به گزارش سلام نو ، میثم قهوهچیان در یادداشتی در ابتکار نوشت: نخستین سال دولت مسعود پزشکیان رو به پایان است و هنوز برای قضاوت نهایی درباره آن زود به نظر میرسد؛ اما هرگاه بخواهیم چنین قضاوتی کنیم، باید بر چه اساسی باشد؟ عملکرد پزشکیان را با چه معیارهایی میسنجیم؟
نگارنده در این بحث، بهصورت پیشفرض معتقد است که دولت پزشکیان در سال اول خود موفق عمل کرده است. این موفقیت نه در تحقق آرمانهای بزرگ تاریخی یا حل یکباره همه مشکلات کشور، بلکه در مدیریت بحرانی نهفته است که میتوانست ایران را به ورطهای عمیقتر از ناآرامی و فروپاشی اجتماعی بکشاند. پزشکیان دولتی مبتنی بر وفاق شکل داد؛ وفاقی که نه میان همه گروهها، بلکه میان نیروهای سیاسی رسمی داخل کشور برقرار شد. این رویکرد، برخلاف انتظار برخی که خواستار انقلابی فراگیر یا تغییر ساختاری بودند، بر واقعگرایی و همکاری میان جناحهای موجود استوار بود. این وفاق البته منتقدان بسیاری داشت و انتقادهایشان گاه میتواند بهحق باشد. یکی از مهمترین انتقادها، ناهماهنگی در این وفاق بود که نمونه بارز آن در ماجرای طرح اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی آشکار شد؛ زمانی که یک هفته پس از مخالفت نماینده دولت در مجلس با این طرح، پزشکیان در توییتی اعلام کرد که چه با همراهی مجلس و چه بدون آن، این اصل قانون اساسی را اجرا خواهد کرد. این ناهماهنگی شاید نشاندهنده ضعف در انسجام داخلی دولت باشد، اما از سوی دیگر میتوان آن را نشانهای از عزم شخصی پزشکیان برای پیشبرد وعدههایش، حتی در برابر موانع ساختاری، دانست.
با این حال، جدای از نقدهایی که به وفاق، تاکتیک دولت چهاردهم، ترکیب کابینه، انتخاب استانداران یا بهطور کلی چینشهای پزشکیان وارد است، پرسش اصلی این است: چگونه میتوان دولت او را نقد کرد و بر چه اساسی میتوان گفت که در سال اول موفق بوده است؟ برای پاسخ به این پرسش، باید ابتدا جایگاه ایران را در بستر تاریخی و اجتماعی کنونیاش درک کنیم. نگاهی گذرا به تحولات سیاسی-اجتماعی از سالهای پایانی دولت روحانی تا امروز نشاندهنده سونامی رویدادهایی است که اعتماد به ساختار کلی نظام را به چالش کشیده است. کاهش مشارکت در انتخابات، از ۷۰ درصد در دهههای گذشته به زیر ۴۰ درصد در سالهای اخیر، گواه روشنی بر این مدعاست. اما در زیر این بیاعتمادی، لایه عمیقتری وجود دارد: بیاعتمادی به سیاستمداران به معنای عام کلمه، چه در داخل نظام و چه در میان اپوزیسیون. عدم اقبال حتی اندک به نیروهای موسوم به اپوزیسیون، از گروههای سلطنتطلب تا چپگرایان و میانهروها، نشانهای آشکار از این وضعیت است. این بیاعتمادی چنان عمیق است که نهتنها آینده سیاسی کشور، بلکه هویت جمعی و امید به تغییر را با پرسشهای بزرگی روبهرو کرده است. در چنین فضایی، واکنشهای خشونتآمیز به مسائل موجود در جامعه، از اعتراضات خیابانی تا درگیریهای منطقهای، نشان میدهد که کشور با بحران «حل منازعه» دستبهگریبان است. این بحران، زاده بیاعتمادی به هر نیروی سیاسی است که بتواند با برنامهریزی، رایزنی و اقدام سیاسی، همراه با جلب حمایت بخشی از جامعه، مشکلی را حل کند. وقتی هیچکس به هیچکس اعتماد ندارد، سوژه سیاسی یا به ویرانی و تخریب میرسد، یا به مهاجرت و ترک وطن، یا به بیتفاوتی و انزوا، و در بدترین حالت به رنج و خشونت. ظهور دوگانههایی چون «یا همه یا هیچ» و ارزیابیهای بنیادین از تاریخ، دین، سیاست و جامعه، محصول نوعی هستیشناسی مبتنی بر بیاعتمادی به همهچیز است. این وضعیت، نه به نفع نظام است، نه اپوزیسیون، و نه مردم عادی که در میانه این تنشها گرفتارند. به باور نگارنده، پزشکیان در چنین بزنگاه تاریخی ظهور کرد. فرصتی که او، فارغ از عملکرد جزئی دولتش، برای کلیت تاریخ ایران فراهم آورد، مدیریت خشونت و جلوگیری از فاجعه بود. این دستاورد شاید در نگاه اول ساده به نظر برسد، اما در شرایطی که کشور در آستانه انفجار اجتماعی و سیاسی قرار داشت، ارزشی حیاتی دارد. همراهیهایی که از سوی گروههای مختلف با دولت او صورت گرفت، نشان میدهد که بسیاری از نخبگان و حتی مردم عادی قدر این فرصت را میدانند.
دولت چهاردهم در شش ماه نخست توانست برای اولین بار اجماع بر فیلترینگ را متزلزل کند و با کاهش محدودیتهای اینترنتی، آزادی بیان و ارتباط بیشتری را برای «همه مردم ایران» به ارمغان آورد. این گام، هرچند ناکافی، در فضایی که سالها سرکوب دیجیتال بخشی از زندگی روزمره بود، نشانهای از تغییر جهت است. علاوه بر این، دولت پزشکیان در آغاز کار خود گزینشهای گستردهای را که مانع ورود بسیاری از افراد به مشاغلی چون معلمی شده بود، محدود کرد. این اقدام نهتنها امیدی در میان جوانان جویای کار ایجاد کرد، بلکه نشان داد که دولت به دنبال کاهش تبعیضهای ساختاری است. در وزارت علوم نیز تلاش برای بازگشت برخی اساتید کنار گذاشتهشده به دانشگاه، گامی در جهت احیای نهاد آکادمیک بود که سالها تحت فشار سیاسی قرار داشت. حضور افرادی در کابینه که پیشتر حتی نمیتوانستند مصاحبه کنند یا از مقابل وزارتخانهای عبور کنند، و آزادی یکی از محصوران، نشانههایی از گشایش سیاسی است. وقتی رئیسجمهور از عدم اجرای قانونی سخن میگوید که بسیاری از ایرانیان با آن مخالفند، این پیام به جامعه منتقل میشود که دولت گوش شنوایی برای مطالبات دارد. البته دستاوردهای دولت ممکن است از سوی تندروهای داخلی و خارجی با ادبیات مختلف کماهمیت جلوه داده شود یا مورد انتقاد قرار گیرد. منتقدان میگویند این اقدامات قطرهای در برابر دریای مشکلات ایران است. اما باید توجه داشت که در شرایط کنونی سیاسی، هیچ دولتی، حتی با حضور زبدهترین تکنوکراتهای جهان، نمیتواند ایران را به اقتصادی مانند امارات، ترکیه یا آلمان بدل کند. زمین سیاست در ایران امروز با بحرانهایی روبهروست که تورم و بیکاری در برابر آنها کوچک مینماید: بحران اعتماد، بحران هویت، و بحران انسجام اجتماعی. پزشکیان توانست در منطقهای ناراضی مانند بلوچستان موجی از رضایت و آشتی ایجاد کند؛ کاری که نه روحانی با دیپلماسیاش و نه رئیسی با شعارهایش موفق به انجام آن نشدند. این آشتی، نتیجه عزم بزرگی بود که از دل یک دولت برآمده از وفاق شکل گرفت. بیگمان سخن گفتن از موفقیت دولت پزشکیان به معنای تحقق مطالبات تاریخی ملت ایران، حل مشکلات معیشتی، بهبود سیاست خارجی یا تبدیل ایران به هاب تجارت و صنعت منطقه نیست. حتی در اهداف خرد نیز ممکن است بسیار عقب باشد و نارضایتی از بخشهای مختلف دولت وجود داشته باشد. اما واقعبین باشیم؛ در چنین شرایط جهانی که ایران تحت تحریمهای فلجکننده است، در شرایط داخلی که شکافهای اجتماعی عمیقتر از همیشهاند، و در فضایی اجتماعی که خشونت و ناامیدی بیداد میکند، همین که پزشکیان توانسته کشتی طوفانزده ایران را به ساحل آرامش نسبی برساند، موفقیتی بزرگ است. این موفقیت، نه در آمارهای اقتصادی، بلکه در بازگشت امید به بخشهایی از جامعه و کاهش تنشهای ویرانگر نهفته است.
*بازنشر مطالب دیگر رسانهها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان میباشد.
انتهای پیام