شفقنا آینده- دکتر سهراب مظاهری، استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل اجتماعی درباره تفاوت ها و شباهت های نسل جدید با نسل های گذشته در ایران می گوید: امروز نسل نوین سراغ آزادی، رهایی، اختیارات بیشتر، فرصت برای تفریحات، رفاه و امکانات را می گیرند و اینهم الان با بنیه های اقتصادی جدید موجود بسیار ناسازگار است. این است که امروز تفاوت ها وجود دارد. اینها با هم سازگاری هایی هم دارند. بالاخره متعلق به یک بافت و یک ساختار هستند و یک هویت ملی میهنی دارند. بالاخره خانواده های ایرانی به دلیل بافت و ساختار فرهنگی دیرین و تلفیق با آرا و نظرات دینی یک چارچوب های هویتی خاصی را برای خودشان متجلی کرده است. این در نسل های گذشته به شدت قوی تری بود و در نسل های جدید کمرنگ تر است ولی به هر حال باورداشت های قلبی و اعتقادات ایمانی کم و بیش در وجود همه هست، چیزی به صفر نرسیده است.
وی همچنین می افزاید: وقتی آرای جوانان و نسل نوین منبعث از دیدگاه های فراگیر جهانی است و در کلام، در سخن، در نوشته ها، در بازی ها، ورزش، سینما و در همه جا این تمایلات درونی و نوین خودشان را برملا کرده و نشان می دهند یعنی سراغ یک نوع مدیریت جدید را می گیرند. سراغ یک نگاه فراگیر را می گیرند و دارند اعلام می کنند که شیوه های سنتی اداره کردن آنهم در چارچوب های تنگ نظرانه اصلاً جواب نمی دهد و حتی بلکه خود مدیران و تصمیم گیرندگان را هم فشل خواهد کرد که نمونه هایش هم دیده می شود.
متن گفت وگوی خبرنگار شفقنا آینده با دکتر مظاهری، جامعه شناس را می خوانید:
-در مورد مطالبات نسل جدید، اینکه نسل جوان امروز با نسل دهه 60، 70 یا 50 چه تفاوت ها و چه شباهت هایی دارد و اینکه مطالبات نسل جدید بیشتر حول و حوش چه مسائلی است و چه رفتارهایی باید برای این نسل اندیشیده شود و چه برنامه هایی باید در نظر گرفته شود؟ اساساً باید چه برخوردهایی با این نسل داشت؟
هر چه ما به سمت دنیای تکنولوژی حرکت می کنیم، نسل ها و نوع نگاه هایشان، باورها و عقایدشان، ویژگی ها و تمایلاتشان نسبت به گذشته تغییر خواهد کرد
به هر حال تفاوت های ویژگی های خاصی که در نسل ها است بارز است و معین است. آن چیزی که در نسل های نوین دارد نشان داده می شود و آن چیزی که مربوط به ویژگی های نسل های پیشین است، جداً قابل انطباق محرز نیست بلکه می توانیم یک وجه تمایز و تفاوت های جدی در موردشان ببینیم. علتش هم این است که اولاً هر چه سال ها و زمان می گذرد و ما به سمت دنیای نوین تکنولوژی حرکت می کنیم، نسل ها و نوع نگاه هایشان، باورها و عقایدشان، ویژگی ها و تمایلاتشان نسبت به گذشته تغییر خواهد کرد. کما اینکه آنچه که در سال های دهه ی اول دهه 50 و 60 در بین نسل های آن زمان، جوانان و نوجوانان آن زمان نگاه می کنیم کم کم داشتند به سمت نوآوری هایی که از سوی غرب به سمت خاورمیانه و به سوی ایران مخصوصاً می آمد استقبال و تمایل نشان می دادند اما همین که به سمت دوران های متأخر یعنی نزدیک به امروزه حرکت می کنیم، وقوع انقلاب اسلامی تفاوت های آرایی را در باورهای اینها به وجود آورد و یک درک قابل فهم و قابل مشاهده ای را در رفتارشان، در تفکرشان، در نگاه هایشان و باورهای سیاسی و اجتماعی شان و حتی در تمایلات اقتصادی، زیستی، خانوادگی و جنسی، که آمد و آمد و تا به اکنون رسید.
نسل های دهه 80 و 90 به شکل لجام گسیخته به سراغ چیزهایی می رود که حتی بعضی از آنها هم برایشان ناشناخته است
هسته نسل های پیشین برای نسل های جدید چندان محل اعتبار نیست
تا اینجا قابل فهم است اما آنچه که بارز و بسیار بسیار خطیر است تفاوت های نسل های دهه 80 و 90 و اخیر است که انگار دوباره به سمت و سوی ویژگی هایی دارد می رود که تمام آنچه را که باورها و سلایق و نگاه های باطنی گذشته بوده را نفی می کند و به شکل لجام گسیخته به سراغ چیزهایی می رود که حتی بعضی از آنها هم برایشان ناشناخته است. یعنی به سمت یک دنیای متفاوت دارد حرکت می کند. اما این مراتب جدید را نیاز به ادله بسیار زیادی دارد که الان مجال تفصیل آنها نیست که چرا اینگونه شده اما می شود شاخص های اصلی اش را برشمرد. اینکه آنچه که اتفاق افتاده،هسته ی نسل های پیشین برای نسل های جدید چندان محل اعتبار نیست. چرا؟ چون منتج به یک ثمرات مفید اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی و بالاخص خواص اقتصادی نبودند. آنچه که بر نسل های پیشین گذشته آن ها درگیری هایشان بیشتر به سمت و سویی بوده که می خواستند باورهای خودشان را متحقق کنند ولی با چالش های اجتماعی چندان سازگار نبودند و مغلوب شدند. اینگونه است که به طور محرز می شود برایش ادله ای را اقامه کرد. اما نسل امروز می گوید شما به همین دلیل که به بن بست رسیدید محکوم هستید و ما آنچه را که بر شما گذشته را چندان مقبول نمی شناسیم، آنچه را امروز می بینیم اگر گرفتاری های اقتصادی، سیاسی و مشکلات و روایت های زیاد و تفاوت زیاد اجتماعی وجود دارد ناشی از عملکردهای نسل های پیشین است.
امروز نسل نوین سراغ آزادی، رهایی، اختیارات بیشتر، فرصت برای تفریحات، رفاه و امکانات را می گیرند
باورداشت های قلبی و اعتقادات ایمانی کم و بیش در وجود همه هست
نسل جدید آزرده هستند ولی بی ایمان نیستند، خسته هستند ولی حق مدار هستند
امروز نسل نوین سراغ آزادی، رهایی، اختیارات بیشتر، فرصت برای تفریحات، رفاه و امکانات را می گیرند و اینهم الان با بنیه های اقتصادی جدید موجود بسیار ناسازگار است. این است که امروز تفاوت ها وجود دارد. اما می خواستم این نکته را عرض کنم که چه ویژگی هایی می تواند وجوه مشابه و تطبیق اینها را قابل قبول کند. اینها با هم سازگاری هایی هم دارند. بالاخره متعلق به یک بافت و یک ساختار هستند و یک هویت ملی میهنی دارند. بالاخره خانواده های ایرانی به دلیل بافت و ساختار فرهنگی دیرین و تلفیق با آرا و نظرات دینی یک چارچوب های هویتی خاصی را برای خودشان متجلی کرده است. این در نسل های گذشته به شدت قوی تری بود و در نسل های جدید کمرنگ تر است ولی به هر حال باورداشت های قلبی و اعتقادات ایمانی کم و بیش در وجود همه هست، چیزی به صفر نرسیده است. من در مقابل این آرایی را که اخیراً می گویند اصلاً نسل جدید به طور بنیادین نفی دین و افکار الهی و ایمانی می کند را چندان باور ندارم. آزرده هستند ولی بی ایمان نیستند، خسته هستند ولی حق مدار هستند. این نیست که بگوییم به طور مطلق همه چیز را زیر پا می گذارند و مترصد شکستن و به هم ریختن و آنارشیست هستند، اصلاً اینگونه نیست. اتفاقاً اینها به دلیل انطباق با رویکردهای نوین و دستیابی به اطلاعات روز بسیار هم بالنده تر عمل می کنند. می کوشند که خیلی هم به روز باشند اما هیچکدام از شاخص هایی که الان دارند دریافت می کنند به طور ریشه ای نمی تواند بنیاد باورهای دینی شان را بزند و آنها را بدون ریشه کند. هستند، باورهایشان هست ولی درواقع وجه مشابهت نسل های گذشته و امروز می شود. یک مثال هم برایتان عرض می کنم؛ مثلاً در نسل های گذشته دهه 60 جوانان آن موقع بسیار پایبند به دین، پایبند به میهن و برایشان آب و خاک و زندگی و ارزش های اجتماعی خانوادگی محترم بود و به همین خاطر در جنگ شرکت کردند، در تمام کنش های اجتماعی مشارکت می کردند اما نسل های امروز اگر به این شدت نیست ولی باز هم پایبندی هایی را نسبت به نهاد خانواده، نسبت به ارزش های نجابت، فرهنگ و وقار دارند. در بینشان شاخص هایی وجود دارد که لجام گسیختگی را نشان می دهد ولی به اعتقاد من عمومیت و فراگیری کامل را ندارد.
-در مواجهه با این نسل جدید، نقش و کارکردی که مسئولان می توانند داشته باشند چیست؟ نقش مسئولان در مواجهه با نسل جدید چه می تواند باشد و بعد به نقش خانواده و کارکرد خانواده در مواجهه با نسل جدید بپردازیم.
سیستم اگر نتواند به یک فهم درستی از ویژگی های مدرن برسد مغلوب تغییر بزرگ در نسل های جدید خواهد شد
تغییر ویژگی طبیعی و جزو خصلت های اجتماعی هر جامعه ای است
مسولین دچار یک تفکر موزاییکی هستند نمی دانند با انسان های نوین مواجهند نه با کلیشه
نگاه مسئولین یعنی مدیران فراتر جامعه و کسانی که مسئولیت های کلانی در جامعه دارند، فراتر از خانواده این است که اول بایستی متوجه باشند که این دامنه ی تغییر دامنه ی جدید و خود سیستم اگر که نتوانست به طور جدی یک فهم و استدراک درستی از این ویژگی های مدرن داشته باشند مغلوب این تغییر بزرگ در نسل های جدید خواهند شد. کما اینکه شواهدش هم الان وجود دارد که در بسیاری از موارد انصافاً بلاتکلیف ماندند و نمی دانند که با این سیل عظیم خواسته ها و تفاوت ها و تغییر ها چه کنند و بیشتر واکنش نشان می دهند تا اینکه بخواهند یک کنش آگاهانه و مدیرانه و مدبرانه داشته باشند. علت این است که این تغییر دارد به طور جدی صورت می گیرد و تغییر ویژگی طبیعی و جزو خصلت های اجتماعی هر جامعه ای است. مدیران بایستی تمام این ویژگی ها و دامنه ی تغییر را فهم کنند و متناسب با آن موضع گیری های عالمانه روز داشته باشند. اگر مسئولین می خواهند کاری بکنند بایستی به تمام چند و چون دامنه ی تغییر واقف باشند. این خیلی نکته ی مهمی است. مسئولین مثلاً وزارت فرهنگ و ارشاد یا آموزش و پرورش یا آموزش عالی که خیلی با دامنه ی فرهنگی و فکری جوانان مرتبط هستند می گویند که حالا یک برنامه ریزی کنیم برای امسال که اینها اینگونه وارد شوند، اینگونه نمره بیاورند، اینگونه کنکور شرکت کنند. انگار اینها خودشان دچار یک تفکر موزاییکی هستند یعنی نمی دانند که این مسیر، مسیر بالندگی فکری است. اینها با انسان های نوین مواجهند نه اینکه با کلیشه مواجه باشند. این است که نکته کلیدی است. برای حضرتعالی و برخی از مخاطبان شما اشاره به اینها کافیست ولی نیازمند توصیف بیشتر و بحث بیشتری است.
وقتی آرای نسل نوین منبعث از دیدگاه های فراگیر جهانی است سراغ یک نوع مدیریت جدید را می گیرند
شیوه های سنتی اداره کردن آنهم در چارچوب های تنگ نظرانه اصلاً جواب نمی دهد
رویکرد جوان گرایی تا حدود بسیار زیادی رویکرد قابل دفاعی است
این یک نکته، نکته ی دوم اینکه وقتی آرای جوانان و نسل نوین منبعث از دیدگاه های فراگیر جهانی است و در کلام، در سخن، در نوشته ها، در بازی ها، ورزش، سینما و در همه جا این تمایلات درونی و نوین خودشان را برملا کرده و نشان می دهند یعنی سراغ یک نوع مدیریت جدید را می گیرند. سراغ یک نگاه فراگیر را می گیرند و دارند اعلام می کنند که شیوه های سنتی اداره کردن آنهم در چارچوب های تنگ نظرانه اصلاً جواب نمی دهد و حتی بلکه خود مدیران و تصمیم گیرندگان را هم فشل خواهد کرد که نمونه هایش هم دیده می شود. این نکته ی بارز، در مقابل هم نمی گویم که مسئولین باید فی الفور به سمت جوان گرایی و آدم های جوان و انگیزه مند را به کار بگیرند تا بتوانند با خواسته ها و نیازهای جوانان و نوجوانان منطبق شوند اما به هر حال این رویکرد جوان گرایی تا حدود بسیار زیادی رویکرد قابل دفاعی است.
اگر شرایط اقتصادی رو به تزاید رود امکان تفاهم بین جوانان و مدیران روز به روز کمتر خواهد شد
شکاف اقتصادی خودش مانع انطباق و سازگاری است
مدیران باید در این مقطع برنامه ریزی های اقتصادی را حتی اولی به برنامه ریزی های فرهنگی داشته باشند
آنچه که ایجاد سکته در مسیر حرکت اجتماع می کند شکاف های اقتصادی و خندق های مالی است
ما فارغ التحصیلان دانشگاهی بسیار پخته ای داریم که سن چندان بالایی هم ندارند و در سالهایی هستند که انرژی دارند، توانایی دارند، رویکرد دارند و بسیار عزم جزمی دارند و می شود از اینها استفاده کرد. بنابراین خوب است که به سمت جوان گرایی بروند تا بتوانند تمایلات نسل های نوین را به درستی استفهام کنند، درست فهم کنند و در قبالش موضع گیری های عالمانه نوین داشته باشند اما نیاز دیگری هم فی مابین این دو است و این است که اگر روند اقتصادی موجود، شرایط اقتصادی رو به تزاید در مسیر مشکلات و مسائل و معضلات اگر به این منوال پیش برود امر طبیعی است که امکان تفاهم بین جوانان و مدیران روز به روز کمتر خواهد شد. اصلاً امکان اینکه اینها بتوانند با هم منطبق شوند ولو حتی مدیران با ویژگی های جوان هم به کار گرفته شوند، این شکاف اقتصادی خودش مانع انطباق و سازگاری است. بایستی هر طور شده مدیران در این مقطع برنامه ریزی های اقتصادی را حتی به باور من اولی به برنامه ریزی های فرهنگی داشته باشند. فرهنگ بالاخره پویش درونی خودش را دارد. آنچه که ایجاد سکته در مسیر حرکت اجتماع می کند شکاف های اقتصادی و خندق های مالی است و رخدادهایی که نمی توانند و نمی شود هیچ دفاعی از آنها بکنند و بلکه برای آنکه اثبات کنند که اتفاق بدی در قلمروهای اقتصادی نیافتاده با مهارت مدیرانی اینجا نشستند که اینها را کتمان می کنند و این درد مضاعف می شود.
-ما در سطح جامعه و سطح کلان کمتر دیالوگی بین نسل جوان و مسئولان می بینیم. یعنی به نظر می آید که یک شکافی هم این وسط ایجاد شده و نه مسئولان می توانند مطالبات نسل جوان را به درستی بفهمند و از طرفی دیگر هم نسل جوان نمی توانند با مشکلات و مسائلی که در عرصه ی دولت و قدرت وجود دارد کنار بیایند و این دیالوگ بین این دو کمرنگ است. درست است؟
وقتی عنصری به نام واهمه اجتماعی حادث می شود، احتمال رفع مشکلات کمتر شده و فاصله ها بیشتر می شود
بله، عرض کردم این شکاف وجود دارد. منتهی نکته این است که آیا مکانیزمی وجود دارد که این را برطرف کند؟ این محتاج یک تحقیقات ژرفایی و بررسی های عمیق تری است اما من باورم اینست که بر اساس استدلال هایی که هم در تفکر سنتی ایرانیان و هم در قلمروهای علمی فرهنگی وجود دارد و هم در نظریه های جامعه شناختی است، وقتی عنصری به نام واهمه اجتماعی و یا بدبینی اجتماعی حادث می شود، این احتمال رفع مشکلات کمتر شده و فاصله ها بیشتر می شود و امکان تفاهم فی مابین این افراد کمتر می شود. چرا؟ چون با بدبینی و واهمه بیشتر موجب می شود که حتی در طرفین تردید بروز کند.
-در مورد نقش خانواده ها و کارکرد خانواده در فردیت نسل جدید بفرمایید، در این میان خانواده ها چه نقشی دارند و با توجه به تفاوتی که خانواده های نسل جدید و قدیم دارند اینکه خانواده های جدید اکثراً تک فرزندی هستند و یا نهایتاً دوفرزندی، آیا این مساله می تواند روی مطالبات نسل جدید تأثیرگذار باشد؟
اتفاقاً نکته بسیار بسیار مهمی است. یعنی مقولاتی است که زمینه ی بحث جدی دارد. حتی در تلویزیون و رسانه های مختلف و دنیای مجازی هم می بینیم که به این موضوع پرداخته اند. منتهی چون جسته و گریخته است نتیجه ای به این شکل نخواهد داد اما شاخص این است. ما از دورانی که خانواده ها یک مفهوم گسترده داشتند یعنی ما با خانواده گسترده مواجه بودیم. خانواده گسترده عبارت از پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، فرزندان و همسران جدید، عروس ها و دامادها بودند و همه دور هم در یک خانه بزرگی با هم مألوف بودند و زندگی می کردند اما ما از این مسیر که مربوط به دوران های گذشته اجتماعی می شود مثلاً قبل از دوران مدرن و دوران فئودالی بود دوران ارباب رعیتی بود و کم کم به بروز دوران عصر مشروطه در ایران رسید و تفاوت های تاریخی که بر اثر تماس با غرب بروز کرد و ما کم کم از خانواده گسترده که هر کدامشان می توانست یک ترکیبی به وجود بیاورد و هم ایجاد الگوهای درونی می کرد و هم ایجاد الگوهای خانوادگی می کرد، پشتیبانی می کرد و هویت جدیدی را به دست می داد، کم کم به سمت خانواده های هسته ای رفتیم.
در نسل های جدید از خانواده هسته ای هم گذشتیم و یک لجام گسیختگی به وجود آمده
ازدواج های سفید، طلاق های سفید، جدایی های عجیب و غریب نشان می دهد نهاد خانواده دستخوش حادثه است
خانواده ی هسته ای عبارت از یک پدر و مادر و یک فرزند یا دو فرزند و نهاد یک نهاد جمع و جور و محدود بود.در اینها هم باز هنوز ویژگی های زیست وجود داشت چون پدر و مادر و فرزندان باز هم در یکجا با هم گرد می آمدند و زندگی می کردند و تا آنجا که ممکن بود از هم حمایت می کردند و این اتفاقاً جزو ایده آل ها و ارزش ها بود که بتوانند به یکدیگر کمک کنند. در نسل های جدید الان از هسته ای هم گذشتیم و یک لجام گسیختگی به وجود آمده که الان افراد اصلاً نیازی به اخوت و عقدهای محکم با هم ندارند. خانواده بدون معاهدات پیشین بدون اطلاع خانواده ها و بزرگترهایشان تشکیل می شود. ازدواج های سفید، طلاق های سفید، جدایی های عجیب و غریب، اینها چیزهایی است که بروز کرده و نشان می دهد که نهاد خانواده دستخوش حادثه است. یک چیزی متلاشی شده و شما هنوز سراغ می گیرید که آیا این چیز متلاشی شده می تواند خواص اولیه خود را داشته باشد؟ هرگز. چگونه ساختمانی که افراد در آن زندگی می کردند و دو اتاق داشته و آشپزخانه و و اینها داشته و فروریخته و الان یک مخروبه است، چگونه می شود در این مخروبه زندگی کرد و غذا خورد و اتاق خواب داشت؟ نه، الان که اینگونه شده نشان می دهد که این تغییر چنان است که بعضی از آنها اصلاً از لجام اختیار گسیخته و دررفته و خود مدیران و نظام و مبانی را هم دستخوش حادثه قرار می دهد. الان باید بنشینند و برای این تغییرات نوین نظریه بدهند. کما اینکه اینها دارد در بعضی از محافل علمی مخصوصاً در آکادمی های علوم انسانی غرب رخ می دهد. حتی شنیدم در دانشگاه های هند و کشورهای خودمان، در ژاپن، توکیو دانشگاه ها دارند به سمت و سویی می روند که این تغییرات را کلاسه کنند و فهم بهتری از آنها داشته باشند و برای این نوع بافت و ساختار جدید نظریه ارائه کنند.
-به عنوان آخرین سؤال، اینکه آینده نسل جدید و نسل های جدیدی که در آینده خواهند آمد، با توجه به تغییرات شگرفی که در سطح جامعه رخ می دهد و تکنولوژی ها و مطالبات و دهکده ی جهانی که در آن کشورها دیگر مرزی ندارند و همه چیز به سرعت در حال تغییر است، با این وجود نسل های آینده چه تفاوت هایی با نسل های قبل خواهند داشت؟ در آن دهکده ی جهانی و آن مطالباتی که همه چیز شیشه ای است و درواقع دیگر به واسطه ی تکنولوژی های نوین و بسترهایی که دارد شکل می گیرند، مرزی وجود ندارد، نسل آینده چه ویژگی هایی خواهند داشت؟
وقتی ما در مسیر فرایند و در مسیر شدن هستیم بیشتر بایستی آینده نگری کنیم
تصور داشته باشید که این هنوز یک فرایند است، یعنی ما در مسیر حرکت هستیم. اگر محقق شود باید برایش ویژگی هایی را تصور کرد که دید و بر اساس آنها نظریه هاو راهکارهای نوینی را ارائه نمود. وقتی ما در مسیر فرایند و در مسیر شدن هستیم بیشتر بایستی آینده نگری کنیم. در واقع فرموله کنیم که چه کاری می شود در آِینده کرد ولی چون هنوز آن ابزار محقق نشده بیشتر روی حدس و گمان روی نسل های امروز اظهار نظر می کنند. اگر شما به آکادمی ها و اساتیدی هم که به آینده نگری و آینده پژوهی می پردازند نگاه کنید می گویند که آینده چنین خواهد شد و برای چنین تغییراتی احتمال هست که ما این چنین کنیم. احتمال هست که انسان امروزی در آینده چنین حرف هایی را بزند. نمی خواهم اسم ببرم ولی اگر آرای برخی از این آینده پژوهانی که در همین رشته هم تدریس می کنند یا محافلی را راه انداختند و کنفرانس هایی برگزار می کنند و سخنرانی هایی می کنند، نسل های جدید و جوانان هم جمع می شوند و گوش می کنند که ما در آینده چون به سمت متغیر متفاوتی می رویم باید بدانیم که این مسائل در آینده هست. من آنجا اینها را که می خوانم یا گوش می کنم می فهمم که مهمترین عنصر در این زمینه همان عنصر احتمال است اما حال فرض کنیم که ما به یک یقین رسیدیم چون واقعیت هم در آینده چنین خواهد شد. من عرض کردم که ویژگی هایش هنوز به طور مطلق برای ما محقق نشده، آیا اینها یک انسانی یک موجودیتی متفاوت با انسان های پیشین خواهد بود، آیا تغییرات چنان خواهد بود که اصلاً ارزش های انسانی مخدوش شده، الگوها از بین رفته، آیا تعلقات، نگاه ها، نظریه ها و همه چیز زیر و رو می شود؟ به این مسئله نرسیدیم.
نوع برخوردمان با پدیده هایی که در آینده به عنوان ابزار اطراف زندگی ما حضور پیدا می کنند متفاوت خواهیم شد
ما می دانیم که نوع برخوردمان با پدیده هایی که در آینده به عنوان ابزار اطراف زندگی ما حضور پیدا می کنند با آنها متفاوت خواهیم شد. حالا تا جایی که بشود انسان برای حفظ هویت شخصی خودش مقاومت خواهد کرد اما بعضی هایش که مغلوب می شود و بعید به نظر می رسد که بخواهد از انسانیت خارج شود. به شکل موجودی که شاخص های دیگری دارد یعنی اگر برای آن شخص بخواهند کتاب سعدی را بخوانند شاید استهزاء کند که این مزخرفات چیست. یعنی اینقدر تفاوت کند که برای حرف های انسانی و اخلاقی و مردمی و مردم گرایانه در آینده بگوید که من یک چیزی می فهمم، ماشین، درآمدزایی و رفاه. اینها اصلاً با تفکرات تاریخ بیهقی و این آرایی که الان سیستم دارد ارائه می کند خیلی فاصله است. سنت گرایی که مثلاً ما به او بگوییم که شما وقتتان، زمانتان، نگاهتان را برای این یک هفته ی اخیرت با ماشین تنظیم کردید و می دانید که می خواهید کجا بروید و به چه برسید و حتی به وسیله ی هوش مصنوعی موفق شدید که شکلی از آنچه می خواهید را هم تصویر کنید و روی گوشی موبایلتان داشته باشید که می خواهید به آنجا برسید. اینهمه برنامه ریزی کردید به عنوان یک فرد و یک انسان جوان هفته ی دیگر می خواهید به آنجا برسید به این شخص بگویند که شما آداب وضویت غلط است. این اصلاً یعنی چه؟ باید اول ببینیم که او چقدر به سنت ها و باورها و پایبند است و چقدر از علایق پیشین نسل های گذشته اش باقی مانده و بعد برایش فرموله کنیم. اما الان چه می شود؟ من فکر می کنم امروز در شرایط جامعه ی ما، می خواهم یک نگاه فارغ از ایده آل ها به این واقعیت و آنچه که الان ملموس است، یک نگاه خیلی خیلی رئالیته ی امروزی داشته باشم.
یک لجام گسیختگی و درون پریشی در نهاد خانواده امروز به وجود می آید
من می خواهم بگویم که جوانان امروز ما در بطن خانواده هایی دارند متولد می شوند و رشد می کنند که اولاً نه خواهر دارند و نه برادر، تنهای تنها هستند لذا نه تجربه های فامیلی دارند و نه مفهوم خاله و عمو و دایی را می فهمند و نه تعلقات دختردایی و پسر عمه و عقد پسر عمو دختر عمو در آسمان است برایشان فهم می شود. پس می بینید که این ویژگی، ویژگی است که خودش به سمت یک تجرد دارد می رود. پدر و مادرهایی هم که نسل دهه 60 و 70 بودند الان دخترهای 17 ساله و پسرهای 20 ساله دارند اینها خودشان هم با همین تفاوت ها مواجه شدند و مغلوب تمایلات فرزندان خودشان شدند و بنابراین یک لجام گسیختگی و درون پریشی در نهاد خانواده امروز به وجود می آید که آمده و بسیاری از آنها قابل رؤیت است. لذا برنامه ریزی و اینکه شما بخواهید این خانواده را نصیحت کنید هم خودش نیاز به یک فرمول جدید دارد. اصلاً آیا نصیحت درمانی برای این نسل مؤثر خواهد بود یا نه؟ که بعید به نظر می رسد. یعنی اصلاً کسی پای موعظه می نشیند؟ الان همه مغلوب حرکت و کنش های جدید هستند.