جهان نیوز -مهدی خانعلیزاده: طبق اعلام رسمی دولت اوکراین، رئیسجمهور این کشور در روزهای آتی به واشنگتن میرود تا با وجود مشاجراتی که هفته گذشته در کاخ سفید با دونالد ترامپ داشت، توافق واگذاری منابع معدنی کمیاب اوکراین به آمریکا و پذیرش ضمنی اعطای 20درصد از خاک این کشور به روسیه را امضا کند.
این رویداد که منافع ملی کییف را بهطور جدی تحتتأثیر قرار میدهد و تا چند نسل از شهروندان اوکراینی را متضرر میکند، بیشتر از هر چیزی، بهدلیل نوع نگاه ولودیمیر زلینسکی به نظام بینالملل رخ دادهاست؛ جایی که او با اعتماد به «چتر امنیتی» ایالات متحده، کشورش را وارد یک جنگ فراگیر کرد و با این «رویا» که یک واحد سیاسی دیگر حاضر است منافع ملی خود را برای تامین منافع ملی اوکراین به خطر بیندازد، ازبینرفتن زیرساختها و تلفشدن جان شهروندان اوکراینی را به کشورش تقدیم کرد.
در سطح آکادمیک، این مدل نگاه به نظام بینالملل و تحلیل روابط میان واحدهای سیاسی، یادآور راهبرد آرمانگرایانه در سالهای بین 2جنگ جهانی در قرن بیستم است؛ یعنی از زمانی که «توماس وودرو ویلسون»، رئیسجمهور وقت آمریکا سخنرانی معروف خود در کاخ ورسای را ارائه کرد و رشته روابط بینالملل رسما به چارچوبهای دانشگاهی وارد شد تا زمانی که با آغاز تهاجم آلمان نازی، جنگ جهانی دوم رسما شکل گرفت. در آن فضا، نگاه فانتزی و رویایی به تحقق صلح در جهان برمبنای «حذف جنگ» شکل گرفته بود و بر همین مبنا بود که «جامعه ملل» با دستورکار تحقق صلح از طریق حذف جنگ و با حقوق برابر واحدهای سیاسی در جهان، تاسیس شد.
زبانهکشیدن آتش جنگ جهانی دوم علاوه بر اینکه منافع کشورهای اروپایی را سوزاند، ایده آرمانگرایانه ویلسون و مکتب لیبرالیستی ناشی از آن را هم بهطور کلی کنار زد. حتی نظریهپردازان رئالیست در علم روابط بینالملل معتقدند که جنگ جهانی دوم خروجی رسمی این مدل نگاه به جهان بودهاست و «بزرگترین کشتار تاریخ جهان» را باید فرزند مشروع و رسمی نگاه آرمانگرایانه به فرایندهای بینالمللی دانست.
در چنین فضایی بود که نگاه مبتنی بر توصیف جهان بر مبنای «واقعیت» پررنگ شد و رئالیسم بهعنوان مکتب اصلی نظریهپردازی درباره نظام بینالملل مطرح شد. درواقع 1939میلادی را باید زمان پایان اعتبار نگاه ایدهآلیستی و آرمانگرایانه به قواعد جهانی دانست؛ جایی که «سیاست مبتنی بر آن چیزی که هست؛ نه آن چیزی که باید باشد» یا همان Real Politics محور اصلی نظریهپردازی در حوزه علم روابط بینالملل شد. از آن زمان تاکنون، حتی هنجاریترین نگاهها به مناسبات جهانی و نظام بینالملل نیز تعلق خاطر کامل خود به رئالیسم را حفظ کردهاند؛ یعنی حتی اندیشمندان لیبرال هم با توسعه نظریات خود و ارتقای آن به نئولیبرالیسم، جنگ را بهعنوان مسئله اصلی جهان پذیرفتند و صرفا راهکارهایی متفاوت با رئالیستها برای مهار تبعات آن ارائه کردند. امضای قرارداد با آمریکا، پایان حضور زلینسکی در جایگاه ریاستجمهوری اوکراین و احتمالا پایان فعالیت سیاسی او خواهد بود؛ اما «زلینسکیاندیشی» همچنان در سیاست بینالملل جریان دارد و کشورهای دیگری را قربانی منافع ایالات متحده خواهد کرد. به همین دلیل باید این هشدار را به برخی از سیاستمداران کشورمان داد که تجربه زلینسکی صرفا یک مصداق خاص نیست؛ بلکه نمایش قواعد نظام بینالملل است که درصورت خطای شناختی میتواند برای هر واحد سیاسی دیگری نیز تکرار شود؛ همانطور که برای لیبی، عراق و مصر تکرار شد.
این رویداد که منافع ملی کییف را بهطور جدی تحتتأثیر قرار میدهد و تا چند نسل از شهروندان اوکراینی را متضرر میکند، بیشتر از هر چیزی، بهدلیل نوع نگاه ولودیمیر زلینسکی به نظام بینالملل رخ دادهاست؛ جایی که او با اعتماد به «چتر امنیتی» ایالات متحده، کشورش را وارد یک جنگ فراگیر کرد و با این «رویا» که یک واحد سیاسی دیگر حاضر است منافع ملی خود را برای تامین منافع ملی اوکراین به خطر بیندازد، ازبینرفتن زیرساختها و تلفشدن جان شهروندان اوکراینی را به کشورش تقدیم کرد.
در سطح آکادمیک، این مدل نگاه به نظام بینالملل و تحلیل روابط میان واحدهای سیاسی، یادآور راهبرد آرمانگرایانه در سالهای بین 2جنگ جهانی در قرن بیستم است؛ یعنی از زمانی که «توماس وودرو ویلسون»، رئیسجمهور وقت آمریکا سخنرانی معروف خود در کاخ ورسای را ارائه کرد و رشته روابط بینالملل رسما به چارچوبهای دانشگاهی وارد شد تا زمانی که با آغاز تهاجم آلمان نازی، جنگ جهانی دوم رسما شکل گرفت. در آن فضا، نگاه فانتزی و رویایی به تحقق صلح در جهان برمبنای «حذف جنگ» شکل گرفته بود و بر همین مبنا بود که «جامعه ملل» با دستورکار تحقق صلح از طریق حذف جنگ و با حقوق برابر واحدهای سیاسی در جهان، تاسیس شد.
زبانهکشیدن آتش جنگ جهانی دوم علاوه بر اینکه منافع کشورهای اروپایی را سوزاند، ایده آرمانگرایانه ویلسون و مکتب لیبرالیستی ناشی از آن را هم بهطور کلی کنار زد. حتی نظریهپردازان رئالیست در علم روابط بینالملل معتقدند که جنگ جهانی دوم خروجی رسمی این مدل نگاه به جهان بودهاست و «بزرگترین کشتار تاریخ جهان» را باید فرزند مشروع و رسمی نگاه آرمانگرایانه به فرایندهای بینالمللی دانست.
در چنین فضایی بود که نگاه مبتنی بر توصیف جهان بر مبنای «واقعیت» پررنگ شد و رئالیسم بهعنوان مکتب اصلی نظریهپردازی درباره نظام بینالملل مطرح شد. درواقع 1939میلادی را باید زمان پایان اعتبار نگاه ایدهآلیستی و آرمانگرایانه به قواعد جهانی دانست؛ جایی که «سیاست مبتنی بر آن چیزی که هست؛ نه آن چیزی که باید باشد» یا همان Real Politics محور اصلی نظریهپردازی در حوزه علم روابط بینالملل شد. از آن زمان تاکنون، حتی هنجاریترین نگاهها به مناسبات جهانی و نظام بینالملل نیز تعلق خاطر کامل خود به رئالیسم را حفظ کردهاند؛ یعنی حتی اندیشمندان لیبرال هم با توسعه نظریات خود و ارتقای آن به نئولیبرالیسم، جنگ را بهعنوان مسئله اصلی جهان پذیرفتند و صرفا راهکارهایی متفاوت با رئالیستها برای مهار تبعات آن ارائه کردند. امضای قرارداد با آمریکا، پایان حضور زلینسکی در جایگاه ریاستجمهوری اوکراین و احتمالا پایان فعالیت سیاسی او خواهد بود؛ اما «زلینسکیاندیشی» همچنان در سیاست بینالملل جریان دارد و کشورهای دیگری را قربانی منافع ایالات متحده خواهد کرد. به همین دلیل باید این هشدار را به برخی از سیاستمداران کشورمان داد که تجربه زلینسکی صرفا یک مصداق خاص نیست؛ بلکه نمایش قواعد نظام بینالملل است که درصورت خطای شناختی میتواند برای هر واحد سیاسی دیگری نیز تکرار شود؛ همانطور که برای لیبی، عراق و مصر تکرار شد.