عباس نعیمی جورشری، جامعهشناس و عضو بخش تحلیلی انصاف نیوز در یادداشتی نوشت:
دیدار دونالد ترامپ و ولودمیر زلنسکی در کاخ سفید در حالی به تنش انجامید که رییس جمهور جدید آمریکا کوشیده در توافقی ضمنی با ولادیمیر پوتین در پایان یافتن جنگ روسیه و اوکراین نقش آفرینی کند. نقشی که در قالب تهدید و تطمیع ارزیابی می شود.
این امر به گونهای رقم خورده که متمایز از موضع گیری های دولت بایدن ارزیابی می شود. چنانکه ترامپ و پوتین بیش از پیش نزدیک شده اند و در عین حال رفتار تحقیرآمیز اخیر او با زلنسکی بیانگر موضع دستوری و غیرحامیانه است. در این راستا طی ۲۴ ساعت گذشته تحلیل هایی چند نگارش یافته اند. برخی از آنها بر ستایش از ترامپ و مواضع دولت جدید آمریکا تکیه دارند. برخی دیگر اما زلنسکی را در قواره قهرمان ملی تصویر کرده اند که در مقابل جبروت کاخ سفید ایستاد. گروهی دیگر نیز پوتین را پشت پرده این موقعیت می دانند و دولت آمریکا را تحت سیطره وی قلمداد نموده اند.
اما این تحلیل ها چه میزان صحیح هستند؟ تحلیل های کدام سو در بیان وضعیت دقیق تر است؟ با تکیه بر نکات زیر می توان استدلال نمود که این سه گونه تحلیل و تاکید، دارای ایرادات مبنایی است اگرچه احتمالا وجوهی از حقیقت را بیان می دارد. فلذا باید از ساحتی متفاوت و با فهمی دیگر به بحث ورود نمود.
۱. برای ورود به استدلال ناگزیر از یک مرور تاریخی هستیم. درباره ناتو اینطور بیان شده که یک اتحاد نظامی دربرگیرنده سی و یک کشور اروپایی و دو کشور آمریکای شمالی است که یک سامانه پدافند جمعی را تشکیل میدهند. روند پیوستن به این پیمان بر پایه ماده ۱۰ پیمان آتلانتیک شمالی است که تنها راه فراخوانی را از «دیگر کشورهای اروپایی» و توافقات بعدی مجاز میداند.
در ۹ نوامبر، دیوار برلین فروریخت که نماد فروپاشی پیمان ورشو بود. فروپاشی دیوار برلین به عنوان پایان جنگ سرد شناخته میشود که دوره جدیدی بدون پیمان ورشو را برای ناتو آغاز کرد. نخستین گسترش ناتو پس از جنگ سرد با آلمان دوباره متحد شده در ۳ اکتبر ۱۹۹۰، زمانی که آلمان شرقی پیشین بخشی از جمهوری فدرال آلمان و همپیمان آن شد، اتفاق افتاد. این عضویت در اوایل سال در پیماننامه دو به علاوه چهار مورد توافق قرار گرفت. برای جلب موافقت شوروی با ماندن آلمان همپیمان در ناتو، توافق شد که نیروهای خارجی و سلاحهای هستهای در آلمان شرقی پیشین مستقر نشوند
اگرچه ممکن است این موضوع در طول مذاکرات پیماننامه مطرح شده باشد، اما هیچ اشاره ای به گسترش ناتو به سمت شرق در توافقات سپتامبر تا اکتبر ۱۹۹۰ در مورد اتحاد دوباره آلمان وجود ندارد.
این که آیا هانس دیتریش گنشر و جیمز بیکر، به عنوان نمایندگان کشورهای عضو ناتو، بهطور غیررسمی متعهد به عدم گسترش ناتو در شرق آلمان شرقی در طول این مذاکرات و مذاکرات بعدی با همتایان شوروی بودهاند، مدتها زمینه مورد مناقشه تاریخنگاران و پژوهشگران روابط بینالملل بودهاست. با این حال این موضوع در مذاکرات پیشین مورد توجه قرار گرفت.
یک یادداشت طبقهبندینشده ایالات متحده و اسنادی از شوروی نشان میدهد که چگونه وزیر امور خارجه آن زمان ایالات متحده، جیمز بیکر، رهبر شوروی میخائیل گورباچف و وزیر امور خارجه او، ادوارد شواردنادزه، در مورد گسترش ناتو در نشستی در مسکو گفتگو کردند. در ۹ فوریه ۱۹۹۰، در مذاکرات پیش از اتحاد دوباره آلمان، بیکر این جمله معروف را به گورباچف میگوید: «اگر ما در آلمانی که بخشی از ناتو است، حضور داشته باشیم، دیگر امکان گسترش نیروهای ناتو حتی برای یک اینچ به شرق وجود نخواهد داشت».
در این راستا و پیش از آغاز جنگ اخیر، روسیه خواستار تضمینهایی مبنی بر عدم گسترش ناتو به سمت شرق، بهویژه اوکراین بود. با این وجود، ناتو و آمریکا تأکید کردند که سیاست درهای باز ناتو ادامه خواهد داشت و هر کشور مستقلی حق دارد درباره ائتلافهای امنیتی خود تصمیمگیری کند.
۲. با توجه به شرح تاریخی فوق نوعی «توافق ضمنی» بین غرب و روسیه وجود داشته است که قلمرو ناتو به سمت شرق گسترش نیابد. درخواست اوکراین برای پیوستن به ناتو ناقض این امر و ناشی از جاه طلبی های رهبران آن کشور بوده است. جاه طلبی هایی که اگرچه می توان به عنوان حق طبیعی کشورها در نظر گرفت لکن ناقض واقعیات جهان قدرت در عرصه بینالمللی است.
بی اعتنایی رهبران اوکراین از جمله زلنسکی به سناریوی ایالات متحده خسارات جبران ناپذیری برای این کشور و مردمش به همراه داشته است. خرابی های ناشی از جنگ چندساله را نمی توان ذیل رهبری فرهمندانه این رییس جمهور پنهان نمود.
اینها در موقعیتی رخ داده که نقش امریکا در اینباره بسیار مخرب و در جهت منافع خویش بوده است. نکته آنکه منافع مذکور همسانی بسیار اندکی با منافع اروپا داشته است امری که غالبا رعایت می شود. موقعیت ژئوپولتیک ایالات متحده در قاره آمریکا، خطرات و زیان های محتمل اروپا را برای وی همراه نداشته و ندارد لکن منافع اقتصادی و سیاسی وسیعی را برایش محرز ساخت. نظیر فشار اقتصادی به روسیه به عنوان رقیب دیرین و فشار سیاسی به اروپا تا بیش از پیش ذیل هژمونی امریکا فرو رود و در عین حال فروش اسلحه های آمریکایی نیز بازار یابد.
این در حالی است کشاندن روسیه به یک جنگ تمام عیار، تضعیف رقیب قدیمی است بی آنکه زیانی متوجه خود آمریکا گردد. روسیه با ساختار متصلب قدرت درون این کشور همواره به سرکوب اعتراضات داخلی پرداخته است.
پوتین با نظامی تمرکزگرا و گسترده، در جهت اعمال هژمونی جهانی خود وارد جنگ با اوکراین شد. جاه طلبی های او و الیگارش های روس نقش مهمی در آغاز جنگ و حمله به اوکراین داشته است. تخمین زده می شد پیروزی پر سرعتی برای روس ها رقم بخورد اما مقاومت اوکراینی ها و فرسایشی شدن جنگ، روسیه را از هرگونه فخرفروشی نظامی دور نگه داشت.
۳. برای درک عمیق تر گزاره های فوق می توان به گزارش ها و آمارهای زیر توجه نمود. جنگ روسیه و اوکراین که از فوریه ۲۰۲۲ آغاز شد، خسارات و تلفات گستردهای برای هر دو کشور به همراه داشته است.
بر اساس گزارشها، روسیه متحمل تلفات و خسارات سنگینی شده است. در اکتبر ۲۰۲۴، روسیه بهطور متوسط روزانه ۱,۵۰۰ سرباز را از دست داده که این ماه را به مرگبارترین ماه برای نیروهای روسی تبدیل کرده است. تخمینها نشان میدهد که از آغاز تهاجم، نزدیک به ۷۰۰,۰۰۰ سرباز روسی کشته یا زخمی شدهاند. همچنین، گزارشها حاکی از آن است که روسیه در طول جنگ، ۳۶۹ هواپیما، ۳۲۹ بالگرد و ۲۸ کشتی و قایق را از دست داده است.
اوکراین نیز در این جنگ تلفات و خسارات قابلتوجهی داشته است. تا نوامبر ۲۰۲۴، حداقل ۱۱,۷۴۳ غیرنظامی کشته و ۲۴,۶۱۴ نفر زخمی شدهاند، اگرچه احتمال میرود ارقام واقعی بیشتر باشد. همچنین، تا فوریه ۲۰۲۴، حدود ۳۱,۰۰۰ سرباز اوکراینی جان باختهاند. علاوه بر تلفات انسانی، اوکراین با خسارات اقتصادی شدیدی مواجه شده است؛ اقتصاد این کشور در سال ۲۰۲۲ یکسوم کوچکتر شد و هزینههای بازسازی تا ۴۸۶ میلیارد دلار برآورد میشود.
ایالات متحده در واکنش به تهاجم روسیه، حمایتهای نظامی و مالی گستردهای به اوکراین ارائه داده است. این حمایتها با هدف تضعیف توان نظامی روسیه، تقویت موقعیت ژئوپلیتیکی آمریکا در اروپا و ارسال پیامی قوی به سایر کشورها درباره تعهد آمریکا به دفاع از متحدانش صورت گرفته است. همچنین، مدیریت تنش با روسیه در راستای منافع اصلی آمریکا تلقی میشود، زیرا جلوگیری از درگیری هستهای بین واشنگتن و مسکو اهمیت بالایی دارد.
۴. در یک جمع بندی نهایی می توان به مفاد فوق الذکر تکیه نمود و گزاره های تحلیلی اخیر را به نقد کشید. نگارنده در آغاز جنگ روسیه-اوکراین در مقاله ای بر خروج از الگوی تحلیل های دولت مدار و قطبی ساز تاکید نموده است (در سمت مردم و جامعه مدنی؛ چهار ملاحظه بر جنگ روسیه علیه اوکراین/ ۲۵ فوریه ۲۰۲۲- ۶ اسفند ۱۴۰۰).
بر این مبنا گزاره های زیر نمی تواند از حیث فلسفه سیاسی رهایی بخش باشد:
الف. ستایشگری از ترامپ و تایید دولت آمریکا، ب. قهرمان سازی زلنسکی، پ. ارج نهادن پوتین و تایید دولت روسیه. هر سه این روایتگری ها در یک نکته مشترک هستند و آن مبنای دولتی قرار دادن برای تحلیل است. در مرکز این تحلیل ها دولتمردان قرار دارند و نه انسان آزاد و جامعه مدنی.
بی اعتنایی دولتمردان روسیه و آمریکا نسبت به «انسان» بارها نمود بهره کشی، جنایت جمعی یا سرکوب گری عمومی داشته است. این قدرت طلبی در رهبران اوکراین نیز با ورود به جنگی بیهوده و قابل پیش بینی، وجود داشته است اگرچه از وجهی متفاوت. به فهم نگارنده لازم است بجای قطبی سازی غرب-روسیه بر دوگانه «سیستم-زیست جهان» تمرکز نمود. بجای دوگانه سازی های ترامپ – زلنسکی یا و زلنسکی – پوتین یا پوتین – ترامپ بر دوگانه اقتدارگرایی – حیات آزاد انسانی تاکید گردد.
دولتمردان جاه طلب بی اعتنا به زیست عموم مردم، حق زندگی و ماهیت انسان آزاد، همواره در جهت تمرکز قدرت و ثروت ذیل حلقه های کوچک گام بر میدارند. آزادی در آن سوی این مرزهای مفهومی قرار دارد!
انتهای پیام