شناسهٔ خبر: 71727851 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

خوب دیدن و بد دیدن در مرام حافظ

صاحب‌خبر -

علیرضا طالب‌زاده در یادداشتی ارسالی به انصاف نیوز نوشت:

اگر آفرینش‌ها، آثار و الهامات هنری و ادبی را به نوعی انعکاس و جلوه‌ای از تجربیات شخصی، تخیلات و ذهنیت و جهان بینی خالق و صاحب اثر از یک طرف و جهان و پیرامون او و وضعیت (سیاسی، تاریخی، اجتماعی و اقتصادی) جامعه و مردم زمان، مراودات و ارتباطات او و گرایشات غالب زمان از طرف دیگر تلقی کنیم و قضاوت و شناخت خود را مخصوصا در زمانی که به اطلاعات دقیق و دست اولی درباره زندگی و ویژگیهای شخصیتی خالق دسترسی نداریم بر خود اثر بنا نهیم و برداشت و تحلیل خود از عقاید و دیدگاه صاحب اثر را با مدنظر قرار دادن اوضاع تاریخی زمانه و بافت مکان زندگی به آثارش محدود کنیم، با مطالعه و غور در غزل های حافظ که شماری از اشعار خود را تحث تاثیر اتفاقات تاریخی و مراودات خود با مردم پیرامون و حاکمان زمان سروده او را شاعری می یابیم اهل مدارا و تساهل و خوش‌بین که دلبستگی و تعصب افراطی و خاصی به دین یا مذهب خود نداشته و با نمایندگان و مجریان دین و شرع یعنی زاهدان،‌ فقیهان و محتسبان سرسنگین بوده و با آنها سر ناسازگاری داشته و مخصوصا بر سر شراب با آنها کوتاه نمی‌آمده و حتی آنها را در اشعارش به جد یا طنز به مجلس شراب دعوت می کند تا دمی به خمره بزنند تا اندکی تزویر و ریای خود را کمتر کنند و به یکرنگی و یکرویی نزدیک شوند.

حافظ با نگاهی خیامی و با نگرش خاص و به نوعی پارادوکسیکال خود جهان را از زاویه‌ای باز و بدون زدن عینک به رنگی خاص می نگریسته و رویدادهای بیرونی و رابطه اش با امرا و حاکمان شهر در سرایش غزل هایش نقش داشته و به او انگیزه و الهام می داده است به طوری که برای برخی غزل هایش شان نزول و مناسبت سرایش مانند سفر به یزد یا جوانمرگ شدن فرزندش نسبت داده‌اند.

از اشعار حافظ چنین بر می‌آید که او به همه انسان ها صرف نظر از دین و نژاد و رنگ و جنسیت عشق می ورزیده است و «عاشق همه عالم» و از قید «هرچه رنگ تعلق پذیرد» آزاد و رها بوده و حدیث عشق را به مدد قوه سحار و لطف روح القدس به زیباترین شکلی بیان می‌کرده است. حافظ با نگرش و منظر خاص بین  تناقضات به ظاهر و دوگانه هایی در نوسان بوده است. شاید این دوگانگی ها تحت تاثیر شراب ناب شیراز مخصوصا شراب خانگی که توصیفش را کرده بروز می کرده است. دوگانگی هایی مانند جبر اختیار و از بر خواندن قرآن و شرابخواری: زمانی چرخ را بر هم می زند اگر دنیا به مرادش نباشد و زمانی درِ اختیار را بسته می یابد و طلب روزی ننهاده کردن را برابر خون دل خوردن می داند.

در جایی اشاره می کند که قرآن را در چهارده روایت ازبر می خواند و در جای دیگری هنگام نماز خم ابروی یار به یادش می آید و سجاده اش را با می رنگین می کند و وصیت می کند او را با شراب بشویند و بر سر تربت او با می و مطرب بنشینند. حافظ به غیر از موردی که از یاران می خواهد «عنان را از میکده برگردانند» و با وجودی که شراب را از زبان صوفی «ام الخبائث» می خواند اما بنیاد عمر را بر یاد می بیند و مدام از همه دعوت می کند که دم را غنیمت شمرده و در لحظه زندگی کنند، غم دنیای دنی را نخورند و کمتر راز دهر را بجویند و به میکده بیایند و مستی و راستی پیشه کنند و چهره ارغوانی کنند و نزدیک صومعه و خانقاه و مسجد و کنشت نروند چرا که آنجا را محل سیاهکاران می داند.

او از واعظ می خواهد از ریا و فریب و دغل‌کاری و خرافات یا به زبان امروزی استفاده ابزاری از دین دست بردارد و بساط وعظ خود را جمع و ترک منبر کند و به بزم آراسته حافظ وارد شوند و پیش از آنکه عالم فانی خراب شود قدح و جام باده گلگون پرشراب کنند. او تظاهر به دینداری و ریا کاری را برنمی تابد و بوسیدن دست زهدفروشان را خطا می داند. شاید تاکید او بر باده نوشی و خوردن می ناب و توصیه به این گروه برای باده نوشی به خاطر کم کردن ریا و تزویر و یکی کردن ظاهر و باطن بر روی پیوستار یکرنگی، دورنگی و چند رنگی است.

یک نکته را در خصوص حافظ به قطع یقین می توان گفت: حافظ دلش از صومعه، مسجد و کنشت می گرفته است و با خرقه پشمینه سالوس، جامه زهد و ریا و دلق ملمع و ازرق فام مشکل داشته و آنها را از تن بدر می کرده چرا که باور داشت دورویی آفت دین است و آتش زهد و ریا خرمن دین را خواهد سوزاند. از اشعار او چنین برمی آید که میانه خوشی با زهاد ریایی، زاهد ظاهرپرست و خودبین، دین فروشان، زهدفروشان، قاضی، فقیهی که قران را دام تزویر می کند، طبیبان مدعی، شیخ، محتسب، واعظانی که چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند، صوفی ریاکار، مفتی سالوس، توبه فرمایانی که خود توبه کمتر می کنند و آنهایی که تظاهر به دینداری می کنند نداشته و در هر فرصتی به شماتت این گروه که وجه مشترک آنها دورویی و تزویر و تظاهرات است می پرداخته است.

او از زهد و ریا توبه کرده و خود را بری از آنها که از دین استفاده ابزاری می کنند و فقط به ظاهر اعمال توجه می کنند معرفی می کند و حتی در جاهایی به شاه نعمت الله ولی و عماد فقیه که معاصر او بودند طعنه می زند. در طرف مقابل حافظ رابطه خوبی با رند، پیر مغان، ساقی، می فروش و باده فروش، سالک، ترسابچه و مغبچه که به زعم او یک رنگ بودند برقرار می کند.

اگر از تعارفات معمول مانند در «شأن حافظ نیست» یا «مقام حافظ بالاتر از این حرفهاست»، «این برچسب ها و وصله های ناجور به حافظ نمی چسبد» صرف نظر کنیم و اصلا آنها را نادیده بگیریم و در دام هاله تقدس دادن به شخص نیافتیم و او را با ویژگی های خوب و بد یک انسان معمولی که یک مهارت بی نظیر و حرفه ای در خلق شعر داشته و استاد مسلم در انتخاب و ترکیب و موسیقی واژگان است که این قدرت را دارد که از پیش پا افتاده ترین اتفاقات و رویدادها و کلمات نوایی ساز کند که تا اقصی نقاط جهان همه را سحر کند تلقی کنیم و این خصوصیت و مهارت مثبت را به سایر رفتار و ویژگیهای او تعمیم ندهیم و او را در ظرف زمان و مکان خودش قرار دهیم او را شخصی می یابیم که در زندگی روزمره قدح شراب سر می کشد و صراحی در دست با یار خود مغازله می کند. حافظ علاوه بر مهارت غزل سرایی در مزه کردن شراب و شراب گیری هم تبحر و شامه‌ای قوی داشته است و خود یک شراب شناس ماهر بوده و با آداب ساقیگری آشنا بوده است. می توان حدس زد که باب مربوط به آداب شراب خوردن در اخلاق ناصری خواجه نصیرالدین طوسی را دیده است. با توجه به آیین و مذهب و اندیشه خاص خود شرابخواری حافظ به زعم شاعر هیچ منافاتی با قرآن/نمازخوانی و مسلمانی او ندارد و به سبک و سیاق خود با خدا راز و نیاز می کند و از «معتقدانست».

او باده نوشی است که از زهاد می خواهد که در خصوص ترک لعل یار و جام می استثنا قائل شوند و او را معذور دارند چرا که قادر به ترک این دو نیست و در مذهبش «باده نوش بی روی و ریا» را از زهدفروش ریایی بهتر دانسته است. فاش می گوید که او بنده عشق است و به گفته سیروس شمیسا «مکررا با صدای رسا خود را رند و نظرباز خوانده است و گفته است بد و خوب، من همینم که هستم و چه بپسندند و چه نپسندند نظر از خوبرویان برنمی‌گیرم.» (شاهدبازی در ادبیات فارسی، ۱۳۸۱) و ابایی هم ندارد که حتی با «ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت هم باده مستانه» بزند. این احتمال را هم نباید از نظر دور داشت که ممکن است بعضی غزل هایش را تحت تاثیر شراب (نوع تخمیری با درجه الکل پایین که سکرآور ملایمی است) و ناخودآگاه و بر اساس الهام و نه ملزم و مجبور کردن خود به سرودن سروده باشد؛ مخصوصا غزل هایی که ارتباط بین ابیاتش کم است. یا ممکن است بعد از نماز یا خواندن قرآن با دیدن ستارگان و داس مه نو در شب های پرستاره شیراز سروده باشد مخصوصا غزل هایی که رنگ و بوی خدایی و معنوی دارند، اگرچه بیشتر اشعار او در توصیف شراب و باده و می است.

ممکن است حافظ بعد از نماز باده‌ای صهبا سر می کشیده و از اینکه ماه صیام که نام موسم ناموس و نام بر آن می نهد خوشحال می شده و در زمانی که در میکده ها را برای مقطعی بستند آرزوی بازگشایی آنها و گشودن گره از کار فروبسته می کند و زمانی که میکده باز می شود می خواهد روز و شب یا به زبان امروزی شبانه روزی باز باشند و آخر سر اگرچه غرق گناه می داند خود شایسته رفتن به بهشت می داند.

بیشتر شرح ها، تحلیل ها و تاویل هایی که بر اشعار حافظ نوشته شده احتمالا با تاثر از گلشن راز شیخ محمود شبستری بیشتر به جنبه های عارفانه آن می‌پردازد. زیاده روی در دادن معانی عرفانی به اشعار حافظ و تفسیر آنها در چارچوب عرفان و فلسفه و عشق آسمانی و الهی ممکن است نوعی سپر برای در امان ماندن اشعار از دستبرد و آسیب متحجران و متعصبان و آنهایی بوده باشد که حافظ دلش از آنها پرخون بوده است. اگرچه بیشتر شارحان و حافظ پژوهان بر این نکته تاکید دارند که غزل های حافظ مشحون از معانی عرفانی است اما به نظر می رسد حافظ را در قاب زمان حال و نرم ها و عرف های زمان خود گذاشته و به قضاوت نشسته اند؛ مخصوصا وقتی به شاهدبازی و مغبچه و ترسابچه و شراب نوشی و رندی که با شرع اصطکاک پیدا می کند می رسند به توجیه و تفسیر رو می آورند و به صورت افراطی به عرفان و فلسفه متوسل می شوند. اما فضیلت و رذیلت و درجات آنها در یک فعل اخلاقی ممکن است در زمان ها و مکان های مختلف تفاوت های اساسی با هم داشته باشند یا از نظر ارزشی نسبی باشند، یه سخن دیگر برخی افعال ممکن است در زمانی فضیلت و در زمانی دیگر قبیح تلقی شوند.

شاید برای درک بهتر معانی اشعار حافظ بتوان به نظریه دستور گشتاری نوام چامسکی متوسل شد و  به سبک این نظریه برای واحدهای معانی اشعار دو لایه روساخت و ژرف ساخت در نظر گرفت: در سطح ژرف‌ساخت شان سرایش و مناسبت و شان الهام، بافت زمانی، مکانی و تاریخی، معانی درزمانی واژگان را استخراج کرد. اما در سطح روساخت جلوه های معنایی این ژرف ساخت واحد ممکن است به صورت چند روساخت ظاهر شود. به عبارت دیگر خواننده می تواند با توجه به معانی همزمانی عبارات و واژگان مصراع یا بیت و مایندست و تجاربی که دارد خوانش و قرائت مورد نظر خود را دریافت و لذت برد و رمز ماندگاری و زیبایی شعر حافظ در همین نکته نهفته است و یکی از بارزترین ویژگیهای آن را تشکیل می دهد. برای مثال شان تصنیف و سوژه غزلی با مطلع «ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد …» بر اساس شواهد تاریخی شاه شجاع بوده است که هوش و ذوق و چهره ای زیبا و اندامی موزون داشته و مردی فاضل و باسواد بود و در جنگاوری مهارت بالایی داشت. با در نظر گرفتن مناسبت سرودن غزل معانی درزمانی و عوامل دیگر می توان معنی ژرف ساخت آن را استخراج کرد اما با توجه به معانی همزمانی واژگان و اینکه توسط چه توع خواننده‌ای و برای چه هدفی و در چه بافتی خوانده می شود تفاسیر و خوانش های متعددی می توان بدست داد: اگر یک مداح این بیت یا کل غزل را در یک مجلس جشن مذهبی بخواند، آدم متشرعی در خلوت خودش بخواند، یک آدم عاشق بعد از یک پارتی که معشوق یا معشوقه اش (دوست دختر/دوست پسر) در آنجا ظاهر شده می خواند یا در محفلی که توسط ساقی خوش اندام شراب بدست خوانده می شود معانی متفاوتی از آن مستفاد می گردد. داستان تفال و فال زدن به دیوان حافظ و به قول اصغر فرهادی فروش شعر (فال) در بازار از همین لایه روساخت سرچشمه می گیرد و هر کس تفسیر و خوانش و قرائت خود را از غزلی که می خرد یا در دیوان برخورد می کند دارد.

گذشته از رگه هایی از شوخ طبعی ظریف و طنز و مطایبه زیرکانه حافظ مخصوصا سر به سر گذشتن معاصران خود که در مواقعی به گفته ابوالحسن نجفی در نگاه اول متوجه طنز ظریف نهفته در آنها نمی شویم یکی از مفاهیم تکرار شونده در اشعار حافظ خوش بینی و مثبت اندیشی و به طبع آن امیدواری و آرزومندی اوست. حافظ جهان و همه موجودات و پدیده ها در آن خاصه معشوق را زیبا می بیند و هیچ عیب و نقصی در آنها نمی یابد و نصیحت به عیب پوشی و دوری از عیب جویی می کند و این خوب دیدن را حتی به پیر مغان هم نسبت می دهد چرا که هرچه حافظ و یارانش بدمستی می کنند به چشم کرم پیرمغان زیبا می نماید. حافظ نه بد می‌گوید و نه به کسی بدی می‌کند، بدنظر نیست،‌ «چشمانش قشنگ می بیند» و این زیبایی «در چشمان اوست» و این برمی گردد به نوع نگاه و نگرش و عادت او.

او در روح بشر امید و رجا می دمد و از برآمدن آفتاب صبح و زدن فال و آمدن فریادرسی و مسیحانفسی سخن می گوید و بوی بهبودی از اوضاع جهان می شنود و مدام بر سر آنست که کاری انجام دهد که غصه بشر سر آید و تا آنجا پیش می رود که با دل خونین لب خندان طلب می کند.

اما این زیبا و خوب دیدن حافظ و نیالودن دیده به بد دیدن مورد توجه یک دانشجوی دکتری در دانشگاه سیدنی غربی استرالیا که مطالعات و علائقش در حیطه تاریخ روشنفکری اسلامی و شیعه است قرار گرفته است. آقای علی حمود برای نگارش پایان نامه خود زبان فارسی یاد گرفته و قادر به خواندن حافظ شده است. مقاله او که در گاردین منتشر شده بهانه‌ای شد برای مقدمه‌ای که خواندید. ترجمه مقاله او را در زیر می خوانید.
 
اشعار استادان سخن، شاعران پارسی‌گو قدرت و نفوذ عرفانی در خود دارند و می توانند تحول و دگرگونی اساسی در انسان ایجاد کنند.

علی حمود

اخلاق،‌ زیبایی شناسی و فلسفه همه در اشعار حافظ به هم تنیده شده و کلام او در بازکشف و یافتن حقایق ناپیدا و از دیرباز گم شده به ما کمک می کند.

فهم و ادراک اینکه این مکتوبات درباره عرفان و معنویت است و چگونه می توان از آنها برای یافتن و پیمودن مسیر زندگی روزمره سود برد.

سنت های شعری بسیار اندکی در جهان می توان یافت که به اندازه سنت شعر فارسی خود را در جوامع مربوط به آنها تثبیت و نهادینه کرده باشند. اما این حضور و جریان، محدود به بحث و گفتگو در محافل و حلقه های ادبی و تزیین مقبره ها و بناهای یادبود عمومی نیست. این حضور منحصرا محدود به زیبایی هنری هم نیست. در جوامع فارسی زبان مردم از هر قشر و گروه و طبقه برای گرفتن دستورات معنوی ژرف و جهت راهنمایی و مشورت حقیقی به هنگام اتخاذ تصمیمات بزرگ و مهم در زندگی به اشعار مراجعه می کنند (تفال می زنند یا فال می گیرند). این رسم علی الخصوص با اشعار حافظ بیشتر متداول است.

در میان آرامگاه شاعران پارسی سرا شاید هیچ کدام به اندازه آرامگاه حافظ (حافظیه) عزیز و قابل احترام و محبوب عام نباشد و البته علل خوبی می توان برای این محبوبیت شمرد. خواندن اشعار حافظ لحظات و حالت های پراکنده و متفاوتی را در شخص ایجاد می کند که در آنها میان جسم و جان (روح) سیر می کند. ویلر تاکسون به درستی در این زمینه می‌نویسد که حافظ آمیزه‌ و  ترکیبی بی نظیر و نایاب از عشق زمینی (بشری) و عشق عرفانی (آسمانی) را آنچنان موزون، روان،‌ هماهنگ و متناسب، به اندازه و با مهارتی استادانه پرداخته شده و تصنیف یافته می سراید که جدا کردن یکی از دیگری ناممکن است. در درون مصراع ها و ابیات غزل های او لایه ها و سطوحی هستند که هر کدام همزمان روی صفحه و در جان خواننده اسراری را مکشوف و برملا می کند. اخلاقیات، زیبایی شناسی و فلسفه همه در هم تنیده شده اند و همه معانی ممکن همزمان در زیر این سطوح خود را به رخ می کشند.

من از طریق یادگیری زبان فارسی برای پایان نامه دکتری ام با شعر فارسی آشنا شدم. در کنار استفاده از این زبان به عنوان زبان تحقیق و پژوهش خواندن این آثار منظوم لذت و تفکر معنوی زیادی را در من برانگیخته است. با اتکا به دیدگاه شارحان و مفسران برای نشان دادن درک عمیق و چند لایه از اشعار حافظ در زیر به تحلیل و بررسی یک بیت از اشعار او می پردازم، به این امید که در هر مرحله ای که از حیات خود هستید انگیزه سفر درونی (سیر باطن) را در شما ایجاد کند، همانطور که نسل اندر نسل الهام بخش خوانندگان فارسی زبان بوده است.

در شیراز من به شیوه های عاشقی و عشق ورزی (عاشق پیشگی) شهره هستم.

چشم های من با بد دیدن (بدنظر بودن) آلوده نشده‌اند (بدنظر نیستند و پاک هستند و همه چیز را زیبا می بینند)

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن                         منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

در برداشت و خوانش (قرائت) اول، معنی بیت در نسخه اصلی فارسی روشن است. حافظ در شبزار به خاطر عشق شورانگیز خود مشهور یا بدنام است و چشم هایش را به دیدن عیب‌ها و تقصیرهای دیگر عادت نداده است (فقط زیبایی ها را می بیند). این خصلت ستودنی مخصوصا از ویژگیهای بارز میان فرقه تصوف ملامتیه است: اینکه فرد باید به جای دیدن عیب و نقص دیگران روی عیب ها، نقص ها و اشتباهات خود تمرکز کند و به آنها بپردازد. اصول کلیدی ملامتیان در جهان شامل عشق شورانگیز و آتشین، علنی کردن عقاید و باورهای خود، پوشاندن عیب دیگران، ریاضت و سختی دادن به خود از طریق سرزنش و استهزا شدن توسط دیگران و مبارزه مداوم با خودمحوری (غرور و خودپسندی) است.

سطح دوم یک مرحله جلوتر می رود. چشم و نگاه بد (بد دیدن) می تواند به عنوان چیزی تفسیر شود که آمیخته به شور و هوس است نه تنها خود هوس به تنهایی بلکه هوسی پست (عشق جنسی) برخاسته از تزویر و فریب و دورویی است که بخش های نازل روح بشر به آن آلوده شده اند و شخص را به سمت بدی  و شر سوق می دهد. حافظ به ما گوشزد می کند که او به دیگران با چنین نگاه فریبکارانه و مزورانه خیره نمی شود و به جایش نگاه توام با همدردی و توجه واقعی به دیگران را انتخاب می‌کند.

اما آنسوی این سطوح چیز دیگری هم هست؛ دیدگاهی که یک بازاندیشی بنیادی از چگونگی نگرش ما به ارتباط بین خدا و آفرینش بدست می دهد. در مصراع اول حافظ زمانی که می گوید که او در شیراز به ابراز بی پروای عشق خود شهره خاص و عام است، این موضوع را مطرح می کند که عشق چیزی نیست که بتواند در نهان بماند. عاشق ممکن است برای مدت زمان کوتاهی عشق خود را کتمان کند اما اگر عشقش واقعی باشد آخر سر فاش خواهد شد و خود را نشان خواهد داد؛ هر حرکت و اشارت جزئی و نگاه پرشور سرود عشق آنها را سر خواهد داد. از یک نظر عاشق انعکاس جلوه خداست، چرا که حتی خدا هم عشقش را پنهان نمی کند و عشق خالص و بی دریغ خود را به موجودات و جمادات گوناگون عالم خلقت ارزانی می دارد.

مصراع دوم بیت نتیجه این عشق آشکار است. عاشق چشم خود را به دیدن بدی ها آلوده نمی کند چرا که یک عاشق فقط زیبایی هایی زندگی و کائنات را می بیند. نگاهی که آمیخته با عشق، خلوص و صداقت باشد قادر به دیدن هیچ بدی و زشتی در جهان نیست. زیبایی های جهان در تمام آنچه که می بیند و از جهان مادی متشعشع می یابد در مقابل او ظاهر می شود. دست غیب (دست ناپیدا و پنهان خدا) بر او هویدا شده و خالق و مخلوق، و عاشق و معشوق یکی شده و آیه «به هر طرف که رو کنی روی او بینی» مقابل دیدگان او جلوه می شود. (مشرق و مغرب از آن خداوند است: و به هر طرف که رو کنید همان جا روی خداست. و خدا محيط به همه چيز و داناست. بقره – ۱۵)

هدف این نوشتار قبولاندن درستی خوانش و برداشت من از شعر حافظ نیست بلکه تلنگر و دادن انگیزه و الهام برای غور و تفحص در ادبیات فارسی است. کلمات نیروی شبه عرفانی در خود دارند و در دستان استادان شعر فارسی می‌توانند دگرگونی و تحول اساسی رقم بزنند: احساسات دیرینه خفته بیدار و به جنب و جوش درمی آیند، خاطرات قدیمی فراموش شده به یاد آورده می شود و حقایق دیرین گم شده دوباره پیدا می شوند. همه اینها به یادگار برای ما به جا گذاشته شده اند تا آنها را بخوانیم.

منبع: [لینک]

 انتهای پیام