نسترن فرخه: فردی ناشنوا پیامک داده که در حال حاضر سرگیجه و حالت تهوع دارد؛ خبرنگار «شرق» با اورژانس تماس میگیرد تا راهنمایی کنند که چطور این فرد خودش با اورژانس ارتباط بگیرد و امداد انجام شود. با این حال اپراتور میگوید: «متأسفانه ما نمیتوانیم با این فرد ارتباط برقرار کنیم». حتی بهصورت ارسال پیام هم این امکان برای اورژانس وجود ندارد و در پایان مکالمه حتی آدرسی هم نمیگیرند که خودشان به شکل مستقیم برای امداد به بیمار برسند.
این ماجرا برای بسیاری از ناشنوایان که مترجم ندارند همیشگی است و چون امکان تماس تلفنی با اورژانس را ندارند، جانشان در خطر قرار میگیرد. هرچند معاون فنی و عملیات اورژانس تهران در گفتوگو با «شرق» تأکید دارد امکان ارتباط پیامکی این افراد در حال حاضر برقرار است، اما تنها برای افرادی که جزء فهرست انجمن ناشنوایان باشند. با این حال بسیاری از ناشنوایان عضو انجمنی نیستند و همچنان با این مشکل دستوپنجه نرم میکنند؛ به شکلی که بهتازگی کارزاری برای رسیدگی به امکان دسترسی ناشنوایان به اورژانس راهاندازی شده تا این مشکل جدی برطرف شود.
هیچکس حرف ما را نمیفهمد
تمام مدت پدر به حرکت لبهای او چشم دوخته است. دختر جوانش با بازی دستانش، حرفهای ما را برای پدر ترجمه میکند. از وقتی در خاطر دارد، مادر و پدری کمشنوا و ناشنوا داشته و دغدغه همیشگیاش، ترس از تنهاماندن آنهاست. پدر سمعکی در گوش دارد، با این حال در زمان مصاحبه، دخترش را کنارش مینشاند تا هرچه را میگوید دخترش برای ما تکرار کند. همه خانواده ترس مشترکی دارند؛ اینکه کسی در خانه نیاز به اورژانس داشته باشد و تنها دختر خانه در منزل نباشد یا دختر بدحال شود و مادر و پدر به دلیل ناشنوایی در تماس با اورژانس مستأصل شوند.
پدر میانسال روبهروی ما نشسته و جملاتش را پشت هم ادا و در لحظه دختر جوانش همه چیز را برای ما ترجمه میکند: «اگر برای من و خانمم مشکلی پیش بیاید و دخترم نباشد، نمیدانم باید چه کار کنم. مثلا بار آخر که به اورژانس نیاز داشتم، چون دخترم نبود، مجبور شدم به دخترم پیام بدهم تا او با دوستش که تهران است تماس بگیرد و او با اورژانس تماس بگیرد و به بیمارستان برویم. من و خانمم که نمیتوانیم حرف بزنیم، نهایت میتوانم پیام بفرستم و با دخترم هماهنگ کنم که به اورژانس بگوید...».
چند ثانیه سکوت میکند و دوباره رو به دختر، جملاتش را ادامه میدهد. دخترش رو به ما میکند و میگوید: «بابا میگوید که اگر حال من یا همسرم خراب شود و دخترم خانه نباشد، به همسایه میگویم که نهایت کمک کنند و با اورژانس تماس بگیرند. در این شرایط یک فرد ناشنوا نمیداند باید چه کار کند. وقتی با اورژانس تماس میگیرم اصلا نمیدانم باید چطور حرف بزنم. در این شرایط، من و خانمم به یک مترجم نیاز داریم تا بتواند حرف ما را متوجه اورژانس یا کادر بیمارستان کند که ما را معاینه کنند یا نسخه دارو بدهند. در هر حال، وقتی پزشک هم بالای سر من بیاید، نه من متوجه میشوم او چه میگوید و نه او متوجه حرفهای من خواهد شد».
درباره آخرین تجربهاش میگوید که یک روز با درد شدید کلیه به دخترش که خانه نبوده پیام میدهد تا او اورژانس را مطلع کند: «فکر کنم ۲۰ مهرماه بود که به دلیل مشکل سنگ کلیه درد شدیدی داشتم، حالت تهوع شدید پیدا کردم و دخترم هم به مأموریت رفته بود. چارهای نداشتم جز اینکه به دخترم پیام بدهم حالم بد است. همان موقع دخترم با دوستش که مترجم است، تماس گرفته بود تا با اورژانس تماس بگیرد و همراه ما به بیمارستان بیاید. این پروسه نیمساعت طول کشید تا بتوانم دخترم را پیدا کنم و مشکلم را کامل برای او توضیح بدهم. برای گرفتن نسخه، سرم و دارو دوستِ دخترم همراه ما بود؛ چون اگر کسی همراه ما نمیآمد، اصلا نمیتوانستم برای دکترها توضیح دهم چه مریضیای دارم. دخترم خانه نباشد، نمیدانیم باید چه کار کنیم».
بین تمام سؤالات، پدر منتظر است تا دخترش رو به صورت میانسال او همه چیز را ترجمه کند. یک جمله را چند بار تکرار کرده و دخترش با خنده میگوید که بابا از مسئولان میخواهد این مشکل دسترسپذیری اورژانس را رفع کنند.
حرف ناشنوایان را در بیمارستان و اورژانس هیچکس متوجه نمیشود
دوست ندارد از مشکلات روزمرهاش چیزی برای پدر بگوید، برای همین در زمان صحبتهای خودش دیگر چیزی را برای پدر ترجمه نمیکند و پدر تنها به صورت او خیره شده است. از این دختر جوان در مورد استرس تنهاماندن مادر و پدر و احتمال بیمارشدنشان سؤال میکنیم که بیمقدمه و با لبخندی روی صورتش شروع میکند: «پررنگترین موضوع در ذهن من همین است. مثلا در زمان کرونا، من و مامان و بابا هر سه بیمار شدیم. پدر بیمارستان بود و من با آن حالم باید هم بیمارستان میماندم و هم مادرم در خانه بیمار بود. در آن دوران مدیریت ماجرا برای من خیلی سخت بود. مجبور بودم تماموقت کنار پدر باشم؛ چون مترجم نداشتند. ولی فهماندن همین موضوع برای بیمارستان هم سخت بود. مثلا یک روز ساعت شش صبح من را از داخل اتاق بیرون انداختند. گفتند چه معنی میدهد یک خانم در اتاق آقایان باشد. درحالی که بابا نیاز به مترجم داشت و خودم هم هنوز بیمار بودم و نیاز به استراحت داشتم. از طرفی نگران مامان بودم که تنها در خانه است و اگر برای او هم مشکلی پیش میآمد، نمیتوانست به کسی اطلاع دهد.
شرایط من به شکلی است که به دلیل مشکل پدر و مادرم مجبور شدم دو بار در همان زمان از کارم استعفا دهم. باید تماموقت کنارشان میبودم تا مسئله جدی برایشان پیش نیاید. قطعا چون من تکفرزند هم هستم این بار مسئولیتی بیشتر است. خانواده درجه دو من از عمو و خاله هم یا تهران نیستند یا ایران و همین کار را برای من سختتر میکند؛ چون در شرایط بحرانی جز خودم هیچکس نیست تا کنار مامان و بابا باشد. مثلا یک بار، بابا تماس گرفت و گفت مامان زمین خورده. اول تصور کردم یک پیچخوردگی ساده است. وقتی رسیدم به مامان، خشکم زد؛ چون مامان حتی نمیتوانست به دلیل شدت درد روی پاهایش بایستد و بعد فهمیدیم ماجرای آسیبدیدگی خیلی جدیتر از این حرفهاست. همین باعث شد من چند روز درگیر بیمارستان شوم. خدا را شکر تا الان جاهایی کار کردم که از طرف محل کار درک شدم، اما خیلی جاها هم این مشکل ما درک نشد که به پای ناآگاهی جامعه میگذارم که چیزی در مورد این مشکل نمیدانند.
ولی همین عدم آگاهی خیلی برای ما وضعیت را سختتر میکند. مثلا یک مورد جالب اینکه قرار بود در برنامهای محتوایی برای دسترسپذیری اقشار مختلف ساخته شود. فردی که تجربه آن زندگی را ندارد، میآمد و با بستن چشم، گوش، دهان یا نشستن بر روی ویلچر نقش طرف مقابل را بازی میکرد. بدترین لحظه وقتی بود که من باید نقش فردی را بازی میکردم که چیزی در گلویش گیر کرده و آنقدر خوب اجرا کردم که فرد مقابلم که در نقش ناشنوا بود، مدام با 115 تماس میگرفت و چون نمیتوانست حرف بزند، از آن طرف تلفن را قطع میکردند. کار به جایی رسید که فرد مقابل من آنقدر استرس گرفته بود که نمیتوانست با اورژانس ارتباط برقرار کند. در آخر به همسرش که آنجا نبود پیام داد که اینجا یکی حالش بد است و باید اورژانس را خبر کند.
خلاصه این موضوع گریبان همه ما را گرفته است. از طرفی اگر من هم در خانه حالم بد شود، مادر و پدرم نمیتوانند با اورژانس تماس بگیرند و اگر من خانه نباشم و خودشان نیاز به اورژانس داشته باشند، اگر اینترنت نباشد، آنتن نداشته باشم و به هر ترتیب در دسترس نباشم، باز وضع همین است. استرس این ماجرا خیلی زیاد است .خیلی زمانها پیش میآید که من مجبورم سفر کاری بروم و شاید در لحظه نتوانیم یک مترجم پیدا کنیم. همین الان هم بچههای ناشنوا خیلی وقتها برای رفتن به دادگاه، بیمارستان و هر جای دیگر به مترجم نیاز دارند. خیلی وقتها پیش آمده در بیمارستان به دلیل اینکه بیمار ناشنوا بوده، کادر درمان نتوانستند با او ارتباط بگیرند و طرف مقابل از دست رفته است. یا در دادگاه حق فرد پایمال شده است. یکسری از دسترسپذیریها اگر اتفاق بیفتد، بخش زیادی از استرس ما از بین خواهد رفت. به نظرم دسترسیپذیرکردن این موضوع کار چندان سختی نخواهد بود. مخصوصا که در این چند سال به دلیل وجود فضای مجازی درک مردم هم بیشتر شده و همه چیز هم پیشرفت بیشتری کرده است.
اورژانس را برای ناشنوایان دسترسیپذیر کنید
دختر جوان دیگری همراه این پدر و فرزند به «شرق» آمده که نویسنده کارزاری برای ایجاد دسترسیپذیری تماس با اورژانس است. خودش را اینطور معرفی میکند: «من مهرنوش واحدی، دختر شنوا از خانواده ناشنوا و نویسنده کارزار دسترسیپذیری اورژانس برای ناشنوایان هستم». دائم لبخندی روی صورت دارد و وقتی از دغدغه فرزندانی شبیه به خودش حرف میزند، نام همه آدمهای دارای مادر و پدر ناشنوا را از بر میکند. از هدفش برای این کار میگوید: «سال قبل مادرم زانویش را عمل کرد. چون ناشنوا بود در تمام مراحل بیمارستان کنارش بودم و بعد مرخص شد. در خانه هم تمام مدت کنارش بودم تا یک روز که قرار بود برادرم بیاید و من باید بیرون میرفتم. قرار بود من بروم تا یک ربع بعد برادرم برسد خانه.
اما من آن یک ربع را صبر کردم تا برادرم برسد. در همان یک ربع مادرم حالش بد شد و سکته کرد. من با اورژانس تماس گرفتم و مستقیم به بیمارستان رفت. در تمام آن مدت فکر میکردم اگر همان یک ربع را من از خانه رفته بودم تا برادرم برسد، برای مادرم چه اتفاقی میافتاد. به هیچکس نمیتوانست اطلاع دهد که حالش بد شده. خودش که ناشنواست و دسترسی به هیچ چیز نداشت و در آن شرایط تا به من اطلاع دهد و من با اورژانس تماس بگیرم، خیلی زمان میرفت. بعد از آن هم موارد دیگر برای ناشنوایان اطرافم پیش آمد که باعث شد من به نمایندگی از بیشتر بچهها این کارزار را راه بیندازیم. آنهم با امید اینکه مسئولان برای این موضوع چارهاندیشی کنند.
در این زمینه ایده زیاد است. مثلا میشود شماره فرد ناشنوا را در اورژانس و پلیس 110 و دیگر تماسهای اورژانسی تعریف کنند تا به وسیله کد یا پیامی این سازمانها مطلع شوند. برای تمام اینها طرحهایی وجود دارد ولی به جایی نرسیده است؛ چون واقعا در این خدمات امدادی دقیقه و ثانیه خیلی مهم است. برای همین ما امید داریم مطالبه ما در این کارزار دیده شود و هرچه زودتر این مشکل افراد ناشنوا و کمشنوا برطرف شود».
اورژانس: فقط ناشنوایان عضو انجمن در فهرست اورژانس هستند
با وجودی که ناشنوایان از مشکل امکان دسترسی به اورژانس گله دارند، اسماعیل فراهانی، معاون فنی و عملیات اورژانس تهران، برای «شرق» از امکان پیامک به اورژانس توضیح میدهد. البته با این توضیح که فقط ناشنوایانی میتوانند از این امکان استفاده کنند که جزء فهرست انجمن ناشنوایان تهران قرار گرفته باشند. ایشان توضیح میدهد: «ناشنوایان جزء افراد کمتوان محسوب میشوند و برای آنکه پل ارتباطی ما با این افراد حفظ شود، انجمن ناشنوایان فهرست کل ناشنوایان تهران را به ما داده است. ما این فهرست را گرفتیم و برایشان سامانه پیامکی راهاندازی کردیم. به این افراد اعلام شده اگر نیاز به اورژانس داشتید، به اورژانس پیامکی میزنید. چون اطلاعات آنها در سامانه وجود دارد، با ارسال پیامک آدرس و مشخصات آنها هم در دسترس است و آمبولانس برایشان اعزام میشود».
فراهانی در مورد اینکه اگر افراد ناشنوا عضو انجمن نباشند شرایط به چه ترتیب خواهد بود؟ میگوید: «اگر کسی ناشنوا باشد قاعدتا عضو انجمن است. در هر حال ما این فهرست را از انجمن گرفتیم. قبلا هم در فضای رسانه اطلاعرسانی کردیم. اگر شخصی این مشکل را دارد و شرایطش احراز شود که واقعا ناشنواست، به سامانه اضافه میشود. اما ملاک ما فهرست انجمن است که مشخصات این افراد را دارند که شکل حقوقی داشته باشد. فکر میکنم تعداد کلی که از تهران به ما رسیده حدود 500 نفر باشد. در مورد ناشنوایان عملا ما شرح حال نمیتوانیم بگیریم، برای همین علاوه بر مشخصات فرد، باید شماره تماس فرد نزدیک به او را هم ثبت کنیم. این شماره پیامکی نباید اعلام عمومی شود؛ چون در آن زمان پیامکها و مزاحمتهایی برای ما به وجود میآید که سیستم را دچار چالش میکند».