به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، محمدعلی حسننیا در گزارشی نوشت: جوزف نای در تبیین رهبری یک سازمان یا گروه مفهومی دارد به نام «قدرت هوشمند». اعتقاد این اندیشمند علوم سیاسی آن است که برای پیشبرد رهبری در یک سازمان باید قدرت سخت به علاوه قدرت نرم به کار گرفته شود. مهمترین ابزارهایی که میتواند این قدرت را پیش ببرد، جذابیت شخصی، مدیریت عملگرایانه، فرهنگ و اخلاقیات شخصی آن رهبر است که سازمان یا گروه خود را به پیش میبرد. خلق هدف، تقویت هویت و فرماندهی برای کار جمعی و بسیج نیروها با اهمیتترین کارویژه این نوع رهبری است. مصادیق این موضوع در ابعاد جزئی آن را میتوان در برخی رهبران مقاومت در 40 سال اخیر مشاهده کرد. گواه این موضوع در ابعاد ویژگیهای فردی یک رهبر در شهید سیدحسن نصرالله بروز و ظهور داشت. جایی که شبکه خبری رویترز انگلیس در گزارشی با این تیتر مینویسد: «نصرالله، حزبالله را از یک گروه شبهنظامی به یک نیروی منطقهای و اثرگذار تبدیل کرد.»
اما این ویژگیهای بارز در سبک مدیریت شهید سیدحسن نصرالله چه بود که او توانست حزبالله لبنان را از یک گروه شبهنظامی به یک سازمان منطقهای در ابعاد نظامی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی تبدیل کند؟
از نظر سیاسی
16 فوریه سال 1992 و بعد از ترور شهید موسوی، سیدحسن نصرالله که یک سال بهعنوان رئیس شورای اجرایی و نفر اصلی این جنبش در مسند کار بود، بهعنوان دبیرکل این جنبش انتخاب شد. یکی از مهمترین مواردی که بعد از مدتها فترت در سیاست لبنان آغاز شد، انتخابات پارلمانی در سال 1992 بود. حزبالله لبنان بعد از توافق با جنبش امل و پایان دو سال حَرْبُ الإخْوَةِ و امضای تفاهم طائف و پایان جنگ داخلی در این کشور، رو به حضور در سپهر سیاسی این کشور آورد. یکی از نکات تصمیم هوشمندانه سیدحسن نصرالله در آن زمان این بود که برای حزبالله لبنان یک مشروعیت سیاسی ایجاد کرد. حضور در پارلمان و به تبع آن ورود به دولت و تصمیمگیریهای سیاسی و کلان حکومت در لبنان باعث شد دیگر به حزبالله به چشم یک گروه نگاه نشود، بلکه به آن به عنوان بخشی لاینفک از ساختار قدرت در لبنان نگریسته شود. در انتخابات سال 1992 بیش از 12 کرسی به نمایندگان حزبالله رسید و این موضوع تا اکنون ادامه دارد و در تمام انتخاباتهای پارلمانی بعدی حزبالله توانست تمام نامزدهای مورد نظر خود را وارد پارلمان کند. این انقلاب سیاسی در حزبالله تنها معطوف به پارلمان نماند، بلکه حزبالله توانست بعدها در کابینه دولت لبنان هم حاضر شود. بهویژه بعد از قرارداد دوحه در سال 2008، حزبالله هم توانست به همراه همپیمانان خود حق وتو در کابینه فؤاد سینیوره کسب کند و هم دو وزیر در کابینه داشته باشد که اثرگذاری مهمی برای حزبالله بود.
دومین قدم حزبالله لبنان در زمان زعامت شهید سیدحسن نصرالله در ابعاد سیاسی آن ایجاد یک ائتلاف بزرگ فراگیر تحت عنوان 8 مارس بود. بعد از موفقیتهای حزبالله لبنان در جنگ سال 2000 و عقبنشینی اسرائیل از جنوب این کشور و همچنین تبادل موفق اسرا با اسرائیل در سال 2004 بود که نیروهای نزدیک به غرب در لبنان و همچنین آمریکا و عربستان از محبوبیت روزافزون سیدحسن نصرالله واهمه داشتند. بعد از انفجار و ترور رفیق حریری، نخستوزیر لبنان انگشت اتهام به سمت سوریه و حزبالله نشانه گرفته شد که بارها نظام اسد و حزبالله این موضوع را رد کردند. با این وجود همین موضوع به اهرمی برای مخالفان حزبالله تبدیل شد و انقلابی موسوم به سدر توسط مخالفان مقاومت با هدف خروج سوریه از لبنان و خلع سلاح مقاومت آغاز شد. سیدحسن نصرالله میدانست اگر خیابانهای لبنان را از دست بدهد برای همیشه بازی سیاست را خواهد باخت. به همین علت دبیرکل شهید حزبالله در اقدامی زیرکانه در 8 مارس سال 2005 اعلام کرد طرفداران حمایت از مقاومت به خیابانهای بیروت بیایند و همین موضوع باعث شد نزدیک به یک میلیون نفر خیابانهای بیروت را قرق کنند.
این موضوع به ایجاد ائتلافی برای گروههای مقاومت موسوم به 8 مارس تبدیل شد. نکته دیگری که ویژگی مدیریتی سیدحسن نصرالله را در امر سیاسی میرساند، مدارا با برخی مخالفان قدیمی و حتی تبدیل آنها به طرفداران مقاومت بود. نمونه بارز این موضوع در دو گونه گروه مسیحی در لبنان بود. میشل عون، فرمانده اسبق ارتش لبنان که بعد از جنگ داخلی در لبنان و سال 1989 در جریان درگیری با نظام حافظ اسد مجبور به فرار به فرانسه شد، با هدایتهای سیدحسن نصرالله و رایزنی با نظام اسد در سوریه به بیروت بازگشت. فردی مانند عون که مخالف صددرصدی نظام اسد بود و حتی با نیروهای فلسطینی و شیعه مبارزه جدی داشت، طی تفاهمی موسوم به «مار مخایل» در کلیسای مسیحی که با حضور عون و شهید نصرالله در سال 2006 برگزار شد به ائتلاف 8 مارس پیوست و آنها در مدت این سالها توانستند رابطه خوبی در مناسبات سیاسی برقرار کنند و حتی میشل عون با هدایت این جریان، رئیسجمهور لبنان در دورهای 6 ساله شد.
گروه بعدی که در این مسیر حرکت کرد جریان المرده بود. این جریان مسیحی به رهبری سلیمان فرنجیه که از خاندان معروف و با ریشه فرنجیه هستند، با ائتلاف خود راه مقاومت در لبنان را همواره کردند. این دو گروه مسیحی در سالهای جنگ 2006 کمکهای شایانی به حزبالله لبنان و شیعیان آواره از جنگ انجام دادند که هنوز فراموششدنی نیست. درمجموع این بخش، میتوان به این موضوع اشاره کرد که رهبری سیدحسن نصرالله سبب شد حزبالله در جریان داخلی و حتی موضوعات فرامنطقهای به بازیگر تأثیرگذار سیاسی تبدیل شود.
از نظر امنیتی و نظامی
دورانی که شهید نصرالله مسئولیت دبیرکلی حزبالله لبنان را برعهده گرفت، بسیار پرخطر بود. بعد از قرارداد طائف عهد شده بود تمام نیروها خلع سلاح شوند، جز حزبالله لبنان که اسمی در این قرارداد از آن برده نشده بود. البته حزبالله در آن سالها یک گروه بسیار کوچک نظامی بود. تنها آوردههای حزبالله در جنوب اسلحههای سبک و کاتیوشا بود. سیدحسن نصرالله درست یک سال بعد از رسیدن به مقام دبیرکلی حزبالله، در یک نبرد سخت با اسرائیل روبهرو شد. معادله بازی امنیتی برای اسرائیل تغییر کرده بود. این جنگ که نخستین مصاف دبیرکل فقید حزبالله با اسرائیلیها بود اینگونه آغاز شد که تلآویو به بهانه حضور مقاومت به یک روستای آوارگان در مرز حمله کرد و حزبالله لبنان برای اولین بار با موشک کاتیوشا مناطق مرزی و شهری اسرائیل را هدف قرار داد. در رابطه با نخستین عملیات حزبالله در مقابل اسرائیل کتابی از نیکلاس بلانفورد، محقق برجسته غربی درباره لبنان وجود دارد که نکات جالبی در آن هست. او در بخشی از کتاب مینویسد: «در جولای 1993، در یک سلسله حملات کُشنده[از سوی مقاومت]، هفت نظامی اسرائیلی کشته شدند. در پاسخ به حملات توپخانهای اسرائیل به روستاهای لبنانی واقع در شمال منطقه اشغالی، شمال [فلسطین اشغالی] هدف حملات شدید کاتیوشا قرار گرفت. حالا ارتش اسرائیل میدید در دامی گیر افتاده که تا حد زیادی خودش باعث پهن شدن آن بود.»
حزبالله، نظامیان اسرائیلی را در منطقه اشغالی میکشت، ولی وقتی اسرائیل بهعنوان انتقام دست به حملات توپخانهای یا حملات هوایی میزد، باعث کشته شدن غیرنظامیان یا خسارت دیدن آنان میشد و در مقابل [از سوی مقاومت] شمال [فلسطین اشغالی] هدف حملات موشکی [کاتیوشا] قرار میگرفت.
همین مسئله باعث شد ارتش اسرائیل به دنبال راهی بگردد تا بتواند به صورت کارآمد به حزبالله پاسخ دهد، بدون اینکه تلفاتی در بین غیرنظامیان لبنانی به بار بیاورد و باعث شلیک سیلی از موشکهای کاتیوشا به شمال [فلسطین اشغالی] شود. سلاح اصلی ارتش اسرائیل در جنوب لبنان (یعنی توپخانه و نیروی هوایی) برای مقابله با این تهدید، مناسب نبود. مسئله شبیه بود به تلاش برای زدن یک مگس با توپ بیسبال در یک فروشگاه ظروف چینی! اگر مگس بدون صدمه دیدن فرار میکرد، در پشت سر خود زمینی پر از تکههای شکسته ظروف چینی باقی میگذاشت!
وقتی هفت نظامی [اسرائیلی] ظرف سه هفته کشته شدند، ارتش اسرائیل با خشونت عکسالعمل نشان داد و عمداً بار آتش خود را طی حملات هوایی و توپخانهای که یک هفته طول کشید، متوجه اهداف غیرنظامی کرد تا به این ترتیب لبنانیها را [به دلیل مقاومت ضداشغالگری] مجازات کند. هیچ تلاشی برای پنهان کردن هدف عملیات صورت نمیگرفت. مسئولان اسرائیلی بدون هیچ تردیدی اقرار میکردند هدف عملیات، زدن جنوب لبنان است تا دولت لبنان مجبور شود جلوی حزبالله را بگیرد. مثلاً نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی، اسحاق رابین در جمع اعضای کنست [پارلمان رژیم صهیونیستی] گفت: «از روستاییان لبنانی میخواهیم فرار کنند؛ چون ما میخواهیم به همه آن کسانی که در فعالیتهای حزبالله سهمی داشتهاند، خسارت بزنیم.» جنگهای بعدی هم رخ داد، جنگ 1996 و اوج آن در سال 2000 بود که یک پیروزی برای حزبالله بود. جنگ سال 2006 که 33 روز به طول انجامید هم نمونه بارز دیگر بود. اما سیدحسن نصرالله چگونه حزبالله را از یک گروه به یک شبهارتش تبدیل کرد؟
1.حزبالله در دوران سیدحسن نصرالله از گروهی با سلاحهای سبک و جنگ چریکی و شهادتطلبانه به مانند گروههای فلسطینی، تبدیل به یک ارتش شد. یگان، نیرو، مهمات، تجهیزات، امکانات و تمام خصوصیات یک ارتش را ایجاد کرد.
2.از سلاحهای سبک فراتر رفت و اکنون زرادخانهای از موشک، پهپاد، توپخانه، ماشینهای سبک و سنگین و حتی موشکهای بالستیک دارد.
3. حزبالله از یک گروه شبهنظامی درون لبنان فراتر رفت. حضور حزبالله در سوریه و مقابله با داعش در سالهای 2012 تا 2023 یکی از نقاط مهم راهبردی این گروه است که شکل جدید فرامنطقهای به این گروه داد.
4.تشکیل یگانهای تخصصی و پیچیده در حزبالله لبنان که ساختار این تشکیلات را فراتر برد.
از نظر اجتماعی و فرهنگی
سیدحسن نصرالله شاگرد تامّ و تمام امام موسی صدر است. نخستین حرکتهای موسی صدر در بدو ورود به لبنان و در 15 سال اول حضور او در این کشور ایجاد بسترهای فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی برای جامعه شیعی بود که تاکنون ادامه دارد. هم جنبش امل هم حزبالله لبنان مسیر فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی امام موسی صدر را ادامه دادند. حزبالله در این روند یک قدم فراتر از جنبش امل نهاد. علاوهبر ایجاد خیریههای اجتماعی و عامالمنفعه؛ تأسیس مدارس، سازمان بهداشت اسلامی، مؤسسه قرضالحسنه، تأسیس مراکز درمانی و بیمارستانی، ایجاد کارت سجاد برای کمک به ایتام، ایجاد بنیاد شهید، تأسیس شرکتهای عمرانی برای بازسازی خرابیهای حملات اسرائیل، ایجاد مؤسسه جهادالبنا برای کمک به مردم شیعه و حتی غیرشیعه در این کشور بخشی از فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در دوران شهید سیدحسن نصرالله برای بازپروری بهتر در این جامعه شیعی است. این کمپینهای بزرگ در سه حوزه عام جامعه باعث شد حزبالله لبنان و شیعیان فارغ از مشکلات عدیده در لبنان بتوانند روی پای خود بایستند. این تقسیم وظایف در دوران رهبری شهید سیدحسن نصرالله در حزبالله و نبیه بری در امل اتفاق افتاد و هرکدام مناطقی را به پیش بردند که سبب شد جامعه شیعی به بلوغ و رشد خوبی در عرصه اجتماعی برسد و از یک طبقه فروافتاده به یک طبقه ممتاز و تأثیرگذار بدل شود.
از نظر ابعاد منطقهای
سیدحسن نصرالله با ایجاد قدرت مثبت در حزبالله لبنان توانست این گروه را به یک قدرت منطقهای هم بدل کند. حضور در سوریه، حضور در جنگ یمن و کمک مستشاری به نیروهای انصارالله، حضور در عراق و مبارزه با داعش و همچنین در آخرین نبرد سرنوشتساز حضور میدانی در عملیات طوفان الاقصی در حمایت از مردم غزه سبب شد که او این گروه را اثرگذار در منطقه و تحولات آن بکند. همین تحکیم او برای حضور در معادلات منطقهای و حمایت از مردم مسلمان و عرب در غرب آسیا سبب شد بارها بهعنوان چهره محبوب جهان عرب و اسلام معرفی شود. فارغ از این محبوبیت، حضور حزبالله لبنان در خارج از مرزهای این کشور به اعتبار و اثرگذاری این گروه افزود. درمجموع میتوان این چهار محور را مهمترین موارد میراث شهید نصرالله برای حزبالله دانست.
منبع: روزنامه فرهیختگان
انتهای پیام/
∎