در سخنان اخیر خود به مناسبت سالگرد «انقلاب اسلامی»، آیتالله علی خامنهای، ولی فقیه نظام، مدعی شد که سال گذشته «سال پیروزیهای بزرگ» بود و سال آینده پیروزیهای بازهم بزرگتری به همراه خواهد آورد.
بسیاری از مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی و رهبری آقای خامنهای این ادعای آیتالله را با تمسخر به چالش کشیدهاند. آنان میپرسند: کدام پیروزیهای بزرگ؟ سقوط پول ملی به نازلترین سطح خود در تاریخ؟ تورم لگامگسیخته که نزدیک به نیمی از مردم ایران را به زیر خط فرضی فقر کشانده است؟ نابودی بیش از هزار شغل در بخشهای صنعتی کشور در هر روز؟ حرکت فاجعه محیطزیستی به سوی ابعاد غیرقابلبازگشت؟ سقوط تدریجی زیربناهای کشور از جمله سدها، خطوط راهآهن، فرودگاهها، بندرها، مدارس، بیمارستانها، پالایشگاهها و حوزههای نفتخیز؟ رشد اقتصادی که گرداگرد عدد صفر میچرخد؟
با آنکه تقریبا تمامی این ملاحظات واقعیت دارد، میتوان گفت که تحلیل منتقدان و مخالفان رژیم مانند تیری است که به جای خوردن به هدف اصلی، هدف کنار آن را نشانه میگیرد. نتیجه این خطا در نشانهگیری به نظام بولهوس یا تورانی تهران امکان میدهد که در سنگر ادعاهای خود در پناه بماند.
نظامی که آیتالله روحالله خمینی و پیروان او پی ریختند، از آغاز قرار نبود یک دولتــملت به معنای متعارف آن باشد. خود آیتالله بارها تاکید کرد که او برای بهبود اوضاع اقتصادی کشور و به طور کلی ساختن یک دولتــملت نیامده است. او تاکید کرد: «هدف ما اعتلای اسلام است.» از دید او، وظیفه نظام چیزی جز «مبارزه با استکبار» و انتشار اسلام ناب محمدی در مقیاس جهانی نیست. اوج علو انسانی در نظام خمینیگرا شهادت در راه اسلام است نه دستاوردهای اقتصادی، فنی، علمی، هنری، فرهنگی یا حتی نظامی.
در روزهای اخیر، بسیاری از حواریون آیتالله این تصور را تکرار کردهاند. اکثر آنان میگویند: هدف انقلاب بهبود وضع اقتصادی کشور نبود، زیرا در ۱۳۵۷، وضع اقتصادی ایران بسیار خوب بود. آیتالله محسن اراکی که مامور تشکیل جبهه جهانی اسلامی است، هدف انقلاب را «روی کار آمدن نظامهای اسلامی واقعی» در تمامی ۵۷ کشور مسلمان و سپس کوشش دستهجمعی آنان برای گسترش اسلام به سراسر جهان توصیف میکند. دکتر حسن عباسی، معروف به کیسینجر اسلام، هدف نهایی نهضت را تبدیل کاخ سفید در واشینگتن به یک حسینیه میداند.
به عبارت دیگر، نظام خمینیگرا را باید در چارچوب جهانبینی ویژه آن به نقد گذاشت. این نظام با الهام از تعلیمات اسلام آغازین شکل گرفت. در اسلام آغازین، یعنی در دوران خلفای راشدین، هدف اصلی اسلام چیزی جز «فتح» نبود؛ فتح به معنای گشودن راه اسلام به سوی سرزمینهای تازه. تاریخدان ایرانی، پروانه پورشریعتی، در کتاب مهم خود زیر عنوان «انحطاط و سقوط شاهنشاهی ساسانی»، فهرست بیش از ۳۰ نبرد ایرانیان با مهاجمان عرباسلامی را عرضه میکند و نشان میدهد که هدف تمامی آنها «فتح» سرزمینهای ساسانی بود. از آنجا که در آن زمان هنوز اسلام سیمای مشخصی نداشت و حتی قرآن نهایی نوشته نشده بود، فاتحان عرب در پی مسلمان کردن مردم سرزمینهای فتحشده نبودند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
بر اساس سنت قبیلهای مهاجمان، مرحله بعد از فتح «انفال» خوانده میشد که زیربنای تئوریک آن بعدا در یک سوره قرآن شکل گرفت. انفال به معنی غارت و چپاول سرزمینهای اشغالشده و تقسیم غنائم بین غازیان، یعنی رزمندگان اسلامی، بود. در آن زمان، در زبان عربی لغات «سیاست»، «دولت»، «مدیریت»، «قانون»، «دیوان»، «دفتر»، «وزیر» و دیگر واژگانی که معرف یک دولتــملت هستند، وجود نداشت. هدف غازیان فتح سرزمینهای تازه و غارت ثروتهای آنان بود.
تاریخنویسان کلاسیک اسلامی که تقریبا همگی ایرانیتبار بودند، «فتح» را نخستین مرحله حرکت به سوی تشکیل یک دولت معرفی میکنند.
دومین مرحله را غلبه میخوانند. در این مرحله، غازیان فاتح بر رقیبان و معاندان خود در سرزمین فتحشده غلبه میکنند، بیآنکه بتوانند آنان را کاملا از بین ببرند. غلبه میتواند بسیار زمانبر باشد. در ایران ساسانی، مثلا غلبه اعراب مسلمان بیش از چهار دهه طول کشید تا کامل شود. البته حتی پس از آن بسیار نقاط ایران همچنان دور از غلبه اعراب میزیستند. سومین مرحله را «سلطه» مینامند. غازیان فاتح و غالب در این مرحله موفق میشوند که تسلط یا کنترل سرزمینهای مفتوح را به دست آورند. پس از سلطه، به مرحله چهارم میرسیم که تشکیل حکومت را در بر میگیرد. در این مرحله، غازیان فاتح، غالب و مسلط، احکام و قوانین خود را در سرزمینهای مفتوح به اجرا میگذارند، خمس و زکات میگیرند، جهاد سالانه علیه کفار را سازماندهی میکنند و در قلمرو اجتماعی، امر به معروف و نهی از منکر را به اجرا میگذارند.
تنها در مرحله نهایی است که غازیان فاتح، غالب، مسلط و حاکم به ایجاد یک «دولت» میپردازند. نخستین کوشش اعراب برای تشکیل یک دولت در زمان تسلط بنیامیه صورت گرفت. خلفای اموی با آشنایی با تاریخ شاهنشاهی ساسانی و امپراتوری روم شرقی، دریافتند که اسلام بهخودیخود توانایی و بضاعت فلسفی، تاریخی، فرهنگی و از همه مهمتر سیاسی لازم برای تشکیل یک دولت را ندارد. بدینسان باید پذیرفت که ساختن یک دولت همواره در تضاد با جاهطلبی اسلام برای فتح جهان و زدودن کفر در سراسر گیتی خواهد بود. این واقعیت اسلام را وامیدارد که دولت را بهعنوان یک ضرورت تلخ اما اجتنابناپذیر بنگرد. با تشکیل دولت، جوامع زیرسلطه اسلام مدام کمتر اسلامی و بیشتر دولتی میشوند. در سالهای پایانی بنیامیه و سپس در سراسر دوران خلافت اسلامیــ هر دو با گردانندگان دولتی ایرانی یا بیزانسیتبارــ دولت در مقام «کل» قرار گرفت و اسلام به مقام «جزء» آن دولت تنزل یافت.
انقلاب اسلامی ۵۷ مراحل نخستین این روند تاریخی را با سرعت و در طی کمتر از نیمقرن، طی کرد. آقای خمینی و پیروان ایشان مرحله فتح را روی یک سینی نقره دریافت کردند. ارتش و نیروهای امنیتی ایران اعلام بیطرفی کردند. تقریبا تمامی احزاب و گروههای سیاسی فعال مانند شترها در یک کاروان بهخط شدند. نیازی به غزوه و در نتیجه غازیان جانبرکف نبود. مرحله غلبه نیز بهسرعت تکمیل شد. سرکوب بیرحمانه شورشیان در کردستان، خوزستان، ترکمنصحرا با بهرهگیری از بقایای ماشین جنگی نظام ساقط پیشین، اعدامهای دستهجمعی گروههای معاند مسلح، اعدام کادرهای بالا و میانه نظامی، امنیتی، اداری، اقتصادی و دانشگاهی در دو سال نخست پیروزی آقای خمینی غلبه او را تثبیت کرد. مرحله سلطه با آغاز جنگ ایران و عراق اندکی به تاخیر افتاد. اما در آن زمان، نظام نوبنیاد با بهرهگیری از ساختارهای یک دولت ریشهدار و منظم، از جمله بوروکراسی نیرومند و کارآمد موفق شد تسلط نیز بیاغازد. نهادهای کپی شده از نظام پیشین از جمله مجلس شورا، قوه قضاییه موازی با دادگستری نظام پیشین، بقایای ارتش ملی، سپاه نوبنیاد پاسداران انقلاب اسلامی، ارگانهای امنیتی، بازسازی کادر دربوداغانشده دیپلماتیک و بازگشایی دانشگاهها در چارچوب محدود اسلامیت، حکومت اسلامی را شکل دادند.
اما انقلاب ۵۷ به مرحله نهایی تحول تاریخی، یعنی تشکیل یک دولت به معنای متعارف آن، نرسید و به گمان بعضی تحلیلگران، نمیخواهد و نمیتواند برسد. به همین جهت است که من همواره گفتهام که در ۱۳۵۷، ایران بهعنوان یک دولتــملت سقوط کرد و نهضت آقای خمینی نتوانست دولتــملت جدیدی را در جای آن شکل دهد. به عبارت دیگر، ایران امروز یک کشور بیدولت است. فتح، غلبه، سلطه و حکومت ابزاری بیش نیستند برای انتشار یک ایدئولوژی یا مسلک سیاسی پنهان در یک کپسول مذهبی.
بدینسان انتقاد از آیتالله خامنهای به خاطر عدم توجه یا شکست در انجام وظایف یک دولت کارساز نیست. جمهوری اسلامی محملی است برای مسلک خمینیه. بنابراین ارزیابی و در نتیجه نقد آن میبایستی در همان چارچوب صورت گیرد. اگر ایران امروز یک دولتــملت میبود، که نیست، میشد انتقاد کرد که چرا ایران که پیش از ۵۷ درآمد سرانه بالاتری از اسپانیا، کره جنوبی و حتی ترکیه داشت، امروز نهتنها در سطح آنان نیست، بلکه چند مرحله نیز نزول کرده است. اگر ایران امروز یک دولتــملت میبود، میشد پرسید: چرا ایران با بزرگترین مهاجرت یا فرار مغزها در تاریخ روبرو است و چرا نوار بینوای غزه قبل از آغاز جنگ جاری علیه اسرائیل، دو برابر جمهوری اسلامی تخت بیمارستانی داشت؟
ارزیابی و نقد جمهوری اسلامی تنها در چارچوب هدفهای اعلامشده خودش ارزش دارد. آقای محمدجواد ظریف، معاون راهبردی رئیسجمهوری، بارها گفته است: ما خودمان انتخاب کردیم که جور دیگری زندگی کنیم! به عبارت دیگر، ما هرگز نگفتیم میخواهیم یک دولتــملت متعارف باشیم که هدف و وظیفهاش حل مشکلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و اجرای قانون و بهبود زندگی مردم خود در متن صلح و همزیستی با دیگر دولتــملتها است.
تا چندی پیش، ارزیابی کارکرد جمهوری اسلامی در چارچوب آمال اعلامشده خودش ممکن بود نمره خوبی به دو آیتالله انقلابی بدهد. جمهوری اسلامی با همه ندانمکاریها و تضادهای خود، توانست از جنگ با عراق بدون از دست دادن خاک به در آید. البته طولانی کردن جنگ یکی از تصمیمات ابلهانه آیتالله خمینی بود و خوددرای از قبول قطعنامه ۵۹۸ ضربات سنگینی به ایران زد، اما سرانجام مهاجم عراقی به هدف اعلامشده خود نرسید.
دو آیتالله همچنین موفق شدند که «اسلام ناب محمدی» خود را به بیش از ۳۰ کشور از جمله در اروپا و آفریقا، صادر کنند. آنان همچنین با کشتن بیش از ۱۰۰ تن از مخالفان خود در بیش از ۱۱ کشور، نشان دادند که بازوی ترورشان بسیار دراز است. همان بازوی دراز با عملیات گوناگون تروریستی در ۱۳ کشور غربی، از جمله ایالات متحده، نشان داد که صدور «اسلام ناب محمدی» تنها یک شعار نیست.
اما مهمترین دستاوردهای دو آیتالله را در خالی کردن چهار دولتــملت عرب از محتوا و قرار دادن یک دولت موازی در کنار هر یک از آنان دیدیم: عراق، سوریه، لبنان و یمن. البته جمهوری اسلامی برای رسیدن به این اهداف دهها میلیارد دلار هزینه کرد. سرمایهگذاری در همین مسیر در دیگر کشورهاــ از جمله پاکستان، عربستان سعودی، افغانستان، بحرین، امارات متحده عربی و سرانجام غزه و ساحل غربی، نتایج مطلوب به بار نیاورد، اما نشان داد که جمهوری اسلامی در نقش خود بهعنوان یک عامل صدور انقلاب فعال است.
شگفتیآور نیست که جمهوری اسلامی موفقیت خود را بر اساس تعداد عکسهای دو آیتالله و اخیرا سردار قاسم سلیمانی در دیگر کشورها اندازه میگیرد، نه با اشاره به افزایش درآمد سرانه ایرانیان، ارتقای توقع زندگی در ایران، ارقام مثبت زادوولد، دسترسی به بازارهای تازه، ارائه کشفیات علمی و صنعتی نو و سهمگیری از بازار مارکها (برند).
امروز اما جمهوری اسلامی حتی بهعنوان ماشین صدور انقلاب یا محملی برای یک ایدئولوژی نیز شکستخورده است. در سوریه، جمهوری اسلامی تبدیل شده است به یک جذامی مطرود. در لبنان، دوران شلتاق حزبالله به پایان رسیده است. افسانه حزبالله بهعنوان یک نیروی سیاسی بومی لبنان، با حکم آیتالله خامنهای برای تعیین شیخ نعیم قاسم بهعنوان رهبر آن حزب بیمعنا شده است. در عراق، رهبران کنونی هم در بغداد و هم در اربیل، در پی تحکیم یک اتحاد فرابردی با «شیطان بزرگ» هستند. در یمن، حوثیان دربدر دنبال راهی برای بیرون آمدن از انزوای خود هستند.
در دایرهای وسیعتر، جمهوری اسلامی حمایت احزاب و گروههای چپگرای اروپایی و آمریکایی را که به خاطر ضدیت با «امپریالیسم»ــ در واقع یعنی دشمنی با آمریکاــ نسبت به نظام خمینیگرا سمپاتی داشتند، از دست داده است.
آیتالله خامنهای هنوز از «پیروزی بزرگ» حماس در غزه لاف میزند و علنا خواستار آتشافروزی در ساحل غربی اردن است، اما جمهوری اسلامی که با دو «وعده صادق»، پوشالی بودن قدرت نظامی خود را نشان داد، دیگر نه در غزه و نه در ساحل غربی جدی گرفته نخواهد شد. البته چکها هنوز امضا میشوند و چمدانهای پر از دلار از طریق مافیای داخلی در منطقه تحویل میگردند، اما واضح است که ایدئولوژی صادراتی آیتالله دیگر خریداری ندارد.
دستگاههای تبلیغاتی نظام با توسل به موارد مضحک میکوشند تا نشان بدهند که پیام انقلاب ۵۷ هنوز اینجا و آنجا خریدار دارد. خبرگزاری رسمی ایرنا یک خاواده کنیایی را نشان میدهد که اسامی فرزندان خود را روحالله و خامنهای گذاشتهاند. آیتالله علمالهدی از یک بانوی اوکراینی تجلیل میکند که با مطالعه پیامهای آیتالله خمینی، به تشیع مشرف شد. سردار حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران، میگوید: ما هنوز حرف آخرمان را نزدهایم! روزنامه کیهان سفر رهبران خودخوانده «حماس»ــ همین چند تبعیدی مقیم قطرــ به تهران را سرآغاز «تولدی دیگر» برای گروه تروریستی غزه میپندارد.
در سالگرد انقلاب ۵۷، واقعیت این است: انقلاب اسلامی نتوانست یا نخواست یک دولتــملت جدید بسازد و در نتیجه در صحنه تاریخ سیاسی شکست خورد. دو آیتالله در «صدور انقلاب» نیز شکست خوردهاند. آیا نباید انتظار داشت نظام بوالهوس دیر يا زود، با شکست سوم خود، این بار در مقابله با جنبش بزرگ ایرانگرایی برای احیای ایران بهعنوان یک دولتــملت، روبرو شود؟