دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران آفتزده شده است و تا از دیپلماسی آفتزدایی نشود، بهطور مکرر در مذاکرات با آمریکا، غرب و قدرتها شکست خواهیم خورد. تجربه مکرر شکست در مذاکرات با آمریکا و غرب موجب شده برای پرهیز از تکرار تجربه تلخ این شکستها، اکنون بر اساس نظر مقام معظم رهبری بحق باید از مذاکره با آمریکا پرهیز کنیم. اما باید درباره علت اصلی این شکستها با جدیت مداقه کنیم.
به گزارش شرق، آنچه بسیار مهم بوده و باید به آن توجه ویژه داشت، این است که لزوما تنها علت این تجربه شکستها، طرفهای آمریکایی و غربی نبودهاند، بلکه علت اصلی این شکستها نوع نگاه و رویکرد ما در دیپلماسی ایران بوده است. اینکه میگوییم آمریکاییها عهدشکنی کردند و نهتنها ترامپ بلکه حتی دولتهای امضاکننده برجام نیز بر آن پایبند نشدند، کاملا درست است و حتی دولت اول ترامپ بهجای پایبندی به آن، برعکس فشار حداکثری را علیه ایران وارد کرد.
اما مگر در دیپلماسی با دشمن قدارهبند کینهجو میتوان توقع معرفت و اخلاقمداری و وفای به عهد داشت؟ فرصتطلبی، فریبکاری، سوءاستفاده از ضعفها و پیمانشکنی و واردکردن ضربات کاری نابهنگام، طبیعت و خصلت دشمن است. حتی دشمن عامدانه عملیات فریب انجام میدهد تا ما را مشغول آن کند و موقعیتی به دست آورد تا بتواند ضربات کاریتر وارد کند. کارزار ما با آمریکا، کارزار دو دشمن است و ما مرتب مرگ بر آمریکا میگوییم و آن را شیطان بزرگ میخوانیم، اما از شیطان بزرگ بهجای مکر و حیله، توقع معرفت و اخلاق و وفای به عهد داریم.
بااینحال، طرف آمریکایی به این دشمنی ما باور دارد و بر همین اساس تمام کارزار خود با ما ازجمله مذاکرات را در چارچوب کارزار با دشمن سازماندهی میکند. درحالیکه خود ما علیرغم شعارهای دشمنانهمان علیه آمریکا، بر این دشمنی طرف مقابل باور نداریم و در دیپلماسی خود با آنها (دشمن)، مانند دو رفیق توقع معرفت، اخلاق، وفای به عهد و مردانگی از طرف مقابل داریم. این موضوع، ۲۴ سال پیش بحث اصلی جلسه سری شورای راهبردی وزارت خارجه در بهمنماه سال ۱۳۷۹ بود.
این جلسه شورای راهبردی وزارت خارجه متشنج شد. موضوع جلسه، استراتژی در قبال سازمانهای بینالمللی خلع سلاحی و هستهای بود. آقای ظریف، معاون بینالملل وقت، در این زمینه استراتژی «اعتمادسازی» را مدتی بود ارائه کرده بود، اما بخش ما (مرکز راهبردی) آن را رد کرده بود. برای طرح یک استراتژی در شورای راهبردی وزارت خارجه، لازم بود اول در مرکز راهبردی تأیید شود، اما این بار بدون تأیید مرکز ما، آقای وزیر مستقیما این طرح را برای تصویب به شورا آورده بود. ملخص استراتژی اعتمادسازی این بود که آنچه طرفهای مقابل خواستند، ما اجرا کنیم تا اعتمادشان جلب شود و پس از حصول اعتمادشان، آنها منافع و خواستهای ما را تأمین و برآورده خواهند کرد.
ما با این استراتژی مخالف و معتقد بودیم نهایت و اساس این استراتژی معامله نقد از سوی ما و نسیه از طرف مقابل است. در جلسه، بنده در این خصوص صحبت و تأکید کردم که آنها امتیازات مدنظرشان را نقد از ما به نام اعتمادسازی خواهند گرفت و بعد وقتی موعد امتیازات مورد نظر ما شد، با انواع بهانهها طفره رفته و امتناع خواهند کرد و دوباره ما، اما با دست خالی، با فشار آنها مواجه خواهیم شد. بنده تصریح کردم که دوستان تخصص کار روابط دوجانبه با ابرقدرتها را ندارند و بیش از اندازه به سازمانها و توافقهای بینالمللی بها میدهند. تأکید کردم که قدرتهای فائقه در زمان انتخاب بین منافع ملی خود و تعهدات بینالمللی، منافع ملی را ارجح و بر تعهدات بینالمللی پشت خواهند کرد.
در این خصوص، مصادیق و نمونههای مستند نیز برشمردم. اما معاون بینالملل اصرار داشت که هر موضوعی به تعهد بینالمللی تبدیل شود، دیگر کشوری در هر ردهای از قدرت نمیتواند از آن تعهد سر باز زند. بنده مؤکدا تصریح کردم ما نمیتوانیم به معاهدات بینالمللی تکیه کنیم و آنها ضمانت لازم و کافی را در برابر ابرقدرتها تأمین نخواهند کرد. تنها استراتژی کارساز قابل تضمین بین کشوری همچون ما با طرفهایی که شامل ابرقدرتهای در تخاصم با ما باشد، فقط و فقط استراتژی امتیازات متناظر متقابل همزمان است.
برای روشنشدن استراتژی پیشنهادی خود، روی میز یک لیوان بود و یک فنجان، به حضار گفتم فرض کنید آنها لیوان ما را میخواهند و ما فنجان آنها را میخواهیم؛ در این لحظه، یک دستم را روی لیوان گذاشتم و دست دیگرم را روی فنجان و گفتم فرض کنید دست روی لیوان ما هستیم و دست روی فنجان آنها هستند. باید در این لحظه به طرف مقابل بگوییم دستت را بردار تا دستم را بردارم تا همزمان تو لیوان را برداری و من فنجان را بردارم.
تأکید کردم باید این اساس معامله نقد به نقد با قدرتهای فائقه جهانی باشد و هیچ معاهده و سازمان بینالمللی نمیتواند تضمینی بر پایبندی ابرقدرت جهانی بر تعهداتش باشد و این سازمانها و معاهدات بینالمللی برای آنها صرفا یک پوشش برای پیشبرد منافعشان در قبال امثال ماست و اگر توافقات بینالمللی را مغایر با منافعشان ببینند، با تکیه بر قدرت فائقه خود، به آنها پشت خواهند کرد.
بعد از یک ساعت گفتوگو، آقای وزیر گفتند کفایت مذاکرات و گفتند موضوع مورد بحث، یک موضوع بینالمللی سازمانهای بینالمللی بوده و با توجه به تخصص بخش بینالملل، استراتژی «اعتمادسازی» معاونت بینالملل تصویب میشود. بنده اعتراض و تأکید کردم این موضوع بسیار مهم و اساسی است و با منافع حیاتی ملت ایران مرتبط است و نباید با یک ساعت گفتوگو، کفایت مذاکرات اعلام و تصویب شود. اهمیت موضوع ایجاب میکند شب تا صبح هم که شده آن بحث را ادامه دهیم.
تأکید کردم این موضوع ظاهرش بینالمللی است، اما ماهیتا یک استراتژی در قبال ابرقدرتهاست و لذا برعکس است و اساسا در تخصص معاونت مربوط به سازمانهای بینالمللی نیست و در تخصص ماست که کار دوجانبه و تنگاتنگ با ابرقدرتها کردهایم و شناخت ماهیتی از ابرقدرتها داریم. آقای وزیر در جواب بنده گفتند من وزیر و رئیس جلسه هستم و من کفایت مذاکرات و مصوبه جلسه را تشخیص میدهم و بنابراین دستور طرح موضوع بعدی را دادند.
در این هنگام، بنده از جا برخاستم و گفتم بهعنوان اعتراض جلسه را ترک میکنم، چون مطمئنم این مصوبه برای ملت ایران بسیار مصیبتساز و خسارتبار خواهد بود و نمیخواهم نام بنده از اعضای تصویبکننده این جلسه باشد. آقای وزیر بلافاصله دستور اخراج بنده را صادر کردند. هنگام ترک جلسه، درنگ کردم و قبل از خروج از جلسه خطاب به آقای وزیر گفتم شما امروز قدرت دارید و من را اخراج میکنید، اما روزی خواهد رسید که باید بابت کار امروزتان به ملت بزرگ ایران پاسخگو باشید.
بنده آن زمان مشاور راهبردی وزیر بودم و چند روز بعد آقای دکتر منفرد، رئیس مرکز راهبردی نیز بر همین موضع پافشاری کردند و ایشان هم برکنار شدند. هفته بعد شنیدم آقای خاتمی (رئیسجمهور وقت) از این واقعه بهعنوان کودتا در وزارت خارجه یاد کردند. آقای خاتمی برای خنثیسازی و مقابله با آن کودتا و تداوم کار راهبردی و حرفهای ما، جایگاهی ویژه به نام کمیسیون ویژه برای ما در ریاستجمهوری ایجاد کردند.
آنها استراتژی اعتمادسازی مصوب خود را بردند تا از طریق شورای عالی امنیت ملی در کشور اجرائی کنند. معاون بینالملل و وزیر خارجه و دبیر شورای عالی امنیت ملی وقت (آقای روحانی) همگی در این خصوص همسو بودند. اما آقای خاتمی یک کمیسیون ویژه در ریاستجمهوری ایجاد کردند تحت عنوان «کمیسیون ویژه سیاسی امنیتی و روابط خارجی دولت» و با شناخت و اعتمادی که به آقای دکتر منفرد، رئیس برکنارشده مرکز راهبردی وزارت خارجه داشتند، ایشان را دبیر این کمیسیون ویژه در ریاستجمهوری کردند.
پس از تشکیل چند جلسه و تحکیم موقعیت این کمیسیون ویژه که عملا رقیب و عمدتا جایگزین شورایعالی امنیت ملی شده بود، در قبال معاهدات و توافقات خلع سلاح هستهای، همان استراتژی مدنظرمان یعنی «امتیازات دوطرفه متقابل متناظر همزمان» را به تصویب کمیسیون ویژه رساندیم. روی این مصوبه گردش اداری و ساختاری لازم انجام شد و برای ابلاغ به وزارت خارجه و دیگر دستگاهها آماده شد. اما طرفهای مقابل بیکار ننشستند و آقای رئیسجمهور را شدیدا تحت فشار قرار دادند.
اما آقای رئیسجمهور پس از مدتها مقاومت، به اجبار برای جلوگیری از خطر وقوع انشقاق در دولت و حفظ وحدت دولت، کمیسیون ویژه را منحل کردند و عذر ما را خواستند و آن «استراتژی امتیازات متقابل متناظر همزمان» نیز به محاق رفت و دیگر ابلاغ نشد. این اتفاق در سال ۱۳۸۰ به وقوع پیوست و بهاینترتیب ما دیگر جایی نداشتیم و به کف خیابان رانده شدیم. یک سال بعد ماجرای مذاکرات اول هستهای آغاز شد و سه وزیر خارجه انگلیس و فرانسه و آلمان به ایران آمدند.
ایران براساس همان استراتژی اعتمادسازی عمل کرد و هر آنچه را که طرف غربی خواست، پذیرفت و برنامه هستهای را تعلیق کرد و مراکز مربوطه را پلمب کرد و گزارشهای مبسوط و امکان بازرسیهای فوقالعاده را برای طرف مقابل فراهم کرد. اما نهایتا طرف مقابل همانطور که ما پیشبینی کرده بودیم، خلاف عهد کرد و وقتی نوبتش شد، با بهانهجویی از تعهداتش سر باز زد و پرونده ایران را مختومه نکرد. ایران عمیقا از خلاف عهد طرف مقابل ناراحت شد و به تعلیق پایان داد و پلمبها را شکست.
طرف مقابل هم برخلاف عهد خود بر فشار خود افزود و پرونده ایران را از شورای حکام به شورای امنیت سازمان ملل برد و کارزار و سیکل کشمکش بین دو طرف درگرفت و پی درپی قطعنامههای تحریمی از شورای امنیت علیه ایران صادر شد.
با رویکارآمدن دولت آقای روحانی دوباره مذاکرات براساس همان استراتژی شکستخورده «اعتمادسازی» آغاز شد و پس از دو سال مذاکره بالاخره توافقی به نام برجام حاصل شد و باز اساس این توافق برای اعتمادسازی، معامله نقد از سوی ما و نسیه از طرف مقابل بود. باز ایران تمام تعهداتش را اجرا و عملی کرد و دوباره وقتی نوبت طرف مقابل شد، با انواع بهانهها با حفظ ظاهر، اما عملا از اجرای تعهداتشان طفره رفتند، به طوری که رئیس بانک مرکزی وقت نتیجه اقدامات طرف مقابل را «تقریبا هیچ» نامید.
با تعویض دولت در آمریکا، ظاهرسازی در طفرهروی هم کنار گذاشته شد و برجام پاره شد و ایران تحت فشار حداکثری قرار گرفت و بدعهدی آمریکا بهوضوح آشکار و محقق شد. نظریه ما کاملا ثابت شد، اساسا یک قدرت فائقه فقط منافع ملی خود را اصل میداند و به توافقات و تعهدات بینالمللی در صورت تعارض با منافع ملی پشت میکند و زیر پا میگذارد و هیچ سازمان و تعهد بینالمللی هم جلودار آن نمیتواند باشد.
دولت آمریکا اراده کرد، برجام را پاره کرد و ایران را تحت فشار حداکثری قرار داد و قطعنامه شورای امنیت را زیر پا گذاشت و اروپا و چین و روسیه هم نتوانستند مانع شوند. این همان حقیقتی است که ۲۴ سال پیش در جلسه راهبردی وزارت خارجه بر آن تأکید کردیم که هیچ نهاد بینالمللی نمیتواند جلودار یک قدرت فائقه شود و نباید به این معاهدات و سازمانهای بینالمللی تکیه کرد. هیچگونه تضمینی در برابر یک قدرت فائقه وجود ندارد.
تضمین نهادهای بینالمللی در برابر یک قدرت فائقه دوامیافتنی نیست و تضمین نهادهای خود آن قدرت فائقه مانند تضمین دولت و کنگره آن قدرت نیز مانند تضمین پنجه یک گرگ در قبال دیگر پنجه همان گرگ است، بنابراین باید مذاکرات صرفا براساس «استراتژی امتیازات متقابل متناظر همزمان» انجام شود و توافقات حاصل از اینگونه مذاکرات، عملا دارای مکانیسم خودتضمینی است.
در جنگ غزه دیدیم که بینهایت توحش و ددمنشی رژیم صهیونیستی برخلاف تعهدات و موازین بینالمللی، اما به دلیل تکیه رژیم صهیونیستی بر قدرت فائقه آمریکا مهارکردنی نبود. حتی پس از محکومیت رژیم صهیونیستی در دیوان دادگستری بینالمللی، دولت بایدن آن را بهشدت رد کرد و دیوان دادگستری را بهشدت محکوم کرد و دولت ترامپ هماکنون تصمیم به تحریم دیوان دادگستری گرفته است.
اعمال قدرت براساس منافع قدرت فائقه حقیقت و ماهیت تعامل نهایی بین یک قدرت فائقه و سازمانهای بینالمللی است. ما بیش از دو دهه پیش بر این حقیقت تصریح و تأکید کردیم، اما متأسفانه بیتوجهی شد و اینهمه خسارت و رنج و مشقت و مخمصه و تجربیات مکرر شکست برای کشور پدید آمد. اگر ما دیپلماسی با قدرت فائقه را از آفت اعتمادسازی با دشمن و اعتماد به دشمن و سازمانهای بینالمللی پاک کنیم و به جای معامله نقد با نسیه، براساس استراتژی «امتیازات متناظر متقابل همزمان» یعنی «استراتژی معامله همزمان نقد به نقد» مذاکرات را سازماندهی کنیم، هیچگاه تجربه شکست و بیم از بدعهدی طرف مقابل را نخواهیم داشت، چون اقدامات متقابل و متناظر و مشروط بر تحقق همزمان دوطرفه انجام میشود و لزوم اخذ هرگونه تضمینی نیز منتفی میشود. همین امروز بدون هرگونه نگرانی از بدعهدی طرف مقابل میتوانیم وارد چنین مذاکراتی شویم.
این استراتژی یک پلان و طرح اجرائی دقیق و حرفهای با تمام جزئیات دارد که در فرصت و مجال مناسب به آن پرداخته میشود. این نهتنها نادیدهنگرفتن خون سردار شهیدمان نیست، بلکه در مسیر صیانت از دستاوردهای او است. کدام کارزار و مواجهه بین دو دشمن بدون خونریزی از دو طرف بوده. پیامبر اکرم با قاتلان سردار بزرگ اسلام حمزه سیدالشهدا مذاکره و صلح کرد، اما همین، مقدمه فتح بزرگ مکه شد. ما با صدام، قاتل سرداران بزرگمان، مذاکره و صلح کردیم، اما نهایتا سقوط و هلاکت صدام را شاهد شدیم. در کارزار با دشمن به جای تکیه بر احساسات و عواطف، باید با تدبیر و فریب وارد شد و هدف را پی گرفت.
امروز اساس روابط بینالملل نهفقط با قدرتهای فائقه، بلکه با همه کشورها، نه اخلاق و معرفت و... بلکه برقراری توازن بین اهرمها و منافع متقابل متناظر بین کشورهاست.
ترامپ در یک یادداشت دستورالعملی، استراتژی آمریکا را در قبال ایران در ابعاد گوناگون اعلام و امضا کرده و همزمان اعلام آمادگی برای مذاکرات کرده است. ما هم باید متقابلا استراتژی خود را در یک یادداشت دستورالعملی در قبال آمریکا در ابعاد گوناگون منطقهای و بینالمللی سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی اعلام و امضا کنیم و همزمان برای مذاکرات اعلام آمادگی کنیم و در چارچوب «استراتژی امتیازات متناظر متقابل همزمان» وارد مذاکره و معامله همزمان نقد به نقد شویم.
درحالحاضر روسیه و چین و اروپا و بسیاری از کشورها به دنبال مذاکره با آمریکا هستند. آنها بیش از ما به بدعهدی آمریکا و ترامپ واقف هستند، اما بدون هراس و نگرانی در یک چارچوب متوازن حرفهای مستحکم مذاکره میکنند و از غیبت ما نیز خرسندند، چون موجب سوءاستفاده آنها از برگ ایران در مذاکراتشان با آمریکا میشود. مذاکره از طرف واسطهها عملا موجب میشود نهتنها باید به خواسته طرف مقابل عمل کنیم، بلکه باید منافع واسطهها را هم لحاظ کنیم.
همین جوان سیوچندساله کره شمالی شش سال پیش بیواسطه و مستقیما ترامپ را برای مذاکره کشاند به پیادهروی در مرز خاکی دو کره و سر و پا و صورت ترامپ را خاکی کرد و ترامپ دست از پا درازتر برگشت و کره هم ذرهای مواضع و منافع و ژست و اعتبار ضد آمریکایی خود را از دست نداد. درواقع باید تصریح کرد که این یک آفت مهلک دیپلماسی ماست که با آن استراتژی «اعتمادسازی» و معامله نقد با نسیه بیش از دو دهه است که وارد پیکر دیپلماسی ایران شده و نتیجتا امروز در ایران، مذاکره معادل ازدستدادن یکطرفه امتیازات و ناکامی و شکست است.