احسان شاهقاسمی، عضو هیات علمی در دانشگاه تهران در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
«در یک دهه گذشته دانشگاهها در ایران عملا از گفتمان همگانی کنار گذاشته شدهاند. [دولتها] معمولا دانشگاههای مستقل و منتقد را رقیب خود میدانند و تلاش میکنند این دانشگاهها را محدود و کنترل کنند اما من بر این باورم که انزوای کنونی نهاد علم در ایران بیشتر نتیجه ضعفهای درونی است تا محدودیتهای بیرونی.

درواقع محدودیتهای بیرونی میتوانند بر نهاد علم فشار وارد کنند اما هرگز نمیتوانند جریان اندیشه از دانشگاه به جامعه را قطع کنند. حتی، فشارهای بیرونی میتوانند دانشگاه را در یک شرایط اضطراری قرار دهند که این باعث میشود توجه جامعه به نهاد علم بیشتر جلب شود و دانش تولید شده در دانشگاه مخاطبان بیشتری بیابد.
در عصر اینترنت، دولتها و حکومتها نمیتوانند اندیشههای بزرگ را به درون دانشگاهها محدود کنند. اگر اندیشههای بزرگی از دانشگاه به بیرون تراوش نمیکند، شاید به این دلیل است که در دانشگاهها دیگر اندیشههای بزرگی تولید نمیشود.
در سالهای گذشته من بارها همکارانم در حوزههای تخصصی را تشویق کرده ام درباره مسائل مختلف اظهارنگر کنند. استادان دانشکده ادبیات، آیا خواندن کتاب ملت عشق را توصیه میکنید؟ استادان دانشکده روانشناسی، آیا ادعای بی تی اس که میگوید با گفتن «خودت را دوست داشته باش» جلوی خودکشی میلیونها نوجوان را گرفته، درست است؟
استادان دانشکده علوم اجتماعی، نگاه شما درباره هواداران تراکتورسازی چیست؟ استادان دانشکده اقتصاد، آیا از دیدگاه شما، نظریههای اقتصادی کسانی مانند حسن عباسی، علی اکبر رائفی پور، حجت الله عبدالملکی و حتی سعید جلیلی درست است؟
دانشگاهها درباره واپسین ترانه ساسی مانکن به نام «مارمولک» هم مانند سایر پدیدههای اجتماعی ساکتند و در نتیجه شاهد انتشار موجی از تحلیلهای ضعیف در این باره هستیم. من به دلیل تجربه بیش از یک دهه تدریس و پژوهش در حوزه مطالعات شهرت، چند نکته درباره این ترانه و حواشی آن میگویم و امیدوارم همکاران دیگر من هم در این باره سخن بگویند.
ساسی مانکن معلول است نه علت
نخست، ساسی مانکن را جدی نگیرید. تحلیلهایی که درباره عمق موزیک ویدیوهای او فلسفهپردازی و نشانهشناسی میکنند را هم جدی نگیرید. ساسی مانکن هرگز یک علت نیست، او یک معلول است. او معلول ظهور شبکههای اجتماعی، ضعف دستگاههای مسئول در جلب رضایت مردم، ذائقه همگانی نازل و دست یازیدن به جذابیت همیشگی عنصر سکس است.
او از همه این زمینهها استفاده میکند تا پول به دست بیاورد. ساسی مانکن و ساسی مانکنها مهم نیستند، مهم زمینهای است که این علفهای هرز از دل آن میرویند. اگر همین امروز همه این بساطها جمع شود، فردا دوباره افراد مشابهی این خلا را پر میکنند.
دو، همیشه گفتهام که «استعداد» هرگز مهمترین عامل شهرت نیست. باید پایهای از شهرت را داشته باشید و سپس در زمان مناسب با شرکت مناسب هماهنگ شوید و آن شرکت برای شما شهرت را خواهد ساخت.
از استثناها که بگذریم، امروز همه سلبریتیها به این روش ساخته میشوند. ساسی مانکن خودش تجسم این ادعا است. او چنان اندام گروتسکی دارد که حتی با عمل جراحی هم نمیتواند از شر آن رها شود و به اصطلاح، باید «اتاق» عوض کند!
ساسی مانکن و امثال او به هر چیزی متوسل میشوند
اوضاع این قدر خراب است که او در سالهای اخیر عنوان «مانکن» را از جلوی نامش برداشته است و اصرار دارد که دیگران هم به او مانکن نگویند. صورت او هم به رغم تلاشهایی که داشته با معیارهای زیباییشناسیک همخوانی ندارد.
آواز او ضعیف است و فقط سوار بر یک ریتم تکرار شونده و شاد میتواند به قلب هواداران او منتقل شود. و، همانطور که میبینید، هیچ فضیلت اخلاقی هم در او وجود ندارد که باعث شود نقصهای دیگرش را نادیده بگیریم. او استعداد ندارد اما در فرهنگ شهرت این یک مشکل بزرگ نیست.
سه، افرادی مانند ساسی مانکن برای زنده ماندن در رقابت سخت بر سر زندگی نوجوانان ما به هر چیزی متوسل میشوند. یک روز به مواد مخدر، روز دیگر به یک بازیگر پورنوگرافی، سپس به مضمون سکس، روز بعد فریب هواداران با مضمون توبه، و امروز هم -مثلا- دزدی زن یک نفر دیگر. در فضای مبتذل و سطحی فرهنگ شهرت، هر کس دیگری هم جای او باشد باید دست به این اعمال غیراخلاقی بزند یا نابود شود.
بنابراین، توصیههای اخلاقی به ساسی مانکن و تلاش برای هشدار دادن به او درباره عواقب زیانبار کارش برای کودکان و نوجوانان کاری عبث و حتی رقتانگیز است. انگار خود ساسی مانکن واقعا نمیداند دارد چه میکند!
تحریف عشق
چهار، رسانههای اجتماعی و روانشناسی زرد مفهوم «عشق» را در ذهن نوجوانان ما دگرگون کردهاند و به آن جنبهای غیرواقعی داده اند. کدام زن یا مرد در دنیا هست که بتواند این معیارهای جدید «عشق» را برآورده کند؟ در نتیجه این فریب بزرگ، یک روز سلبریتیها را در حال قربان صدقه هم رفتن و ادعای عشق آسمانی در اینستاگرام میبینیم و روز بعد آنها را تلخکام و خشمگین در حال فحاشی به هم در رسانههای اجتماعی یا در راهروهای دادگاه ملاقات میکنیم.
آنچه سپهر حیدری و زنش کردند هم هیچ فرقی با دیگر زوجها و پارتنرهایی که انسانها را درباره سرشت حقیقی «عشق» فریب میدهند ندارد. سپهر حیدری و زنش هم مانند سلبریتیهای دیگر با تحریف «عشق» و فرو کاستن آن به زیبایی، رفاه، زندگی لوکس و ماشینهای گران قیمت، موجب طلاقهای بسیار شدند و خانههای بسیاری را برانداختند و بچههای زیادی را آواره کردند.
باز هم میگویم، مشکل اصلی را باید در زمینهها جست، نه مصداقها. تا زمانی که ما برگههای اینستاگرامی این فریبکاران را دنبال میکنیم و به آنها اعتبار میدهیم، آنها خواهند بود.
چرا فمنیستها اعتراض نمیکنند؟
پنج، از نظر من که فمنیسم یکی از تباهترین، سوگیرترین، وحشیترین و جنایتکارترین مکتبهای فکری بوده که تاکنون پدیدار شده است. فمنیستها پیوسته علیه کودک-همسری سخنرانی میکنند و مطلب منتشر میکنند (و درست میگویند) اما در اکثر موزیک ویدیوهای ساسی مانکن رابطه با دختران دبیرستانی تحسین و تبلیغ میشود و من تا کنون ندیدهام فمنیستی در این باره اعتراض کند. منتظریم ببینیم که آیا واکنشی نشان میدهند؟
ظاهرا رابطه جنسی فقط برای دختران دبیرستانی مجرد پسندیده است و باید آن را برای دختران دبیرستانی متاهل حرام اعلام کرد! همچنین، ادبیات فمنیستی آموزههای ارزشمند و انتقادی درباره فتیشسازی از زنان به بشریت تقدیم کرد اما هرگز حاضر نیست درباره ساسی مانکن و امثال او از این ادبیات استفاده کند.
زنان در موزیک ویدیوهای ساسی مانکن هیچ هویتی از خود ندارند. آنها فقط و فقط و فقط ابژههای جنسی هستند که در موقعیتها و رختهای سکسی به ساسی مانکن خدمات جنسی ارائه میکنند.
فکر میکنم تنها دلیلی که فمنیستها در این باره ساکت هستند این است که موزیک ویدیوهای ساسی مانکن محصولاتی کاملا غیراخلاقی هستند و فمنیستها هرگز حاضر نیستند در برابر هیچ بیاخلاقی زبان به اعتراض بگشایند.
فلسفه اینستاگرام
شش، رسانهها برای خود «فلسفه» دارند. تکنولوژی هر رسانه باعث میشود شیوه خاصی از مصرف و حتی نگاه به جهان و زندگی به ما تحمیل شود. احتمالا بدترین فلسفه رسانههای رایج در جهان امروز متعلق به اینستاگرام است. اینستاگرام با نمایش تصاویر ایدهآلشده و زندگیهای ظاهراً بینقص، باعث ایجاد احساس خود کم بینی، مقایسههای اجتماعی و کاهش اعتماد به نفس در کاربران میشود.
مطالعات بسیاری در ایران و دنیا نشان دادهاند که استفاده بیش از حد از اینستاگرام با افزایش اضطراب، افسردگی و احساس تنهایی مرتبط است. همچنین، فشار برای جلب توجه و دریافت لایک و کامنتهای مثبت میتواند به رفتارهای ناسالم و وابستگی روانی منجر شود. افزون بر آن، محتوای نامناسب و تبلیغات هدفمند میتوانند بر رفتار و نگرش کاربران، به ویژه نوجوانان، تأثیر منفی بگذارند.
تصویر-بنیاد بودن اینستاگرام باعث میشود جذابیت تصویر بر ارزش محتوا غلبه کند. هیچ رسانهای مانند اینستاگرام برای تبلیغ محتوای زرد، کالاهایی که ما هرگز به آنها احتیاج نداریم، خدمات آرایشگاهی نالازم و حتی زیانبار، و فریبکاریهای سلبریتیها موثر نیست. باید از اینستاگرام مهاجرت کنیم.
هفت، همیشه گفته ام که بهترین حالت برای نوجوانان این است که تا هجده سالگی گوشی تلفن هوشمند و اینترنت شخصی نداشته باشند و در صورت لزوم از گوشی پدرومادر استفاده کنند. مغز یک نوجوان در نوجوانی به رشد کامل رسیده است ولی به دلیل نداشتن ساختارهای دانش و تغییرات خلق و خو بسیار مستعد پذیرش ایدههای آسیب زننده است.
گوشی هوشمند و کودکان
شوربختانه، به دلیل فرهنگ نادرستی که تا پیش از دوران کرونا حتی به وسیله نظام آموزش و پرورش ما ترویج میشد، گفته میشود که بهتر است به جای محدود کردن استفاده بچهها از تکنولوژی، آنها را با شیوه درست استفاده از آن آشنا کنیم. کرونا و آموزش آنلاین به ما نشان داد که یک گوشی هوشمند دارای اینترنت در اختیار یک کودک یا نوجوان چه فجایعی خواهد آفرید.
شاید به نگر بیاید روابط ناایمن یا اعتیاد به پورنوگرافی بدترین بلایی است که ممکن است یک کودک یا نوجوان را تهدید کند، اما خطرناک تر از این دو، سرگرمی است. سرگرمی باعث تنبلی مغز میشود و سرگرمی مفرط باعث کودن شدن بچههای ما شده و در نتیجه توانایی تشخیص خطرات روابط ناایمن، مشکلات اعتیاد به پورنوگرافی، و فهم شیوههای هوشمندانه سلبریتیها برای دزدیدن وقت و حتی زندگی شان را از آنها گرفته است.
سلبریتیها چنان در دزدیدن نوجوانی نوجوانان ما موفق بودهاند که حتی آنها را به بردگی آنلاین وادار کردهاند. نوجوانان امروز به ابزار رایگان افزایش بازدید، بالا بردن شمار دنبالکنندگان و افزودن شمار لایک بدل شدهاند. حتی، سلبریتیها آنها را به پیاده نظام بیمزد خود تبدیل کرده و فرزندان ما را وادار به فحاشی و حمله دستهجمعی به، و تهدید منتقدان میکنند.
همه اینها در غفلت مطلق نهادهای فرهنگی و تصمیم گیر، سرنوشتی غمانگیز و میل پیوسته به خودکشی را برای نوجوانان ما به همراه آورده است. دریغا که واپسین پناهگاه فرزندان ما به جای دادن دست کمک به این نوجوانان، مشغول رسیدگی به اندیشههای موهوم و کارهای بیحاصل و نشستهای بیمخاطب است.»
انتهای پیام