آنا پالاسیو" وزیر سابق امور خارجه اسپانیا، معاون ارشد سابق و مشاور عمومی بانک جهانی در مقالهای منتشر شده در سایت اندیشکده "شورای آتلانتیک" از لحظه کنونی به عنوان زمانی "سرنوشت ساز" برای اروپا یاد کرده که مشابه سال ۱۹۴۱ میلادی است. او از لزوم وجود رهبری همچون "وینستون چرچیل" نخست وزیر اسبق بریتانیا برای هدایت قاره اروپا در زمانه کنونی یاد کرده است.
اروپا با چالشهای فزایندهای در جهان مواجه است
به گزارش اقتصاد24، وزیر خارجه سابق اسپانیا در مقاله خود با اشاره به این که اروپا در میانه شک و تردیدهای داخلی خود و چالشهای فزاینده خارجی از جمله جنگ در اوکراین، آشفتگی در خاورمیانه، فشار از سوی چین، و فرسایش نظم جهانی مواجه است، مینویسد: "در چنین شرایطی اروپا در حال تزلزل است. دو پرسش کلیدی این است که چه چیزی از غرب باقی مانده و اروپا میخواهد چه نقشی در آن ایفا کند"؟
ترامپ در مرکز گسست ایجاد شده در بلوک غرب
مدرس مدعو در دانشگاه جورج تاون و عضو هیئت مدیره اندیشکده "شورای آتلانتیک" در ادامه با اشاره به نقش ترامپ در وضعیت فعلی ایجاد شده برای اروپا مینویسد: "در پایان جنگ سرد، ایده "غرب و بقیه" به چارچوب غالب برای درک پویایی جهانی تبدیل شد. با این وجود، امروز این دوگانگی کمرنگ شده است. نیروهای زیادی در ایجاد این شرایط نقش داشتهاند. با این وجود، یک چهره در مرکز این گسست قرار دارد: "دونالد ترامپ" رئیس جمهور ایالات متحده.
او پس از صرفاً اشاره به چنین تغییری در دوره اول ریاست جمهوری خود (که به عنوان یک ناهنجاری دست کم گرفته شد)، اکنون به سمت قطع رابطه با مفهوم غرب به عنوان یک بلوک ژئوپولیتیکی دارای مأموریت مشترک حرکت کرده است.
نگاه معامله گرایانه او به حوزه روابط بین الملل، ناتو را به یک مدیر صرفا حافظ منافع آمریکا و موازنههای مالی آن کشور تقلیل میدهد. ایالات متحده دیگر نمیخواهد به عنوان لنگرگاه طبیعی سیستمی که ایجاد کرده عمل کند. همان طور که "مادلین آلبرایت" به درستی بیان کرده بود واشنگتن به مفهوم "ملت ضروری بودن" پشت کرده است.
برای اروپا، مسئله دیگر این نیست که چگونه در چارچوب استراتژی واشنگتن قرار گیرد، بلکه مسئله این است که چگونه میتوان آن چه را که از غرب باقی مانده معنا کرد: پایه و اساس حقوق و آزادیهای آن، حاکمیت قانون، نهادها و چندجانبه گرایی".
تکرار تاریخ در زمانه امروز
وزیر خارجه اسبق اسپانیا با اشاره به اینکه امروز در محافل مختلف از جمله در کنفرانس امنیتی مونیخ که اخیرا برگزار شد، اشارههای بی پایانی به تاریخ و مشابهتهای تاریخی، به طور خاص به جنگ جهانی دوم وجود دارد، مینویسد: "قیاسهای بین شرایط فعلی با "کنفرانس پوتسدام" مطرح میشود که در پوتسدام در منطقه تحت اشغال شوروی از ۱۷ ژوئیه تا ۲ اوت ۱۹۴۵ برگزار شد تا به سه متحد اصلی اجازه دهد تا صلح پس از جنگ را برنامه ریزی کنند و در عین حال از اشتباهات کنفرانس صلح پاریس در سال ۱۹۱۹ اجتناب ورزند.
شرکت کنندگان در آن کنفرانس رهبران اتحاد شوروی، بریتانیا و ایالات متحده بودند. آنان به ترتیب توسط "جوزف استالین" رهبر شوروی، "وینستون چرچیل" نخست وزیر بریتانیا، و "هری ترومن" رئیس جمهور ایالات متحده نمایندگی میشدند. آنان گردهم آمدند تا درباره نحوه اداره آلمان که ۹ هفته پیش از آن با تسلیم بیقیدوشرط موافقت کرده بود، تصمیم بگیرند.
اهداف این کنفرانس همچنین شامل برقراری نظم پس از جنگ، حل مسائل مربوط به معاهده صلح و مقابله با آثار جنگ بود. بدون شک آن کنفرانس لحظهای تعیین کننده بود. با شکست آلمان و ادامه جنگ در اقیانوس آرام، ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بستر را برای جنگ سرد فراهم کردند. در حالی که بحثهای رسمی بر سرنوشت آلمان و بازسازی اروپا متمرکز بود، در واقع تقسیم قاره اروپا تثبیت شد. شکل گیری پیمان ورشو نقطه اوج آن مذاکره بود که در آن مسکو و واشنگتن، به جای رویارویی مستقیم با یکدیگر، توازن عملی را برقرار کردند.
اروپا که ویران و تقسیم شده بود به صفحه شطرنجی تبدیل شد که دیگران مهرهها را در آن جابجا میکردند. اروپا و ایالات متحده در نهایت قیام کردند و مسیر منحصر به فردی از هماهنگی و جاه طلبی مشترک را آغاز کردند که صلح و رفاه را به ارمغان آورد. امروز آن پروژه تحت فشار قرار دارد و حتی تعهد جوامع اروپایی به آن اصول تعیین کننده در حال تزلزل است. با این وجود، پایههای آن باقی مانده است. اکنون زمان تصمیم گیری و اقدام اروپاست".
چرچیل و ایستادگی بریتانیا در برابر آلمان نازی را سرلوحه خود قرار دهیم
وزیر خارجه اسبق اسپانیا در ادامه با اشاره به اینکه این اولین بار نیست که اروپا با تاریکی شدید روبهرو میشود، به تجربه تاریخی مشابه میپردازد و مینویسد: "وینستون چرچیل" نخست وزیر بریتانیا در آگوست ۱۹۴۱ میلادی از اقیانوس اطلس در زمانی که چشم انداز نظامی وخیم به نظر میرسید، عبور کرد. بریتانیا به تنهایی در برابر آلمان نازی که بر قاره اروپا تسلط داشت، ایستاد. کمتر از دو ماه پیش از آن، آلمان به اتحاد جماهیر شوروی حمله کرده بود.
مردم آمریکا که عمیقاً در یکی از بارزترین مراحل انزواطلبی تاریخ خود قرار گرفته بودند، نمیخواستند هیچ ارتباطی با جنگ داشته باشند. با این وجود، چرچیل و "فرانکلین روزولت" رئیس جمهور وقت آمریکا در سواحل نیوفاندلند، سوار بر دو کشتی نیروی دریایی، منشور آتلانتیک را امضا کردند و پیامی پرطمطراق از اعتماد را به جهان ارسال کردند. مهمتر از آن این که این تصویر چشم انداز جهان آینده را ترسیم کرد.
جسارت چرچیل حتی امروز نیز خیره کننده است. او با دانستن این که سرنوشت اروپا نامشخص است رهبری قاره را برعهده گرفت و مسیری را ترسیم کرد که در صورت لزوم قربانیهای دردناکی را متحمل میشد. موضوع فقط پیروزی در جنگ نبود بلکه فراتر از آن بر سر شکل دادن به نظم بین المللی بود. برخی از امتیازاتی که او داده بود، تند و تیز بودند.
منشور آتلانتیک به "ترجیح امپراتوری" بریتانیا در تجارت پایان داد و جای خود را به دیدگاه بازار آزاد که توسط کاخ سفید حمایت میشد، داده بود. آن منشور اصل تعیین سرنوشت را در نظر گرفت و به طور مؤثر سرنوشت امپراتوری بریتانیا را مهر و موم کرد. هم چنین، آن منشور زمینه را برای چندجانبه گرایی و ایفای نقش ایالات متحده به عنوان ضامن نظم مبتنی بر قوانین فراهم کرد.
این چشمانداز روزولت بود، حتی در شرایطی که او نمیتوانست آشکارا متعهد به جنگ شود چرا که از سوی جامعه آمریکایی به دلیل نگرانیهای داخلی و درک محدود از آن چه در خطر بود از متعهد شدن رسمی به مشارکت در جنگ بازداشته شده بود.
تشابه آن وضعیت با موقعیت امروز چشمگیر است. اروپا بار دیگر خود را در یک لحظه حساس میبیند. با این وجود، برخلاف سال ۱۹۴۱ میلادی اکنون چرچیل وجود ندارد. هیچ صدایی قادر به بیان یک پروژه واضح نیست. اتحادیه اروپا بین تکنوکراسی و ناتوانی سیاسی متزلزل قرار دارد. جنگ در اوکراین رهبری اروپایی آن را آزمایش کرده و نتیجه آن در بهترین حالت دوسویه بوده است. در تحریم روسیه و هم چنین در حمایت نظامی از کی یف، وحدت وجود داشته، اما چشم انداز برای آینده حلقه مفقوده است.
در دنیایی که ایالات متحده در حال جدا شدن از مفهوم سنتی غرب است، اروپا چه نقشی باید ایفا کند؟ چگونه میتواند استقلال استراتژیک واقعی ایجاد کند؟ اروپا باید چه موضع و اهدافی را در قبال چین اتخاذ کند؟ کنفرانس امنیتی مونیخ هیچ پاسخی برای این پرسشها ارائه نکرد. سخنرانیها مملو از هشدارهایی در مورد تهدیدهای در حال وقوع بود، اما فاقد راه حل بود. صحبت از دفاع بیشتر، یکپارچگی بیشتر، خودمختاری استراتژیک بیشتر بود، اما بدون این که این کلمات با یک پروژه مشخص مطابقت داشته باشند".
آن چه اروپا باید از چرچیل بیاموزد
او در ادامه مینویسد: "چرچیل هنگام عبور از اقیانوس اطلس در سال ۱۹۴۱ هیچ اطمینان خاطری نداشت. سفر او مملو از مخاطرات بود نه صرفا مخاطرات سیاسی، بلکه فیزیکی، با توجه به زیردریاییهای آلمانی که در آن سوی اقیانوس کمین کرده بودند. با این وجود، او فهمیده بود که تاریخ را کسانی تعیین نمیکنند که منتظر شرایط مساعد هستند. او به اهمیت نقش رهبری کنندگی پی برد. امروز اروپا باید این جسارت را دوباره به دست آورد.
اروپا نه تنها باید با آن چه مخالف آن است از جمله تجاوز روسیه، بی ثباتی جهانی و تهدید متوجه از جانب اقتدارگرایی بلکه باید با آن چه که به دنبال ایجاد آن است نیز تعریف شود. اروپا بدون جهت گیری روشن، بدون صدایی که هدف را بیان میکند، جامعهای باقی خواهد ماند که زیر بار جمعیت سالخورده قرار دارد و با چالش مهاجرت ناآرام مواجه است. درست مانند سال ۱۹۴۱، این لحظهای تاریک است. با این وجود، تاریخ ثابت میکند که "تاریکترین ساعت" بهانهای برای انفعال نیست. بیایید به دنبال اتحاد و رهبری باشیم و پس از آن اجازه دهید جرات کنیم تا عمل نماییم".
منبع: شورای آتلانتیک