مجلس شورای اسلامی رأی به تعطیلی روزهای پنجشنبه داده تا مثل بسیاری از کشورهای دنیا تعطیلات ما نیز دو روز در هفته باشد و ساعات کار از ۴۴ ساعت در هفته به ۴۰ ساعت کاهش یابد.
البته قبلا مجلس برای تطبیق زمان تعطیلات با کشورهای دیگر رأی به تعطیلی شنبهها داده بود، اما با آن مخالفت شد تا شبیه یهودیان نباشیم! در حالی که نمیتوان گفت جمعه تنها روز مسلمانان است و شنبه تنها روز یهودیان و یکشنبه تنها از آن مسیحیان، زیرا اینها همه اعتباری و قراردادی است و در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم نیامده فقط جمعه تعطیل است بلکه شنبه اضافه شد و جمعه سرجای خود بود.
علی ایّ حال تعطیلی پنج شنبه تصویب شده که میتواند متأثر از ناترازی انرژی و به قصد صرفه جویی و کنترل بحران مصرف هم باشد و مردم خسته و گرفتار در گرانی و تورم هم قدری استراحت کنند ولی این گذران هم پول و حوصله میخواهد و ممکن است برخی از دو روز تعطیلی احساس ملال کنند وبیشتر ملول شوند تا شاداب، زیرا خیلیها عادت کردهاند وقت خود را در ترافیک و محل کار بگذرانند و در یک ریتم تکراری روزگار بگذرانند حال آن که گذران تعطیلات هم برنامه و خلاقیت میخواهد هم پول و بودجه و البته خوابیدن و زل زدن به تلویزیون هم گزینههای بیهزینهای است! اگر خانمهای خانه را به کار بیشتر واندارد.
به این بهانه خالی از لطف نیست نگاهی بیندازیم به مقاله ۲۰ سال قبل محمد قائد روزنامهنگار خوش قریحه ایرانی که در فصل نامۀ "سفر" منتشر شده بود تا یادمان بیاید تعطیلات و حتی گاهی بطالت هم لازم است و تازه تعطیل شدن پنجشنبه به برخی فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ورزشی رونق میدهد و الزاما مساوی با رخوت نیست و بهانه برای کتاب نخواندن و فیلم ندیدن به خاطر وقت نداشتن را میستاند:
*****************************
روزهاى آخر اسفند ۵۸ در میان غریو درودها و مرگبرها، در جاهایى دستههاى دانشآموزان هنگام خروج از مدرسه داد مىزدند: ''تعطیلى پنجروزه / توطئۀ آمریکاست. " این شعار در پاسخ به تصمیم کفیل وقت وزارت آموزش و پرورش - محمد علی رجایی*- بود که تعطیلات عیدانۀ مدارس به سهروز کاهش یابد. محصلها تا روز چهاردهم فروردین سر کلاس حاضر نشدند و دیگر کسى دربارۀ مصوّبۀ کذایی حرفى نزد.
روى یک سیستم با چه شیوههایى مىتوان کار کرد تا به شکل دل خواه درآید؟ وقتى دستگاهى (مثلاً یک تلویزیون از نوعى کاملاً جدید) مى خریم، مىتوان به جاى مراجعه به کتابچه راهنما هر دگمه را به چپ و راست چرخاند و با کلیدها آنقدر بازى کرد تا صدایى از آن در آید و تصویرى پدیدار شود. در این شیوه، فرد بدون نیاز به داشتن درکى نظرى از سیستم قادر است به آن مسلط شود، زیرا کنترل سیستم براى فردى با هوش متوسط و اطلاعات متعارف طراحى شده است.
در مقابل، چنانچه فرد میل داشته باشد خانه بسازد، یا فرم بینى و ظاهر دندان هاى خود را هم زمان عوض کند، براى هر یک از این کارها نیاز به طرحى کلى بر اساس درکى جامع است. کلیّت یک ساختمان را نمىتوان به آسانى و بدون خراب کردنش تغییر داد. در تغییر سیماى انسان نیز جراحان چنانچه بدون درکى دقیق از هندسه، آناتومى و فیزیولوژى و در برابر داشتن طرحى غایى به عنوان الگو به ایجاد تغییر در شکل بینى و ترتیب قرارگرفتن دندان هاى فرد بپردازند، آن جمجمه و فک شاید قابل دست کارى مجدد نباشد. برخورد نوع اول تجربى و برپایه آزمایش و خطاهایى تکرارپذیر، و طرز کار دوم مبتنى بر نظریه و داراى نتایجى ماندگار است.
آیا مى توان دگمه هاى جامعه را محض امتحان چرخاند تا تصویر ابتدا کمى تیرهتر و سپس کاملاً واضح شود، یا باید پیشاپیش مشخص کرد دقیقاً چه نوع تصویرى مىخواهیم؟ ما در تلاش براى تغییر این جامعه در یک صد سال گذشته بیشتر به کدام از آن دو شیوه عمل کردهایم؟
مجلهٔ کاوه در دههٔ ۱۹۲۰ در برلن در «برنامهٔ عمل براى مدرنیزاسیون» تقریباً روى هر چیز قابل تصورى در فرهنگ و جامعه ایران دست مىگذارد و به تغییر آن نظر مىدهد:
" تعلیم عمومى و خودکشى براى عمومیت آن، نشر کتب مفیده و ترجمه کتب فرنگى، ترویج فوق العاده و خیلى زیاد از انواع ورزش هاى بدنى به ترتیب اروپایى، اعلام جنگ بى امان برضد تریاک و وافور، حفظ زبان ملى یعنى فارسى از فساد، جنگ بر ضد تعصبات جاهلانه و مساوات تامه حقوق پیروان مذاهب مختلفه، حفظ استقلال ایران، جنگ شدید و آتشین بر ضد دروغ، برانداختن صفت خبیثه اسباب چینى و دیپلوماسى که اخیراً بدبختانه در زیر این عنوان در ایران شایع شده، برانداختن رسم ننگین عشق غیرطبیعى که از قدیم الایام یکى از بدترین رذایل قوم ما بوده و یکى از موانع عمده تمدن است، جنگ بر ضد شوخى و هزل و مبالغه و یاوه سرایى و پرگویى و سعى در ایجاد خصلت جدى بودن در میان مردم ایران، و احیاى سنن و رسوم مستحسنه قدیمه ملى ایران. "
آن برنامه خواهان تغییر در تمام جهات و جنبههاى افکار و رفتار این ملت مىشود شاید جز در زبان مادرىاش، آن هم لابد به این سبب که با بخشنامه قابل تعویض به زبانهاى اروپایى نیست. امروز که به آن مانیفست و امثال آن نگاه مى کنیم، انگار نه انگار که صد سال گذشته است. آش همان و کاسه همان. بى سبب نیست که میل به وررفتن با تمام جهات و جنبههاى جامعه و فرهنگ در همهٔ ما تا این حد قوى مانده است.
از جمله نکاتى که در چند سال گذشته موضوع بحث شده تعطیلات است. کسانى مىگویند تقویم هیچ کشورى تا این اندازه پر از تعطیلات نیست. چنانچه چهارشنبه در ایران تعطیل باشد، طى نزدیک به دو هفتهٔ کارى ارتباط ایران با جهان سیاست و بازرگانى به یک دوشنبه و سهشنبه محدود خواهد شد زیرا شنبه و یکشنبه در سراسر غرب و شرق تعطیل است. تعداد روزهاى تعطیل ایران، سواى جمعه، به ۲۵ روز مىرسد و اگر یکى از اینها نزدیک جمعه قرار گیرد بهمنى از تعطیلات سه و چهار روزه فرو خواهد ریخت (اصطلاح «بین التعطیلین» حاصل همین تقارن فرخنده است). منتقدان مىگویند باید به این وضع پایان داد و فقط چند روز تعطیلات ملى و همزمان و سراسرى، ترجیحاً در گرمترین روزهاى تابستان، در نظر گرفت.
اما بحث به تجدیدنظر در روزهاى تعطیل که مىرسد اختلاف خردهفرهنگها عیان مىشود. برخى مىگویند تعطیلات نوروز که براى افرادى به بیست روز هم مىکشد بیش از حد طولانى است و بین دو تا پنج روز کفایت مىکند. در مقابل، کسانى نظر مىدهند باید یا تولد فرد را تعطیل اعلام کرد یا وفات او را، نه هر دو. از این گذشته، ماه رمضان را که کشور نیمهتعطیل است مىتوان دست کم معادل پانزده روز تعطیلات از نوع کرکرهپائین به حساب آورد و قیمتها پس از این ماه ناگهان صعود مىکند تا رکود پیشین جبران شود. پس نوروزم به رمضانت در.
یکى از مواردى که بحثى کاملاً فنى خودش را نشان مىدهد (یا در واقع نشان نمىدهد) در تعیین عید فطر است. از آنجا که در ایران تقریباً هر موضوعى خودبه خود حاوى جنبههایى سیاسى و اسرارآمیز است، این نکتهٔ بدیهى اغلب نادیده مىماند که در نخستین روز هر ماه قمرى، هلال ماه نو در نیمۀ شمالى ایران اگر هم دیده شود مدتى بسیار کوتاهتر از آن قابل رؤیت است که بتوان اسمش را یک روز کامل گذاشت. همچنان که صبح هر روز در دهلى زودتر از تهران، و در تهران زودتر از پاریس شروع مىشود، شروع ماه قمرى در آستارا نسبت به بندرعباس تأخیر دارد.
با توجه به اینکه تقویم قمرى (با ۱۱ روز اختلاف در سال) با تقویم خورشیدى هماهنگىپذیر نیست (و کسى که بنا به تقویم قمرى ۹۱ سال سن دارد عرفاً ۸۸ ساله است) براى رفع مشکل تعطیل عید فطر و بگومگویى که هر سال کسالتآورتر مىشود فقط یک راه وجود دارد: تعیین دو روز در تقویم رسمى به این مناسبت.
از دهۀ ۱۳۰۰ که ایران داراى تقویمی ادارى بر پایۀ تاریخ شمسی شد، عید فطر همواره روز دوم بود زیرا جایگاه قدرت و حکومت در نیمۀ شمالى ایران قرار دارد و مىگذاشتند مردم نیمۀ جنوبى هر طور دوست دارند در این باره عمل کنند. امروز که صداى بندرعباس هم به اندازۀ صداى آستارا و تبریز شنیده مىشود، در میان خلق اختلاف افتاده که عید فطر کدام روز است. روز واحدى وجود ندارد و مدارها و موقعیت زمین و ماه اجازه نمىدهد چنین روزى وجود داشته باشد. مىبینیم که براى تنطیم مناسبات در جهت برابرى اجتماعى، در مواردى باید شمار تعطیلات را افزایش داد.
جامعه از تعطیلات استقبال مىکند، اما نه از هر نوع تعطیلى براى هرکس. سال ۴۲ برنامۀ دبیرستانها به این صورت در آمد که هر صبح به جاى سه درس، چهار درس باشد و دو تا بعد از ظهر به فوقبرنامه اختصاص یابد. در عمل، چون فوقبرنامهاى وجود نداشت آن دو بعد از ظهر دبیرستانها تعطیل بود؛ و پدر و مادرها دوست ندارند بچهها ول بگردند. مدرسه مسئول است چراغ علم و دانش را فروزان نگه دارد، اما پیش از این کار، موظف است بچهها را در گوشه کنارى جمع کند تا به خودشان و به دیگران و به اموال خصوصى و عمومى آسیب نرسانند. برنامۀ آزمایشى در سال تحصیلى بعد رها شد. سى سال بعد وقتى برنامۀ ترمى واحدى راه انداختند باز هم فکر نکردند که بچهها در ساعتهاى تعطیل بین دروس باید کجا بروند و چه بکنند.
چه کسى از تعطیلی بیزار است و این نواهای مخالف از کجاست؟ در ایران چندین گروه بزرگ و مؤثر، کارى به تعطیلات ندارند و راه خودشان را مى روند. اول، کشاورزان. دوم، کسانى که در کار ساخت و سازند. سوم، صنعت نفت. مىماند یک رشتهٔ پولساز دیگر، یعنى صنعت خودروسازى که اگر لازم ببیند و بازار داشته باشد نصف شب هم خط تولیدش را روشن نگه خواهد داشت.
بسته بودن مغازهها و تعطیل بودن ادارههاى دولتى نه تنها زیانى به جامعه نمىرساند بلکه ممکن است جزو الطاف خـَـفی باشد زیرا رفت وآمد در شهرهاى بزرگ ایران بیش از آنکه سود به همراه داشته باشد باعث ضرر و زیان براى سلامت افراد و براى محیط زیست است. از معدود کسانى که شاید از کاهش رفت وآمد زیان ببینند دارندگان وسایل مسافرکشاند. حرکت این وسایل به بسیارى از شهروندان کمک میرساند، اما جاى تردید است که، در مجموع و خرج در رفته، سودی قابل توجه عاید اقتصاد ملى کند.
همچنان که اشاره شد، بیش از یک قرن است که ما هر دگمه و پیچى را در برابر خویش ببینیم مىچرخانیم به این امید که تصویری مطلوب که در ذهنمان نقش بسته است روى پرده بیاید. صد سال پیش گمان مىرفت ایجاد پارلمنت (به تقلید از بریتانیا) فوراً به تأسیس فابریک (به سبک آلمان) خواهد انجامید و مملکت یک شبه ترقى خواهد کرد. ایجاد پارلمنت وطنى، بیش از هر چیز، پرده از اختلافات برداشت؛ و تأسیس کارخانه نه تنها از نارضایى خلایق از وضع موجود نکاست، بلکه دامنة انتقادها را گستردهتر کرد.
امروز صاحب کارخانهها هستیم و پارلمانى داریم که بیا و ببین. الگوى ما دوبى، سرمشق دوبى مالزى، و مربّى مالزى سنگاپور است. با این همه، همچنان در فکریم که چه باید کرد تا این فاصله (یعنى فاصلهٔ ایران و دوبى) بیش از آنچه که هست نشود (دیگر رسیدن به پاى مالزى و سنگاپور مطرح نیست). یکى از تفاوتها این است که چنان کشورهایى به اندازهٔ ایران تعطیل نمى کنند. از این رو، مى پنداریم بد نیست این یک کار را هم انجام بدهیم تا شاید معجزهاى رخ دهد.
کاهش تعداد تعطیلات (اگر واقعاً لازم باشد) به توافقى ۵۰-۵۰ میان خردهفرهنگها نیاز دارد، اما چنین بحثى در میهن آریایىـاسلامى لاجرم با داد و فریادهاى خشماگین همراه خواهد بود. کسانى اعتقاد دارند شمار تعطیلات شرعى هنوز براى بزرگداشت شعائر کفایت نمى کند. چند سال پیش که مؤمنان در مجلس شوراى اسلامى تصمیم گرفتند روز وفات امام هشتم را جانشین سالروز تولدش کنند، ناظران بدبین استنباط کردند هدف از این اقدام بههمریختن کاسهکوزۀ مرفــّهان بی دردى است که از هر فرصتى براى گردش و تفریح و پیتزاخوارى سوءاستفاده مىکنند.
از سوى دیگر، کسانى اعتقاد دارند که، از جمله، بجاست روز مهرگان و روز قبل یا بعد از شب یلدا هم تعطیل باشد تا بتوان عنعنات ملى را بیشتر گرامى داشت. در صف آرایى عاشقان شعائر و هواداران عنعنات، تعطیل ۲۹ اسفند هم مانند چراغى در باد پتپت مىکند و سرنوشت آن به قیام و قعود دیگرى بسته است تا از صفحهٔ تقویم حذف شود. درهرحال، چنین روزى، بدون مصوّبه یا با مصوّبه، تعطیل خدایى است، حتى اگر سال کبیسه باشد.
مضمون مقالهاى از برتراند راسل با عنوان «در ستایش بطالت» (۱۹۳۲) بسط این نظر است که در شرایط کنونى و با دستگاه هاى امروزى، چهار ساعت کار در روز براى تأمین نیازهاى مردم در جوامع صنعتى کفایت مىکند. راسل، همانند بسیارى از روشن فکران هم وطنش و نیز در سراسر غرب، در آن دهه ستایش گر پیش رفت هاى اتحاد شوروى بود. با این همه، در مقالهاش مى پرسد چرا در نخستین جامعۀ سوسیالیست و مترقى جهان، همچون جوامع سنتى طى قرون، مردم را به خرکارى وا مىدارند.
مى نویسد اغنیا طى تاریخ اصرار داشتهاند به فقرا بقبولانند که کار ذاتاً براى آدمیزاد خوب است و اوقات فراغت و تعطیل به درد خلایق نمىخورد، در حالى که ذرّه اى به این حرف اعتقاد نداشتهاند، چون طعم شیرین زندگى در بطالت و برخوردارى مداوم از فراغت را چشیدهاند. به نظر نویسندهٔ انگلیسى، کارکردن ضرورتى است ناخوشایند، نه فضیلتى مطبوع، و چه بهتر که فقط در حد نیاز انجام گیرد.
راسل، مانند بسیارى از مردم خوش بین آن عهد، گمان مىکرد مسائل اقتصادى چنان یکى پس از دیگرى حل و رفع شدهاند که جاى تعجب دارد چرا در جوامع سرمایهدارى یکى اضافهکارى مىکند و براى یکى کار نیست. گذشته از این نوع سادهبینى که در آن روزگار رایج بود، روى نکتهاى انگشت مىگذارد که همچنان قابل دفاع است: خلاقیت انسان زمانى شکوفا مىشود که اوقات فراغت کافى براى تأمل داشته باشد، وگرنه پس از روزى چهارده ساعت بیلزدن تنها کارى که از قربانى برمىآید این است که بیفتد و به خوابى سنگین فرو برود. مىنویسد حتى آزادى کارگران از بردگى را کسانى پى ریختهاند که از فراغت و فرصت فکرکردن برخوردار بودهاند.
در نگاهى کلى به اوضاع و احوال ایران، جاى تأمل دارد که چرا ناخرسندى از شمار تعطیلات هم به فهرست دور و دراز نارضایىها افزوده شده است. شاکیان قاعدتاً باید در صف کسانى باشند که دنبال کار مىگردند و از تعطیلات و بیکارى دلخورند (اشاره کردیم که در فعالیتهاى اقتصادى واقعى، تعطیلات لزوماً به معنى رکود نیست). اما مىبینیم برخى اهل اداره و مدرسه و دانشگاه هم در شمار منتقداناند. در ادارهها براى انجام چه کارهایى وقت کم دارند و با افزایش روزهاى کارى چه تحولى ممکن است است روى دهد؟
تقریباً از همه مىشنویم که محل کارشان آکنده از علاّفى است، اما همان گوینده مدعى است شخصاً و استثنائاً مثل خر کار مىکند. گذشته از همه چیز، واداشتن محصل و دانشجو به حضور در سر کلاس درس در روز پنجم فروردین به یقین از ناممکن هم ناممکنتر است، هرچند که تعطیلات عید نوروز براى بسیارى از آنها ــــ و بسیارى از خلایق ـــــ روزهایى است سراسر بیهودگى، خمیازه، کسالت، تخمهشکستن و انتظار براى پایان آن.
با این همه، شاید نیازى واقعى به کاستن از شمار تعطیلات وجود داشته باشد، یا شاید چنین احساسى رفته رفته شکل میگیرد. یک طرف بحث، میل به دستکارى کلیدها و دکمهها به امید تحولى نجاتبخش است. طرف دیگر، موضوع وقت و مفهوم زمان است. فیدل کاسترو طی دیدارى رسمى از تهران در اردیبهشت سال ۸۰ براى دریافت یکی از همین دکتراهای افتخارى در دانشگاه تربیت مدرس حضور یافت. هنوز بیش از ۴۵ دقیقه صحبت نکرده بود که میزبانان نگران شدند مبادا کاسترو، مثل کارى که در کوبا مىکند، بخواهد هفتهشت ساعت به سخنرانى ادامه دهد و وقت ناهار بود.
از این رو، یادداشتى برایش فرستادند. کاسترو که مرد صریحى است پشت میکروفون گفت «در ایران همه چیز هست. تنها چیزى که پیدا نمى شود وقت است، چون کاغذ مىفرستند که زود تمام کن.» اگر رهبر خارجىیی که مردمش را به هرچه بیشتر کارکردن تشویق مىکند معتقد است در ایران وقت به اندازهٔ کافی پیدا نمىشود و این مردم براى شنیدن هفت ساعت سخنرانى وقت ندارند لابد تشخیصش خطا نیست.
هر چیزى را مىتوان به تدریج اندکى بهتر کرد. اما در شرایطى که میلیونها احتمال ناشى از یک تغییر اجتماعى را نمىتوان پیشبینى کرد، حداقل کارى که از صاحبنظران بر مىآید این است که احساس خویش را نادیده نگیرند. فرد اگر حرفى را صادقانه و از روى احساس قلبىاش بزند و حتى اشتباه کند (مثل راسل که حرفش را سراسر درست نمىدانیم، اما همچنان از خواندن نوشتهاش لذت مىبریم) بهتر است تا پیچیدن نسخههایى بخشنامهوار بنا به مصلحت و موج و مـُد.
ایران در صد سال آینده ممکن است شبیه مالزى بشود یا نشود. درهرحال، گاهى اندکى خلوتترشدن خیابانهاى ایران موهبتى است باصرفه که حتى نزد بىاحساسترین مدیران و اقتصاددانان باید خوشایند باشد.
------------------
*آقای قائد در شروع مقاله آورده اسفند ۵۷ و در دولت موقت و به تصمیم شورای انقلاب تعطیلات نوروزی مدارس به ۵ روز کاهش یافت. اما این جمله نادرست است و احتمالا به این خاطر که تازه برگشته بودند. درست این است که اواخر اسفند ۵۸ و در دولتِ شورای انقلاب که در فاصله دولت موقت و دولت رجایی اداره امور را در دست داشت این تصمیم را گرفتند و در دورانی که مرحوم محمد علی رجایی وزیر و نخست وزیر نبود و تازه کفیل آموزش و پرورش شده بود و شعار محصلان هم آنچه آقای قائد نوشته نبود. بلکه این بود: تعطیلی رو کم کرده.. مصراع بعدی هم توهینآمیز بود و، چون آقای رجایی به شهادت رسیده نقل نمیکنیم. به هر رو با پوزش این بخش را کمی اصلاح کردیم تا در نقل این نوشته در جاهای دیگر این اشتباه تکثیر نشود وگرنه در مقاله نباید دست برد و مخاطبان هم به راقم این سطور در نقل و ارجاعات نکات تاریخی انشاءالله اعتماد دارند.