شناسهٔ خبر: 71392467 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: رویدادایران | لینک خبر

اولین مصاحبه سرایدار مدرسه فرزانگان کرمان بعد از حادثه اتوبوس: امیرعباسم کلاس اول بود؛ در مدرسه مهندس کوچولو صدایش می‌کردند

در بین تمام اخبار جانکاه حادثه، ویدئویی از دلداری محمدمهدی شورآبادی، بابای مدرسه برای بازگرداندن دختران پایه دوازدهم به کلاس و ادامه درس و مشق حسابی پربازدید شده. این در حالی است که شورآبادی که خودش به‌عنوان سرپرست اردو حضور داشته، پسر هفت‌ساله و همسرش را در این حادثه از دست داده‌است. به گزارس

صاحب‌خبر -

 در بین تمام اخبار جانکاه حادثه، ویدئویی از دلداری محمدمهدی شورآبادی، بابای مدرسه برای بازگرداندن دختران پایه دوازدهم به کلاس و ادامه درس و مشق حسابی پربازدید شده. این در حالی است که شورآبادی که خودش به‌عنوان سرپرست اردو حضور داشته، پسر هفت‌ساله و همسرش را در این حادثه از دست داده‌است.

به گزارس روزنامه همشهری، دختران مدرسه فرزانگان کرمان ۱۰سال است که محمدمهدی شورآبادی را بابای مدرسه صدا می‌زنند، او را امین خودشان می‌دانند و به سادگی و صداقتش ایمان دارند؛ برای همین هم در این روزهای سوگواری، حرف‌های بابای مدرسه درحالی‌که دست و سرش باندپیچی شده و خودش هم در تصادف مصدوم شده، تسلی خاطرشان شده‌است. 

شورآبادی به یکی از دختران که برای دوست ازدست‌داده‌اش اشک می‌ریزد و نمی‌خواهد به مدرسه بیاید، با لهجه شیرین کرمانی می‌گوید: «عمر گذراست. همیشه باید پیش خدا سرمون بالا باشه، خب! باشه؟ عزیزم، تو نباید گریه کنی قربون شکلت برم. تو باید دکتر بشی و من پیشت بیام. باشه دردت به جونم. اصلا نباید گریه کنی دخترم. مدرسه سر جای خودشه، درس تو هم باید سر جای خودش باشه. به من قول بده. باید درس بخونی تا سرافراز باشی و من هم شاد باشم.» 

همین جملات ساده و خودمانی، او را به قهرمان روزهای تلخ بچه‌های مدرسه تبدیل کرده. او دراین‌باره می‌گوید: «از ۲۱تیر۱۳۹۴ بابای مدرسه فرزانگان هستم. کوتاهی از هرجایی که باشد، ما خودمان باید به هم کمک کنیم. خدا هم به ما رحم می‌کند. من هم پدر هستم. من هم داغدارم. می‌فهمم غم فرزند یعنی چه. همه ما داریم در این شهر زندگی می‌کنیم و سختی‌های خودمان را داریم. غم آنان، غم من هم است.»

بچه‌ها امانت بودند

شورآبادی آهسته صحبت می‌کند و در بین جملاتش آه کوتاهی می‌کشد. کلامش را با خاطره‌ای از مریم نخعی، دانش‌آموزی که در حادثه جان باخته، پی می‌گیرد و می‌گوید: «پدر مریم هم معلم بود. ظهرها برای دخترش ناهار می‌آورد. می‌گفتم مریم کجا می‌روی؟ می‌گفت بابام امروز هم ناهار آورده. حالا به پدر مریم چه بگویم؟ این دختران دست من امانت بودند. امانتدار خوبی نبودم.» شورآبادی ۲روز پس از حادثه به بچه‌ها خبر داده که مبادا مدرسه نیایید، دوست دارم ببینم سرکلاس نشسته‌اید و درس می‌خوانید. او می‌گوید: «به بچه‌ها گفتم اگر می‌خواهید روح ۴دانش‌آموز عزیزمان شاد باشد، سر کلاس بیایید، درس بخوانید و به بالاترین مقام برسید.» بچه‌ها هم حرف بابای مدرسه را زمین نینداختند.

بابای ۳۷ساله مدرسه

بابای مدرسه فرزانگان با موی سپید، سن‌وسال‌دار به‌نظر می‌رسد، اما متولد۱۳۶۶ است. چین و چروک صورتش هم کم‌وبیش از نامرادی‌های روزگار روایت می‌کند. پدر او هم بابای مدرسه بوده و سال‌های زیادی سرایداری مدرسه را تجربه کرده‌است. شورآبادی که داغدار همسر و پسرش نیز هست، می‌گوید: «امیرعباسم کلاس اول بود. در مدرسه مهندس‌کوچولو صدایش می‌کردند. برای تحمل دوری عزیزانم از حضرت عباس(ع) صبر می‌طلبم.» امیرعلی کلاس هشتم، امیرمحمد کلاس پنجم و نازنین‌زهرا ۱۴ماهه، فرزندان او هستند.

منبع: etemadonline-699837