به گزا ش خبرگزاری حوزه، در میان حزن و اندوهی که آسمان لبنان را فراگرفته بود، پس از گذشت پنج ماه از شهادت جانسوز دو ستاره درخشان مقاومت، پیکر پاک شهید سید حسن نصرالله و شهید سید هاشم صفیالدین، رهبران گرانقدر حزبالله، در میان خیل عظیم مردم قدرشناس لبنان و دیگر مردم که از سراسر دنیا که خود را به آن مراسم باشکوه رساندند، تشییع شد.
ای سید عزیز، کاش میتوانستم در آن جمع عظیم باشم، در میان دریایی از اشک و فریادهای «لبیک یا نصرالله».
کاش میتوانستم آخرین وداع را با تو انجام دهم، کاش میتوانستم قدم در همان خاک پاک بگذارم که پیکر مطهرت را در آغوش گرفته بود، اما اینجا، دور از تو، تنها میتوانم با قلمی لرزان و قلبی شکسته، اندوه و حسرتم را به کاغذ بسپارم.
خاطرهی صلابت و اقتدار و شجاعتت، خاطرهی صداقت و ایثارت، مثل خاری در گلویم فرو رفته است و هر نفس، یک یادآوری از نبودت است. هر نگاه، درد فراق را در من زنده میکند.
ای سید عزیز! مردم لبنان، مردم مقاومت، با اشکهایشان، با فریادهایشان، با حضور پرشورشان، حرف دل مرا هم آنجا گفتند؛ آنها با پایبندی به عهدشان، با «إنّا علی العهد»، به تو، به راهت، به آرمانهایت، بیعت دوباره کردند و این، برای من، بزرگترین تسلی است.
ای سید عزیز! همانطور که رهبرمان امام خامنهای فرمود:
ما عزاداریم، اما افسرده نمیشویم، ماتم ما از جنس عزای سیدالشهدا است و این ماتم، زنده و زندهکننده است و ما را به شوق بیشتر برای کار، حرکت و پیشرفت دعوت میکند. عزاداری ما باید ما را به جلو ببرد، برای تو ای سید عزیز، که همواره در قلب و روح ما زندهای.
شکوه و عظمت و اشتیاقی که مردم برای رساندن خود به لبنان و تشییع پیکرت نشان دادند، در رسانهها به وضوح نمایان بود.
من در رسانه ها دیدم که از شمال تا جنوب لبنان، بیحجاب و با حجاب، ایرانی و غیرایرانی، همه یکصدا برایت اشک میریختند و فریاد میزدند؛ آنها به خاطر تو، به خاطر آرمانهای مقاومت، و به خاطر راهت با هر سختی و مشقت به آنجا آمده بودند؛
شنیده بودم که حتی برخی از آنها برای این سفر هزینههای زیادی را متقبل شدند؛ به طوری که یکی از آنها با فروش کلیهاش، تمام پول لازم برای سفر به دیدارت را فراهم کرده بود و تعدادی دیگر با فروش طلاهاشان خود را به این جمع مقدس رسانده بودند.
اگر جبهه مقاومت نبود، امروز چه بر سر ما میآمد؟ تو، سید عزیز، پرچمدار این جبهه بودی و حالا که رفتهای، درد فراق و حسرت در دلهایمان سنگینی میکند. یاد و نام تو همواره در خاطرمان خواهد ماند، ولی داغ نبودنت، مانند زخم عمیقی است که هیچگاه التیام نخواهد یافت.
و من اکنون چگونه میتوانم احساساتم را با کلمات توصیف کنم؟
در این دنیای پر از چالش و تاریکی، نوشتن برای من تبدیل به نوعی عبادت شده است؛ ابزاری برای ابراز احساسات عمیق، برای به تصویر کشیدن آن صحنهها و خاطرات و ارادتی که در دل دارم. هر بار که قلم به کاغذ میزنم، احساس میکنم که در حال پرچمدار شدن به عشق و ارادت به شخصیتی هستم که برای ملیت و آرمانهای ما فداکاری کرده است.
اکنون من ودیگر جاماندگان، اگرچه در کنار پیکر پاک تو نبودیم، اما در جای جای ایران، در هر گوشه و کنار شهر، مراسم یادبودی باشکوه برپا کردیم و فریادهای «الله اکبر» و «مرگ بر اسرائیل» سردادیم چنان که آسمان ایران را لرزاند، گویی اقیانوسی از خشم و اندوه، همزمان در هر نقطه از این سرزمین جاری بود.
ای سید عزیز! در این مراسمها، یاد و خاطرهی تو و تمام شهدای مقاومت را گرامی داشتیم و پیمان وفاداری خود را با آرمانهایت تجدید کردیم.
ای سید عزیز همانطور که دلمان برای صدای محکم و استوار و دلنشینت تنگ میشود و برای آن روزهایی که با عشق و صداقت برایمان از ایمان و امید سخن میگفتی، اکنون که تو در کنار ما نیستی، ما به یاد تو برای آیندهامان ، برای نابودی کفر و ظلم میجنگیم تا روز ظهور
سید عزیز پدر بزرگوار مقاومت! ا عهد میبندیم که راهت را ادامه دهیم و همواره یاد و خاطرهات را در دلهایمان زنده نگه داریم، سرزمینات را میسازیم، دلهایمان را با امید پر میکنیم، و به یاد تو در مسیر نور و آزادی پیش میرویم و
ما این بیرق عزت و شرف را با تمام توان و ایمان خود حفظ میکنیم و به دست صاحبالزمان (عج)، منجی عالم بشریت خواهیم رساند که با ظهورش، عدل و داد در سراسر جهان گسترده خواهد شد و ریشه ظلم و ستم برای همیشه خشکانده خواهد شد.
سمیرا گلکار