شفقنا- آيت الله محمد سروش محلاتی در بخش 58 از سلسله نوشتارهایی با عنوان «تأملاتی در دعای سحر» که در اختیار شفقنا قرار داده اند؛ این گونه آورده اند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّد و آله الطاهرین
در شرح دعای شریف سحر به این فراز رسیدیم؛ «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ کَمالِکَ بِاَکْمَلِهِ وَکُلُّ کَمالِکَ کامِلٌ، اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِکَمالِکَ کُلِّهِ» محور این فراز، کمال الهی است؛ کمال در اسماء و صفات اولاً و کمال در مظاهر و+ تجلیّات ثانیاً و کمال در تشریع ثالثاً. قاعدتاً بحث در این دعا ناظر به کمال در مرتبهی اول و مرتبهی دوم است. ولی با توجه به اینکه برخی از بزرگان در شرح خود بر این دعای شریف، متعرض مرحلهی کمال در تشریع هم شدهاند، مناسب است دراینباره هم توقفی داشته باشیم.
آیهی شریفهی قرآن (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي[1]) سخن از کمال دین الهی دارد که امروز دین شما را برایتان کامل نمودهام. برحسب اعتقادی که در شیعه وجود دارد، مقصود از کمال در این آیهی شریفه موضوع ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) است. به این تناسب اینکه ولایت کاملکنندهی دین است، این بحث مطرح میشود که نقش ولایت در کمال دین چیست؟ در قسمت گذشته، به دو تفسیر در این زمینه اشاره شد و در این بخش تفسیر دوم را که از امام خمینی(ره) است و در شرح دعای سحر مطرح فرمودهاند را دنبال میکنیم.
دیدگاه امام خمینی در «شرح دعاء السحر»
ایشان ابتدا کمال را تفسیر کردهاند که کمال هرچیزی به وسیلهی آن چیزی است که نقصان آن را برطرف میکند، لذا حکما صورت را کمال برای هیولی میدانند و فصل را کمال برای جنس میدانند. از همینجا وارد میشوند که ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) هم کمال برای دین است. چه ارتباطی بین ولایت امیرالمؤمنین(ع) که کاملکنندهی دین است با بقیهی آنچه که در دین مطرح شده است (مانند عبادات و پیش از آن اخلاقیات و پیش از آن اعتقادات) وجود دارد؟ این مطلب بسیار اساسی و تأملبرانگیز است. تعبیر ایشان این است که همهی دین از عبادات، اخلاقیات و اعتقادات را باید به منزلهی ماده و هیولی تفسیر کرد و ولایت را به منزلهی صورت آن تلقی نمود. به تعبیر دیگر؛ آنچه در دین وجود دارد، به منزلهی ظاهر است و ولایت باطن دین را تشکیل میدهد. اگر از همین مثال ماده و صورت استفاده کنیم، به تعبیر سوم باید بگوییم که فعلیت و کمال دین با ولایت تحقق پیدا میکند و اگر این فعلیت و کمال نباشد، چیزی از حقیقت دین وجود ندارد و از این روست که در روایات ما وارد شده است که اگر کسی بدون امام از دنیا برود، مرگ او مرگ جاهلی، مرگ کفر و نفاق و گمراهی است. پس موضوع ولایت موضوعی در کنار بقیهی امور دینی نیست بلکه این ولایت است که به همهی آنچه در دین آمده است ارزش میدهد و بدون آن همه، هیچ هستند:
فسائر العبادات بل العقائد و الملکات بمنزلة الهیولی و الولایة صورتها و بمنزلة الظاهر و هی باطنها و لهذا من مات و لم یکن له إمام فمیتته میتة الجاهلیة و میتة کفر و نفاق و ضلال کما فی روایة الکافی
همهی دین از آن اعتقادات بنیادین گرفته تا اخلاق تا عبادات، همه بمنزلهی هیولایی هستند که صورت آن و فعلیت آن ولایت است. همه ظاهرند، همه پیکر و جسم ولی روح آن ولایت است و در روایت هم هست که بدون امام(ع) مردن، مردنی براساس کفر و نفاق است. بعد ایشان میفرماید:
فإن المادة و الهیولی لا وجود لهما إلا بالصورة و الفعلیة بل لا وجود لهما فی النشأة الآخرة أصلا و إن الدار الآخرة لهی الحیوان و هی دار الحصاد و الدنیا مزرعة الآخرة[2]
اینکه گفتیم همهی دین ماده و هیولی است و صورت ولایت است، به این معناست که اصلاً ماده بدون صورت فعلیت و تحققی پیدا نمیکند، یعنی همهی دین با ولایت تحقق پیدا میکند و بدون ولایت هیچ چیزی از دین تحقق پیدا نمیکند. برای کسیکه ولایت ندارد ممکن است در عالم دنیا صورتی از عمل نماز و حج باشد، اما در عالم آخرت که صورتها درهم شکسته میشود و حقیقتها آشکار میشود، ایشان میفرماید آخرت که نشئهی حقیقت است، اساساً هیچیک از این اعتقادات، این مسلمانی، این اخلاق و این عبادت تحقق پیدا نخواهد کرد. این فرمایش ایشان است.
در رابطهی بین ولایت و بقیهی آنچه در دین هست، سه نظر بین متفکران اسلامی وجود دارد که یکی همین نظر حضرت امام است:
نظر اول این است که بدون ولایت، تمام کارهای خیر و عباداتی که شخص انجام میدهد باطل و فاسد است.
نظر دوم این است که عباداتی که شخص بدون ولایت امیرالمؤمنین انجام میدهد، صحیح است و باطل و فاسد نیست، شخص تکلیف و وظیفه خود را انجام داده است ولی اجر و پاداش اخروی ندارد و مورد قبول الهی قرار نمیگیرد.
نظر سوم این است که عملی که بدون ولایت انجام بگیرد، هم صحیح است و هم قبول است و اجر و پاداش اخروی دارد، اما امتیازش در درگاه الهی کمتر خواهد بود.
غالب فقهای ما بر نظر اول هستند و تعبیر میکنند که عبادات مخالفین باطل است. حضرت امام در مباحث خودشان نظر دوم را انتخاب کردهاند که نماز و زکات و دیگر اعمال غیر مخالفین صحیح است، اما درعینحال قبول نیست، یعنی ثوابی به آن تعلق نمیگیرد (درخصوص زکات بحث خاصی وجود دارد که از حریم بحث فعلی ما خارج است).
دیدگاه امام خمینی در «شرح چهل حدیث»
حضرت امام(ره) در شرح دعای سحر به همین مقدار بسنده کردهاند و اجمالاً فرمودهاند که بدون ولایت هیچ عملی ارزش ندارد، بلکه فرمودند که ملکات اخلاقی هم ارزش ندارد، بلکه اعتقاد به توحید و شهادتین هم اثر و اجری ندارد و انسان موحدی که در عالم آخرت بدون ولایت امیرالمؤمنین محشور شود، حتی آن توحید و نبوتش هم برای او بیفایده است. اما این بحث را به لحاظ مبنایی در کتاب «شرح چهل حدیث» خودشان مفصلتر مطرح فرمودهاند و ادلهی آن را هم آوردهاند. آنجا فصلی تحت این عنوان وجود دارد؛ «فصل در بیان آنکه ولایت اهلبیت شرط قبولی اعمال است.» و بعد این مطلب را در ادامه مطرح فرمودهاند. چون مجال نیست که آن فصل این کتاب را بخوانیم و توضیح دهیم و استدلالها و استنادهای ایشان را بازگو کنیم، اجمالاً جملاتی از آن را نقل میکنم؛
ولایت و معرفت شرط قبول اعمال است، از اموری است که از مسلّمات بلکه از ضروریّات مذهب مقدس شیعه است.
یعنی مسئله، نظر ایشان، یا نظر چند فقیه یا متکلم نیست، فرمودهاند که این از مسلمات مذهب است که قبول اعمال به ولایت[3] است، یعنی کسیکه ولایت ندارد عمل او قبول نمیشود. بعد اضافه فرمودند:
اخبار [روایات] در این باب به قدری زیاد است که در این مختصرات نگنجد و فوق حد تواتر است و ما به ذکر بعضی از آن، این اوراق را تبرک میکنیم.
بعد روایات را نقل میکنند، از آنجمله این روایت زراره از امام باقر(ع) که فرمودند: «… اگر کسی شبها را به عبادت بایستد، روزها را روزه بگیرد، تمام اموالش را صدقه دهد، تمام روزگار را حج کند و ولایت ولی خدا را نشناسد تا موالات او کند و تمام اعمالش به راهنمایی او باشد، برای او بر خدای تعالی حق و ثوابی نیست.» این روایت صریح است که اگر شخص همهی عمر را هم به عبادت بگذراند اما بدون ولایت باشد، حقی برای ثواب ندارد.
روایات دیگری را هم نقل فرمودهاند و اینطور نتیجه گرفتند؛
از مجموع اخبار استفاده شود که ولایت شرط قبول اعمال، بلکه شرط قبول ایمان به خدا و به نبوت رسول مکرم(ص) است.
دقت کنید! نه فقط شرط قبول اعمال و عبادات، بلکه شرط قبول ایمان به خدا و به نبوت رسول اکرم(ص). بله کسیکه ولایت امیرالمومنین(ع) را نمیپذیرد و نپذیرفته است، در دنیا احکام مسلمان بر او مترتب میشود و او مسلمان است، اما در واقع از این ایمان به خدا، ایمان به پیامبر و اعمالی که دارد، فایدهای در عالم آخرت نصیب او نمیشود. بعد اضافه کردهاند:
و اما شرط صحت بودن آن برای اعمال چنانچه بعضی از علما فرمودهاند معلوم نیست، بلکه ظاهر آن است که شرط نیست[4].
آن نظر اول را ردّ میکنند که ولایت شرط صحت است و آن را انکار میکنند و نظر دوم را اثبات میکنند که ولایت شرط قبول است.
اینجا اشاره کنم به اینکه نظر حضرت امام در این دیدگاه دوم باصراحت در برابر دیدگاه اول است که در بین علمای ما طرفداران زیادی دارد بلکه میتوان گفت که اکثریت بر همان نظر اول هستند که امام نپذیرفتهاند.
دیدگاه بطلان عبادت بدون ولایت
صاحب مدارک اینطور میفرماید: عبادت مخالف باطل است. ممکن است کسی بگوید باطل است چون از نظر کیفیت مطابق با دستور الهی نیست چون آنها از کسانیکه احکامشان آمیختهی با رأی و قیاس و اجتهاد باطل است، تبعیت میکنند ولی صاحب مدارک میفرماید: نه، حتی فرض کنید که فردی که ولایت را قبول ندارد، دقیقاً براساس فقه شیعه عمل کرد (همانگونه که شیخ شلتوت فتوا داد که میتوان از فقه امام صادق(ع) تبعیت کرد) و کاملاً همهی شرایط لازم در عمل را هم رعایت کند، باز هم عمل او باطل است و تعبیر بطلان به کار میبرد و این شخص نمیتواند از هیچیک از اعمال خود استفاده کند و از آنها بهره و حظّی داشته باشد؛ باطل است یعنی بیفایده است:
الحق بطلان عبادة المخالف و إن فرض وقوعها مستجمعة لشرائط الصحة عندنا للأخبار المستفیضة المتضمنة لعدم انتفاعه بشیء من أعماله[5]
فقهای متأخر هم این مطلب را دارند و این مسئله را دنبال کردهاند. در اینجا به عنوان نمونه به فتوای آیت الله خویی(ره) اشاره میکنم. ایشان میفرمایند: روایات زیادی داریم، که دلالت میکند ایمان و ولایت شرط برای قبولی اعمال و برای صحت اعمال است، نه فقط شرط برای قبول و بعد خیلی صریح میفرمایند که بدون ولایت اساساً عمل باطل است:
للاخبار الکثیرة الدالة علی اعتبار الإیمان و الولایة فی قبول الأعمال و صحّتها و بطلان العبادة بدون الولایة[6]
در اینجا نظرات بزرگان دیگر را هم دارم، ولی به عنوان نمونه، از یکی از فقهای بزرگ گذشته و از یکی مراجع متأخر – که هردو در رتبهی بالایی از فقاهت بودند – مطرح کردم، به هرحال، این فتوا یک فتوای ریشهدار است.
حضرت امام(ره) در کتاب «شرح چهل حدیث» فرمودند که معلوم نیست ولایت شرط صحت عمل باشد، ولی در یکی از صحبتهای سالهای آخر عمرشان، در روز عید غدیری بحث از امامت و ولایت را مطرح فرمودند و آنجا گرایش به همان نظر اول دارند. نمیدانم برای ایشان تغییر نظری پیدا شد و از نظر دوم به نظر اول عدول کردند یا اینکه تغییر نظری پیدا نشده و در تعبیر سخنرانی سهوی اتفاق افتاده است، بههرحال در آن سخنرانی اینطور فرمودهاند:
اگر کسی آن ولایت کلی[7] را قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم بجا بیاورد، باطل است[8].
این همان تعبیریست که صاحب مدارک(ره) داشت که اگر عمل کاملاً مطابق با فقه ما هم صورت گرفته باشد، درعینحال عمل باطل است. قبلاً در شرح چهل حدیث فرموده بودند صحیح است، ولی قبول نیست ولی اینجا نفرمودند قبول نیست بلکه صحت را نفی کردند، گویا اساساً هیچ عمل و وظیفهای انجام نداده و تکلیف الهی را امتثال نکرده است.
معانی مختلف ولایت
تا اینجا خواستم نظر امام; را که در شرح دعای سحر بیان فرمودهاند نقل و تقریر کنم و اشارهای هم به برخی نظرات دیگر داشته باشم. اما یک نکتهی مهم در اینجا وجود دارد و آن اینکه آن ولایتی که شرط قبول اعمال در پیشگاه الهی است، کدام ولایت است چون ولایت سه معنا دارد:
معنای اول ولایت: ولایت به معنای محبت نسبت به ائمه: که در قرآن کریم هم مطرح شده است که پیغمبر بگو من اجر و پاداشی نمیخواهم مگر دوستی اهل بیتم؛ (قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى[9])
معنای دوم ولایت: اینکه امام(ع) حجت خداست و حقیقت دین در اختیار اوست و ما باید از او اطاعت کنیم و دین خود را از او بیاموزیم، او جانشین پیغمبر(ص) است و حقیقت دین توسط پیغمبر(ص) در اختیار امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفته است و خطا و اشتباهی هم در درک این حقیقت اتفاق نمیافتد و ما باید تابع آنها باشیم. از این معنای دوم، تعبیر به «امامت» میشود.
معنای سوم ولایت: ولایت به معنای حکومت و جانشینی سیاسی پیغمبر اکرم(ص). امیرالمؤمنین علی(ع) صاحب مقام ولایت است، یعنی حق ادارهی جامعه برای اوست و خداوند او را به این منصب تعیین و نصب فرموده است.
این سه معنا برای ولایت، سؤال این است که آن ولایتی که تمام دین است و به مثابه صورت در برابر ماده است، که فعلیت دین را تشکیل میدهد و بدون آن هیچچیز حتی توحید و نبوت هم فایدهای ندارد، کدام ولایت است؟ ولایت به معنای اول (محبت) که مورد توافق و تسالم میان مسلمانان است، مگر گروه خاصی که عداوت نسبت به اهلبیت(ع) دارند که اقلیت ناچیز هستند و الا اهلسنت هم اصل محبت نسبت به اهلبیت(ع) را انکار نمیکنند و از مشترکات فرق اسلامی است و قوام ولایت در مذهب شیعه نیست. دو معنای دیگر باقی میماند؛ ولایت به معنای امامت یا ولایت به معنای حکومت، یا اصلاً نباید بین این دو معنا تفکیک کرد و ولایت به معنای دوم متضمن معنای سوم هم هست و تفکیک در اینجا بیمورد است؟
تفکیک معنای دوم و معنای سوم
از نکات قابل توجه در بحثهای حضرت امام; این است که ایشان معنای دوم و معنای سوم را از یکدیگر تفکیک میکند و معتقد است آن ولایتی که شرط قبول اعمال است، ولایت بهمعنای امامت است که همان معنای دوم است، نه ولایت به معنای حکومت. به تعبیر دیگر؛ آنچه جزو اصول مذهب است که در اصول دین قرار میگیرد، ولایت به معنای دوم است، اینکه امام(ع) حجت خداست، عالم به حقایق دین و مرتبط با عالم غیب است و ما باید دینمان را از او یاد بگیریم. این امامت، پایه و اساس مذهب تشیع است. اما نسبت به معنای سوم (ولایت به معنای حکومت)؛ هرچند حکومت برای امیرالمؤمنین(ع) است، اما این معنا غیر از آن معنای امامت است و مشروط بودن قبولی اعمال هم مربوط به این معنای سوم نیست. اصلاً این معنای سوم در ردیف فروع قرار میگیرد ولی معنای دوم در ردیف اصول قرار میگیرد و باید این دو معنا را از یکدیگر تفکیک کنیم. ممکن است این مطلب برای برخی به خصوص در عصر و زمان ما ثقیل باشد، ولی حضرت امام(ره) این نکته را در همان سخنرانی روز عید غدیر مطرح فرمودهاند. آنجا اول بحث میکنند که ولایت امیرالمؤمنین(ع) یعنی حکومت امیرالمؤمنین و حکومت در غدیر برای امیرالمؤمنین(ع) تعیین شده است، ولی بعد اضافه میکنند:
از این جهت اسلام “بُنِیَ عَلَی خَمْس” نه معنایش آن است که ولایت در عرض این است. ولایت اصلش مسئلهی حکومت است. حکومت هم اینطوری است، حکومت حتی از فروع هم نیست.
وقتی به حکومت میرسند، حکومت را از فروع هم تنزّل میدهند که نماز، روزه، حج، زکات، خمس، امر به معروف و نهی از منکر از فروع است ولی حکومت حتی از فروع هم نیست، یعنی اینقدر تنزل پیدا میکند، اما امامت خیلی بالاتر از فروع است:
آن چیزی که برای ائمهی ما قبل از غدیر و قبل از همه چیزها بوده است، این یک مقامی است که مقام ولایت کلی است که آن امامت است که در روایت هست که “اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا” وقتی قعد است که امام نیست. امام به معنای حکومت نیست، آن یک امام دیگری است و آن مسئلهی دیگری است که اگر او را کسی قبول نداشته باشد، اگر آن ولایت کلی را قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم بجا بیاورید باطل است. این غیر حکومت است، آن در عرض اینها نیست، آن از اصول مذهب است، آنی است که اعتقاد به او لازم است و از اصول مذهب است.[10]
آنچه ایشان از اصول مذهب میشمارد، آن ولایت کلی است و همان ولایت کلی است که اعمال انسان بدون قبول این ولایت مورد قبول الهی قرار نمیگیرد که غیر از شأن حکومت برای امیرالمؤمنین علی(ع) است. ایشان شأن امامت را رکن در مسئلهی مذهب میداند اما شأن حکومت را جزو ارکان و اصول مذهب – به تعبیر ایشان – تلقی نمیکنند، بلکه در فروع هم ولایت به معنای حکومت را قبول نمیکنند. بله میفرمایند که ولایت به معنای حکومت، از جهتی تقدم پیدا میکند، چون زمینهی تحقق همهی فروع را فراهم میکند، یعنی اگر حکومت حکومت شایستهای باشد، اگر حکومت در اختیار امیرالمومنین علی(ع) باشد، این احکام مختلف و معارف اسلامی زمینهی اجرا پیدا میکنند، اما این به معنای آن نیست که حکومت جزو فروع است تا چه برسد به اینکه جزو اصول باشد و از اصول مذهب تلقی شود.
اگر این مطلب را از حضرت امام; بپذیریم، این دیدگاه باب جدیدی را در مسائل مختلف مذهب باز میکند؛ اگر کسانی دربارهی منصب حکومتی امیرالمؤمنین علی(ع) از ناحیهی خداوند بحث و تأمل داشته باشند، ممکن است امامت – که از اصول مذهب است – را بپذیرند و داخل در جرگهی شیعیان باشند، چون آنچه از اصول مذهب است، همان ولایت به معنای دوم است، اما امامت به معنای حکومت را اگرچه خداوند برای امیرالمؤمنین علی(ع) مقرّر فرموده (برحسب نظری که در شیعه وجود دارد)، اما شأنش پایینتر از شأن امامت است و نمیشود گفت چون شخصی حکومت الهی امیرالمؤمنین(ع) را قبول ندارد، پس امامت را انکار کرده است، زیرا ممکن است امامت را منکر نباشد. هرکسی که حکومت منصوص الهی برای امیرالمؤمنین(ع) را انکار کرد، نمیشود گفت تمام اعمالش باطل است، نمازش، روزهاش باطل است، یا اعمالش صحیح است ولی قبول نیست. حضرت امام این تفکیک را در اینجا دارند که مسئلهی مهمی است.
بحث به درازا انجامید. ناچار بودیم برای توضیح مطلب مقداری متوقف شویم. فکر میکنم نیاز باشد که مجدداً مقداری دربارهی این مسئله تأمل کنیم و برخی نظرات دیگری که میتواند قابل طرح باشد، مورد بررسی قرار بگیرد.
[1] .سوره مائده(5): آیه3.
[2]. امام خمینی؛ شرح دعاء السحر، ص66.
[3]. نیازی به توضیح نیست که منظور از این ولایت، ولایت اهلبیت(ع) است، نه ولایت در مراتب پایینتر مثل ولایت نسبت به نوّاب. در اینجا ولایت امیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت عصمت و طهارت: مورد نظر است.
[4] . امام خمینی؛ شرح چهل حدیث، ص577.
[5]. سید محمد عاملی؛ مدارک الاحکام؛ ج5، ص243.
[6]. سید ابوالقاسم خویی؛ موسوعة الامام الخویی؛ ج27، ص8.
[7] . یعنی ولایت کلیای که برای ائمه(ع) هست.
[8] . امام خمینی؛ صحیفه امام؛ ج20، ص115.
[9]. سوره شوری(42): آیه23.
[10] . امام خمینی؛ صحیفه امام؛ ج20، ص115.