به گزارش خبرگزاری حوزه، همزمان با پخش «سریال معاویه» از تلویزیون عربستان، رازهای تاریخی برجستهسازی این چهره را بررسی کرده و اینکه چگونه بغض «حضرت علی(ع)» به معیاری پنهان برای تقدیس دشمنانش تبدیل شد و چرا معاویه را «خال المؤمنین» نامیدند.
مخالفان شیعه با معیار قرار دادن بغض نسبت به امیرالمؤمنین(ع)، شخصیت معاویه را برجسته کردهاند؛ بهگونهای که برای او القابی چون «خال المؤمنین» ساختهاند.
این الگو بهروشنی در بایکوت روایات اهلبیت(ع) در کتب اهل سنت دیده میشود، چنانکه صحیح بخاری از امامین حسنین(ع) هیچ روایتی ندارد. هدف نهایی این جریان، دشمنی با بنیهاشم و انقطاع نسل امامت بوده است.
بررسی اول: چرائی اهمیت و بُلد کردن معاویه در بین مخالفین شیعه
* معیار برای مخالفین بغض امیرالمومنین علیه السلام است
مخالفین شیعه برای بُلد کردن شخصیتهای صدر اسلام حُب و بُغض شخص نسبت به وجود نازنین امیرالمومنین علیهالسلام را ملاک قرار دادند:
هر کسی که بُغضش نسبت به امیرالمومنین علیهالسلام بیشتر باشد باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و هر کسی حُبش نسبت به امیرالمومنین «علیهالسلام» بیشتر باشد باید بایکوت خبری شود.
برای فهم این نکته به این دو گزارش دقت کنید:
روایت سیدبنطاووس:
۱️⃣. «و من طرائف جماعة من المسلمین أنهم یسمون معاویة خال المؤمنین و یقولون إن ذلک لأجل أخته أم حبیبه بنت أبی سفیان کانت من أزواج نبیهم و من المعلوم أنه قد کان لنبیهم
زوجات جماعة فیجب أن یکون إخوة الزوجات.
کلهم أخوالا للمؤمنین و ما تراهم سموهم بذلک و خاصة محمد بن أبی بکر فقد کان أخا لعائشة و عائشة عندهم من أعظم الزوجات فکیف لا یسمون أخاها بخال المؤمنین و کیف لم یسموا
عبد الله بن عمر خال المؤمنین و قد کان هو أخا حفصة.
و لو کان یلزم أن یکون أنساب الزوجات قرابات المؤمنین للزم أن یسموا ذلک فی کل قرابة للزوجات و کان أیضا یحرم علی معاویة و جمیع إخوة زوجات نبیهم أن یتزوجوا بأحد من المؤمنات لأنهم أخوال لهن و هذا من الهذیان الذی قالوه بالعصبیة و البهتان».
از عجایب برخی از مسلمانان این است که معاویه را دایی مؤمنان مینامند و میگویند این به خاطر خواهرش ام حبیبه دختر ابوسفیان است که از همسران پیامبرشان بود.
معلوم است که پیامبرشان همسران متعددی داشت، بنابراین باید برادران همسران همگی دایی مؤمنان باشند، اما نمیبینید که آنها را اینگونه نامیدهاند، بهویژه محمد بن ابیبکر که برادر عایشه بود و عایشه نزد آنها از بزرگترین همسران بود.
پس چرا برادرش را دایی مؤمنان نمینامند؟ و چرا عبدالله بن عمر را دایی مؤمنان نمینامند در حالی که او برادر حفصه بود؟
و اگر لازم بود که نسب همسران قرابت مؤمنان باشد، باید این را در هر قرابتی از همسران نام میبردند و همچنین بر معاویه و تمامی برادران همسران پیامبرشان حرام بود که با یکی از مؤمنات ازدواج کنند، زیرا آنها داییهایشان بودند و این از هذیانهایی است که با تعصب و بهتان گفتهاند.
روایت مرحوم ابوالفتح محمد بن علی بن عثمان کَراجَکی:
۲️⃣. «کلّا لیس یخفی علی العاقل أنّ بغضهم لأمیر المؤمنین علیه السّلام حملهم علی تفضیل محاربیه، و تبجیل أعادیه و معاندیه، و إهمال ذکر أولیائه، و المنسوبین إلیه من
أصفیائه، و قد علم أنّ معاویة کان لأمیر المؤمنین علیه السّلام عدوّا و حربا، و أنّ محمّد بن أبی بکر کان له ولیّا و حزبا، بذلک صار معاویة خالا للمؤمنین، دون محمّد بن أبی بکر ربیب أمیر المؤمنین»
(بر شخص عاقل پنهان نیست که دشمنی آنها با امیر مؤمنان «علیه السلام» آنها را واداشته به برتر کردن جنگندههای(معاویه) با آن حضرت و احترام دشمنان و معاندین او و گمنام کردن(بایکوت کردن) دوستان و وابسته های به امیرالمومنین «علیه السلام» و البته دانسته است که معاویه دشمن و مبارز با امیر مؤمنان است و محمد بن ابی بکر دوست و همگروه آن حضرت است؛ بدین سبب معاویه خال مؤمنان شده نه محمد بن ابی بکر دست پرورده آن حضرت.
* نتیجه گیری:
کتاب صحیح بخاری «أصحّ الکتب بعد القرآن» نزد مخالفین شیعه از ۷۲۷۵ روایتی که نقل کرده است که فقط یک روایت از حضرت زهرا «سلام الله علیها» دارد .
از امامین حسنین «علیهما السلام» هیچ روایتی ندارد؛ از امام سجاد «علیه السلام» دو یا سه روایت دارد .
از امام صادق و مابقی ائمه علیهم السلام هیچ روایتی ندارد.
در حالی که از ابوهریره ۴۴۶ روایت، از عائشه ۲۴۲ و از معاویه و عمرو بن العاص و مغیره و مروان و مابقی نیز تعداد زیادی روایت نقل کرده است.
* چرا دشمنان شیعه، معاویه را بُلد کردند؟
به گواه تاریخ یکی از دشمنان سرسخت بنیهاشم، معاویه بنابیسفیان بوده است.
مخالفین شیعه به معاویه القاب جعلی همچون کاتب الوحی و خال المومنین دادهاند؛ برای اینکه پی ببریم چرا معاویه نزد مخالفین شیعه از همچین جایگاهی برخوردار است به این دو گزارش دقت کنید:
روایت عبدالله بن احمد بن حنبل
۱⃣. هبة الله بن سلامة المفسر یقول: سمعت عبد الله بن أحمد بن حنبل یقول: کنت أصبو فأخذ أبی بیدی وعبر بی الجسر فمضی إلی جامع الرصافة، فلما انتهینا إلی جامع الرصافة رأینا حبابا فیها السویق والسکر والماء المبرد بالثلج، وخدما فی أیدیهم الطاسات یقولون للناس: اشربوا علی حب معاویة بن أبی سفیان ! قال: یا أبة من معاویة ؟ فقال: هؤلاء قوم بغضوا رجلا لم یکن لهم إلی الطعن علیه سبیل فأحبوا أعداءه
عبدالله بن احمد بن حنبل میگوید: من کودک بودم که پدرم (احمد بن حنبل) دستانم را گرفته بود و مرا از پل عبور می داد، وقتی به مسجد رصافه (در بغداد) رسیدیم، کوزهی بزرگی را دیدیم که درون آن شیرینی و شربت خنک بود و گروهی از خدمتکاران نیز که کاسههایی در دست داشتند مردم را چنین ندا میدادند:
به عشق معاویه بن ابی سفیان از این شربت گوارا بنوشید! من از پدرم پرسیدم: معاویه کیست؟
پدرم در پاسخ گفت: اینها گروهی هستند که بغض کسی (علی بن ابی طالب) را در دل دارند که هیچ بهانهای برای طعن و دشمنی با او ندارند و از این رو به دوستی و محبت دشمنانش(معاویه) روی آوردهاند.
روایت دیگری از عبدالله پسر احمد بن حنبل
۲⃣. عبد الله بن أحمد بن حنبل سألت أبی ما تقول فی علی ومعاویة فاطرق ثم قال اعلم ان علیا کان کثیر الأعداء ففتش اعداؤه له عیبا فلم یجدوا فعمدوا إلی رجل قد حاربه فاطروه کیادا منهم لعلی فأشار بهذا إلی ما اختلقوه لمعاویة من الفضائل مما لا أصل له وقد ورد فی فضائل معاویة أحادیث کثیرة لکن لیس فیها ما یصح من طریق الإسناد وبذلک جزم إسحاق بن راهویه والنسائی وغیرهما والله اعلم)
عبدالله پسر احمد بن حنبل می گوید :
از پدرم پرسیدم نظرت در مورد علی و معاویه چه است؟
کمی به فکر فرو رفت. و بعد گفت بیا تا نظرم را بگویم، گفت من می دانم علی دشمن زیاد داشت.
دشمنان علی به دنبال عیبی در مورد علی بودند اما پیدا نکردند و رفتند به دنبال کسی که با ایشان جنگیده باشد و برای آن شخص فضائلی را جعل کردند؛ بخاطر حیله و نیرنگ در مقابل علی.
پس اشاره کرد به فضائلی که هیچ گونه اصل و ریشه ای ندارد و در مورد فضائل معاویه احادیث فراوانی وارد شده که سند صحیحی ندارند و به این مطلب اعتقاد پیدا کردند اسحاق بن راهویه و نسائی و غیر این دو.
* نتیجه گیری
اگر حضرت فاطمه سلامالله علیها همسر امیرالمومنینعلیهالسلام نبود آیا میشد آنچه شد؟
اگر ابوطالب پدر امیرالمومنین علیهماالسلام نبود آیا حکم به جهنمی بودن وی میکردند؟
اگر خالدبنولید دشمن امیرالمومنین علیهالسلام نبود آیا به وی لقب سیفالاسلام میدادند؟
اگر معاویه دشمن امیرالمومنین علیهالسلام نبود آیا به وی لقب خالالمومنین میدادند؟
* بررسی دوم: هدف نهایی معاویه برای دشمنی با بنیهاشم
تفکر عثمانی در کربلا تمام مَردان بنیهاشم را به قتل رساندید و بارها قصد کشتن امام سجاد علیهالسلام را داشتند و هدف نهایی این تفکر که محقق نشد، انقطاع نسل امامت بود که موفق نبودند
کربلا:
قال ابو مخنف: حدثنی سلیمان بن ابی راشد، عن حمید بن مسلم،قال، انتهیت الی علی بن الحسین بن علی الاصغر و هو منبسط علی فراش له، و هو مریض، و إذا شمر بن ذی الجوشن فی رجاله معه یقولون: الا نقتل هذا؟ قال: فقلت: سبحان الله! ا نقتل الصبیان! انما هذا صبی، قال: فما زال ذلک دابی ادفع عنه کل من جاء حتی جاء عمر بن سعد، فقال: و من أخذ من متاعهم شی قال:
حمید بن مسلم گوید: پیش علی اصغر پسر حسین بن علی(امام سجاد علیهالسلام) رسیدیم که بر بستر افتاده بود و بیمار بود، شمر بن ذی الجوشن و پیادگان همراه او را دیدم که میگفتند:
«چرا این را نکشیم؟» گوید: گفتم: «سبحان اللَّه، کودکان را هم میکشیم؟ این کودک است.» گوید: کارم این بود و هر کس را می آمد از او کنار میزدم تا عمر بن سعد بیامد و گفت: «کس به خیمه این زنان نرود و متعرض این پسر بیمار نشود، هر که از لوازمشان چیزی گرفته پسشان دهد.» گوید: به خدا کسی چیزی پس نداد.
کوفه:
اذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ»
در کوفه عبیدالله بن زیاد گفت: علی بن حسین(علیه السلام) را ببرید و گردنش را بزنید.
خرابه های شام
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْحَلَبِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: لَمَّا أَتَی بِعَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَةَ عَلَیْهِمَا لَعَائِنُ اَللَّهِ وَ مَنْ مَعَهُ جَعَلُوهُ فِی بَیْتٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّمَا جَعَلَنَا فِی هَذَا اَلْبَیْتِ لِیَقَعَ عَلَیْنَا فَیَقْتُلَنَا فَرَاَطَنَ اَلْحَرَسُ فَقَالُوا اُنْظُرُوا إِلَی هَؤُلاَءِ یَخَافُونَ أَنْ تَقَعَ عَلَیْهِمُ اَلْبَیْتُ وَ إِنَّمَا یَخْرُجُونَ غَداً فَیُقْتَلُونَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ لَمْ یَکُنْ فِینَا أَحَدٌ یُحْسِنُ اَلرَّطَانَةَ غَیْرِی وَ اَلرَّطَانَةُ عِنْدَ أَهْلِ اَلْمَدِینَةِ اَلرُّومِیَّةُ)
محمد حلبی گفت از حضرت صادق شنیدم: وقتی علی بن الحسین و خانوادهاش را پیش یزید بن معاویه لعنة الله علیهما آوردند آنها را درون خانهای خرابه جای دادند،بعضی از همراهان امام گفتند ما را در این خانه جای دادهاند که بر روی ما خراب شود و بمیریم.
نگهبانان که رومی بودند این حرف را شنیدند و به زبان رومی گفتند به اینها نگاه کنید می ترسند خانه بر سرشان خراب شود با اینکه فردا آنها را میبرند و می کشند.
امام فرمود در میان ما هیچ کس جز من زبان رومی را نمی دانست.
مجلس یزید بن معاویه
فَشَاوَرَ یَزِیدُ جُلَسَاءَه فِی أَمرِه، فَأشَارَوا بِقَتلِهِ»
یزید در مورد امام سجاد(علیه السلام) با مشاورین خود مشورت کرد، که همگی رای بر کشتن ایشان دادند!
نتیجه گیری
ترور و انقطاع نسل امامت از همان لحظه اول بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله آغاز شد و دستگاه سقیفه همواره سعی در ترور امیرالمومنین علیه السلام داشت؛ خصوصا با ماشین آدمکشی و ترور، خالد بن ولید ملعون که الحمدلله موفق نبودند این تفکر مسموم در قالب تفکر عثمانی تا کربلا ادامه داشت.
* بررسی سوم: معاویه هماوردی برای ابلیس
* تلاش های معاویه برای گمراهی زیاد بن ابیه لعین
الف: توجه به آیه ۱۷ سوره اعراف:
«ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ؛ سپس(ابلیس) از پیشرو و از پشتسر، و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان میروم؛(گمراه میکنم) و بیشتر آنها را شکرگزار نخواهی یافت».
ب: کلام امیرالمومنین علیه السلام
«قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِیَهًَْ کَتَبَ إِلَیْکَ یَسْتَزِلُّ لُبَّکَ وَ یَسْتَفِلُّ غَرْبَکَ فَاحْذَرْهُ فَإِنَّمَا هُوَ الشَّیْطَانُ یَأْتِی الْمَرْءَ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ لِیَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ یَسْتَلِبَ غِرَّتَه».
امام علی علیه السلام در نهجالبلاغه، در نامه ای به زیادبنأبیه آن هنگامکه امام باخبر شد معاویه نامهای به او نوشته، آمده است: «اطّلاع یافتم که معاویه برای تو نامهای نوشته تا عقل تو را بلغزاند، و ارادهی تو را سست کند.
از او بترس که شیطان است، و از پیشرو، و پشتسر، و از راست و چپ بهسوی انسان میآید تا درحال فراموشی، او را تسلیم خود سازد، و شعور و درکش را بر باید».
با توجه به آیه ۱۷ سوره اعراف، تمام خصلت های ابلیس که در آیه شریفه بیان شده بود، امیرالمومنین علیه السلام در وصف معاویه فرمودند.
منابع:
۱: اعراف ۱۷
۲: نهج البلاغة ج۱ ص۴۱۵
۳: تاریخ الطبری، ج۵، ص:۴۵۳
۴: بصائر الدرجات ج۱ ص۳۳۷
۵: الارشاد ج۲، ص۱۱۶
۶: اثبات الوصیة، ص۱۷۱