شناسهٔ خبر: 71682932 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

در دادگاه تاریخ؛ آیا سر الکس فرگوسن مقصر افول منچستریونایتد است؟

اظهار نظر اخیر گری لینکر، بهانه‌ای شده است تا بار دیگر به طرح پرسشی قدیمی بپردازیم.

صاحب‌خبر -

طرفداری | پس از حذف منچستریونایتد از جام حذفی مقابل فولام، گری لینکر میراثی را که سر الکس فرگوسن برای جانشینانش در منچستریونایتد به جا گذاشت، زیر سؤال برد و ادعا کرد که یورگن کلوپ هنگام ترک لیورپول، این باشگاه را در شرایط بهتری نسبت به فرگوسن در یونایتد رها کرده است.

آیا او حق داشت؟ کارشناسان فوتبال تلگراف اسپورت نظر خود را ارائه می‌دهند...

برداشت تند لینکر مسخره است

جیسن برت: از میان همه تحلیل‌های تند درباره سقوط منچستریونایتد، سرزنش سر الکس فرگوسن به خاطر شروع این روند، تقریباً غیرقابل‌باور است.

شکی نیست که در سال ۲۰۱۳ بخش بزرگی از سرمایه فکری باشگاه با بازنشستگی فرگوسن و مهم‌تر از آن، مدیر اجرایی باشگاه یعنی دیوید گیل، از بین رفت. با این حال، سقوط یونایتد بیشتر به دلیل عملکرد ضعیف و سهل‌انگاری کسانی است که پس از آن‌ها هدایت باشگاه را بر عهده گرفتند، نه کسانی که آن را ترک کردند.

جانشینان باید نه‌تنها آماده بلکه توانمند می‌بودند. برنامه‌ریزی برای جانشینی فقط به داشتن یک مربی مناسب در کنار زمین مربوط نمی‌شود، بلکه به افراد درستی که باشگاه را اداره می‌کنند نیز بستگی دارد. استراتژی کجا بود؟ چشم‌انداز تیم چه بود؟

ممکن است استدلال شود که فرگوسن تمام توان یونایتد را به کار گرفته بود و یک افت اجتناب‌ناپذیر در راه بود. اما این نیز نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت است، مسئله‌ای که ابتدا متوجه مالکان باشگاه، یعنی گلیزرها و همچنین مدیرانی مانند اد وودوارد و ریچارد آرنولد است. آن‌ها در این زمینه ناتوان بودند. آن‌ها شکست خوردند. انتقادات باید متوجه آن‌ها باشد.

بله، مشکلاتی در پیش بود. این اجتناب‌ناپذیر بود. چنین اتفاقی در پایان هر سلسله‌ای رخ می‌دهد. اما حالا دوازده سال گذشته و یونایتد نه‌تنها بهتر نشده، بلکه وضعیتش بسیار بدتر شده است. نه فقط بدتر، بلکه خیلی بدتر. این یک دوره کاملاً متفاوت است. هیچ‌کس نمی‌تواند مشکلات فعلی را به شکلی منصفانه، گردن مدیریت قبلی بیندازد.

سلطه فرگوسن بر لیگ برتر – ۱۳ قهرمانی در ۲۶ سال – یونایتد را در موقعیت بی‌نظیری قرار داد که خودشان به دلیل تکبر و هزینه‌های بی‌رویه از دست دادند.

حساب‌رسی که اکنون در داخل و خارج از زمین رخ می‌دهد، نتیجه دهه گذشته است، نه دوران قبل از آن.

اینکه اساساً ادعا شود که فرگوسن سهل‌انگاری کرده و باشگاه را در شرایط بدتری نسبت به کلوپ در لیورپول رها کرده، همان‌طور که به نظر می‌رسد لینکر چنین ادعا کرده، کاملاً اشتباه و تحریف تاریخ است.

سر الکس فرگوسن «یکایک ما، عاشق الکس فرگوسن هستیم»

تیم کنونی لیورپول، شایسته قهرمانی در لیگ برتر است. اما لینکر در ابتدای فصل چنین فکری نمی‌کرد؛ او پیش‌بینی کرده بود که منچسترسیتی دوباره قهرمان خواهد شد و آرسنال دوم خواهد شد. بنابراین، کلوپ آنقدر لیورپول را در شرایط خوبی رها کرده بود که انتظار می‌رفت آن‌ها همچون آخرین فصل حضورش در باشگاه، فصل را دوباره در رده سوم به پایان ببرند؟

اغلب گفته می‌شود تیمی که فرگوسن در آخرین فصلش با آن قهرمان شد – به فاصله ۴ بازی تا پایان فصل و ۱۱ امتیاز برتری – رو به افول بود. بسیاری از بازیکنان – مانند ریو فردیناند، رایان گیگز و پاتریس اورا – چنین وضعیتی داشتند.

اما این تیم بازیکنانی مانند وین رونی ۲۷ ساله را نیز داشت و فرگوسن روی بازیکنان جوان‌تر نیز سرمایه‌گذاری کرده بود. اگر رونی که با فرگوسن دچار مشکل شده بود، دچار افت شد، این به خود او مربوط می‌شد.

فرگوسن در سال ۲۰۱۱، یعنی فقط دو سال قبل از بازنشستگی، یک تغییر بزرگ در تیم ایجاد کرد و میانگین سنی تیم را به ۲۴ سال کاهش داد. آخرین خریدهای او ویلفرد زاها (۲۱ ساله) و شینجی کاگاوا (۲۳ ساله) بودند که خریدهای خوبی به نظر می‌رسیدند.

برخی از آن بازیکنان کیفیت لازم را نداشتند، اما این فرگوسن نبود که محصولات آکادمی – که لینکر نیز آن‌ها به حد کافی خوب نمی‌داند – مانند دنی ولبک و جانی ایوانز را از تیم کنار گذاشت. این تصمیمات توسط باشگاه و مربیان بعدی گرفته شد.

و آن قهرمانی در فصل ۱۳-۲۰۱۲ فقط یک اتفاق نبود که با درخشش رابین فن پرسی رقم خورده باشد. فرگوسن در پنج فصل از هفت فصل آخرش، قهرمان لیگ شد.

او حتی درباره «تعادل سنی» تیم در زمان ترک باشگاه صحبت کرد و گفت که «این تعادل به موفقیت در بالاترین سطح ادامه خواهد داد». گذر زمان نشان داد که این پیش‌بینی بیش از حد خوش‌بینانه بوده است. همچنین درست است که تیم قهرمان فرگوسن، یکی از بهترین تیم‌هایی نبود که او ساخته بود.

اما تصویر کردن میراث او به‌عنوان ریشه مشکلات باشگاه مسخره است. مشکلاتی وجود داشت، از جمله مسائل زیرساختی که تا حدی به دلیل حضور طولانی‌مدت یک مربی در رأس کار و تحول فوتبال ایجاد شد. اما یونایتد همچنان در موقعیتی بود که می‌توانست در صورت اتخاذ تصمیمات درست، به سلطه خود ادامه دهد. شکست در انجام این کار، جایی بود که همه‌چیز اشتباه پیش رفت. آن‌ها منابع لازم را داشتند، اما رهبری خوبی نداشتند. مقصر دانستن فرگوسن در این زمینه بی‌معنی است.

لینکر (تا حدی) حق دارد: فرگوسن با مشت آهنین حکومت کرد، در حالی‌که دیگران شروع به نوآوری کرده بودند

جیم وایت: در نگاه اول، مقصر دانستن سر الکس فرگوسن توسط گری لینکر برای مشکلات فعلی منچستریونایتد، شبیه به این است که یک تاریخ‌دان، وینستون چرچیل را مسئول ریاضت اقتصادی پس از جنگ بداند. یونایتد تنها به لطف دستاوردهای فرگوسن به باشگاهی در سطح جهانی تبدیل شد. مهم‌تر از آن، سیزده قهرمانی در لیگ برتر، پنج قهرمانی در جام حذفی و دو قهرمانی در لیگ قهرمانان که او به دست آورد، باید الهام‌بخش جانشینانش می‌بود؛ نه نقطه‌ شروعی برای سقوط.

با این حال، در یک جنبه‌ خاص، لینکر تا حدی حق دارد؛ هرچند نه به شکلی که خودش مطرح کرده است. در حالی که منچستریونایتد بار دیگر در جام حذفی دچار ناکامی شد _رقابتی که حتی اریک تن هاخ موفق به فتح آن شد_ مجری بی‌بی‌سی ادعا کرد که این فرگوسن بود که زمینه‌ساز این افول شد. لینکر معتقد است برخلاف تیمی که یورگن کلوپ به جانشین خود در آنفیلد سپرد، تیمی که فرگوسن در سال ۲۰۱۳ پس از بازنشستگی از خود به جا گذاشت، تیمی برای آینده نبود. درست است که آن تیم در آخرین فصل فرگوسن قهرمان لیگ شد، اما آن قهرمانی در واقع آخرین درخشش یک گروه از بازیکنان سالخورده بود.

رابین فن پرسی برای موفقیت فوری خریداری شده بود، نه برای ساختن آینده. فرگوسن همواره با این ادعا مخالف بوده و تأکید کرده که او با حضور بازیکنان جوانی مانند کریس اسمالینگ، فیل جونز و دنی ولبک، میراثی برای آینده به جا گذاشته است.

اما این‌که جونز، اسمالینگ و دیگران حتی تا حدی هم یک میراث مناسب به حساب می‌آمدند یا نه، نکته اصلی ماجرا نیست. این اتفاق دوازده سال پیش رخ داده است. با منابعی که در اختیار باشگاه بود، یکی از مربیان متعددی که تلاش کردند پا جای پای فرگوسن بگذارند، باید قادر می‌بود تیمی قهرمان‌ را از نو بنا کند. یا حداقل اگر منچستریونایتد یک باشگاه با ساختار منطقی بود، چنین کاری را انجام می‌دادند. مسئله واقعی درباره چیزی که فرگوسن به جا گذاشت، سیستم مدیریتی باشگاه بود. یا بهتر است بگوییم، سیستمی که وجود نداشت. 

سر الکس فرگوسن بیش از یک دهه پس از خداحافظی سر الکس فرگوسن، منچستریونایتد هنوز راه خودش را پیدا نکرده است

فرگوسن منچستریونایتد را مانند یک دربار قرون‌وسطایی اداره می‌کرد: او در رأس همه‌چیز بود و تمام تصمیمات از طریق او گرفته می‌شد. گلیزرها (که تا حدی شخصاً از او واهمه داشتند) همه‌چیز را به خودش سپرده بودند. او به‌خوبی می‌دانست چه کار می‌کند و آن‌ها را راضی نگه می‌داشت، در حالی که آن‌ها صرفاً سود سهام خود را دریافت می‌کردند. اما در همین حین که منچستریونایتد درگیر ساختار سنتی خود بود، سایر باشگاه‌های فوتبال در حال مدرن‌سازی بودند.

باشگاه‌هایی مانند منچسترسیتی، لیورپول، چلسی و دیگران به مدل اروپایی روی آوردند و مدیران ورزشی، رؤسای بخش استعدادیابی و متخصص آنالیز دیتا استخدام کردند. اما در منچستریونایتد، همه‌چیز همچنان حول محور فرگوسن می‌چرخید. او تصمیم‌گیرنده نهایی بود؛ از این‌که چه بازیکنی جذب یا فروخته شود، تا سیاست‌های رسانه‌ای باشگاه (او تصمیم گرفت که منچستریونایتد هیچ حساب رسمی در توییتر نداشته باشد). حقیقت این بود که فرگوسن یونایتد را یک نفره اداره می‌کرد، در حالی که فوتبال به‌طور فزاینده‌ای پیچیده‌تر می‌شد.

بنابراین، وقتی او رفت، هیچ ساختاری وجود نداشت. مدیران اجرایی که توسط گلیزرها برای اداره بخش تجاری باشگاه استخدام شده بودند، کاملاً ناآگاه از نیازهای فوتبال مدرن بودند. آن‌ها تصور می‌کردند که داشتن یک شریک رسمی برای نودل‌های فوری در شرق آسیا و راه‌اندازی یک حساب توییتر، مهم‌تر از مدرن‌سازی بخش استعدادیابی، تحلیل داده یا حتی تجهیز زمین تمرین باشگاه برای قرن بیست و یکم است.

وقتی مربیانی مانند ژوزه مورینیو یا رالف رانگنیک از مشکلات پشت پرده صحبت می‌کردند، منظورشان این نبود که فرگوسن یک تیم کهنه با ریوفردیناندِ سالخورده را به آن‌ها سپرده است. آن‌ها به سیستم‌های مدیریتی به‌شدت ناکارآمدی اشاره داشتند که حتی نتوانسته بودند جای خالی فرگوسن را پر کنند. حقیقت این است که روبن آموریم امروز با عواقب تیمی که فرگوسن به جا گذاشت مواجه نیست، بلکه با پیامدهای یک مدیریت به‌شدت ناکارآمدی روبرو است که نتوانست خود را با دوران پسافرگوسن تطبیق دهد.