شناسهٔ خبر: 71738526 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

تاملاتی درباره‌ی سازمان مجاهدین خلق

صاحب‌خبر -

آرش رضایی در چند یادداشت ارسالی به انصاف نیوز درباره‌ی “سازمان مجاهدین خلق” نوشت:

مریم رجوی و کیت کلاگ، یک بستر و دو رویا

آرمان و اهداف بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق محمد حنیف نژاد، سعید محسن و علی اصغر بدیع زادگان ایجاد جامعه توحیدی بود که از مسیرمبارزه با امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و براندازی سیستم سرمایه داری جهانی و زیرساخت های ان در ایران می گذشت. رهبران مجاهدین خلق با تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی در اوایل دهه 40 شمسی به این نتیجه رسیدند که مبارزه مسالمت آمیز شکست خورده است و رژیم شاه انسداد سیاسی همه جانبه ای را بر جامعه ایرانی و جریان های روشنفکری و آزادیخواه تحمیل کرده است لذا آنان در جریان تدوین استراتژی  مبارزه مسلحانه، تاکتیک “جنگ چریک شهری” را اتخاذ کردند.

رژیم شاه در تحلیل آنان سگ زنجیری امپریالیسم امریکا، ژاندارم منطقه و حافظ منافع امپریالیست ها بود که بایستی با شیوه ها و روش های خونبار و آنتاگونیستی سرنگون می شد. براین اساس از تجارب و تئوری های جریان های چپ مارکسیست – لنینیست امریکای لاتین و نظریه پردازانی چون رژی دبره و ارنستو چه گوارا بهره می بردند. نشریات و بیانیه های مجاهدین خلق قبل و بعد از انقلاب ایران تا سی خرداد شصت، مملو از شعارهای تند و رادیکال ضدامریکایی، ضد سرمایه داری و ضدامپریالیستی است. مبارزه با آمریکا از اصول خدشه‌ناپذیر مجاهدین خلق در بدو تاسیس گروه بود. مسعود رجوی رهبرعقیدتی مجاهدین خلق درمورد اصول سازمان و فلسفه پیدایی تشکیلات مجاهدین تاکید داشت: “نمی‌شود سرسوزنی از آن کوتاه آمد.”

سکانس اول

مواضع ضدامپریالیستی و ضدامریکایی مجاهدین خلق

بعد از انقلاب اسلامی ایران مجاهدین در بیانیه‌ای تحت عنوان «انتظارات مرحله‌ای از جمهوری اسلامی» اعلام می‌کنند که: «انتظارات حداقل ما از جمهوری اسلامی در ریشه‌کن کردن همه جانبه سلطه امپریالیست‌ها از این میهن خلاصه می‌شود». در دنباله این بیانیه می‌افزایند: «آیا امپریالیست‌ها همان شیاطین مجسم بین‌المللی امروز جهان نیستند؟ بنابراین مضمون برنامه حداقل یک سازمان مسلح به ایدئولوژی اسلام و جهان‌بینی توحید، دقیقاً  ملازم با نفی همه‌جانبه آثار سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی امپریالیزم جهانی به سردمداری آمریکاست. همان قدرت شیطانی، طاغوتی و کفرآمیزی که غدارترین نیروی تاراجگر جهان را تشکیل می‌دهد. همان قدرتی که همراه با سایر شرکا، تمام خلق‌های زیر سلطه جهان را در چنگال اهریمنی خود دارد، همان قدرتی که آثار شوم جنایات آن سراسر جهان را، از الجزایر و فلسطین گرفته تا ویتنام و آمریکای لاتین فرا گرفته است. و به راستی کدام جنایت و دزدی و فحشا و بدکاری و کشتار را در سراسر جهان، و از جمله در میهن خونبارمان می‌توان یافت، که مستقیم یا غیر مستقیم ردپای امپریالیست‌ها را به نحوی از انحا در آن نتوان دید.

منبع: بیانیه مجاهدین خلق ایران یه تاریخ 27 اسفند 1357، برگرفته از مجموعه اعلامیه‌ها و موضع‌گیری‌های سیاسی مجاهدین خلق، شماره یک، انتشارات سازمان مجاهدین خلق، 22 بهمن 1358، ص 74

در سخنرانی مسعود رجوی جهت تشریح این‌که امپریالیسم چیست، او می‌گوید: «انقلاب ما  ضد کیست؟ الان بعد از خاتمه موفقیت‌آمیز ضدیت با نظام شاهنشاهی و دیکتاتوری طاغوتی همچنان که بارها و بارها امام گفتند و به مردم‌شان تأکید کردند ما در یک مرحله ضداستعماری هستیم، یعنی ضدامپریالیستی؛ امپریالیسم که این همه از آن صحبت می‌کنیم چیست؟ به بیان ساده یعنی جهانخواری، امپریالیست‌ها جهان خوار هستند. آدم خوار شنیده‌اید؟ بالاتر از آن جهانخوار است. جهان کلاً به دو اردوگاه تقسیم می‌شود. یک طرف مستضعفین هستند، محرومان هستند، خلق‌ها هستند و در طرف دیگر مستکبرین جهان هستند. هیچ رابطه‌ای بین این دو، جز اسارت یا نبرد وجود ندارد. ما یا اسیریم، یا علیه این رابطه نبرد می‌کنیم. هیچ رحم و مروتی هم در کار نیست».

منبع: سخنرانی مسعود رجوی به مناسبت سالگرد چهارم خرداد. از انتشارات سازمان مجاهدین خلق ایران، صفحه 45

سکانس دوم

فاکت های تاریخی، تروریسم هم استراتژی هم تاکتیک

ترور مستشاران امریکایی توسط مجاهدین خلق و دستگیری و اعدام طراحان عملیات ترور توسط رژیم شاه

لوئیس لی هاوکینز سرهنگ آمریکایی و از معاونان اداره مستشاری ارتش ایران در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۳۵۲ توسط عوامل سازمان مجاهدین خلق ایران در محله عباس‌آباد تهران به قتل رسید.

سه روز بعد یعنی در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۵۲ اطلاعیه سیاسی – نظامی شماره ۱۶ سازمان مجاهدین خلق تحت عنوان “اعدام مستشار آمریکایی” صادر شد. در قسمتی از اطلاعیه می‌خوانیم:

” صبحگاه روز شنبه ۱۳ خرداد بخاطر پیمانی که در دفاع از حقوق ستمدیدگان با شما بسته بودیم، یکی دیگر از مهره‌های سیاه امپریالیسم تجاوزگر و دزد آمریکا در ایران، سرهنگ لوئیس هاوکینز، معاون اداره مستشاری آمریکا در ایران را اعدام کردیم.”

منبع: نشریه مجاهد شماره 81 | چهارشنبه 14 خرداد 1359 ص 2

ترور دو سرهنگ امریکایی پل شفر و جک ترنر بامداد روز چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۴ در محله قیطریه تهران توسط عوامل سازمان مجاهدین خلق ایران انجام شد.

مهاجمان از سوی ساواک دستگیر و در سوم بهمن ۱۳۵۴ تیرباران شدند.

منبع: «وحید افراخته، تراژدی یک انسان». مجله هفته. ۲۰۱۶-۰۵-۱۳. دریافت‌شده در ۲۰۱۶-۱۱-۱۶.

سکانس سوم

جنون قدرت، تناقض ها و دگردیسی شگفت انگیز مجاهدین خلق

یازده سپتامبر، پایکوبی و شادی تروریست های رجوی در قرارگاه مجاهدین خلق در عراق

برای نشست جمعی حدود ده روزی بود که ما را در باقرزاده جمع کرده بودند. از نشست برمی گشتیم به جلو سالن غذاخوری که رسیدیم، دیدیم یکسری جمع شده اند بر خلاف همیشه در آن زمان همه با لباس ورزش در آن قسمت جمع می شدند ولی اینبار کسی لباس ورزشی نداشت و به صورت عجیب و غریبی مشغول کف زدن و شادی کردن بودند جالب اینکه معصومه ملک محمدی، جواد خراسان و قدرت حیدری نیز در جمع بچه ها بودند. بلندگوی سالن نیز سرود  “سرکوچه کمینه، مجاهد پرکینه، آمریکایی بیرون شو خونت روی زمینه” را گذاشته بود. از بچه ها پرسیدیم چه شده معلوم شد که چند هواپیما به برج های دوقلو در نیویورک کوبیده اند و خلاصه خبر سی ان ان که برجهای دوقلو فروریخته جالب بود مسئولین سازمان سعی داشتند شادی بیشتری بین بچه ها تزریق کنند.

ساعت ده صبح فردای همان روز قرار شد نشست همگانی باشد پس از بازدید بدنی طبق معمول یک ساعتی داخل سالن منتظر ماندیم تا مسعود و مریم رجوی آمدند و یکسری کف زدن های تکراری و شعارهای توخالی داده شد.

مسعود: آن فیلمی که از سی ان ان ضبط شده را اینجا دارید، چپ و راست سن دو عدد وایت اسکرین بزرگ نصب بود. هواپیمایی بزرگ به ساختمان تجارت جهانی برخورد کرد از فضای ساخته شده دیروزی بچه ها شروع کردند به کف زدن، یک چیز جلب توجه می کرد مریم رجوی نیز همراه نفرات کف می زد ولی مسعود دست به کمر و ژست گرفته بود گویی فرمانده عملیات خودش بوده، دومین هواپیما نیز اصابت کرد باز حاضرین کف زدند وقتی برجها را نشان می داد که فرومی ریزند ابتدا مسئولین از جلو و پشت سرآنها نفرات بلند شدند و اینبار همراه کف زدن شعار مرگ برآمریکا سرداده شد مریم نیز بلند شد. مسعود گفت اگر امکان دارد یکبار دیگر نیز فیلم را نشان دهید. دوباره همان فیلم را دیدیم و همان صحنه ها تکرار شد.

مسعود رجوی: بهنام (محمد محدثین) اخبار را دنبال کنید خبری شد به ما اطلاع دهید. بنازم به اسلام هیچ سلاحی و هیچ قدرتی در مقابلش توان مقابله نیست تازه این اسلام ارتجاعی بود که اینگونه خودش را نشان داد صبر کنید تا روزی اسلام انقلابی وارد عمل بشه.

حاضرین دست زدند ولی فضای متناقضی ایجاد شده بود. از طرفی چون سوژه آمریکا بود می شد حدس زد که چرا برای چنین کاری دست می زنند ولی افرادی که از مینیموم آگاهی برخوردار بودند نمی توانستند بحث مردم بیگناه را با رژیم آمریکا یکی کنند بخصوص افرادی که از طبقه های خیلی بالا و از ترس که خود را پایین می انداختند.

منبع: گزیده ای از خاطرات قادر رحمانی عضو جدا شده از فرقه رجوی

سکانس چهارم

نماینده ویژه دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب آمریکا، در امور اوکراین و روسیه با شرکت در همایش «شورای ملی مقاومت» که سازمان مجاهدین خلق عضو اصلی آن است، خواستار فشار حداکثری بر جمهوری اسلامی شد.

خبرگزاری رویترز روز شنبه ۲۲ دی‌ماه گزارش داد کیت کلاگ، ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا و نماینده ویژه آقای ترامپ در امور اوکراین و روسیه، پیشتر سفر خود به پایتخت‌های اروپایی را به بعد از مراسم تحلیف ریاست‌جمهوری آمریکا در ۲۰ ژانویه موکول کرده بود، اما در همایش مجاهدین خلق در حومهٔ پاریس شرکت کرده است. او در سخنرانی خود در نشست سازمان مجاهدین خلق خواستار بازگشت جهان به سیاست «فشار حداکثری» بر حکومت جمهوری اسلامی ایران شد و تصریح کرد علاوه بر «نیروی نظامی» باید از فشار «اقتصادی و دیپلماتیک» نیز به این منظور استفاده کرد.

به گزارش رویترز، او گفت که فرصتی برای «تغییر ایران به سمت وضعیت بهتر» وجود دارد اما این فرصت همیشگی نیست. این ژنرال بازنشسته ارتش آمریکا افزود: «باید از ضعفی که اکنون (در حکومت ایران) می‌بینیم،‌ استفاده کنیم. امید وجود دارد و بنابراین باید اقدام هم باشد».

سکانس پنجم

استراتژیست های جمهوریخواه و دموکرات و نیز نئوکان ها و سیاستمداران تندرو و ستیزه جوی امریکایی همچون آقای کیت کلاگ، مایک پومپئو، جان بولتون، مارکو روبیو و … به پیشینه‌ی تاریخی، تروریستی و ماهیت واقعی و فاشیستی مجاهدین خلق شناخت داشته و تحلیل عمیق و ارزیابی واقع بینانه ای از فرقه بنیادگرا و خشونت طلب مجاهدین خلق دارند. آنها به خوبی واقف هستند که مجاهدین خلق برای کسب قدرت سیاسی در ایران به تاکتیک های متضادی متوسل می شوند و سعی دارند از امکان انعطاف پذیری موقت و آنی برای تحقق امیال و اهداف شیطانی خود بهره ببرند.

آقای کیت کلاگ اگر از مریم رجوی تمجید می کند و در همایش های سالانه مجاهدین خلق شرکت کرده و سخنرانی می کند دقیقا همانند مجاهدین خلق رفتار می کند آنها می دانند که این گروه تکیه گاه مطمئن و استراتژیک برای اهداف درازمدت هیئت حاکمه امریکا نیستند. همانگونه که گروه بنیادگرای القاعده در دوران بعد از جنگ سرد و فروپاشی شوروی سابق و اردوگاه سوسیالیسم امکان و فرصت مطلوبی نبودند ولی در کوتاه مدت و به مثابه یک تاکتیک از القاعده برای ضربه زدن به  منافع شوروی و ارتش سرخ در افغانستان حمایت همه جانبه کردند و سرانجام چنین رویکردی تجربه ای بسیار تلخ و وحشتناک برای هژمونی امریکا و دولت جرج بوش پسر بود. هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه به پیچ و خم های امر سیاست و فراز و فرودهای پیچیده آن آگاه هستند و در این زمینه مهارت و تبحر ویژه ای دارند.

پس اگر کیت کلارگ و سایر سیاستمداران تاثیرگذار و نخبه امریکایی با مریم رجوی در یک بستر می خوابند اما دو رویای متفاوت دارند.

سکانس ششم

سیاستمداران امریکایی از هر دو طیف جمهوریخواه و دموکرات گزارش سال ۱۹۹۴ وزارت امور خارجه آمریکا را مطالعه کرده اند که تصریح می کند:

 مسعود رجوی “دارای بیماری توّهم و کیش شخصیت است” که “عده ای از ایرانیان تبعیدی را پیرامون خود جمع کرده است و با مغزشوئی و از خود بیگانه کردن (الیناسیون) آنها به مثابه یک فرقه به حیات سازمان خود ادامه میدهد.

همچنین گزارشی را که موسسه امریکایی RAND در سال ۲۰۰۹ تهیه کرده است  نشان میدهد که “اعضای سازمان  قسم یاد کرده اند خود را فدای رجوی ها (مریم و مسعود) کنند. این موسسه در ارزیابی خود از این سازمان می نویسد که مجاهدین خلق یک فرقۀ به تمامی خودکامه و تمامیت خواه میباشد که اعضای خود را وادار به طلاقهای اجباری و تجرد کرده است (البته مریم و مسعود از این موارد مستثنی میباشند) در گزارش این موسسه همچنین ذکر شده است: “عشق به خانواده و همسر جای خود را به عشق به رجوی داده است.”

و گزارش الیزابت روبین روزنامه نگار سرشناس نیویورک تایمز کسی که در سال ۲۰۰۳ از اردوگاه اشرف دیدن کرده بود و سپس با “مردان و زنانی که از این فرقه گریخته بودند نیز از نزدیک صحبت کرده بود” و به همین خاطر از سوی مجاهدین تهدید گردید. او در نشریه نیویورک تایمز نوشته است که: “ما با یک سازمان دمکراتیک ایرانی روبرو نیستیم بلکه با یک فرقه تمامیت خواه خودکامۀ (تروریست) روبروئیم که در آینده (مانند القاعده) به سراغ ما هم خواهد آمد.

و یا گزارش وندی شرمن معاون وزير در امور قانون‌گذاري وزارت امور خارجه ايالات متحده مربوط به «مجاهدين خلق ايران»  به لي.اچ هميلتون، رئيس كميته روابط خارجي مجلس نمايندگان در سال 1997:

“علي‌رغم اظهارات مجاهدين مبني بر اينكه اين گروه ايدئولوژي انقلابي خود را كنار گذاشته و اكنون از دمكراسي ليبرالي جانبداري مي‌كند ولي هيچ نوشته يا سند علني پيرامون مباحث يا مذاكرات در مورد چرخش‌هاي چشمگير در مواضع اعلام شده مجاهدين وجود ندارد. به‌علاوه، سابقه 29 ساله از عملكرد و رفتار مجاهدين، ظرفيت يا نيت دمكراتيك آن را به اثبات نمي‌رساند. مجاهدين در درون خويش، تشكيلات را مستبدانه اداره كرده، ناراضيان را سركوب نموده و تحمل نقطه نظرات مخالف را ندارد. رجوي كه بازوهاي سياسي و نظامي مجاهدين را رهبري مي‌كند، پيرامون خود يك كيش شخصيت ايجاد نموده است. اين ويژگي‌ها باعث شده تا اكثر ايرانيان متخصص از آنان رانده شوند، چون ايشان اظهار مي‌دارند كه مايل نيستند رژيمي ناپسند را با رژيمي مشابه آن جابه‌جا نمايند. با در نظر گرفتن اين صفات، اتفاقي نيست تنها دولتي كه در جهان به لحاظ سياسي و مالي از مجاهدين حمايت مي‌كند، رژيم توتاليتر صدام‌حسين مي‌باشد. با دوري گزيدن اكثر ايرانيان از مجاهدين و غيردمكراتيك بودن عميق آنان، مجاهدين خلق جانشين معتبري براي دولت كنوني تهران محسوب نمي‌شوند.”

بنابراین هیئت حاکمه امریکا به خوبی واقف است که: “مجاهدین خلق (بعد از انقلاب ایران) تلاش کردند کسانی که با گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران مخالفت میکنند را منکوب نمایند و آنان را به دلیل درخواست آزادی گروگانها، به سازشکاری و تسلیم شدن در برابر ایالات متحده متهم کردند. بررسي سوابق اين سازمان براي دور و دورتر شدن از آن کافي است. اين سازمان اقدامات تروريستي فراواني مرتکب شده است و تا فوريه سال 2012 نيز در ليست سازمان هاي تروريستي اعلام شده از سوي دولت آمريکا قرار داشته است؛ حملات تروريستي اين سازمان در دهه 60 تا 70 ميلادي حتي موجب کشته شدن چندين مستشار نظامی برجسته آمريکايي در ايران شد و نیز تنفر مردم ايران از اين سازمان يک گمانه زني محض نيست؛ سازمان مجاهدين خلق در جنگ صدام حسين عليه ايران از او حمايت کرده است و حتي ايرانياني که با حکومت فعلي ايران مشکل دارند نيز سازمان مجاهدين خلق را گروهي خائن، ستیزه جو و نفرت انگيز مي دانند.”

عصیان کادرهای تشکیلاتی زن در فرقه مجاهدین خلق

هربرت مارکوزه فیلسوف، جامعه شناس سیاسی و از اعضای اصلی عضو موسسه تحقیقات اجتماعی (مکتب فرانکفورت) معتقد است انسان تک ساحتی موجودی است که در فضای آزاد پرورش نیافته و سیستمی بازدارنده و سرکوبنده به بهانه ی تامین حوائج و تدارک به زیستی او، بی رحمانه گرفتارش ساخته است.

رهبران فرقه ستیزه جوی رجوی دیدگاه ایدئولوژیک و اما قرون وسطایی در مواجه شدن با “زن” ارائه میدهند آنان اتوپیا و آرمانی برای جایگاه زن متصور هستند که در دنیای واقعیت و رابطه های انسانی به تحقیر زن و تلقی فاشیستی و شیء واره از او منجر می گردد. زن در مناسبات مجاهدین موجودی ست عاری از هر گونه احساسات متعالی مادرانه، زنانه، عاشقانه و امیال این جهانی که می بایست با ستیزه جویی، خشونت و ترور مسیر به قدرت رسیدن رهبرعقیدتی مجاهدین را محقق سازد.

آرمان شهری که رهبران فرقه رجوی در پی تبیین و تحقق عملی آن هستند بی نیاز از توصیف و فهم مبانی دموکراتیک و پایبندی به انگاره های عقلانیت انتقادی و تفکر مدرن است و تاکید بر اینکه رهبران مجاهدین خلق به تاریخمندی همه ی ایده ها و خواسته های بشری باور ندارند آنان برای همه چیز ذات و سرشتی تغییر ناپذیر می شناسند به طوریکه مطلق انگاری در تفکر و رفتار سیاسی، شاخص مهم و گریزناپذیر آنان است.

رهبران فرقه‌ی ستیزه جو و خشونت طلب رجوی بر این باور نبودند که همه چیز در جوی زمان شسته و دگرگون می شود و عینیت یافتن ارزش های اجتماعی و انسانی چون آزادی، دموکراسی، حقوق بشر، همبستگی ملی، مدارا و تحمل دیگران بر پایه‌ی باور به عدم قطعیت در پدیده های انسانی و اجتماعی، امکانپذیر و میسر خواهد شد.

متاسفانه سران و اعضای فرقه رجوی با باور و اتکا به دگم های ساخته و پرداخته‌ی ذهن بیمار و زشت رهبر عقیدتی و تابوهای ایدئولوژیک متعلق به دوران ماقبل مدرنیته، هیچ تصویر و تصوری از جهان و انسان مدرن مطابق با واقعیت و نزدیک به حقیقت را متصور نشدند و به این امر مشهود و گزاره منطقی نپرداختند که اگر تابوها، دگم های ایدئولوژیک و مغایر با حقیقت و واقعیت در دوران انفجار اطلاعات و عصر تحولات دموکراتیک، مورد نقادی ژرف و بازنگری اساسی قرار نگیرد مناسبات تشکیلاتی آنها همچون کف روی آب از هم می پاشد و از میان می رود.

واقعیت های گزنده و دردناکی که زنان رها شده از مناسبات قرون وسطایی و زن ستیز فرقه مجاهدین در رابطه با پوچی و سستی مناسبات درونی تشکیلات و سرکوبی احساسات زنانه به شکلی همه جانبه مطرح میکنند اذعان به واقعیتی آشکار است. اینکه رهبری فرقه آگاهانه اقدام به تهی نمودن زن از همه ی ویژگی های زنانه برای استثمار و بردگی او می کند.

اگر در نگاه سودجویانه و ابزاری سیستم سرمایه داری جهانی به تعبیر دکتر شریعتی “زن” چون موجودی دو پا برای لذت جویی صرف تلقی می گردد در تفکر و نگرش ستیزجویانه رهبران مجاهدین خلق “زن” همچون برده ای مسلح، مطیع و سرشار از نفرت قلمداد می گردد که به زعم آنان از خصلت های بازدارنده و مخربی چون عشق، احساسات زنانه و مادرانه بایستی پاک و منزه گردد؟!

در حقیقت واکاوی و آنالیز جایگاه زن در اندامواره‌ی فکری فرقه رجوی و هر آنچه که در لایه های زیرین مناسبات قرون وسطائی در کمپ اشرف می گذرد رو به سیاهی و تاریکی است که ثمره ای جز ناامیدی و از هم گسیختگی ذهنی و روانی برای زنان تشکیلاتی نداشته است.

مطالعه و تامل بر خاطرات، مشاهدات و افشاگری های افراد با سابقه مجاهدین خلق، خانم ها بتول سلطانی، مرضیه قرصی و نسرین ابراهیمی و دهها زنی که از اسارت دارودسته‌ی رجوی رهایی یافته و به نکات تلخ و غم انگیزی از وضعیت زنان در تشکیلات رجوی پرداخته اند حاکی از شرایط بغرنجی است که رهبران فرقه، با اتخاذ رفتارهای باسمه ای، آمرانه و با تکیه بر ذهنیت مطلق اندیش و تابوگرا در مواجه شدن با زنان تشکیلاتی، به عمد و آگاهانه مناسباتی را پی میریزند تا زنان فارغ از برخورداری از هر گونه “هویت مستقل” در مسیر اطاعت کورکورانه و سپس ناخواسته در عملیات انتحاری و تبهکارانه سر از پا نشناسند و لحظه ای درنگ نکنند.

رهبران فرقه تروریستی مجاهدین در این توهم بیمارگونه بسر می بردند و می برند که با چنین سازوکار غیردموکراتیک و غیرانسانی خواهند توانست آزادی را برای زنان به چنگ آورند، آنان نمی خواهند درک کنند آرمان دموکراسی خواهی و دفاع از حقوق زن هدفی انسانی و اخلاقی ست که بر پایه ی روش های دموکراتیک حاصل خواهد شد و رفتار جنون آمیز تروریستی و بهره گیری نابخردانه از ستیزه جویی و خشونت طلبی محض، ویرانگر مرزهای مدرن، اخلاق و رفتار مدنی ست که در نهایت “خود ویرانگری” را برای آنها به ارمغان خواهد آورد.

زنان جدا شده از فرقه رجوی در خاطرات و گفت‌وگو با اصحاب رسانه نکات تکاندهنده ای را بازگو می کنند. آنان طی سالهای طولانی اقامت در کمپ ها و در واقع اسارتگاههای مجاهدین و تجربه‌ی درک شرایط و مقاطع گوناگون، از نزدیک شاهد آلام و اندوه فراوان همجنسان شان در اسارتگاه اشرف بودند.

بررسی موشکافانه و تاملی ژرف بر مشاهدات و گفته های زنان جدا شده و با سابقه فرقه رجوی و ارتش  به اصطلاح آزادیبخش ملی، آدمی را به این نتیجه می رساند که مناسبات درونی مجاهدین خلق رو به تاریکی دارد زیرا با شالوده های دموکراتیک و آزادی خواهانه به شکلی بنیادین و عمیق ناسازگار و ناهمخوان است.

براستی رفتار خشونت آمیز دارودسته ی رجوی با زنان در درون مناسبات و چه در خارج از آن، نشانه ی داشتن قدرت و اقتدار نیست که نشانه ی ضعف و اضمحلال تدریجی است.

نقش و جایگاه زن در مناسبات تشکیلاتی فرقه رجوی در نگاه کادرهای تشکیلاتی جدا شده زن نامطلوب و ناامیدکننده است. فضائی تیره و تار را به تصویر می کشد و مبتنی بر این امر مشهود که زن از وضعیتی پارادوکسیکال برخوردار است.

شعار هژمونی زنان از سوی رهبرعقیدتی مجاهدین خلق فریبی بیش نیست زیرا زنان این فرقه در تاروپود عنکبوتی مناسبات درون تشکیلاتی، گرفتار نمادها، سمبل ها و شرایطی هستند که آزادی در آن معنا و مفهوم حقیقی خود را از دست داده است و براستی زنان قادر به پی ریزی “هویت مستقل” خویش نیستند.

هراس از دست دادن “هویت زنانه”، نقش و جایگاه “مادرانه” و نیز “تنهائی” زنان در مناسبات تشکیلاتی رجوی، واقعیتی انکارناپذیر است.

سرکوب امیال عاطفی و جنسی، عدم توجه به نیازهای مادرانه و احساسی زن و توانایی های زنانه از “زن تشکیلاتی  در درون مناسبات مجاهدین خلق، متاسفانه انسانی تک ساحتی و تک بعدی ساخته است.

اما طرح تناقض ها، ابهام ها و نکاتی که اعضای زن جدا شده ی فرقه رجوی در مصاحبه ها و خاطرات شان در شرح رویدادها و تحولات بوقوع پیوسته در اسارتگاه اشرف پرداخته اند در عین حال روایتگر نکات امید بخش نیز هست. ارائه ی فاکت های گوناگون، متعدد و بیشمار از عاصی شدن زنان مستقر در فرقه رجوی علیه وضع موجود و مناسبات حاکم بر تشکیلات مجاهدین، سیگنال و پالس های مثبتی ست که در فروپاشی “حصارها و مرزهای زن ستیز و تحقیر آمیز” فرقه رجوی در آینده نزدیک نقش بنیادین ایفا خواهند نمود.

زنان جدا شده‌ی فرقه‌ی رجوی در مصاحبه ها و خاطرات شان تصریح دارند بعد از جنگ دوم (آمریکا و عراق) روند رو به رشد “جست و جوی خویش” از سوی زنان مستقر در تشکیلات واقعیتی ست که رهبران مجاهدین سعی وافر در لاپوشانی آن داشته و دارند اما روندی که در فرقه مجاهدین آغاز شده است حکایت درخور و روشنی ست که به نوعی تابوشکنی در بیان تجربه های حسی، عاشقانه و انسانی زنان در تشکیلات راه می برد و به گفتن “ناگفته ها” و طغیان علیه وضع موجود می انجامد.

طرح علنی تناقض ها در نشست های عمومی در فرقه، کنش ها و واکنش ها، چالش ها و درگیری های روز افزون کادرهای تشکیلاتی زن با مسئولین و فرماندهانشان بیانگر عاصی شدن آنان بر مناسبات قرون وسطائی و زن ستیز فرقه رجوی است زیرا سران فاشیست مجاهدین “زن تشکیلاتی  را در محدودیت های توصیف ناپذیر، ملا آور و تنگ تشکیلاتی به ستوه آورده اند تا آنجائیکه منجر به، میل به “گفتن ها” و “شکستن” سدها و حصارهای ذهنی و تشکیلاتی فرقه رجوی شده است.

با امید به رهایی و نجات همه ی زنان تحت سیطره ی فرقه زن ستیز رجوی و بازگشت آنان به دنیای آزاد و کانون گرم خانواده.

اختلال شخصیت نارسیستیک و رهبری فرقه ای: تحلیل شخصیت و عملکرد مسعود رجوی

مقدمه

برای درک بهتر تأثیر اختلال شخصیت نارسیستی بر رفتار و عملکرد مسعود رجوی و در نتیجه برسازمان مجاهدین خلق، ابتدا باید به تعریف دقیق این اختلال و بررسی نشانه‌های آن بپردازیم.

اختلال شخصیت نارسیستی چیست؟

اختلال شخصیت نارسیستی Narcissistic Personality Disorder یا  NPD یک اختلال روانی است که با الگوی همیشگی بزرگ‌نمایی خود، نیاز به تحسین، فقدان همدلی، و باور به برتری خود نسبت به دیگران مشخص می‌شود. افراد مبتلا به این اختلال اغلب تصوری اغراق‌آمیز از توانایی‌ها و دستاوردهای خود دارند و انتظار دارند که دیگران آن‌ها را تحسین کنند. آن‌ها به انتقاد بسیار حساس هستند و ممکن است در روابط بین‌فردی با مشکل مواجه شوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت نارسیستیک و خودشیفته درک غیر واقع بینانه، کاذب و مضحکی ازاهمیت خود دارند، گویی که در غروری غیر طبیعی غرق اند، صفتی که به خود بزرگ بینی معروف است. نام این اختلال از افسانه یونانی نارسیسوس، جوانی که عاشق انعکاس تصویرخودش در برکه شد، گرفته شده است. گر چه افراد مبتلا به این اختلال از دیگران توقع دارند آن ها را تحسین نموده و همه آرزوها و در خواست های آن ها را برآورده کنند، ولی به نیازهای دیگران اعتنایی ندارند. این عده فکر می کنند شخصیت منحصر به فردی هستند و باید دیگران به طرز خاصی با آن ها تا کنند. از آنجا که خود را خیلی استثنایی می دانند، احساس می کنند که فقط افراد عالی مقام، متشخص و منحصر به فرد قادر به درک آن ها و مشکلا تشان هستند. خودشیفته ها که احساس استحقاق و برتری آنها چشمگیر است، تاب تحمل انتقاد را ندارند چرا که آن را عاملی خطرناک برای تزلزل حس برتری خود قلمداد می کنند. خودشیفته ها به خاطر اهداف خودخواهانه خودشان، تظاهر به همدردی می کنند. روابط با دیگران، خواه اجتماعی، شغلی یا رمانتیک باشد، با نگریستن به دیگران به عنوان وسایلی برای ارضای شخصی تعریف می شوند.

نشانه‌های اصلی اختلال شخصیت نارسیستی

احساس برتری و اهمیت بیش از حد: افراد نارسیست معتقدند که آن‌ها خاص و مهم‌تر از دیگران هستند.

نیاز به تحسین و توجه مداوم: آن‌ها به دنبال تأیید و تحسین مداوم از دیگران هستند.

فقدان همدلی: آن‌ها قادر نیستند احساسات و نیازهای دیگران را درک کنند و به آن‌ها اهمیتی دهند.

خیال‌پردازی‌های بزرگ: آن‌ها اغلب در مورد موفقیت‌های آینده، قدرت، زیبایی یا عشق ایده‌آل خود خیال‌پردازی می‌کنند.

احساس حق‌طلبی: آن‌ها معتقدند که حق دارند به طور ویژه و با احترام خاصی با آن‌ها رفتار شود.

استثماردیگران: آن‌ها از دیگران برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کنند و به احساسات آن‌ها اهمیتی نمی‌دهند.

غرور و تکبر: آن‌ها اغلب رفتاری مغرورانه و متکبرانه دارند.

حساسیت بیش از حد به انتقاد: آن‌ها به انتقاد بسیار حساس هستند و ممکن است با عصبانیت یا تحقیر به آن پاسخ دهند.

تطبیق نشانه‌های نارسیسیسم با کردا و رفتار فردی و تشکیلاتی مسعود رجوی

برای تطبیق این نشانه‌ها با ساخت ذهنی و روانی مسعود رجوی، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

احساس برتری و اهمیت بیش از حد: رجوی خود را به عنوان تنها رهبر واقعی و دارای “ماموریت الهی” معرفی می‌کرد.

نیاز به تحسین و توجه مداوم: ایجاد فرقه شخصیتی و تشویق اعضای سازمان به پرستش او، نشان از نیاز شدید او به تحسین و توجه دارد.

فقدان همدلی: تصمیمات سخت و بی‌رحمانه رجوی نسبت به اعضای سازمان، از جمله جدایی اجباری زوج‌ها و فرزندان از والدین، تنبیه‌های شدید و دستور به بازداشت و شکنجه تعداد زیادی از کادرهای تشکیلاتی در دوران موسوم به “چک امنیتی” در قرارگاه اشرف در عراق، نشان از فقدان همدلی او دارد.

خیال‌پردازی‌های بزرگ: وعده‌های آرمان‌شهری و وعده پیروزی قریب‌الوقوع در عملیات فروغ جاویدان، نمونه‌ای از خیال‌پردازی‌های بزرگ رجوی است.

احساس حق‌طلبی: انتظار رجوی برای اطاعت بی‌چون و چرا از دستورات او و عدم تحمل هرگونه مخالفت، نشان از احساس حق‌طلبی او دارد.

استثمار دیگران: استفاده از اعضای سازمان به عنوان ابزار برای رسیدن به اهداف شخصی، نمونه‌ای از استثمار دیگران توسط رجوی است.

غرور و تکبر: رفتارهای خودمحورانه و تحقیرآمیز رجوی نسبت به مخالفان و منتقدان، نشان از غرور و تکبر او دارد.

حساسیت بیش از حد به انتقاد: واکنش‌های شدید رجوی به انتقادات، نشان از حساسیت بیش از حد او به انتقاد دارد.

برای اثبات قطعی وجود اختلال شخصیت نارسیستی در مسعود رجوی، نیاز به ارزیابی روانشناختی دقیق او است که متأسفانه به دلیل شرایط خاص و عدم دسترسی به او امکان‌پذیر نیست. با این حال، با توجه به شواهد موجود و تطبیق رفتارهای او با نشانه‌های اختلال شخصیت نارسیستی، می‌توان به این نتیجه رسید که احتمال وجود این اختلال در شخصیت وی بسیار بالاست.

از خودخواهی تا خودکامگی: شخصیت مسعود رجوی و تأثیر آن بر سازمان مجاهدین خلق

بی شک بررسی و آنالیز ساخت روانی، روحیات، رفتار و کردار مسعود رجوی رهبرعقیدتی مجاهدین خلق از منظر تحلیل روانکاوانه، شخصیت  نارسیستیک را برای ما تداعی می کند. نارسیستیک یا خودشیفتگی، بیماری اختلال شخصیت است که به خصوصیات و ویژگی های خاصی در فرد بیمار منجر می گردد.

 تعداد بیشماری از کادرهای تشکیلاتی جدا شده ی مجاهدین در خاطرات و مصاحبه های خویش به ویژگی خودشیفتگی مسعود رجوی اشاره و تاکید بسیار دارند. یکی از کادرهای تشکیلاتی جدا شده از مجاهدین خلق معتقد است: “… در حال حاضر نیز مسعود رجوی به مانند یک قدیسه در جمع عناصر مجاهدین مورد تجلیل و تکریم است، گویی هیچ کس صاحب اراده نیست و همه برده اویند… به دلیل همین ایده و تصور که مسعود رجوی رهبرعقیدتی است و با دنیای ماورالطبیعه (منظور امام زمان است) در ارتباط است (مشابه شفاهایی که رجوی در زمان انقلاب ایدئولوژیک میداد)، آنها خیال می کنند او هرگز اشتباه نمی کند…”

امید پویا عضو جداشده از سازمان مجاهدین خلق تاکید دارد:

 “تصویری که میثمی در خلال این خاطره نگاری ها از رجوی ارائه می دهد تلفیقی است از خودشیفتگی، استبداد رای، خودکامگی و غرور، حسادت، تمامیت طلبی، رفاه طلبی، و سایر خصلت های منفی که در آن فضا هر کسی می کوشد آنها را تصحیح کند، چون این خصلت ها فی النفسه در تقابل ماهوی با آن وضعیت است. این تناقض در آن فرهنگ خودبخود دلالت بر عدم شایستگی فرد می کند. اما با این حال رجوی هیچ اهمیتی برای این مسائل قائل نیست.”

آقای لطف الله میثمی از اعضای مرکزیت مجاهدین در دهه پنجاه شمسی در مقاله “افول اخلاقی یک مجاهد” در نشریه راه مجاهد شماره 32 به برخی از خصوصیات بارز و مخرب مسعود رجوی اشاره می کند:

 “محمد حنیف نژاد گفته بود که غرور مسعود بالاخره ضربه خواهد زد و این را اعضای شورای مرکزی شنیده بودند… تحلیل حنیف نژاد از غرور رجوی این بود که کتاب زیاد خوانده و در کنار ما بوده است و به لحاظ تئوریک قوی شده. بعد فهمیدیم برای بالا رفتن موضعش در تشکیلات بوده است… یک وجه شخصیت او غرور بود ولی وجه دیگر آن خودکم بینی بود. وقتی او مجبور می شد غرورش را بشکند و به دنده ی دیگر می افتاد گریه مظلومیت و خودکم بینی از حربه های او بود… در این رأی گیری (داخل زندان دهه پنجاه شمسی) موسی خیابانی و سه نفر دیگر رأی آوردند. رجوی اصلاً رأی نیاورد. او خیلی ناراحت شد تا حدی که به گریه افتاد و می گفت چرا بچه ها این جور برخورد کردند… غرور او در ابتدا در جریان رفتن به لبنان و پایگاههای فلسطینی نمود پیدا کرد و مسعود گفته بود که در صلاحیت من است که به فلسطینی ها نامه بنویسم… مسئله دیگری که در مورد رجوی وجود داشت به قول معروف کبکبه و دبدبه ای بود که به همراه داشت. وقتی می خواست در زندان مثلاً از بند خودش به بند چهار بیاید قبلاً چند نفر جلوتر از او می آمدند و خبر می دادند که رجوی می خواهد بیاید تا به قول معروف بچه ها آماده شوند و خود را جمع و جور کنند. این حالتی بود که می خواست برای او شخصیت سازی کنند و یا یک جلال و جبروتی برای او به وجود بیاورند. از این قبیل کارها زیاد داشت… رجوی در برخورد با این کادر مرکزی که انتخاب شده بود، کارشکنی می کرد که آنها نتوانند کار را انجام بدهند و همواره می گفت که فلانی نمی تواند کار انجام دهد و من می توانم این کارهارا انجام بدهم…”

ایرج قهرمانلو که در مقعطی  مسعود رجوی مسئول او بوده درباره‌اش گفته است: «رجوی مفهوم انتقاد را درک نمی‌کند. فکر می‌کرد به او توهین شده و یا او نفی می‌شود اگر انتقاد را بپذیرد. رجوی همچون کودک شروری بود که نه تنها اسباب‌بازی‌هایش بلکه شیشه‌های در و پنجره را هم می‌شکند. مسعود وارد یک پروسه هرج و مرج شده بود که دیگر توانایی دیدن دنیای پیرامونش را نداشت؛ ازاین‌رو او هرگز نمی‌توانست هیچ انتقادی را بپذیرد».

منبع: محمدحسن روزی‌طلب و محمد محبوبی، عملیات مهندسی (بررسی کارنامه تروریستی بخش نظامی سازمان مجاهدین خلق)

سایه‌های خودشیفتگی: تأثیر شخصیت مسعود رجوی بر مناسبات درونی سازمان مجاهدین خلق

 خودکامگی despotism شکلی از سلطه ی سیاسی و انسانی ست که قدرت سیاسی و سیطره بر افراد را در اختیار یک فرد قرار میدهد. ریشه ی خودکامگی به مثابه ی خصوصیت و رفتار سیاسی مخرب و ویرانگر را بایستی در ساختار روانی و ذهنی فرد خودکامه مورد مداقه و بررسی قرار داد. به عبارتی می توان اذعان نمود که افراد خودکامه همانند مسعود رجوی رهبرعقیدتی مجاهدین از بیماری اختلال شخصیتی خودشیفتگی رنج می برند. به احتمال زیاد و با توجه به قرائن و شواهد و مستنداتی که کادرها و اعضای مجاهدین در سطوح متفاوت تشکیلاتی درباره ی خصوصیات و ویژگی های مسعود رجوی طرح می کنند او ازهمان ابتدای پیوستن به مجاهدین خلق دردهه چهل شمسی از بیماری خودشیفتگی رنج می برده است. در چنین حالتی شرایط خاصی همانند محدودیت زندان در رژیم شاه و سرکوب امیال درونی و غریزی در شدت بخشیدن به بیماری خودشیفتگی رجوی نقش بنیادین ایفاء کرده است. چرا که فرد خودشیفته در شرایط محدود کننده از تامین نیازهای عاطفی، احساسی و جنسی محروم و به حاشیه رانده می شود. در نتیجه برای جبران آن به کنش هایی دست خواهد زد تا میل و کشش درونی سرکوب شده را ارضاء کند.

آبراهام مزلو روانشناس انسانگرا و شهیر امریکایی در تئوری و نظریه مشهور خود تحت عنوان ” طبقه بندی نیازها یا سلسله مراتب نیازهای انسانی ” که به هرم هفتگانه نیز موسوم است بر این باور است که عنصر انسانی یا اجتماعی اگر در تامین نیازهای سه گانه ی بنیادین، نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای امنیتی و نیازهای عاطفی عاجز و ناتوان یا محروم و ناگزیر بماند نخواهد توانست سیر طبیعی رشد شخصیتی را بپیماید و به سطوح بالاتری از تکامل شخصیتی همچون موفقیت اجتماعی، عزت نفس و خودشکوفایی برسد. مراحل سه گانه و بنیادین اولیه ی تامین نیازها (فیزیولوژیک، امنیتی و عاطفی) برای فرد و جامعه بسیارحائز اهمیت است در غیر این صورتبندی، فرد و جامعه دچار اختلال در روند رشد انسانی و اجتماعی خواهند شد.

مطالعه و تامل در خاطرات و مشاهدات کادرهای تشکیلاتی با سابقه مجاهدین خلق در رابطه با خصوصیات رفتاری و روحیات مسعود رجوی، ویژگی های افراد خودشیفته را به شکلی شگفت انگیز در ذهن تداعی میکند، افراد خود شیفته در پژوهش های روانکاوانه چنین علائم و پالس های رفتاری را از خود به نمایش میگذارند: ” احساس خودبزرگ بینی، مهم پنداشتن خود، اغراق کردن در موفقیت ها ، استعدادها و انتظار تحسین و توجه دائم از جانب دیگران بی آنکه فرد به موفقیت شایسته ای دست یافته باشد. مشغولیت ذهنی و «خیالپردازی های بی پایان» پیرامون موفقیت، قدرت، ذکاوت، زیبایی و…،

احساس محق بودن entitlement به این معنا که به گونه ای نامعقول انتظارداشته باشد برخوردی رضایت بخش و اختصاصی با او صورت بگیرد یا افراد خودبخود تسلیم خواسته هایش شوند. فاقد حس همدلی واقعی بودن empathy  بودن، یعنی تمایلی به درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد. اما در ظاهر خود را فداکار وهمدل با دیگران نشان می دهد. اغلب به دیگران حسودی کند یا معتقد باشد که دیگران به او حسادت می کنند. استثمارگری درروابط بین فردی و رفتارها و نگرش های تکبرآمیز و پرافاده.

و رهبرعقیدتی مجاهدین مسعود رجوی براستی یک نمونه ی عینی و مثال زدنی در رابطه با اختلال شخصیت نارسیستیک و خودکامه بشمار می آید.

تاثیر اختلال شخصیت نارسیستی رجوی بر ساختار سازمانی مجاهدین خلق

همانطور که پیشتر اشاره شد، یکی از بارزترین تأثیرات اختلال شخصیت نارسیستی مسعود رجوی بر سازمان مجاهدین خلق، شکل‌گیری یک ساختار سازمانی هرمی و متمرکز بود. در این ساختار، تمام قدرت و تصمیم‌گیری در دست رهبر قرار داشت و اعضای سازمان مجبور بودند بدون هیچ‌گونه پرسشی از دستورات او پیروی کنند.

ویژگی‌های اصلی این ساختار سازمانی عبارتند از:

تمرکز قدرت در دست یک نفر: تمام تصمیم‌گیری‌ها و خط مشی‌های سازمان توسط مسعود رجوی اتخاذ می‌شد و اعضای سازمان مجبور بودند بدون هیچ‌گونه مخالفتی از آن‌ها پیروی کنند.

کاریزمای شخصیتی: هاله ای از تقدس کشیدن بر رهبر و تشویق اعضای سازمان به پرستش و اطاعت بی‌چون و چرا از او.

کنترل اطلاعات: کنترل شدید جریان اطلاعات در سازمان و جلوگیری از دسترسی اعضای سازمان به اطلاعات خارج از سازمان.

جدا کردن اعضای سازمان از خانواده و جامعه: قطع ارتباط اعضای سازمان با خانواده و جامعه به منظور افزایش وابستگی آن‌ها به سازمان و رهبر.

استفاده از روش‌های کنترل ذهن: استفاده از روش‌های مختلف کنترل ذهن مانند شستشوی مغزی، القای ترس و ایجاد وابستگی عاطفی برای کنترل اعضای سازمان.

دلایل شکل‌گیری این ساختار سازمانی:

نیاز به تأیید و تحسین: برای ارضای نیاز شدید به تحسین و تأیید، رجوی نیاز داشت تا همه اعضای سازمان به او وفادار باشند و او را به عنوان یک “رهبر الهی” بپرستند.

کنترل کامل بر سازمان: با تمرکز قدرت در دست خود، رجوی می‌توانست اطمینان حاصل کند که هیچ‌کس نمی‌تواند جایگاه او را تهدید کند و او به طور کامل بر سازمان کنترل داشته باشد.

جلوگیری از مخالفت: با ایجاد یک ساختار سفت و سخت و کنترل اطلاعات، رجوی می‌توانست از هرگونه مخالفت و انتقادی جلوگیری کند.

پیامدهای این ساختار سازمانی:

سرکوب ذهن نقاد و اراده مستقل: ترس از مخالفت با رهبرعقیدتی و عدم تحمل انتقاد از سوی رجوی، منجر به اطاعت کورکورانه و ترویج ذهنیت واپسگرایانه و مطیع  در اعضای سازمان شد.

تضعیف روابط انسانی پویا: ایجاد جو ترس و رقابت منفی بین اعضای سازمان، روابط انسانی را تضعیف کرد و به ایجاد یک جو پارانوئید در فضای تشکیلاتی منجر شد.

وابستگی شدید به رهبر: اعضای سازمان به شدت به رهبرعقیدتی وابسته شدند و توانایی تصمیم‌گیری مستقل را از دست دادند.

کاهش روحیه انتقادی: اعضای سازمان به دلیل ترس از تبعات، توانایی انتقاد از رهبر و سازمان را از دست دادند.

کلام آخر

پر واضح است که مسعود رجوی، به عنوان رهبرعقیدتی مجاهدین خلق، نقش محوری در شکل‌گیری و هدایت این سازمان ایفا کرده است. با بررسی رفتارها، تصمیمات و رویکردهای وی، به ویژه از منظر روانشناختی، می‌توان به این نتیجه رسید که اختلال شخصیت نارسیستی، به عنوان یک عامل کلیدی، بر تمامی ابعاد سازمان و عملکرد آن تأثیرگذار بوده است.

اما پرسش اصلی که در این مقاله به آن به اختصار و موجز و با تکیه بر مصاحبه ها و مشاهدات برخی از کادرهای تشکیلاتی جدا شده از مجاهدین خلق پاسخ داده شد این است: چگونه اختلال شخصیت نارسیستی مسعود رجوی، به عنوان یک عامل محرک، بر ساختار سازمانی، ایدئولوژی، روابط بین کادرهای تشکیلاتی و در نهایت بر سرنوشت فاجعه بار و تلخ اعضای سازمان مجاهدین خلق تأثیر گذاشته است.

کمپ اشرف 3 در آلبانی: بازتابی از مناسبات استبدادی و فرقه‌ای در تشکیلات مجاهدین خلق

مقدمه

کمپ اشرف 3 در آلبانی به‌عنوان آخرین مقر سازمان مجاهدین خلق شناخته می‌شود و محل تجمع اعضای این گروه پس از انتقال از عراق و در نتیجه فشارهای بین‌المللی و شکست‌های نظامی در این کشور است. این کمپ، که در نزدیکی شهر دورس آلبانی واقع شده، محل زندگی هزاران نفر از اعضای سابق مجاهدین خلق است که به‌دلیل سال‌ها زندگی در مناسبات فرقه‌ای و استبدادی تحت رهبری مسعود و مریم رجوی، دچار آسیب‌های روانی و اجتماعی زیادی شده‌اند.

پس از انتقال اعضای مجاهدین از عراق به آلبانی، این سازمان توانسته است مناسبات سرکوب‌گرانه خود را در کمپ موسوم به اشرف ۳ بازتولید کند. به‌واسطه حمایت‌های برخی حکومت ها و نهادهای بین‌المللی، نظارت کافی بر این کمپ وجود ندارد و گزارش‌های منتشرشده حاکی از استمرار کنترل شدید بر اعضا، قطع ارتباط آنان با جهان خارج و سرکوب مخالفان داخلی است.

سازمان مجاهدین خلق که زمانی با شعار مبارزه برای آزادی فعالیت خود را آغاز کرده بود، امروزه به یک فرقه فاشیستی و سرکوب‌گر تبدیل شده است. شهادت‌های اعضای جداشده نشان می‌دهد که مناسبات حاکم بر قرارگاه‌های این سازمان، بر پایه کنترل مطلق، سرکوب سیستماتیک و نقض فاحش حقوق بشر بنا شده است. جامعه بین‌المللی و نهادهای حقوق بشری باید به این مسئله توجه کرده و برای آزادی و نجات اعضای گرفتار در این فرقه اقدام نمایند.

در این مقاله، تلاش خواهیم کرد تا از زاویه‌ای روانشناختی و اجتماعی، نحوه ساختار و شرایط درونی کمپ اشرف 3 را بررسی کنیم و نظرات و تجربیات اعضای جدا شده از مجاهدین خلق را که از مناسبات استبدادی و آزاردهنده در این کمپ‌ها سخن گفته‌اند، تحلیل کنیم.

کمپ اشرف 3: شکل‌گیری و وضعیت کنونی

کمپ اشرف 3 به‌عنوان پایگاهی برای ادامه فعالیت‌های مجاهدین خلق در خارج از ایران و عراق، در سال‌های اخیر به محل تجمع کسانی تبدیل شد که از عراق منتقل شدند. قبل از انتقال به آلبانی، اعضای سازمان مجاهدین خلق سال‌ها در کمپ اشرف در عراق زندگی می‌کردند و تحت کنترل شدید رهبری این سازمان قرار داشتند. با انتقال به آلبانی، این کمپ به‌عنوان بخشی از استراتژی جدید سازمان برای حفظ و بازسازی نیروی انسانی و سازمانی خود، ادامه داد.

اما طبق گزارش‌ها و شهادت‌های متعدد اعضای جدا شده، شرایط زندگی در کمپ اشرف 3 شباهت‌های زیادی با کمپ‌های قبلی مانند کمپ اشرف در عراق داشته و همچنان تحت سلطه شدید رهبری و نظام فرقه‌ای مسعود و مریم رجوی قرار دارد. این شرایط باعث ایجاد فضای بسته‌ای شده است که در آن انتقاد و یا حتی پرسش از دستورات رهبری مجاز نیست.

مناسبات استبدادی

یکی از ویژگی‌های بارز زندگی در کمپ اشرف 3، استمرار مناسبات استبدادی و فرقه‌ای است که اعضا در آن مجبور به زندگی و کار هستند. این مناسبات، در بسیاری از موارد، به‌طور آزاردهنده‌ای اعضا را تحت فشار قرار می‌دهند و کنترل شدیدی بر روی رفتار، فکر و حتی احساسات آن‌ها اعمال می‌شود.

کنترل فکری و شستشوی مغزی

یکی از ویژگی‌های اصلی مناسبات در کمپ‌های مجاهدین خلق، به‌ویژه در اشرف 3، کنترل شدید فکری و ذهنی است. اعضا به‌طور مداوم تحت آموزش‌های ایدئولوژیک قرار دارند و باید از هرگونه تفکر انتقادی و یا مخالفت با رهبرعقیدتی خودداری کنند. سخنان مسعود و مریم رجوی به‌عنوان دستورات غیرقابل تغییر تلقی می‌شود و هیچ‌گونه چالشی در برابر آن‌ها پذیرفته نمی‌شود.

جداسازی اعضا از خانواده‌ها

یکی دیگر از ویژگی‌های فرقه‌ای کمپ اشرف 3، جداسازی اجباری اعضا از خانواده‌ها و عزیزانشان است. در این کمپ، اعضا از ارتباطات خارج از سازمان به‌شدت محدود شده‌اند و بسیاری از افراد با خانواده‌های خود در ارتباط نبوده و سالهاست از آن‌ها دور نگه داشته شده‌اند. این امر، نه تنها به‌طور فیزیکی بلکه به‌صورت روانی و عاطفی نیز اعمال می‌شود. اعضا مجبورند هرگونه ارتباط با خانواده و دوستان خود را قطع کنند. ازدواج و داشتن فرزند به‌کلی ممنوع است و اعضا مجبورند به‌عنوان «مجاهد مطلق» به سازمان وفادار بمانند. در حقیقت، این اقدام یکی از ابزارهای کلیدی در کنترل و سرکوب اعضا است. اعضای سازمان مجاهدین خلق، به‌ویژه در کمپ اشرف 3، مجبورند که ارتباطات عاطفی خود را قطع کرده و به‌طور کامل به رهبران سازمان (مسعود و مریم رجوی) وفادار بمانند. این جداسازی، در واقع یکی از روش‌های تأثیرگذار برای تقویت وابستگی اعضا به رهبری سازمان و جلوگیری از هرگونه تمرد از دستورها یا ایدئولوژی سازمان است.

کنترل اطلاعات و استفاده از پروپاگاندا

یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته در مناسبات کمپ اشرف 3، کنترل شدید اطلاعات است. دسترسی به اخبار و اطلاعات بیرونی بسیار محدود است و اعضا به‌طور عمدی از منابع خبری مستقل محروم هستند. در واقع، همه‌چیز در کمپ تحت کنترل شدید رهبری قرار دارد و اعضا فقط اطلاعاتی که از سوی رهبری صادر می‌شود، دریافت می‌کنند. این نوع پروپاگاندای شدید باعث می شود که کائرهای تشکیلاتی هرگونه واقعیت بیرونی را تحریف کنند و آن‌چه که به آنها گفته می‌شود را تنها حقیقت ممکن بدانند.

ایجاد ترس و تهدید برای حفظ وفاداری

در کمپ اشرف 3، یکی از ابزارهای عمده برای کنترل اعضا، استفاده از ترس و تهدید است. انتقاد از رهبری، حتی در کوچک‌ترین موارد، با شدیدترین مجازات‌ها روبه‌رو می‌شود. اعضای سازمان به‌طور دائمی در معرض تهدیداتی همچون شکنجه سیستماتیک و فیزیکی، بازجویی‌های روانی، تنبیه و یا حتی جدایی اجباری از سایر اعضا هستند. این ترس به‌طور مداوم به‌عنوان یک ابزار روانی برای حفظ انضباط و وفاداری درون سازمان استفاده می‌شود.

تجربیات اعضای جدا شده از کمپ اشرف 3

افراد جدا شده از مجاهدین خلق که موفق به فرار از کمپ‌های مختلف این سازمان شده‌اند، درباره تجربیات خود در اسارتگاه اشرف و شرایط فرقه‌ای آن صحبت کرده‌اند. آن‌ها تأکید دارند که شرایط در مناسبات و روابط درون تشکیلاتی مشابه بسیاری از روش‌های روانی و ایدئولوژیک استفاده‌شده در کمپ اشرف در عراق است. برخی از تجربیات آن‌ها شامل موارد زیر می‌شود:

سلب اراده و شخصیت فردی

اعضای جدا شده از مجاهدین خلق بارها به این نکته اشاره کرده‌اند که در کمپ‌های این سازمان، به ویژه در اشرف 3، اراده و شخصیت فردی اعضا به‌شدت سرکوب می‌شود. در این محیط، هیچ‌گونه حق انتخاب و استقلال فکری وجود ندارد. تمامی تصمیمات اعضا، حتی کوچک‌ترین آنها، باید طبق دستورات رهبری باشد. این سرکوب شخصیت و هویت فردی باعث می‌شود که اعضا نتوانند به‌طور طبیعی فکر کنند یا انتخاب‌های خود را داشته باشند.

آزارهای روانی و ذهنی

بسیاری از اعضای جدا شده از مجاهدین خلق از آزارهای روانی و ذهنی در کمپ اشرف 3 سخن گفته‌اند. این آزارها به‌صورت روش‌هایی همچون شستشوی مغزی، استفاده از فشارهای روانی، تهدیدهای مداوم و حتی تجزیه‌کردن شخصیت فردی اعضا برای حذف هرگونه تفکر مستقل انجام می‌شود. افراد در این شرایط معمولاً نمی‌توانند از خودشان دفاع کنند و به‌طور مداوم در حالت اضطراب و ناامنی قرار دارند.

دستورات غیرمنطقی و بی‌رحمانه

بسیاری از اعضای جدا شده از مجاهدین خلق اشاره کرده‌اند که یکی از ویژگی‌های بارز زندگی در کمپ‌های این سازمان، دریافت دستورات غیرمنطقی و بی‌رحمانه از رهبری است. برای مثال، در دوره‌های مختلف، افراد باید به‌طور کامل به دستورهای رهبری بی‌چون و چرا عمل می‌کردند. این دستورات شامل کارهای سخت و گاهی غیرممکن بودند و هیچ‌گونه انعطاف‌پذیری در آن‌ها وجود نداشت. اعضا برای مخالفت با این دستورات مورد تهدید قرار می‌گرفتند و در صورتی که در برابر آن‌ها مقاومت می‌کردند، تحت مجازات‌های شدید قرار می‌گرفتند.

نبود ارتباطات انسانی و ایجاد تنش‌های درونی

جدا شده‌ها همچنین تأکید کرده‌اند که در شرایط کمپ اشرف 3، به‌ویژه در دهه‌های اخیر، روابط انسانی به‌شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود. اعضا به‌دلیل جداسازی‌های اجباری از همدیگر، و همچنین محدودیت‌های شدید در روابط اجتماعی، احساس انزوای عاطفی می‌کردند. از سوی دیگر، ایجاد شک و تردید میان اعضا و تجزیه آن‌ها به گروه‌های مختلف برای حفظ کنترل، باعث افزایش تنش‌ها و اضطراب‌های درونی می‌شد.

سرنوشت اعضای جداشده و تهدیدات علیه آنان

افرادی که موفق به فرار از سازمان شده‌اند، با مشکلات زیادی مواجه هستند. سازمان مجاهدین به‌شدت با جداشدگان دشمنی می‌کند و با استفاده از تهدید، ترور شخصیتی و حتی اقدامات فیزیکی، تلاش می‌کند آن‌ها را خاموش کند. همچنین سازمان با همکاری برخی از حامیان خارجی خود، زندگی این افراد را حتی در خارج از ایران تحت فشار قرار می‌دهد.

ساختار فرقه‌ای کمپ اشرف 3 و تأثیرات آن

در کمپ اشرف 3، به‌طور مشابه با سایر کمپ‌های مجاهدین خلق، ساختار یک‌جانبه و فرقه‌ای حاکم است. این ساختار به‌گونه‌ای طراحی شده که تمام فعالیت‌ها و روابط درون سازمان تحت کنترل شدید رهبری مسعود و مریم رجوی باشد. در این سیستم، کادرهای تشکیلاتی به‌عنوان اعضای مطیع و دنباله رو هستند و تنها وظیفه آن‌ها پیروی بی‌چون و چرا از دستورات رهبری است.

1. تشکیلات هرمی و عدم دموکراسی

در کمپ اشرف 3، همانند کمپ اشرف در عراق، هیچ‌گونه ساختار دموکراتیکی وجود ندارد. سازمان به‌صورت هرمی است و اعضای رده پایین‌تر از هیچ‌گونه قدرت تصمیم‌گیری برخوردار نیستند. بالاترین سطح قدرت در دست رهبران سازمان (مسعود و مریم رجوی) قرار دارد و تمامی تصمیمات در بالاترین سطوح اتخاذ می‌شود. این ساختار هرمی، فضای انتقاد، پیشنهاد و بحث را به‌طور کامل از بین می‌برد.

2. سیستم آموزشی بسته و محدودیت در آزادی بیان و امکان انتقاد

آموزش‌های ایدئولوژیک در کمپ اشرف 3 به‌شدت بسته و محدود است. اعضا مجبور هستند که تمام وقت خود را صرف یادگیری اصول و عقاید سازمان کنند و هیچ‌گونه فضای شخصی برای تفکر و انتخاب فردی وجود ندارد. این آموزش‌ها بیشتر بر حفظ ایدئولوژی سازمان و پرورش اعضاء به‌عنوان نیروهای وفادار به رهبری متمرکز است، تا توسعه فکری و حرفه‌ای.

محدودیت های بازدارنده و آزار دهنده تشکیلاتی

کمپ اشرف 3، همچنان که نشان داده شد، نمایانگر یک ساختار فرقه‌ای و استبدادی است که بر اعضای سازمان مجاهدین خلق حاکم است. این کمپ، با استفاده از تکنیک‌های کنترل ذهنی، سرکوب شخصیت‌های فردی و جداسازی اعضا از دنیای بیرونی، محیطی بسته و آزاردهنده را برای اعضا ایجاد کرده است. تجربیات جدا شدگان از این کمپ‌ها، همگی گواهی بر شرایط استبدادی و آزاردهنده‌ای هستند که بر زندگی افراد در این محیط حاکم است.

در نهایت، باید گفت که در چنین شرایطی، اعضا به‌طور مستمر در حال دست و پنجه نرم کردن با مشکلات روانی و اجتماعی هستند که ناشی از زندگی در یک فرقه استبدادی و بسته است. آنچه که از گزارش‌ها و شهادت‌های مختلف به‌دست آمده، تأکید دارد بر نیاز به توجه و حمایت‌های روانشناختی برای کسانی که از چنین شرایطی رهایی یافته‌اند و در تلاش برای بازسازی زندگی و هویت خود هستند.

نقد و بررسی استراتژی ترور و جنگ مسلحانه مجاهدین خلق

استراتژی ترور و جنگ مسلحانه مجاهدین خلق پس از رویداد سی خرداد ۱۳۶۰، یکی از بحث‌برانگیزترین دوره‌های تاریخ این سازمان است. این استراتژی که با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی و ایجاد حکومتی جدید طراحی شده بود، در نهایت به شکست انجامید و عواقب سنگینی برای مجاهدین خلق و جامعه ایران به همراه داشت. در ادامه، به نقد این رویکرد مسلحانه و بررسی سرانجام آن می‌پردازیم.

۱. عدم تطابق با واقعیت‌های جامعه ایران

مجاهدین خلق پس از سی خرداد ۱۳۶۰، با این تصور که جامعه ایران آماده قیام مسلحانه علیه جمهوری اسلامی است، به استراتژی جنگ مسلحانه روی آوردند. اما این تحلیل با واقعیت‌های جامعه ایران همخوانی نداشت. جامعه ایران که تازه از یک انقلاب بزرگ و جنگ تحمیلی عبور کرده بود، تمایل چندانی به درگیری‌های داخلی جدید نداشت.

این استراتژی نتوانست حمایت گسترده مردمی را جلب کند و در عوض، باعث شد مجاهدین خلق به عنوان یک گروه تروریستی و ضد مردمی شناخته شوند.

۲. تکیه بر خشونت و ترور

مجاهدین خلق با انجام عملیات‌های تروریستی، از جمله ترور مقامات دولتی، تخریب زیرساخت‌ها و حمله به مراکز نظامی، سعی در تضعیف جمهوری اسلامی داشتند. اما این اقدامات نه تنها نتوانست نظام را تضعیف کند، بلکه موجب گردید جمهوری اسلامی با تکیه بر نیروهای مردمی و پایگاه اجتماعی و توده ای با قدرت و شدت بیشتری به مقابله با تروریسم ضدمردمی مجاهدین خلق بپردازد.

ترور و خشونت، به جای جلب حمایت مردمی، باعث انزجار عمومی از مجاهدین خلق شد. بسیاری از ایرانیان، این اقدامات را به عنوان حمله به امنیت و ثبات کشور تلقی کردند.

۳. وابستگی به حمایت خارجی

مجاهدین خلق برای پیشبرد استراتژی جنگ مسلحانه خود، به حمایت کشورهای خارجی، به ویژه رژیم صدام حسین در عراق، متکی بودند. این وابستگی، وجهه این سازمان را در میان ایرانیان به شدت تخریب کرد، زیرا همکاری با دشمن ایران در جنگ تحمیلی، به عنوان خیانت به کشور تلقی شد.

وابستگی به صدام حسین همچنین باعث شد مجاهدین خلق به عنوان ابزاری در دست یک رژیم دیکتاتوری شناخته شوند و از حمایت بین‌المللی محروم بمانند.

۴. شکست در جلب حمایت بین‌المللی

مجاهدین خلق تلاش کردند تا با انجام عملیات‌های تروریستی، توجه جامعه بین‌المللی را به خود جلب کنند. اما این اقدامات نه تنها باعث نشد کشورهای غربی از آنان حمایت کنند، بلکه بسیاری از دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی، مجاهدین خلق را به عنوان یک گروه تروریستی محکوم کردند.

حتی پس از سرنگونی صدام حسین، مجاهدین خلق نتوانستند حمایت پایدار ایالات متحده یا اروپا را به دست آورند و به حاشیه رانده شدند.
 
۵. تخریب وجهه سیاسی و اخلاقی

استراتژی ترور و خشونت، وجهه سیاسی و اخلاقی مجاهدین خلق را به شدت تخریب کرد. این سازمان که در ابتدا به عنوان یک گروه مبارز ضد استبداد شناخته می‌شد، به تدریج به عنوان یک گروه تروریستی و فرقه‌ای معرفی شد.

اقداماتی مانند خودسوزی اعضا و عملیات‌های انتحاری، باعث شد مجاهدین خلق حتی در میان مخالفان جمهوری اسلامی نیز جایگاهی نداشته باشند.

سرانجام استراتژی ترور و جنگ مسلحانه مجاهدین خلق

۱. شکست نظامی و سیاسی

استراتژی جنگ مسلحانه مجاهدین خلق در نهایت به شکست انجامید. عملیات فروغ جاویدان در سال ۱۳۶۷، که با هدف حمله به ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی طراحی شده بود، با شکست سنگینی مواجه شد و هزاران نفر از اعضای مجاهدین کشته یا اسیر شدند.

این شکست نه تنها باعث تضعیف شدید مجاهدین خلق شد، بلکه نشان داد که این سازمان قادر به بسیج نیروهای داخلی یا جلب حمایت بین‌المللی برای اهداف خود نیست.
 
۲. انزوا و طرد بین‌المللی

پس از سرنگونی صدام حسین در سال ۲۰۰۳، مجاهدین خلق حمایت اصلی خود را از دست دادند و در عراق تحت فشار قرار گرفتند. ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی، اگرچه در ابتدا از مجاهدین خلق به عنوان ابزاری برای فشار بر ایران استفاده کردند، اما در نهایت این سازمان را به عنوان یک گروه تروریستی به رسمیت شناختند و از حمایت آن دست کشیدند.

مجاهدین خلق امروزه در انزوا به سر می‌برند و هیچ جایگاه سیاسی یا اخلاقی در جامعه ایران یا جامعه بین‌المللی ندارند.

۳. تغییر استراتژی به فعالیت‌های تبلیغاتی

پس از شکست استراتژی جنگ مسلحانه، مجاهدین خلق به تدریج به فعالیت‌های تبلیغاتی و سیاسی روی آوردند. آن‌ها تلاش کردند تا با انتشار نشریات، برگزاری کنفرانس‌ها و استفاده از رسانه‌های اجتماعی، خود را به عنوان یک آلترناتیو دموکراتیک برای جمهوری اسلامی معرفی کنند.

با این حال، این تلاش‌ها نیز نتوانستند وجهه تخریب شده مجاهدین خلق را بازسازی کنند، زیرا بسیاری از ایرانیان و جامعه بین‌المللی، این سازمان را به دلیل گذشته خشونت‌آمیز و وابستگی به صدام حسین، غیرقابل اعتماد می‌دانند.

۴. بحران هویت و انشعابات داخلی

شکست استراتژی جنگ مسلحانه و انزوا بین‌المللی، باعث ایجاد بحران هویت در درون مجاهدین خلق شد. بسیاری از اعضای سابق این سازمان، از جمله برخی از کادرهای رهبری، از آن جدا شدند و به انتقاد از رهبری مسعود رجوی و مریم رجوی پرداختند.

این انشعابات و انتقادات، نشان‌دهنده فروپاشی درونی و ناتوانی مجاهدین خلق در تطبیق با شرایط جدید بود.

استراتژی ترور و جنگ مسلحانه مجاهدین خلق پس از سی خرداد ۱۳۶۰، نه تنها نتوانست به اهداف سیاسی این سازمان منجر شود، بلکه باعث شکست نظامی، انزوا بین‌المللی و تخریب وجهه اخلاقی آن شد. این استراتژی که بر پایه تحلیل‌های نادرست از واقعیت‌های جامعه ایران و تکیه بر خشونت و حمایت خارجی استوار بود، در نهایت به بن‌بست انجامید. امروزه، مجاهدین خلق به عنوان یک گروه حاشیه‌ای و بدون تأثیرگذاری قابل توجه در تحولات ایران و منطقه شناخته می‌شوند.

مزرعه ترول مجاهدین خلق، جنگ سایبری سازمان‌یافته در فضای مجازی

سازمان مجاهدین خلق با مدیریت متمرکز از آلبانی، به تولید و توزیع محتواهای جهت‌دار در شبکه‌های اجتماعی می‌پردازد. حذف گسترده حساب‌های مرتبط توسط فیسبوک و افشای هویت‌های جعلی نشان‌دهنده مقیاس وسیع این عملیات است. هدف اصلی این جنگ سایبری، دستکاری روایت‌های سیاسی، تقویت تصویر سازمان در رسانه‌ها و تضعیف منتقدان و مخالفان تشکیلات فاشیستی و ستیزه جوی رجوی است، اما کاربران آگاه بارها این شبکه را افشا و بی‌اعتبار کرده‌اند.

مزرعه ترول مجاهدین خلق: جنگ سایبری از اشرف 3

در دنیای امروز، جنگ اطلاعاتی و عملیات روانی نقش کلیدی در شکل‌دهی افکار عمومی دارد. سازمان مجاهدین خلق که سابقه‌ای طولانی در فعالیت‌های مخفیانه و تبلیغاتی دارد، یکی از گروه‌هایی است که به‌صورت گسترده از تاکتیک‌های جنگ سایبری استفاده می‌کند. یکی از ابزارهای اصلی این سازمان، «مزرعه ترول» در مقر آن در آلبانی است. مزرعه ترول مجاهدین خلق به شبکه‌ای سازمان‌یافته از حساب‌های جعلی در شبکه‌های اجتماعی اطلاق می‌شود که هدف آن تأثیرگذاری بر افکار عمومی و پیشبرد اهداف سیاسی خود، فریب سیاستمداران و تضعیف مخالفان به انتشار محتواهای هماهنگ و جهت‌دار می‌پردازد.

افشین فرجی؛ مرده‌ای که هنوز زنده است

یکی از نمونه‌های بارز این جنگ سایبری، حساب کاربری «افشین فرجی» در شبکه‌های اجتماعی است. افشین فرجی، که با نام مستعار «علی مستشاری» نیز شناخته می‌شد، در ۳۰ خرداد ۱۴۰۲ در جریان حمله پلیس آلبانی به قرارگاه «اشرف ۳» جان خود را از دست داد. با این حال، بیش از یک سال و نیم پس از مرگش، حساب‌های کاربری وی همچنان فعال بوده و مطالبی در حمایت از مجاهدین خلق منتشر می‌کنند. این امر نشان‌دهنده استفاده سازمان از هویت‌های جعلی و یا حساب‌های کاربری افراد متوفی برای استمرار فعالیت‌های تبلیغاتی و جنگ روانی است.

مزرعه ترول مجاهدین خلق؛ ارتشی سایبری برای فریب افکار عمومی

مزرعه ترول مجاهدین خلق در آلبانی، یکی از بزرگ‌ترین شبکه‌های سازمان‌یافته برای انتشار اطلاعات جعلی و دستکاری‌شده در فضای مجازی محسوب می‌شود. این شبکه متشکل از صدها نفر نیروی ثابت است که به‌صورت حرفه‌ای و در ساعات مشخصی از روز، به تولید محتوا و مدیریت حساب‌های جعلی می‌پردازند. شواهد نشان می‌دهد که این حساب‌ها اغلب:

– به‌طور متمرکز از یک مکان مشخص در آلبانی اداره می‌شوند.

– مطالبی علیه حکومت ایران و در حمایت از سازمان مجاهدین خلق منتشر می‌کنند.

– از تصاویر مشاهیر ایرانی یا مخالفان متوفی برای جعل هویت استفاده می‌کنند.

– در ساعات اداری اروپای مرکزی فعال هستند و در ساعات ناهار و پایان روز کاری از شدت فعالیت‌شان کاسته می‌شود.

افشاگری‌های فیسبوک و رسانه‌های مستقل، حذف حساب‌های جعلی توسط فیسبوک

در فروردین ۱۴۰۰، فیسبوک اعلام کرد که بیش از ۳۰۰ حساب جعلی مرتبط با مجاهدین خلق را شناسایی و حذف کرده است. این حساب‌ها با انتشار محتواهای جهت‌دار و هماهنگ، تلاش داشتند تا فضای شبکه‌های اجتماعی را به نفع این سازمان تغییر دهند. بن نیمو، مسئول اطلاعات تهدید جهانی فیسبوک، در آن زمان اظهار داشت: «حتی ترول‌ها نیز باید غذا بخورند»، اشاره‌ای طنزآمیز به فعالیت منظم و سازمان‌یافته این شبکه در ساعات اداری.

علاوه بر فیسبوک، در سال ۱۳۹۸ نیز وب‌سایت تحقیقی «اینترسپت» افشا کرد که شخصیت ساختگی «حشمت علوی» که مطالبی در حمایت از مجاهدین خلق منتشر می‌کرد، در واقع توسط تیمی از اعضای این سازمان ساخته شده بود.

واکنش سازمان مجاهدین خلق

پس از اقدام فیسبوک، شورای ملی مقاومت ایران، شاخه سیاسی سازمان مجاهدین خلق، با صدور بیانیه‌ای وجود «مزرعه ترول» وابسته به خود را تکذیب کرد و این ادعا را «مضحک و مطلقاً دروغ» خواند. با این حال، شواهد و گزارش‌های متعددی از فعالیت‌های سازمان‌یافته این گروه در فضای مجازی حکایت دارند.

اهداف و پیامدهای فعالیت‌های مجاهدین خلق در فضای مجازی

استفاده از حساب‌های جعلی و ایجاد موج‌های رسانه‌ای هدفمند، یکی از تاکتیک‌های مجاهدین خلق برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی و سیاستمداران غربی است. این سازمان با نمایش حمایت ساختگی در فضای مجازی، تلاش می‌کند تا خود را به‌عنوان یک گروه تأثیرگذار معرفی کند. اما کاربران ایرانی شبکه‌های اجتماعی بارها این فعالیت‌ها را افشا کرده و با هشتگ‌های ضد مجاهدین خلق و ضد مریم رجوی، تلاش‌های این گروه را ناکام گذاشته‌اند.

پر واضح است مزرعه ترول مجاهدین خلق نمونه‌ای از جنگ اطلاعاتی مدرن است که با هدف گمراه کردن افکارعمومی و ایجاد حمایت‌های مصنوعی به کار گرفته می‌شود. با این حال، ماهیت سازمان‌یافته و غیرواقعی این فعالیت‌ها بارها افشا شده و نشان داده است که این تاکتیک‌ها بیش از آنکه موجب موفقیت مجاهدین خلق شوند، باعث بی‌اعتباری بیشتر این سازمان در بین ایرانیان و حتی سیاستمداران غربی شده است. آگاهی‌بخشی و افشای چنین تاکتیک‌هایی می‌تواند راهی مؤثر برای مقابله با این نوع جنگ روانی باشد.

امیر یغمایی، از کودک ‌سربازی تا افشای مناسبات فرقه‌ای مجاهدین خلق

مقدمه

سازمان مجاهدین خلق به عنوان یکی از گروه‌های سیاسی-نظامی ایرانی، همواره به دلیل روش‌های جنجالی و ساختار سلسله‌مراتبی آهنین و استبدادی خود مورد انتقاد قرار گرفته است. یکی از افرادی که اخیراً به انتقاد از این سازمان پرداخته، امیر یغمایی، کودک سرباز سابق این گروه است. یغمایی که اکنون از سازمان جدا شده، خاطرات خود را در شبکه‌ی ایکس (توییتر سابق) منتشر می‌کند و به تشریح مناسبات درونی فاشیستی و سخت‌گیرانه‌ی حاکم بر این تشکیلات می‌پردازد. این مقاله به بررسی خاطرات و دیدگاه‌های یغمایی می‌پردازد و نگاهی به تجربیات او به عنوان یک کودک سرباز و انتقاداتش به سازمان مجاهدین خلق دارد.

خاطرات امیر یغمایی، کودک سرباز سابق سازمان مجاهدین خلق، تنها یک روایت شخصی از زندگی پرتلاطم او نیست، بلکه پنجره‌ای به سوی ساختارهای درونی یک سازمان فرقه‌ای و فاشیستی می‌گشاید. واکاوی عمیق‌تر و جامع‌تر، به بررسی ابعاد روانی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک خاطرات یغمایی می‌پردازد تا تأثیرات عمیق این تجربیات را بر زندگی او و دیگر کودکان سرباز بررسی کند. همچنین، نقش سازمان مجاهدین خلق در ایجاد ترومای جمعی و نقض حقوق بشر در مناسبات درون تشکیلاتی از ابعاد گوناگون بررسی می گردد.

از کودکی تا جدایی

۱. تولد در پاریس و زندگی تشکیلاتی

امیر یغمایی در سال ۱۳۶۲ در پاریس به دنیا آمد. والدین او از اعضای سازمان مجاهدین خلق بودند و زندگی او از بدو تولد تحت تأثیر دستورات تشکیلاتی قرار داشت. او در خاطرات خود می‌گوید که والدینش قبل از تصمیم به بچه‌دار شدن، باید از سازمان اجازه می‌گرفتند. این کنترل شدید بر زندگی شخصی اعضا، نشان‌دهنده‌ی ساختار سلسله‌مراتبی و فاشیستی سازمان است.

۲. زندگی در عراق و جدایی از خانواده

یغمایی در سنین پایین به همراه خانواده‌اش به عراق منتقل شد و در پایگاه‌های نظامی مجاهدین خلق زندگی کرد. او در خاطرات خود به دوران کودکی‌اش در پایگاه بدیع‌زادگان اشاره می‌کند و می‌گوید که تنها هفته‌ای یک روز را با خانواده‌اش می‌گذراند و بقیه‌ی زمان را در پانسیون‌های شبانه‌روزی سازمان در قرارگاه اشرف سپری می‌کرد. این جدایی اجباری از خانواده و عادت کردن به دوری از پدر و مادر، بخشی از زندگی او بود که به گفته‌ی خودش، گاه آن را مانند یک خواب می‌دید.

۳. درخواست ملاقات با مادر و پاسخ منفی مجاهدین

یکی از خاطرات تلخ یغمایی مربوط به زمانی است که او به همراه یکی از دوستانش به اشرف ۳ در آلبانی رفت تا با مادرش ملاقات کند. او در آن زمان حدود ۱۶ سال بود که با مادرش تماس نداشت و تنها قصدش این بود که به مادرش اطلاع دهد که به زودی صاحب نوه خواهد شد. با این حال، سازمان مجاهدین به درخواست ملاقات او پاسخ منفی داد. این رفتار سازمان نشان‌دهنده‌ی کنترل شدید بر روابط خانوادگی اعضا و عدم توجه به نیازهای عاطفی آن‌هاست.

۴. زندگی پس از جدایی از سازمان

یغمایی پس از جدایی از سازمان مجاهدین خلق، به سوئد رفت و زندگی جدیدی را آغاز کرد. او در خاطراتش به این موضوع اشاره می‌کند که حتی پس از ترک سازمان، تصاویر رهبران مجاهدین (که او آن‌ها را “پیامبران ایدئولوژیک” می‌نامد) در همه‌جا حضور داشتند. این نشان‌دهنده‌ی تأثیر عمیق تبلیغات و ایدئولوژی سازمان بر ذهن اعضاست، حتی پس از ترک تشکیلات.

انتقادات یغمایی به سازمان مجاهدین خلق

۱. ابعاد روانی: ترومای کودکی و شست‌وشوی مغزی

–   ترومای جدایی از خانواده

امیر یغمایی در خاطرات خود به جدایی اجباری از خانواده اشاره می‌کند. این جدایی نه تنها باعث دوری عاطفی از والدین می‌شد، بلکه تأثیرات روانی عمیقی بر او گذاشت. کودکان مجاهدین تنها هفته‌ای یک روز را با خانواده‌های خود می‌گذراندند و بقیه‌ی زمان را در پانسیون‌های شبانه‌روزی سازمان سپری می‌کردند. این شرایط باعث می‌شد که کودکان به شدت وابسته به سازمان شوند و هویت فردی خود را از دست بدهند.

– از دست دادن احساس امنیت

جدایی از خانواده و زندگی در محیطی کنترل‌شده، باعث از دست دادن احساس امنیت در کودکان می‌شد. یغمایی توضیح می‌دهد که چگونه این جدایی باعث شده است که او و دیگر کودکان، احساس تنهایی و بی‌پناهی کنند.

– ترومای جنگ و بمباران

 زندگی در پایگاه‌های نظامی و مواجهه با جنگ و بمباران، تأثیرات روانی عمیقی بر کودکان داشت. یغمایی به خاطراتی از زندگی در پناهگاه‌ها و ترس از بمباران اشاره می‌کند که نشان‌دهنده‌ی ترومای ناشی از جنگ است.
 
– زندگی در پناهگاه‌ها و جنگ امریکا و عراق

یغمایی در خاطرات خود به دوران جنگ خلیج فارس و زندگی در پناهگاه‌ها اشاره می‌کند. او می‌گوید که در آن زمان، کودکان مجاهدین در انبارهای زیرزمینی زندگی می‌کردند و شرایط بسیار سختی را تحمل می‌کردند. این تجربه‌ها تأثیر عمیقی بر روحیه‌ی او و دیگر کودکان گذاشت و باعث شد که بسیاری از آن‌ها در بزرگسالی با مشکلات روانی مواجه شوند.
 
شست‌وشوی مغزی و القای ایدئولوژی

سازمان مجاهدین خلق از روش‌های شست‌وشوی مغزی برای القای ایدئولوژی خود استفاده می‌کرد. یغمایی توضیح می‌دهد که ازسنین پایین، کودکان تحت آموزش‌های شدید ایدئولوژیک قرار می‌گرفتند و تصاویر رهبران سازمان به عنوان نمادهای مقدس در ذهن آن‌ها حک می‌شد.

ایجاد شخصیت‌های مقدس

 رهبران سازمان، مسعود و مریم رجوی، به عنوان “پدر و مادر معنوی” اعضا معرفی می‌شدند. این شخصیت‌سازی، باعث می‌شد که کودکان و اعضا، رهبران را به عنوان مرجع اصلی زندگی خود ببینند و هرگونه انتقاد یا شک نسبت به آن‌ها را نادرست بدانند.

– تأثیرات ماندگار

 یغمایی توضیح می‌دهد که حتی پس از ترک سازمان، تصاویر رهبران در ذهن او باقی مانده است. این موضوع نشان‌دهنده‌ی تأثیرات ماندگار تبلیغات ایدئولوژیک بر ذهن افراد است.

۲. ابعاد اجتماعی: پروژه جداسازی خانواده‌ها و کنترل اجتماعی

– جداسازی خانواده‌ها

سازمان مجاهدین خلق به طور سیستماتیک خانواده‌ها را از هم جدا می‌کرد. این پروژه با طلاق‌های اجباری آغاز شد و با قاچاق کودکان به اروپا و آمریکا ادامه یافت.

– طلاق‌های اجباری

 سازمان مجاهدین خلق با اجبار اعضا به طلاق، تلاش می‌کرد تا وابستگی‌های عاطفی آن‌ها را به حداقل برساند. این اقدام باعث می‌شد که اعضا تنها به سازمان وابسته باشند و هیچ گونه ارتباط عاطفی خارج از تشکیلات نداشته باشند.

– قاچاق کودکان

 یغمایی توضیح می‌دهد که کودکان مجاهدین به اروپا و آمریکا قاچاق می‌شدند تا از خانواده‌های خود دور نگه داشته شوند. این اقدام نه تنها باعث جدایی عاطفی کودکان از خانواده‌هایشان می‌شد، بلکه آن‌ها را در محیطی کنترل‌شده و تحت تأثیر تبلیغات سازمان قرار می‌داد.
 
– کنترل اجتماعی و از بین رفتن هویت فردی

سازمان مجاهدین خلق با کنترل شدید بر زندگی اعضا، هویت فردی آن‌ها را به طور کامل نادیده می‌گرفت. یغمایی توضیح می‌دهد که کودکان مجاهدین به جای زندگی عادی و بازی کردن، مجبور بودند در محیطی نظامی و کنترل‌شده زندگی کنند.

– از بین رفتن هویت فردی

 کودکان مجاهدین به شدت وابسته به سازمان بودند و هیچ فضایی برای رشد شخصی و فردی وجود نداشت. این شرایط باعث می‌شد که هویت فردی آن‌ها به طور کامل تحت تأثیر ایدئولوژی سازمان قرار گیرد.
 
– فقدان آزادی بیان

 در سازمان مجاهدین خلق، هیچ گونه آزادی بیان وجود ندارد و هرگونه انتقاد یا شک نسبت به رهبران سازمان به شدت سرکوب می‌شود. این موضوع باعث می‌شد که اعضا نتوانند حقایق را بیان کنند و همیشه در فضایی از ترس و وحشت زندگی کنند.

۳. ابعاد سیاسی: استفاده از کودکان در جنگ و پروپاگاندا

–  کودک‌سربازی و استفاده از کودکان در جنگ

یغمایی به عنوان یک کودک سرباز، تجربیات تلخی را از دست دادن کودکی خود بیان می‌کند. او توضیح می‌دهد که کودکان مجاهدین از سنین پایین تحت آموزش‌های نظامی قرار می‌گرفتند و به عنوان سربازان کوچک در خدمت سازمان بودند.

– استفاده غیراخلاقی از کودکان

 سازمان مجاهدین خلق با استفاده از کودکان در جنگ، نه تنها حقوق آن‌ها را نقض می‌کرد، بلکه باعث می‌شد که آن‌ها در معرض خطرات جانی و روانی قرار بگیرند. یغمایی توضیح می‌دهد که بسیاری از کودکان سرباز در جنگ کشته شدند و این موضوع تأثیرات عمیقی بر خانواده‌های آن‌ها گذاشت.

پروپاگاندا و تبلیغات ایدئولوژیک

سازمان مجاهدین خلق از تبلیغات ایدئولوژیک برای القای ایدئولوژی خود استفاده می‌کرد. یغمایی توضیح می‌دهد که از سنین پایین، کودکان تحت آموزش‌های شدید ایدئولوژیک قرار می‌گرفتند و تصاویر رهبران سازمان به عنوان نمادهای مقدس در ذهن آن‌ها حک می‌شد.
 
۴. ابعاد ایدئولوژیک تشکیلات فرقه‌ای و فاشیستی

–  ساختار فرقه‌ای

سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک تشکیلات فرقه‌ای، از روش‌های کنترل شدید برای حفظ وفاداری اعضا استفاده می‌کند. یغمایی در خاطرات خود به این موضوع اشاره می‌کند که حتی تصمیماتی مانند بچه‌دار شدن اعضا باید با اجازه‌ی سازمان انجام می‌شد. این کنترل بر زندگی شخصی اعضا، نشان‌دهنده‌ی ساختاری است که در آن فردیت و آزادی‌های شخصی به طور کامل نادیده گرفته می‌شود.

 جدایی کودکان از خانواده‌ها

یغمایی توضیح می‌دهد که کودکان مجاهدین تنها هفته‌ای یک روز را با خانواده‌های خود می‌گذراندند و بقیه‌ی زمان را در پانسیون‌های شبانه‌روزی سازمان سپری می‌کردند. این جدایی اجباری نه تنها باعث دوری عاطفی از خانواده می‌شد، بلکه کودکان را به شدت وابسته به سازمان می‌کرد. این وابستگی، پایه‌ای برای شست‌وشوی مغزی و القای ایدئولوژی سازمان بود.

– کنترل بر روابط خانوادگی

 درخواست ملاقات یغمایی با مادرش و پاسخ منفی سازمان، نمونه‌ای آشکار از کنترل شدید بر روابط خانوادگی است. سازمان با محدود کردن این روابط، تلاش می‌کرد تا وفاداری اعضا را تنها به سمت خود هدایت کند.

۵. زندگی پس از جدایی از سازمان: بازسازی هویت و افشای حقایق

بازسازی هویت فردی

یغمایی پس از جدایی از سازمان مجاهدین خلق، به سوئد رفت و زندگی جدیدی را آغاز کرد. او در خاطرات خود به تلاش‌هایش برای بازسازی زندگی شخصی و فاصله گرفتن از تأثیرات روانی سازمان اشاره می‌کند.
 
– مواجهه با ترومای گذشته

 یغمایی توضیح می‌دهد که پس از ترک سازمان، تلاش کرده است تا با ترومای گذشته مواجه شود و زندگی عادی‌ای را آغاز کند. این فرآیند بازسازی، شامل مواجهه با خاطرات دردناک و تلاش برای زندگی عادی است.

مستند کودکان کمپ اشرف

امیر یغمایی یکی از چهار نفری است که در مستند “کودکان کمپ اشرف” حضور دارد. این مستند به بررسی زندگی کودکان سرباز در سازمان مجاهدین خلق می‌پردازد و حقایق تلخی را درباره‌ی شرایط زندگی آن‌ها افشا می‌کند. یغمایی در مصاحبه‌های خود درباره‌ی این مستند توضیح می‌دهد که هدف او و دیگر عوامل فیلم، افشای ماهیت حقیقی مجاهدین خلق و آگاهی‌رسانی درباره‌ی سرگذشت تلخ کودکان این فرقه است.

باید اذعان کرد خاطرات امیر یغمایی نه تنها روایت‌هایی شخصی از یک زندگی پرتلاطم است، بلکه افشای ساختارهای درونی یک سازمان فرقه‌ای و فاشیستی است. یغمایی با بیان جزئیات زندگی خود، از کنترل شدید بر زندگی شخصی اعضا تا شست‌وشوی مغزی و استفاده از کودکان در جنگ، تصویری تاریک از سازمان مجاهدین خلق ارائه می‌دهد. تجربیات او نشان‌دهنده‌ی اهمیت توجه به حقوق کودکان و نیازهای عاطفی آن‌ها در هر جامعه‌ای است. یغمایی با افشای این حقایق، تلاش می‌کند تا دیگران را از خطرات پیوستن به چنین گروه‌های فاشیستی و فرقه ای آگاه کند و به بازسازی زندگی خود و دیگر قربانیان کمک کند.

انتهای پیام