شناسهٔ خبر: 71708337 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: مهر | لینک خبر

ابراهیم ادهم؛ عارفی سخنور و دوستدار شعر

ابراهیم بن ادهم بن منصور تَمیمی از زاهدان، عارفان و خداجویان سده دوم هجری بوده و از مشایخ و بزرگان این جریان محسوب شده که از وی سخنان و اشعار حکمت آمیزی روایت شده است.

صاحب‌خبر -

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: محمدجواد گودینی پژوهشگر ادبیات و استاد دانشگاه به‌تازگی یادداشتی با عنوان «ابراهیم ادهم؛ عارفی سخنور و دوستدار شعر» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

گودینی در این یادداشت به رابطه نزدیک ابراهیم ادهم با مردم و روی خوش او با توده‌های مردمی اشاره کرده است. همچنین به توصیف عطار نیشابوری درباره ابراهیم ادهم پرداخته است.

مشروح متن این یادداشت را در ادامه می‌خوانیم؛

ابراهیم بن ادهم بن منصور تَمیمی از زاهدان، عارفان و خداجویان سده دوم هجری بوده و از مشایخ و بزرگان این جریان محسوب شده که از وی سخنان و اشعار حکمت آمیزی روایت شده است. او زندگی شگفت انگیزی داشته و شرح حالش به بودا (در رها کردن زندگی اشرافی و متمولانه و فرو رفتن در خود) بی شباهت نیست؛ اگر چه از منظر فرهنگی، عقیده، اندیشه و حتی سبک زندگی و نوع زندگی صوفیانه، تفاوت های بسیاری میان این دو فرد یافت می شود.

ابراهیم به سال ۱۰۰ هجری در بلخ دیده به جهان گشود. پدرش از بزرگان شهر خود بوده و از دارایی و ثروت فراوانی برخوردار بود. او نیز در سالهای نخست زندگی اش، در امکانات مالی و رفاهی غرق بود و از بالاترین سطح زندگی برخوردار؛ اما به یکباره همه ثروت خویش را رها کرده و زندگی زاهدانه و عارفانه را ترجیح می دهد؛ این که چگونه این تحول روحی در وی به وجود آمد، روایت های متعددی نقل گردیده است؛ از جمله برخی از تذکره نویسان گفته اند: روزی به همراه تعدادی از غلامانش برای شکار به بیرون شهر رفته بود و هنگامی که بر اسب خویش سوار بود، شنید صدایی او را مورد ندا قرار داده و به او می گوید: ای ابراهیم، این بیهودگی برای چیست؟ آنگاه این آیه را شنید: «آیا گمان کرده اید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوی ما بازگشتی نخواهید داشت؟». (سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵).

پس از اینکه در معنای آیه خوب تامل نمود، از اسبش پیاده شد، در فکر فرو رفت و تحول شگرفی در وی ایجاد شد و پس از این رویداد، دنیا را ترک گفت و زندگی اش را وقت عبادت، زهد و دانش نمود. (مواعظ الامام ابراهیم بن أدهم، ص۶).

وی با مردم رابطه نزدیکی برقرار کرده و با روی خوش با توده های مردمی رفتار می نمود و در دعوت مردم به راه خدا و آموختن اندرزهای اخلاقی به آنان، شیوه مدارا و افزایش آستانه تحمل را در پیش می گرفت و دوست می داشت مردم را با زبان نیک و عطوفت به راهی که خود در پیش گرفته، رهنمون سازد. در این راستا از اوزاعی (یکی از چهره های اهل سنت) روایت است که از وی پرسیدند: از میان ابراهیم ادهم یا سلیمان خواص، کدام یک را بیشتر ترجیح داده و دوست داری؟ گفت: ابراهیم بن ادهم نزدم محبوبتر است؛ چرا که وی با مردم سخن می گفت و با آنان با روی گشوده و خندان رفتار می کرد. (ابراهیم بن أدهم شیخ الصوفیة، ص۱۵۱).

وی که از چهره های برجسته صوفیه و عرفان عملی به شمار می رفت که در کسب حلال و بدست آوردن روزی از راه کار،‌ کوشش و خدمت به مردم تاکید فراوانی داشت و همواره بر کسب و کار خداپسندانه و دوری از راه هایی که خداوند آن را بر بندگانش حرام ساخته، تاکید کرده و می گفت: خوردنی ات را پاک گردان (و تنها از راه حلال، روزی بخور)؛ اگر چنین کنی، باکی نیست اگر شب زنده داری نکرده و روزها روزه نگیری (و از عبادت و روزه داری مستحب، خودداری کنی). (همان، ص۴۲). در همین خصوص از وی نقل است: ۲۴ سال است به سرزمین شام آمده ام و زندگی می کنم تا نان حلال بخورم. (حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج۷ ص۳۷۳).

همین طور روایت شده: ابراهیم در روزهای ماه رمضان به درو کردن محصولات کشاورزی مشغول بود و شب ها نیز عبادت می کرد. به او گفتند: ای کاش همراه ما به شهر می آمدی و ده روز آخر ماه رمضان را به عبادت سپری می کردیم تا بلکه شب قدر را دریابیم. گفت: همین جا بمانید و خوب کار کنید؛ در این صورت، هر شبِ شما، شب قدر خواهد بود. (همان، ص۳۷۸).
ابراهیم همواره زبانش به ذکر و یاد خداوند مشغول بوده و هنگامی که به سفر می رفت یا در مزارع و بستان ها گام برمی داشت یا به کشاورزی اشتغال داشت، همواره زبانش به یاد خداوند بی همتا در ترنم بوده و ذکرِ محبوب را بر زبانش جاری می ساخت.

فرزند ادهم بسیار اهل سفر بوده و از جایی به جای دیگر نقل مکان می کرد، هدف اصلی اش برای سفرهای فراوان، یکی کسب علم و دانش بوده و دیگر آنکه دوست نمی داشت در جایی که شهرت یافته، باقی بماند؛ از این رو در شهر یا دیاری که آوازه اش فراوان می شد، به جای دیگر کوچ می کرد تا در میان بندگان خدا به شکل گمنام زندگی کند. (ابراهیم بن أدهم شیخ الصوفیة، ص۴۸).

دیگر بزرگان، دانشمندان و شخصیت های عصرش، او را به بزرگی یاد کرده و بر زهد و تقوایش صحه گذاشته اند؛ از جمله سفیان ثوری درباره وی چنین گفته است: ابراهیم بن ادهم به ابراهیم خلیل(ع) شباهت داشته و اگر از اصحاب بود (و دوران رسول خدا«ص» را درک می کرد)، مردی فاضل می گشت.

نسائی نیز درباره وی چنین گفته است: ابراهیم بن ادهم مردی مورد اعتماد و یکی از زاهدان بوده است. شقیق بلخی نیز او را استادِ خویش خطاب می کرد.

عبد الله بن مبارک نیز می گفت: ابراهیم (ادهم) مردی فاضل بوده و (عبادت های) پنهانی به انجام می رساند که میان او و خداوند عزوجل بوده و من هرگز ندیدم عبادت هایش را آشکار سازد.
ابن کثیر نیز وی را این گونه توصیف کرده است: ابراهیم بن ادهم یکی از مشاهیر و بزرگان زهد و عبادت بوده و از همت عالی و بلندی برخوردار بود. خداوند بر او رحمت آورد. (مواعظ الامام ابراهیم بن أدهم، ص۱۱- ۱۰).

از وی سخنان و اشعار حکت آمیز و درس آموزی روایت شده است؛ از جمله در سخنانی عارفانه چنین اظهار داشت: اگر بندگان خدا، دوستی خداوند عزوجل را درک می کردند، خوراکی، نوشیدنی، لباس و آزشان (نسبت به جمع آوری) کم می شد؛ چنانکه ملائکه خداوند او را دوست دارند و به عبادت پروردگار مشغول بوده و به چیز دیگری اشتغال ندارند و از زمانی که خداوند آنان را آفریده، گروهی از آنان، ایستاده، گروهی در رکوع بوده و گروهی در سجده اند (و همواره به طاعت و عبادت اشتغال دارند) و از شدت توجه به پروردگار، به راست و چپ خود نیز توجهی ندارند. (همان، ص۳۱).

روزی ابراهیم بن ادهم در بازار بصره عبور می کرد و گروهی از مردم نزد او آمده و پرسیدند: ای ابا اسحاق، خداوند متعال در کتابش فرموده: "مرا بخوانید تا (خواسته تان را) مستجاب کنم". (سوره غافر، آیه ۶۰). اما ما خدا را می خوانیم و اجابتی نمی بینیم؟

ابراهیم پاسخ داد: ای مردم بصره، به دَه دلیل دلهایتان مُرده است: نخست آنکه خدا را شناختید و حق او را ادا نمی کنید. دوم، کتاب خدا را می خوانید، اما به آن عمل نمی کنید. سوم، ادعا می کنید رسول خدا(ص) را دوست دارید، اما سنت او را ترک گفتید. چهارم: مدعی هستید شیطان را دشمن می دارید، اما با او همراهی می کنید. پنجم، می گویید: بهشت را دوست داریم، اما برای آن کاری انجام نمی دهید. ششم، می گویید: از آتش واهمه داریم، اما خودتان را به آن گِرِه می زنید. (کارهایی را به انجام می رسانید که شما را به دوزخ رهنمون می سازد). هفتم: می گویید: مرگ حق است، اما برای آن خود را آماده نمی سازید. هشتم، به عیب های برادرانتان مشغولید و عیب های خود را کنار نهادید. نهم، نعمت پروردگارتان را می خورید، اما شُکر آن را به جای نمی آورید. دهم، مردگان خود را دفن می کنید، اما از آن عبرت نمی گیرید. (همان، ص۵۲).

ابراهیم ادهم که ذوقی ادبی داشته و گاهی شعر می سرود و نیز در سخنان و اندرزهایش نیز از شعر بهره می جست، گاهی این ابیاتِ درس آموز را می خواند:

رَأیتُ الذُّنُوبَ تُمِیتُ القُلُوبَ/ وَ یُورِثُها الذُّلَّ إدمانُها
وَ تَرکُ الذُّنُوبِ حَیَاةُ القُلُوبِ/ وَ خَیرٌ لِنَفسِک عِصیَانُها
وَ مَا أفسَدَ الدِّینَ إلا مُلُوکُ/ وَ أحبارُ سُوءٍ وَ رُهبَانُها
فَقَد رَتَّعَ القَومُ فِی جِیفَةٍ/ تَبَیَّنَ لِذِی اللُّبِّ إنتانُهَا (همان، ص۵۳).

ترجمه: دانستم گناهان، قلب ها را می میراند و عادت به آن، ذلت و خواری را به دنبال دارد.

دوری از گناهان، موجب زندگی قلب‌ها می شود و برای جان و روانت بهتر است (با خواسته های نفسانی) مخالفت نمایی.

تنها پادشاهان، دانشمندان و راهبانِ بدکردار، دین را فاسد نمودند (و اسباب دوری مردم از دین را فراهم ساختند).

مردم در مرداری فرورفته اند که برای خردمند، بدبویی اش آشکار شده است.

فرزند ادهم بر کشتی سوار شد و هوا طوفانی گردید. وی سرش را با پارچه ای پوشاند و با آرامش در گوشه ای خوابید! اما مسافران کشتی، بی تابی می کردند و گروهی نیز صدایشان به دعا بلند بود. مسافران به ابراهیم گفتند: آیا نمی بینی ما در چه وضعی قرار گرفته ایم؟ پاسخ داد: این که سختی نیست؛ سختی حقیقی، نیازمندی به مردم است. آنگاه دست به دعا برداشت و عرض کرد: خدایا، قدرتت را به ما نشان دادی، عفو و گذشت خود را نیز به ما نشان ده. خداوند نیز دعایش را مستجاب نمود و مدتی پس از آن، هوای طوفانی از میان رفت. (همان).

به ابراهیم ادهم گفتند: این حکمت و دانش را که بر زبانت جاری است، از کجا آمده است؟ پاسخ گفت: بدن عریان (و دوری از لباس های گرانبها)، قلب نگران و شکم گرسنه. (همان، ص۵۷).
مردی به این عارف بزرگ، کیسه ای که حاوی دَه هزار درهم بود، تعارف کرد، اما وی از پذیرش آن استنکاف نمود. آن مرد، اصرار نمود. اما فرزند ادهم به او گفت: آیا می خواهی با ۱۰ هزار درهم نام مرا از دیوان فقیران محو کنی؟ هرگز چنین نخواهم کرد. (همان، ص۶۰).

شخصی به فرزند ادهم از فراوانی افراد خانواده اش و سختی زندگی گلایه کرد. او گفت: هر کدام از نان خورهایت را که روزی شان بر عهده خداوند نیست، نزد من بفرست. (همان، ص۷۵).
مردی از ابراهیم پرسید: چرا از مردم دوری می کنی؟ با این ابیات، پاسخ وی را بیان کرد:

ارضَ بِاللهِ صَاحِبا/ وَ ذَرِ النَّاسَ جَانِبا

قَلِّب الناسَ کَیفَ شِئـ/ تَ تَجِدهم عَقَارِبا (همان، ص۷۶).

ترجمه: خشنود باش به اینکه خداوند همنشین تو باشد و مردم را رها کن.

هر گونه که می خواهی مردم را بگردان (و آزمایش کن) (و در این صورت) آنان را عقرب خواهی یافت.

به او گفتند: فلان شخص، دانش نحو را می آموزد. گفت: به یادگیری سکوت، نیازش بیشتر است. (همان، ص۹۲).

نقل است فرزند ادهم برخی شبها با صدای حزن آور این ابیات را می خواند:

وَ مَتَی أنتَ صَغِیرا/ وَ کَبِیراً أخُو عِلَل

فَمَتَی یَنقَضِی الرَّدَی/ وَ مَتَی وَیحَکَ العَمَل؟ (همان، ص۱۰۵).

ترجمه: گاهی تو کوچکی و گاهی نیز بزرگی و گرفتار بیماری های گوناگون.

و زمانی مرگت فرا می رسد (حال که عمرت این گونه سپری می شود)، پس چه زمانی وقت عمل و کار است؟.

از وی نقل است: اگر پادشاهان و فرزندانشان می دانستند ما (فقیرانِ راه و سلوک الی الله) چه خوشی و نعمتی داریم، با شمشیرهایشان در طول روزگار با ما پیکار می کردند تا این لذت زندگی و اندک بودن رنج را از ما بگیرند. (حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج۷ ص۳۷۱).

ابراهیم ادهم در متون ادب پارسی نیز با بزرگی یاد شده و گفته ها و درس هایش توسط ادیبان و شاعران مورد عنایت قرار گرفته و در مواردی از وی نقل قول شده است. از جمله عطار نیشابوری در توصیف وی چنین گفته است: آن سلطان دنیا و دین، آن سیمرغ قاف یقین، آن گنج عالم عُزلت، آن خزینه سرای دولت، آن شاه اقلیم اعظم، آن پرورده لطف و کرم، پیر وقت ابراهیم بن ادهم متقی وقت بود و صدیق دولت بود و حجت و برهان روزگار بود و مقبول همه بود و بسی مشایخ را دیده بود .... (تذکره الأولیاء، ص۱۲۹).

به هر روی فرزند ادهم از چهره های عرفان اسلامی، مردی برخوردار از صفای درونی، زهد، بخشندگی و سخاوت، بی توجهی به دنیا، عابد و دوستدار دانش بوده که سخنان حکمت آمیزی در امور گوناگون معرفتی از وی روایت گردیده و اشعاری نیز در اندرز دیگران گفته است. در نگاه دوستانش آموزگاری خوش گفتار و اهل عمل بوده و در نگاه آنان، آنچه بدست آورد به دلیل برخورداری اش از فضیلت هایی همچون راستگویی و سخاوت بوده است. او مردی کم گفتار و دارای عمل فراوانی بوده که کم می خورد و بسیار می خوراند. به گفته مَضّاء بن عیسی: ابراهیم ادهم به دلیل روزه و نماز بر دیگر صوفیان برتری نیافته (اگر چه بسیار اهل نماز و روزه بود)؛ آنچه باعث برتری اش شده، راستگویی و سخاوت اوست. (حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج۷ ص۳۹۱).
به نظر می رسد در سال ۱۶۲ هجری چشم از جهان فروبست. در هنگام مرگ، بیش از ۶۰ سال از عمرش سپری شده بود.

فهرست منابع:

۱- قرآن کریم

۲- ابونعیم اصفهانی، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، بیروت، دار الکتب العلمیة ۱۹۸۸

۳- الشامی، صالح احمد، مواعظ الامام ابراهیم بن أدهم، المکتب الاسلامی ۱۹۹۸

۴- محمود، عبد الحلیم، ابراهیم بن أدهم شیخ الصوفیة، الهیئة المصریة للکتاب ۱۹۷۲

۵- عطار نیشابوری، تذکرة الأولیاء، به کوشش: محمد استعلامی