شناسهٔ خبر: 71557485 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

کاشفان فروتن شوکران، در مِجری فیلترفشان‌ها

برای نت‌درمانگرم سعید

«هر‌وقت به من پیام می‌دهی، تنم می‌لرزد. دیگران همین‌ که بتوانند اینستا و یوتوب را باز کنند، خیال‌شان راحت است. تو می‌آیی و می‌گویی‌ ارور فلان گوگل دارم، خانه هوشمندم به فنا رفته، نمی‌توانم [وقتی خانه نیستم] به گلدان‌ها آب دهم یا برای میشول تلوزیون روشن کنم. یا می‌گویی‌ غذا روی گاز بوده ولی VPN قطع شده و غذایت نپخته‌». با لحنی درمانده ادامه می‌دهد: «انگار فراموش کرده‌ای در خاورمیانه هستی! این چیزهایی که می‌خواهی در آمریکا هم رایج نیست‌». می‌پرسم: «چرا سرور آمریکا نمی‌گیری که این مشکلات را نداشته باشیم؟». جواب می‌دهد: «دور است و گران، پینگ هم در دیوار. مرگ بر لانگ‌دیستنس».

صاحب‌خبر -

صادق زنگنه: «هر‌وقت به من پیام می‌دهی، تنم می‌لرزد. دیگران همین‌ که بتوانند اینستا و یوتوب را باز کنند، خیال‌شان راحت است. تو می‌آیی و می‌گویی‌ ارور فلان گوگل دارم، خانه هوشمندم به فنا رفته، نمی‌توانم [وقتی خانه نیستم] به گلدان‌ها آب دهم یا برای میشول تلوزیون روشن کنم. یا می‌گویی‌ غذا روی گاز بوده ولی VPN قطع شده و غذایت نپخته‌». با لحنی درمانده ادامه می‌دهد: «انگار فراموش کرده‌ای در خاورمیانه هستی! این چیزهایی که می‌خواهی در آمریکا هم رایج نیست‌». می‌پرسم: «چرا سرور آمریکا نمی‌گیری که این مشکلات را نداشته باشیم؟». جواب می‌دهد: «دور است و گران، پینگ هم در دیوار. مرگ بر لانگ‌دیستنس».

 

در همین حال، رؤیایی را متصور شدم که در آن خاورمیانه بهترین جای دنیاست و دنیای فناوری در همسایگی ما: «درست می‌گویی. کاش به‌جای سلیکن‌ولی، گوگل و باقی شرکت‌های های‌تک در دره پنجشیر بودند. اون ساندر پیچای بیچاره (مدیر گوگل) هم آخر هفته‌ها با موتور می‌رفت هند سری به ننه‌باباش می‌زد. ما هم آخر هفته از مرز هرات می‌رفتیم آنجا گشت‌وگذار؛ شاید هم از کوه مشکل! یک قابلی‌پلو و چاینکی می‌خوردیم و یک گوشی آیفون با گارانتی اصل از دکان اپل می‌خریدیم و می‌آمدیم. دیگر داستان قاچاق گوشی هم وجود نداشت که دولت به‌عنوان رجیستری برای آن کیسه بدوزد. البته لابد یک راهی برایش پیدا می‌کرد؛ مثلا عوارض سفر به افغانستان را چند برابر می‌کرد‌».

 

با‌این‌حال، سعید خیلی با‌حوصله است و کنجکاو و خوره یادگرفتن چیزهای تازه. پس از غُر ملایمش‌ می‌گوید: «بگذار حالا برایش دوا و درمانی پیدا می‌کنم‌» و در اولین فرصت مشکل اینترنت و VPN من را علاج می‌کند. از این‌رو است که من ایشان را «نت‌درمانگر» (کسی که شبکه بیمار ما را درمان می‌کند) می‌نامم. حقیقتا «فیلترشکن‌فروش» عنوانی درخور برای اشخاصی با این میزان دانش و تخصص و تلاش نیست. «نت‌درمانگر» هم گویاست و هم محترمانه. اگر هم از طبقه الیت ونک به بالا هستید، می‌توانید ‌ایشان را «نت‌تراپیست» صدا کنید. البته آدم خوب و بد در همه مشاغل وجود دارد؛ بعضی از ایشان مثل موتوری‌ها یک چیزی را می‌فروشند و گازش را می‌گیرند و می‌روند، پاسخ‌گو هم نیستند. آنها «ساقی‌نت» هستند. من یک ساقی‌نت خوب هم دارم که اسمش نعمت است. نعمت هم در کارش حرفه‌ای است، اما می‌فروشد در‌می‌رود و سؤال هم بپرسی، قهر می‌کند.

 

اما افسوس. ای کاش چنین نبود. ما عادت داریم رنج‌هایمان را به شوخی می‌گیریم. اگر چنین مشکلاتی روی شبکه نبود، این استعدادها چه شگفتی‌ها که نمی‌آفریدند. با این همه پول و زمان و انرژی چه کارها که نمی‌شد کرد! هزینه‌ای را که دولت برای فیلترینگ می‌کند، جمع کنید با هزینه خرید ‌VPN از طرف مردم. این مبلغ را ضرب کنید در میزان ساعتی که فیلترچی و نت‌درمانگر صرف این کار می‌کنند‌ و استعدادهایی که به‌جای پرداختن به خلق و توسعه، پای رفع و رجوع مشکلاتی هدر می‌رود که دولت‌ها روی شبکه ایجاد کرده‌اند. به‌جای «کار راه‌انداز»، افرادی داشتیم «کارآفرین». ایلان ماسک‌هایی که اینترنت را توسعه می‌دادند، نه پینه‌دوزهای فیلترنت.

 

این جمله را بارها از مسئولان شنیده‌ایم که‌ تحریم‌ها، ما را توانمند‌تر کرده است. نمی‌دانم چقدر به حرف خود ایمان دارند، اما یقین دارم که فیلترینگ نه‌‌تنها باعث شده‌ نت‌درمانگرها همیشه در حال یادگیری و به‌روز‌کردن دانش خود باشند، بلکه دانش مردم هم در این حوزه بالا رفته است. همه در تلاش هستند‌ یک قدم از فیلترینگ جلوتر باشند؛ از تحریم‌ها نیز.

 

ما مردم معمولی باید کار با ابزار جدید دور‌زدن‌ را که نت‌درمانگرها در اختیار ما می‌گذارند،‌ یاد بگیریم. کمی از شبکه و محدودیت‌های اپراتورهای مختلف و... بدانیم. نت‌درمانگرها نیز هر روز، در نبردی نفس‌گیر با فیلترینگ، راه‌های جایگزین دسترسی را کشف می‌کنند. آنها با دانش و خلاقیت خود، نبض فضای مجازی را زنده نگه می‌دارند و اجازه نمی‌دهند چراغ دانش‌ خاموش شود. قهرمانانی گمنام‌ که برای گردش دانش و اطلاعات می‌جنگند. کاشفانِ فروتنِ شوکران در مجری فیلترفشان‌ها.

 

این کنش و واکنش‌ها سابقه‌ای طولانی دارد و مربوط به دیروز و امروز نیست. ما مردمانی هستیم اهل گفت‌وگو، مشتاق شنیدن و دیدن تازه‌ها. ما معروف بودیم به یادگرفتن، حتی اگر در چین باشد. ما در چهارراه تمدن‌ها قرار داشتیم. هر‌کس از این مسیر می‌گذشت، به ما خبر تازه‌ای می‌داد و قصه‌ای از سرزمین‌های دور می‌گفت. همین اشتیاق در سرشت ما باقی مانده و ما را پیگیر اخبار و اطلاعات تازه از سراسر جهان کرده است. این رفتار را نمی‌توان از ناخودآگاه جمعی ما پاک کرد. با‌این‌حال، سنگ‌اندازی در راه اطلاع‌رسانی نیز کم‌سابقه نیست. قبل از اینترنت، ماجراهایی مشابه، فرصت‌سوز و حسرت‌آلود دیگری دامن‌گیر ما بوده است.

 

در روزگاری نه‌چندان دور، پرده سینما تنها روزنه خیال و رؤیا بود، اما اشتیاق دیدن، از مرزهای ممنوعیت پیش‌تر نمی‌رفت. در آن کوران محدودیت، گروهی دل به دریا زدند و ویدئو را به خانه‌ها آوردند. آن روزها ویدئو، کالایی ممنوعه بود. چه کسی جرئت داشت در ملأعام‌ از تماشای فیلم بگوید؟ اما در پستوی خانه‌ها، پنهان از چنگال تاریکی، تصویر ممنوعه سینما، به همت افرادی گمنام، لای پتو پیچیان، به دست مشتاقان می‌رسید. اینان، قاچاقچیان شادی و خیال بودند؛ دزدان لذت ممنوعه سینما.

 

سپس، عصری نو فرا‌رسید؛ عصری که امواج از آسمان به خانه‌ها آمدند. نصاب‌های ماهواره، فرشتگان نجات اطلاعات بودند. عَلَم‌کنندگان پرچم اطلاع‌رسانی بر بلندای پشت‌بام‌ها. هر رسیور ماهواره، دریچه‌ای بود به جهان رنگارنگ خبرها و دیدگاه‌ها. نصاب‌ها، نه‌تنها تکنسین‌های فنی، بلکه معماران آزادی اطلاعات بودند. برای ممنوعیت ماهواره تلاش‌های بسیاری شد، اما در انتها دولت بود که خسته شد و دست از این بازی بی‌ثمر برداشت.

 

سؤال اینجاست: حاصل این‌همه کشمکش در‌ این سال‌ها چه شد؟ چه دستاوردی نصیب‌مان شده است از تکرار آزموده‌های خطا؟ با این‌همه هزینه که دولت‌ها کرده‌اند، این‌همه انرژی و استعداد‌هایی که بر سر موضوعاتی این‌چنینی تلف شد‌ه‌ است، کجا را فتح کرده‌ایم؟ چه دادیم و چه ستاندیم؟ آقای قاضی، ما دیگر پیر شده‌ایم و افسوس، در بر همان پاشنه می‌چرخد‌ هنوز!