شناسهٔ خبر: 71393952 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

فاطمه هاشمی: بابا با تأسیس وزارت اطلاعات مخالف بود/ منتظری در دولت خاتمی حصر شد/ بیشتر داخل فامیل ازدواج می‌کنیم

بابا وقتی به ساختمان ریاست جمهوری آمد، فرش‌هایی که در انبار بود را بیرون آورد و پهن کرد. گفت این فرش‌ها در انبارها خراب می‌شود. گفتند آقای هاشمی تشریفاتی است. خب اگر بد است چرا بعد از آن فرش‌ها را جمع نکردند؟

صاحب‌خبر -
گروه سیاسی جهان نیوز: فاطمه هاشمی رفسنجانی روز گذشته در مصاحبه با شرق، از کمک‌های مرحوم هاشمی به سازمان مجاهدین خلق و تندروی‌های اصلاح‌طلبان در اول انقلاب گفت. دختر ارشد مرحوم رفسنجانی از بالا رفتن اصلاح‌طلبان از دیوار سفارت آمریکا، تا برخورد آن‌ها با منتظری و حصر وی در زمان خاتمی گفت.

به گزارش جهان نیوز، بخش‌هایی از این مصاحبه را می‌خوانید:

تاسیس یک بنیاد غیر دولتی و تخصیص بودجه دولتی برای آن
سال ۱۳۷۵ بنیاد[امور بیماری‌های خاص] را تأسیس کردیم، سال ۱۳۷۶ دولت بابا تمام شد. در همان سال اصلاح‌طلبان علیه بابا حملاتی را شروع کردند. یکی از سازمان‌هایی که علیه آن موج درست کردند، «بنیاد امور بیماری‌های خاص» بود و با اینکه بیشتر از هفت، هشت نفر کارمند نداشتیم و نوپا بودیم ولی مخالفت‌ها از همان زمان علنی شد. منابع‌مان غیردولتی بود و هنوز هم از طریق کمک های مردمی تأمین می‌شود که خیلی خوب است. بعد از اینکه فعالیت‌هایمان گسترده شد و کارهای خوبی را در کشور به سر انجام رساندیم، به نهاد عمومی غیردولتی تبدیل شدیم و مصوبه‌ای از مجلس گرفتیم و ردیف بودجه‌ای برای بنیاد ما در نظر گرفته شد.

اصلاح‌طلبان بودند که به سفارت آمریکا حمله کردند
بابا قبل از انقلاب مبارزه می‌کردند. یک سری گروه‌های مسلح هم بودند مثل مجاهدین خلق که بابا به آن‌ها کمک می‌کردند، یعنی گروه‌های مذهبی بودند که به این‌ها کمک می‌شد. تا زمانی که در مجاهدین خلق کودتا شد و مذهبیون را کنار گذاشتند و چپ‌ها روی کار آمدند. بابا سال ۵۳، ۵۴ کمک‌هایش را قطع کرد و مجاهدین خلق از بابا عصبانی بودند که چرا این کار را کرده. ایشان هم گفت ما اگر بخواهیم انقلاب کنیم، می‌خواهیم علی(ع) را جای شاه بگذاریم، نمی‌خواهیم مثل شما لنین را جای شاه بگذاریم و این صحبت‌ها را با بهرام آرام داشتند. از آن موقع مجاهدین خلق مخالف بابا شدند و در برابر بابا موضع گرفتند.

در تبریز که بابا علیه آن‌ها صحبت کرد و آن‌ها همه جا علیه بابا سم پاشی کردند و دروغ‌های شاخ‌دار گفتند. از این طرف برخی اصلاح طلبان آدم‌های تندرویی بودند. همان‌ها به سفارت آمریکا حمله کردند و همان موقع بابا از مخالفان حمله به سفارت بود. بابا آن زمان در مکه بود و وقتی این اتفاق افتاد، خبر هم نداشتند. دست آخر هم بابا به امام(ره) گفتند شما اجازه دهید مجلس این قضیه را حل کند؛ تا ابد که نمی‌شود این‌ها را گروگان نگه داشت. امام(ره) هم قضیه را به مجلس سپردند و بابا این قضیه را حل کرد. بابا همیشه مشی اعتدالی داشت. تندروی‌های اول انقلاب را بیشتر اصلاح‌طلبان داشتند یا برخورد با آقای منتظری را آقایان اصلاح‌طلب داشتند.

منتظری در دولت خاتمی حصر شد/ قتل‌های زنجیره‌ای در زمان خاتمی اتفاق افتاد
حتی زمانی که امام (ره) می‌خواستند آقای منتظری را خلع کنند، احمد آقا نامه خلع آقای منتظری را به بابا دادند که به آقای منتظری بدهد که بابا می‌گوید من این کار را نمی‌کنم. من نامه رسان نیستم، من خودم حرف دارم. شبی خدمت امام (ره) می‌روند و می‌گویند که این کار را نکنید و امام (ره) هم قبول نمی‌کنند. بابا گریه می‌کنند و می‌گویند اگر می‌خواهید این کار را بکنید، بگویید آقای منتظری استعفا دهد و شما استعفای‌شان را قبول کنید. اینکه با آقای منتظری چنین برخوردی شود، درست نیست. صبح که بابا نماز می‌خواندند، امام (ره) یک نفر را می‌فرستند که به آقای هاشمی بگویید کاری را که ایشان خواستند انجام می‌دهم و به آقای منتظری می‌گویند که استعفا دهد. آن زمان وزارت کشور می‌خواستند دیوار خانه آقای منتظری را خراب کنند که بابا جلوی شان را گرفت. بابا جلوی بسیاری از رفتارهای تند را تا جایی که می توانست گرفت.

آقای خامنه‌ای هم مخالف بودند. حتی در زمان دولت بابا که خواستند آقای منتظری را حصر کنند، ایشان اجازه نداد و گفتند نباید چنین کاری کنید، ولی حصر آقای منتظری در زمان آقای خاتمی اتفاق افتاد. اگر در اینترنت هم جست وجو کنید، شــورای امنیت زمان آقای خاتمی، حصر آقای منتظری را تصویب کردند. بابا چون مشی معتدلی داشت، آن‌ها در این زمینه با بابا خوب نبودند. وقتی هم به قدرت رسیدند، شروع به برخورد با بابا کردند.

درباره قتل‌های زنجیره‌ای بابا در یک جلسه سؤال کردند این چه اتفاقی بوده. می‌دانید بیشتر قتل‌های زنجیره‌ای در زمان آقای خاتمی اتفاق افتاده.

تندروهای اول انقلاب اصلاح‌طلبان امروز هستند
آقای فرج سرکوهی را گرفته بودند. بابا به آقای فلاحیان گفته بودند که آزادشان کنید. ایشان هم به بابا گفته بود ما آزادشان کردیم و به آلمان رفته است. بابا در مصاحبه‌اش این را اعلام می‌کند و آقای سرکوهی از زندان برای بابا نامه می‌نویسد که من در زندان هستم. بابا با تأسیس وزارت اطلاعات هم مخالف بود. می‌گفتند در حد همین بازرسی‌های نظام باشد. نیروی انتظامی و ارتش هم که داریم. اتفاقا مصاحبه آقای حجاریان را اگر مطالعه کنید، اصلاح طلبان تأکید داشتند که وزارت اطلاعات تشکیل شود.

نمی‌خواهم اسم ببرم، ولی کسانی که امروز اسم خودشان را اصلاح‌طلب گذاشته‌اند، اول انقلاب که اصلاح‌طلب نبودند. برخی از اصلاح‌طلبان امروز گروه‌های تند اول انقلاب بودند. نمی‌خواهم از کسی نام ببرم. تاریخ را که بخوانید، کامال متوجه می شوید.

اگر بد بود چرا فرش‌ها را جمع نکردند؟/ کارهای ماندگار بریز و بپاش نیست
بابا وقتی به ساختمان ریاست جمهوری آمد، فرش‌هایی که در انبار بود را بیرون آورد و پهن کرد. گفت این فرش‌ها در انبارها خراب می‌شود. گفتند آقای هاشمی تشریفاتی است. خب اگر بد است چرا بعد از آن فرش‌ها را جمع نکردند؟ ضمن اینکه اصلا بریزوبپاشی نبود. مثلا آقای حسین محلوجی، وزیر وقت معادن و فلزات، دیوارهای وزارتخانه را سنگ کرده بود. خب نمایشگاهی از سنگ‌های ایرانی برپا شده بود. بعد گفتند سنگ کنیم بهتر است یا گچ؟ پس کار ماندگاری انجام دادند و این دیگر ریخت وپاش نیست.

از احترام مرحوم هاشمی به زنان تا تبعیض به نفع فاطمه و فائزه
پدر من کلا آدم خوشرویی بود و با همه رابطه خوبی داشت؛ چه دختر چه پسر، چه زن یا مرد. خصوصا به زن‌ها خیلی احترام می‌گذاشت. فامیل‌ها که به میهمانی منزل ما می‌آمدند، به هر حال بابا کار زیاد داشتند، نیم ساعتی با میهمان‌ها می‌نشست و بعد می گفت منزل خودتان است، تشریف داشته باشید. من بروم به کارهایم برسم؛ چون اخلاقش همیشه این طور بود که از تمام وقت خود استفاده درست می‌کردند. بین دختر و پسر هم فرقی نمی‌گذاشت. حتی می‌توانم بگویم بعضی وقت‌ها تبعیض به نفع من و فائزه بود تا پسرها.

غریبه بینمان کم است. البته الان کمی بیشتر شده ولی بیشتر داخل فامیل ازدواج می‌کنیم. حتی فامیل‌های دور دور را آن قدر زیاد می‌بینیم که انگار دخترخاله خودمان هستند؛ این قدر در فامیل راحت هستیم. به همین دلیل هم مادرم خیلی به منزل اقوامشان رفت و آمد دارند. ولی پدرم جایی نمی‌رفتند. برای دیدن بابا همه به خانه ما می‌آمدند.

از فوت لاهوتی در زندان تا ترور هاشمی در دزاشیب
آقای لاهوتی دوست صمیمی احمد آقا خمینی بودند و با خانــواده امام (ره) هم ارتباط نزدیکی داشتند. آقای لاهوتی از برخی از اقداماتی که بعد از انقلاب انجام شده بود دلخور شده و اعتراضاتی داشتند و این اعتراضات را هم بازگو می‌کردند. نماینده مجلس هم بودند. یک روز من در حزب جمهوری بودم. سعید قرار بــود دنبال من بیاید که من را به خانه ببرد. تماس گرفت که نمی‌توانم بیایم. گفتم چرا؟ گفت مأموران از زندان اویــن اینجا آمدند و می‌خواهند آقا را ببرند. بلافاصله با بابا تماس گرفتم که سعید چنین حرفی را می‌زند. بابا با آقای لاجوردی تماس گرفت که چه اشتباه بزرگی کردید و چرا به منزل آقای لاهوتی رفته‌اید؟ سریعا از آنجا خارج شوید. ایشان هم به بابا قول داده بود الان می‌رویم. من ماشین نداشتم بروم. بابا ماشین فرستاد دنبالم که به خانه بروم. لحظه آخر که می‌رفتم به سعید زنگ زدم که چه شد. گفت آقا را بردند. گفتم قرار نبود این طور شود. به خانه رفتم و بلافاصله به بابا زنگ زدم؛ چون آن موقع که موبایل نداشتیم. من از حزب با بابا تماس گرفته بودم. با یکی از نوه‌های امام(ره) تماس گرفتم که این طور شده و به احمد آقا خمینی بگویید آقای لاهوتی را به زندان اوین بردند. سعید، شوهر من، هم به زندان اوین رفته بود که ببیند چه اتفاقی افتاده. آخر شب بود فکر می‌کنم بابا خوابیده بود که سعید زنگ زد و گفت آقای لاهوتی حالش بد شده، به بیمارستان بردند و می‌گویند سکته کرده و همان جا فوت می‌کند.

در دزاشیب بودیم. بابا از جلوی من که در حال نمازخواندن بودم، رد شد و به اتاق رفت. نماز اول را خواندم، وسط نماز دوم دیدم سروصدا از اتاق می‌آید و یکی می‌گوید کمک، کمک. نمازم را شکستم و به اتاق رفتم. دیدم از صورت پدرم خون می آید. (با گریه) قنداقه تفنگ را به صورت بابا زده بود. بابا می‌گفت وارد اتاق که شد، دیدم آدم پراسترسی است. کفش‌هایش را هم درنیاورده و دم در نشسته. بابا می‌گوید شما بفرمایید آن طرف اتاق. من صاحب خانه هستم، جای شما بالاســت. بابا که می‌گوید نامه‌تان را بدهید، آن آقا یکدفعه کلتش را بیرون می‌کشد. با یک سری از کاغذهایی که در اطراف ریختند، بابا مچ دستش را می‌گیرد و گلاویز می‌شوند. همین طور توی صورت بابا می‌زده، بالاخره بابا تفنگ را از دست نفر اول می‌گیرد و روی زمین می‌افتد و دومی وارد می‌شود. اتاق پذیرایی ما دو در داشت. من هم داشتم موهای آن مرد را می‌کشیدم که از پدر جدایش کنم که نمی‌توانستم. مامانم از در دیگر وارد شد. اولین تیر که شلیک می‌شود، بابا می افتد و مامانم خودش را روی بابا می‌اندازد که تیر توی مغز بابا نخورد. در یک لحظه این اتفاق افتاد. من آن زمان حالم خوب نبود و فقط جیغ می‌زدم و متوجه نبودم چه اتفاقی می‌افتد. آقایی که اول وارد شد، اسمش «سعید واحد» بود

مامان را به خارج بردیم، گفتند این مقدار آلودگی طبیعی است
یک روز محسن به خانه آمد و گفت دفتر آقای خامنه‌ای بودم، آقای حجازی من را دید و گفت طبق گزارش مرگ طبیعی بوده. گفتم من خودم نزد آقای شمخانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی می‌روم. به آقای شمخانی خیلی از مسائل را گفتم و ایشان گفت من که این‌ها را نمی‌دانستم، حالا دوباره شروع می‌کنم. من هر هفته یا ۱۰ روز یک بار تماس می‌گرفتم که نتیجه چه شد. بالاخره یکی از معاونانش را صدا کرد که کار به کجا رسید. گفت ما که نیرویی نداریم و غیرمستقیم گفت ما نمی‌توانیم کاری کنیم. تا اینکه آقای شمخانی گفت در ادرار پدرتان ۱۰ درصد رادیو اکتیو بالاتر از حد مجاز بوده. گفتم ادرار ایشان را از کجا آورده‌اید؟ گفت ادراری که در سوند در بیمارستان بوده را آزمایش کردیم. فهمیدم نقشه‌ای در کار است؛ چون رادیو اکتیو بلافاصله که نمی‌کشد. یعنی باید یک جاهایی آلوده شده باشد و بعد از مدتی اثر بگذارد. از انرژی اتمی آمدند خانه را آزمایش می‌کردند. من و مامانم را برای آزمایش بردند و جالب است هیچ کدام از محافظان را نبردند. از مامانم آزمایش گرفتند و گفتند سه درصد بالاتر از حد مجاز آلوده است و تو هم کمی آلوده هستی. گفتم خب آزمایشات را بدهید مادر را به دکتر ببریم. به هر حال داروهایی هست که این‌ها را دفع می‌کند؛ چون با یکی، دو نفر از دکترهایی که آشنا بودم تماس گرفتم، گفتند رادیواکتیو که خارج نمی‌شود ولی داروهایی هست که دفع را سریع می‌کند. بعد کاغذی به ما دادند و گفتند این کاغذ را به کسی نشان ندهید و من یواشکی از روی کاغذ عکس گرفتم و به دو نفر از متخصصان در این زمینه نشان دادم و گفتند این عددها الکی است. با یکی از آشنایان پزشک مشورت کردم که به من گفت بهتر است این را به خارج از کشور ببرید و مامان را آزمایش کنید. من مادرم را به خارج بردم. آنجا آزمایش کردند و آزمایشات قبلی را هم نشان دادم، گفتند مامانت اصلا آلوده نیست. آلودگی طبیعی است که همه به خاطر لایه اوزون این طور آلودگی را دارند.