز تصمیمی برای ایزد گرفته نشده است، اما هرچه باشد ایزد یادگار خواهرم است. فلور فقط به خاطر این بچه آن زندگی سمی را تحمل کرده بود».
رضایت نمیدهیم
خانم جاوید میگوید آنها خانوادهای فرهنگی هستند: «همه خانواده ما را میشناسند. خانواده بیحاشیهای هستیم. تصمیم ما مشخص است. دیروز هم قاضی دو بار از مادرم پرسید که ممکن است رضایت بدهد؟ او گفت فقط قصاص میخواهیم. قاضی حتی پرسید با توجه به اینکه ایزد رضایت داده چه؟ مادرم گفت ایزد نور چشم من است، عزیز من است اما رضایت نمیدهم و قاتل باید قصاص شود».
دیگر زندگی عادی نداریم
به گفته خواهر منصوره قدیریجاوید، پس از قتل خواهرش یک روز هم زندگی عادی نداشتهاند: «خبر قتل فلور را که به مادرم دادیم، طوری به سرش زد که دچار خونریزی مغزی شد. چند روز در آیسییو بستری شد و مجبور به جراحی شدیم. تمام صورت و چشم مادرم در مراسم تدفین فلور کبود است. فردای تدفین که مادرم از خواب بیدار شد، سرگیجه شدید داشت. رنگش هم پریده بود. بردیمش بیمارستان و فهمیدیم به خاطر ضربههایی که روز قبل به سرش زده دچار ضربه مغزی شده است. حال مادرم تا مدتی خیلی بد بود».
او میگوید اصلا فکرش را هم نمیکردهاند که جو دادگاه اینطور متشنج باشد: «اصلا فکر نمیکردیم احمد اینطور با وقاحت حرف بزند. فکر میکردیم به خاطر گناهی که مرتکب شده سرش را هم بالا نیاورد. نهتنها شرمنده نبود، بلکه با پررویی سخنرانی هم کرد. به خانواده ما تهمت هم زد. من همه حرفهایی را که قاتل درباره خانواده ما گفت، رد میکنم. همان روزی هم که فلور را کشته بود هزار جور دروغ گفت تا من جنازه خواهرم را پیدا کردم».
او از حال و هوای خودش هم میگوید: «حالم خراب است، خیلی خراب. یک جای سالم در بدنم نمانده است. این اتفاق خانواده ما را نابود کرد. دیروز هم در دادگاه وکیل قاتل خیلی اصرار داشت بگوید احمد سلامت عقلی نداشته و دچار جنون شده است. این تنها ریسمانی است که آنها به آن متصل شدهاند. باید ببینیم رأی دادگاه چه میشود. ما تا الان اصلا چنین چیزی را در خانواده نداشتیم. بههیچوجه فکرش را هم نمیکردیم که خواهرم تحت چنین خشونتی باشد. ازدواج آنها هم سنتی بود. خواهر احمد او را به خانواده ما معرفی کرده بود و دو سال مادرش نذر و نیاز کرده بود تا فلور جواب مثبت بدهد».
او میگوید در حدود یک سال اخیر خانم قدیری به خانه مادرشوهرش نمیرفته و قاتل هم به خانه آنها رفتوآمد نداشته است: «دیروز احمد در دادگاه گفت من 12 سال است که مادرخانمم را ندیدهام که دروغ میگفت. سال 1401 که عمل صفرا کرده بود، مادرم و برادرم رفتند بیمارستان عیادتش. فردایش هم مادرم چند مدل غذا درست کرد و برایش برد خانه و احوالپرسی شده بود. حتی آن موقع ایزد را بردند خانه مادرم که فلور فقط به شوهرش که مریض بود رسیدگی کند. آن وقت این آدم اینطور دروغ میگوید. معلوم است که به چنین آدمی رضایت نمیدهیم».