در این هیچ تردیدی وجود ندارد که در تمامی رژیمهای استبدادی که با اخنتاق و دیکتاتوری اداره میشوند، شهروندان از چندان حقوق مدنی و سیاسی برخوردار نیستند. و نیز به تجربه و تحقیق همه میدانیم که در این نوع رژیمها، زندانیها - نه تنها زندانیهای سیاسی که حتا زندانیهای با جرایم اجتماعی نیز - دارای حقوق انسانی مناسبی نیستند. اما سرنوشت زندانیان و افراد سیاسی به گونهای دیگر تلقی میشود. آنها جزو دشمنان، مخالفان و "تهدید" علیه سیستمهای حاکم به شمار میروند. و از آن جایی که در چنین رژیم هایی حقوق بشر هیچ محلی از اعراب ندارد، هر گونه برخورد غیر انسانی با این "دشمنان" روا و قابل توجیه میگردد. شکنجه مخالفان در همه رژیمهای استبدادی یک روند عادی و جاری است. هزاران شاهد را میتوان بر تایید این نوع عملکرد یافت.
بخشی از طرفداران رژیم سلطنتی پیشین - که حتا با مشروطه آن هم موافقتی ندارند - و در حال حاضر به نفر دوم ساواک لقب عالیجناب دادهاند (۱) - آن هم عالیجنابی که تا متوجه شد هوا پس است به شاه خود پشت کرد و فلنگ را بست و در رفت - اخیرا یا وجود شکنجه در زندانهای رژیم پیشین را نفی میکنند و یا میگویند "حق مخالفان بوده است". در چند روز اخیر که خبردار شدهاند سه تن از زندانیان رژیم سلطنتی برای دادگاهی کردن این "عالیجناب" به دادگاه مراجعه کردهاند، به دفاع از عالیجناب ثابتی برخاسته و برای مخالفان ساواک و نظام پیشین شاخ و شانه میکشند. آنها همین موضوع ساده را هم نمیفهمند که "شکنجه حق مخالفان بوده است"، یعنی اینکه هر رژیم سرکوب گر و استبدادی حق دارد که مخالفانش را شکنجه بدهد. و در این میانه معلوم نیست پس علت مخالفت آنها با رژیم جمهوری اسلامی در چیست؟
برخی نیز با این توجیه که همه باید بر رژیم جمهوری اسلامی تمرکزکنند و هر کس غیر از این کند و به رژیم سابق و ساواکش اشارهای کند، گویا در کنار رژیم جمهوری اسلامی ایستاده است، ظاهرا نمیدانند که در سال ۱۳۵۷ نیز همه باید بر مخالفت با رژیم سلطنتی متمرکز میشدند و از تفاوتها و تضادهای موجود سخنی نمیگفتند و همانطور نیز شد و نتیجهاش نیز همان شد که خمینی بدون هیچ نقد و انتقادی تبدیل به رهبر بلامنازع شد! حتا اگرچنین استدلالی هم درست باشد، اما وقتی میبینیم که عدهای به نام هواداری از سلطنت و رضا پهلوی با شعارهای فاشیستی و تهدیدآمیز به میدان میآیند و برای مخالفان شاخ و شانه میکشند و خواهان احیای ساواک و "عالیجنابان" آن هستند، آیا نباید به روشنگری پرداخت؟ آیا به راستی تا کنون سابقه داشته است که در کوران مبارزه با یک رژیم واپسگرای استبدادی و سرکوب گر، بخشی از "مخالفان" آن از حالا وعده داغ و درفش برای سرکوب دگر اندیشان بدهند؟ رفتاری که حتا چماقداران و حزب اللهیهای خمینی نیز تا قبل از استقرار نظامشان اینچنین علیه دگران هتاکی نمیکردند و شعارهای تندشان را گذاشته بودند برای پس از به دست گرفتن قدرت! به علاوه همان هایی که درباره عوامل استبداد در رژیم پیشین و ضعفهای آن روشنگری میکنند، همان کسانی هستند که بیش از چهار دهه است که تمامی هم و غمشان مبارزه و مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی میباشد.
مخالفت با حضور بازرسان صلیب سرخ
اما پرویز ثابتی، در کتابی به نام "در دامگه حادثه" که ده - دوازده سال پیش منتشر شد، هم وجود شکنجه را در زندانهای ساواک انکار میکند و هم نگرانی و مخالفت خود را از حضور بازرسان صلیب سرخ آشکارا بیان میدارد.
او در حالی وجود شکنجه را نفی میکند (۲) که خود شاه در خلوت و جلوت با وزیر دربارش به وجود شکنجه در زندانهای خود - در همان دورهای که پرویز ثابتی نفر دوم ساواک بوده است - اعتراف میکند:
یکشنبه ۵/۴/۱۳۵۶
"صبح شرفیاب شدم.... ضمنا سئوال کردم گزارش صلیب سرخ چگونه بود؟ فرمودند، البته برای ماست و منتشر نمیشود. ولی گزارش از این قرار است که از سه هزار زندانی سیاسی، نهصد نفر آثار شکنجه دارند و این با گزارش کمیسیون مخصوصی که خودم هم فرستاده بودم، تطبیق کرده. ولی از اینکه ما از چند ماه قبل حق ااستیناف برای آنها در محاکمات قائل شده و تعیین وکیل را به اختیار خود آنها گذاشتهایم و دیگر از شکنجه خبری نیست و تسهیلات درس خواندن و ملاقات با فامیل برای آنها قائل شدهایم، اظهار خوشوقتی کردهاند... عرض کردم، به هر حال به نظر غلام گزارش بسیار بدی است. فرمودند، چرا؟ عرض کردم، نشان میدهد که حرفهای فراریها چندان بی ماخذ نبوده است. خدا کند این اخبار درز نکند. فرمودند، این گزارش فقط برای ماست. عرض کردم، به هر حال خطرناک است. فرمودند، مگر از اینجا درز کند. " (۳)
نفر دوم ساواک، آن چنان به شدت عمل باور دارد که نمیتواند از ابراز ناراحتی به خاطر حضور بازرسان صلیب سرخ - آن هم با اینکه ولی نعمتش پذیرفته - خود داری کند:
"شاه اولین قدم برای عقب نشینی و تسلیم شدن به خواسته آمریکاییها را پس از ملاقات با "مارتین انالز" رییس سازمان عفو بین الملل با دعوت از صلیب سرخ جهانی برای بازرسی از زندانها برداشت"! (۴)
او سپس در دیدار با شهبانوی آن زمان، گلایههای خود را از رعایت حقوق زندانیان و خواستهای صلیب سرخ که بررسی شرایط زندانیان بوده است، ابراز میدارد:
"گفتم: "حضور بازرسان صلیب سرخ در زندانها سبب شده است که ما کارهای خود را تعطیل کنیم و به هتل داری بپردازیم. به توصیه بازرسان صلیب سرخ، کارت بازی در اختیار زندانیان بگذاریم که ورق بازی کنند. تلویزیون، رادیو، روزنامه و مجلات داخلی و خارجی و هر نوع کتاب را که بخواهند برای آنها فراهم کنیم. " (۵).
مشخص است که این "مقام امنیتی" بلندپایه علاقمند به زندان، آن هم از نوع زندان پاپیون (۶) بوده، که زندانی میبایست به جایی میرسید که با سوسک بازی کند! کاملا آشکار است که او علاقه شدیدی به انزوا و در بی خبری نگه داشتن زندانیان داشته است.
اجازه ندادن به گزارشگران بدون مرز، نمایندگان سازمان عفو بین الملل و هیات بازرسان صلیب سرخ برای بررسی شرایط زندان و زندانیها همان روشی است که سران سرکوب گر رژیم جمهوری اسلامی نیز در پیش گرفتهاند. لاجوردی و دیگر سران رژیم بارها ناراحتی خود را از این درخواستها نشان دادهاند. که البته از سوی این رژیم ضد غرب و ضد جهان مدرن، این موضع گیری چندان تعجب آور نیست، اما از سوی رژیمی که خود را مدرن میدانست و به نوعی متحد غرب هم بود، و مایل بود خود را هم سو با نهادهای غربی نشان بدهد، کمی عجیب است!
علی فیاض
_______________________________
۱) در راس این جماعت فردی به نام عرفان قانعی فرد قرار دارد که عکسهای خندانش در کنار محسن رضایی سردسته پاسداران و گفتگوهایش با شمخانی و دیگر سران رژیم گویای همه چیز است. یکی از ماموریتهای محوله به او تهیه کتابی با شرکت پرویز ثابتی، برای تخریب چهرههای مستقل، روشنفکری و چپ گرا و مبارز قبل از انقلاب بود که او آن را منتشر ساخت و خود هم دروغهای بسیاری بر گفتههای پرویز ثابتی افزود.
۲) در پاسخ به پرسشی میگوید: "من شکنجه را غیر قانونی میدانستم و در هر فرصتی که به دست میآوردم با آن برخورد میکردم". ثابتی، در دامگه حادثه، ص ۳۰۱... "و خودم هیچگاه ندیدهام که فردی مورد شکنجه قرار گیرد ولی البته در این باره بسیار میشنیدم". ۳۰۷
۳) یاد داشتهای علم. جلد ۶، چاپ آمریکا، صفحات ۵۰۱ و ۵۰۲
۴) ثابتی، در دامگه حادثه، شرکت کتاب، چاپ ۱۳۹۰& ۲۰۱۲، ص ۳۹۲
۵) ثابتی، ثابتی، در دامگه حادثه، شرکت کتاب، چاپ ۱۳۹۰& ۲۰۱۲، ص ۴۱۰
۶) اشاره به فیلم سینمایی پاپیون که قهرمان داستان در انفرادی، به سوسک و حشره خوری روی آورده بود.